● عبدالله عبداللهي -
پرتوی از قرآن
کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ ، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ اَلنّٰارِ وَ أُدْخِلَ اَلْجَنَّةَ فَقَدْ فٰازَ، وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ
ذوق (چشیدن طعم، اندکى خوردن) در آیات قرآن بیشتر دربارۀ عذاب آمده و کمتر دربارۀ رحمت و نعمت: وَ لَئِنْ أَذَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ مِنّٰا رَحْمَةً هود 9، وَ لَئِنْ أَذَقْنٰاهُ نَعْمٰاءَ بَعْدَ ضَرّٰاءَ هود 10 این مسیر هر پدیدۀ زنده و داراى نفس است که طعم و مزۀ مرگ را مى چشد و کُلُّ نَفْسٍ خود دلیل بر عارضى بودن و از میان رفتن این حیات است
در پیامد این حیات، مرگ جزء طبیعت و مسیر نهایى آن است: ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ
آیا مسیر نهایى هر نفس به موت پایان مى یابد؟ تعبیر آیه چشیدن، و اشارۀ آن به گذشتن از آنست چون چشیدن وسیلۀ عبرت و عبور است چشیدن مرگ باید پیشدرآمدى از ظهور و بسط کامل انسان ساخته شدۀ اختیار و عمل باشد هم چنان که احساس و ذائقه، نخستین نشانۀ ظهور حیات در پدیدۀ تکامل یافته است، مرگ نخستین چشش مرحلۀ بعد مى باشد، تا ذائقه ها و چشیدن آن چگونه باشد و چه طعمى دریابد! در این مرحلۀ کوتاه است که همۀ عوارض زندگى این جهان به پایان مى رسد پس چرا اهل آن از راه حق با همۀ سختى و سرسختیهاى معاندین و فرومایگان طرفدار باطل باز ایستند و چشم به پایان این زندگى و آغاز زندگى دیگر نداشته باشند که در آن همۀ کوششها بى کم و کاست پاداش داده شود
إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ ، توفون، دلالت بر بهره مندى ایفاء کامل دارد که این جهان و زندگى محدود آن نمى تواند ظرف آن باشد خطاب از شخص پیمبر که در آیۀ سابق آمده به سوى جمع او و پیروانش جهت یافته، همانها که سنگینى انجام رسالت به عهدۀ آنان آمده، گوى مسابقۀ در انجام تعهدها و رسالتها در نهایت میدان وسیع آن حیات است: فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ اَلنّٰارِ فعل مجهول، زحزح «زلزل» تکرار معنا را مى رساند: پس همان کسان که همى تکان داده و بر کنده و دور شوند از آن آتش، و داخل شوند به بهشت پس گوى نجات را برده به آرزوى برتر نائل گشته اند برکندگى پى در پى از آتش است که راه به بهشت را مى گشاید
برکنده شدن از آتش و برتر آمدن از آن دشوار است چون روى و بعد دیگر آن دنیا و بهره هاى آنست که در جان و درون ریشه دوانیده فریبنده گشته است و در حقیقت جز غرور و فریب نیست: وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ اگر انسان متعهد و داراى رسالت، به این چهار اصل آگاهى یافت و بینشش اینچنین سرعت یافت، دیگر بهانه گیریهاى دشمنان و دنیاپرستان از مشرکین و یهود و ما وراء آنان، او را سست و افسرده و مأیوس نمى دارد: 1 پایان این زندگى چشیدن مرگ است
2 پاداش کامل و تام آن گاه است که شب تاریک سپرى شود و روز قیامت طالع گردد
3 فوز نهایى به برکندگى از آتش و علاقه هاى آتشزا و سر برآوردن از بهشت است
4 آگاهى به اینکه زندگى دنیا بهره ایست آنهم غرورانگیز
چون مرگ در مسیر حیات و هر نفسى چشندۀ آنست، پس چه باید کرد که آسان مرد و برتر آمد و پر و بال گشود؟ قرآن راه و روش آن را مى نمایاند: که با گذشت و انفاق آنچه تعلق گرفته، باید از وابستگى ها و تعلقاتى که ریشه دوانده و به زندگى پست دنیا بسته و آتش افروز است، یکى پس از دیگرى بر کنده شود
زیرا در پى آن زندگى برتر است و ورود به بهشت: وَ أُدْخِلَ اَلْجَنَّةَ ، که این باید، به صورت شرط ، در آیه بیان شده: فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ اَلنّٰارِ ، هر که از این آتش مورد اشاره، که محصول علاقه هاى پست و درون آنست و زبانه هاى آن سوختن مواهب انسانى خود، و آتش افروزیها و ستمها و حق بریها و سوختن استعدادها و حیات دیگران است ، اگر برکنده و بر کنار شد و داخل بهشت گردید، در این میدان مسابقۀ حیات که منتهاى آن مرگ است، فائز شده از تنگناى دنیا به فراخناى آخرت و جوائز آن نائل شده است: فقد فاز آن گاه است که این واقعیت براى همه مشهود مى شود که دنیا جز بهرۀ فریبنده و غرورانگیز نبوده و نیست: وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ پیمبران همین خطه و سیر حیات را مى نمایانند: کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ و پس از آن را یهودیان که خود را پیرو و وابسته به پیمبران گذشته مى دانند، آئین خود را مسخ کرده همه را در خدمت دنیا و علاقه هاى آن گرفته اند و به هدایت قرآن و انفاق آن طعن مى زنند: إِنَّ اَللّٰهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیٰاءُ چون حریص ترین مردم به دنیا و مالند و بخیل ترین در انفاق: وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ اَلنّٰاسِ عَلىٰ حَیٰاةٍ وَ مِنَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مٰا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ اَلْعَذٰابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اَللّٰهُ بَصِیرٌ بِمٰا یَعْمَلُونَ بقره 96 زحزح و مزحزح را در قرآن در همین دو مورد آورده است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
«کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ » 185 ابو الفتوح: اعمش قرائت کرده: «ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ » با نصب در موت، و حسن با تنوین رفع در «ذائقة» و نصب در «الموت» قرائت کرده است، و نتیجه ى معنى تفاوت نمى کند
فخر: از این جمله استفاده کرده است که نفس غیر از بدن است و مرگ براى بدن به تنهائى است و نفس باقى است زیرا آنکه مى چشد باید خود باقى باشد تا چشیدن درست باشد پس نفس مى ماند و تلخى مرگ بدن خود را مى چشد و از بدن جدا مى شود و بدن نابود مى شود جواب این گفتار آن است که چشیدن براى مبالغۀ در رنج مرگ است و گرنه مقصود رسیدن مرگ و بآخر رسیدن عمر است
کشف الاسرار: حذیفه بوقت مرگ گفت، دوست آمد و بر وقت حاجت آمد و گفت: بار خدایا، اگر دانى که درویشى دوست تر دارم از توانگرى، و بیمارى دوست تر دارم از تندرستى، و مرگ دوست تر دارم از زندگانى، مرگ بر من آسان کن، تا به دیدار تو برآسایم
«وَ إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ » 185 فخر: یعنى: کمال نتیجه ى عمل در عالم دیگر است که راحتیهاى این عالم با گرفتارى مصادف مى شود و آزار و عذابها هم با قسمتى از آسایش و راحتى مقرون است پس فرد کامل و انجام شده در آن عالم است ظاهر گفتار امام این است که ثواب و عقاب اعمال در این عالم هست ولى تمام و کمالش براى عالم دیگر است، در صورتى که مطابق معنى لغت جمله ى توفّون از وفاء گرفته شده است که بمعنى انجام دادن و تمام کردن است و مفسّرین مثل طبرى و ابو الفتوح هم نوشته اند که مزد را در آن عالم مى برند چون در اینجا باید کار کنند و در آنجا نتیجه ببرند
«فَمَنْ زُحْزِحَ » 185 فخر: مفاد این جمله دورى با شتاب است، و این کنایت است از اینکه انسان تا وقتى در این عالم است در آتش رنج و گرفتاریها است و چون از این عالم رفت و به بهشت رسید موفّق شده است
عبده: این جمله اشاره ى لطیفى است که هرکسى مشرف بر جهنّم و نزدیک بسقوط در آن است و باید کوشش کند که خود را دور بدارد
«مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ» 185 طبرى: عبد الرّحمن بن سابط گفته است یعنى: کالا و سرمایه ى کم، ولى معنى غرور گول زدن است و در گول خوردن فرق نیست که نسبت به چیز زیاد باشد یا کم ابو الفتوح: برخوردارى غرور است و فریفته شدن که انسان بهر چیز دلبسته تر و مطمئن تر باشد، ناگاه همان را از او بربایند چنانکه در آیت دیگر است: «وَ ظَنَّ أَهْلُهٰا أَنَّهُمْ قٰادِرُونَ عَلَیْهٰا أَتٰاهٰا أَمْرُنٰا لَیْلاً أَوْ نَهٰاراً فَجَعَلْنٰاهٰا حَصِیداً» یعنى: مردم نعمتهاى خود را در اختیار خود پنداشتند لیکن ناگاه فرمان ما آن را نابود کرد
بعضى گفتند: متاع الغرور محقّرات است مثل دیگ و کاسه و چیزهاى بى قیمت و لازم، و مقصود این است که زندگى و خوشیهاى آن بیش از این گونه چیزها ارزش ندارد حسن بصرىّ گفته است: متاع الغرور مانند سبزى و گیاه و بازى کودک
تفسیر قاضى: لذّتهاى زندگى تشبیه شده به کالائى که صاحبش آن را به از آنچه هست نمایش مى دهد تا مردم بى خبر آن را بهتر بخرند، البته براى دنیا طلبان آن طور است امّا براى آنها که متاع زندگى را براى وسیله ى وصول به آخرت مى خواهند متاع بلاغ است نه متاع غرور، یعنى وسیله ى رسیدن بمقصود است، نه گول خوردن و زیان بردن
شعر تو را دنیا همى گوید شب و روز که هان از صحبتم پرهیز پرهیز مده خود را فریب از رنگ و بویم که هست این خنده ى من گریه آمیز
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عرفانی اشراق
کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ ، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ اَلنّٰارِ وَ أُدْخِلَ اَلْجَنَّةَ فَقَدْ فٰازَ، وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ
هر نفسى دیر و یا زود، شربت مرگ را خواهد چشید براستى روز قیامت همه شما پاداش اعمال خود را خواهید یافت پس هر کس خود را از آتش جهنم بر کنار داشت، و به بهشت ابدى درآمد، براستى او پیروز گشت، زیرا زندگى دنیا جز متاعى فریبنده نخواهد بود
نقل شده است که در زمان رابعۀ عدوى؛ روزى در فصل بهار او در اتاق خود نشسته بود و با خداى خویش غرق راز و نیاز بود زنى بود که در خانۀ او در خدمت رابعۀ عدوى کار مى کرد، روزى صدا زد: اى خانم از اتاق خود بیرون بیا و به آفرینش خدایى بنگر!! رابعۀ عدوى گفت: اى عزیز تو در اتاق من درآى تا آفریننده را ببینى!! «شَغَلَتْنىٖ مُشٰاهَدَةُ الصّٰانِعِ عَنْ مُطٰالَعَةِ الْمَصْنُوعِ » عارف رومى با بیان داستانى شبیه به این داستان، مطلبى را بیان مى کند و آن این که: انسان مى تواند در حین خوشى و سرور دنیایى، روح خود را از تباهى و نابودى نجات بخشد، و این حالت زمانى میسّر است که فرماندهى همۀ قواى جسمانى و شهوانى به دست دل سپرده شود صوفیى در باغ از بهر گُشاد صوفیانه رُوى بر زانو نهاد پس فرو رفت او به خود اندر نُغول شد ملول از صورتِ خوابش، فَضول که: چه خسبى ؟ آخر اندر رَز نگر این درختان بین و آثار و خُضَر امرِ حق بشنو که گفته ست اُنْظُرُوا سوى این آثارِ رحمت، آر رُو گفت: آثارش دل است اى بو الْهَوَس آن برون، آثارِ آثار است و بس باغها و سبزه ها در عینِ جان بر برون، عکسش چو در آبِ روان آن خیالِ باغ باشد اندر آب که کند از لطفِ آب آن اضطراب باغ ها و میوه ها اندر دل است عکسِ لطفِ آن، بر این آب و گِل است گر نبودى عکسِ آن سَرْوِ سُرور پس نخواندى ایزدش دارُ الْغُرور این غرور آن است، یعنى: این خیال هست از عکسِ دل و جانِ رجال جمله مغروران بر این عکس آمده بر گمانى کاین بُوَد جَنّت کده مى گریزند از اصولِ باغ ها بر خیالى مى کنند، آن لاغ ها چون که خوابِ غفلت آیَدْشٰان به سَر راست بینند و چه سود است آن نظر؟ پس به گورستان غریو افتاد و آه تا قیامت زین غلط ، وا حَسْرتاه اى خنک آن را که پیش از مرگ مُرد یعنى او از اصلِ این رز بُوى بُرد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ مرگ جامى است که همه آن را سر مى کشند؛ خواه نبى باشد و یا شقى، شاه باشد و یا گدا هرگز راهى براى فرار از مرگ وجود ندارد آنچه پزشکان به آن مى اندیشند آن است که عمر انسان را طولانى کنند، نه اینکه مرگ را از او دور سازند آخرین تلاشى که دربارۀ طولانى کردن عمر صورت گرفت، عمل پیوند قلب در سال 1967 بود این عمل بدین ترتیب است که قلب را از بدن انسانى که در حال مرگ است، برمى دارند و آن گاه در بدن شخص بیمار که قلب او را برداشته اند، قرار مى دهند؛ این در حالى است که هر دو قلب هنوز مى تپند
این تجربه، على رغم اینکه چندین بار تکرار شده، با شکستى سخت مواجه گشته است فریاد اعتراض برخى از پزشکان بزرگ، دربارۀ این تجربه بلند شده است؛ آنان گفته اند: تجربۀ مزبور، گناهى نابخشودنى است؛ زیرا نمى توان اطمینان پیدا کرد آن که قلبش برداشته مى شود، پس از اندکى خواهد مرد؛ زیرا مرگ مراحلى دارد یکى از این مراحل، بیهوشى طولانى است که شخص براثر آن تمامى حرکات، حتّى نفس کشیدن را از دست مى دهد در این حالت، هیچ وسیله اى براى تشخیص میان مرگ و زندگى شخص وجود ندارد بسیار دیده شده است که پزشکان، مرگ شخصى را تأیید کرده اند؛ لکن پس از گذشت اندک زمانى، وى زندگى خویش را بازیافته است
دیروز در یکى از روزنامه هاى خواندم که به یک پیرزن مصرى حالت اغما دست مى دهد فرزندانش پزشکان را بر بالین او مى آورند و آنان تشخیص مى دهند که آن زن مرده است
پس از اعلان فوت و پخش کارت هاى تعزیه و نیز آماده کردن قبر و حضور مردم براى تشییع، پیرزن چشمانش را باز مى کند و به حاضران مى گوید: سر کارتان برگردید؛ مأجور باشید بنابراین، وقتى علم پزشکى از طولانى کردن عمر انسان ناتوان باشد و حتّى نتواند مرگ و زندگى انسان را تشخیص دهد به طریق اولى از دفع مرگ ناتوان خواهد بود
وَ إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ خداوند سبحان در دنیا به اعمال انسان پاداش نمى دهد، بلکه تنها در روز قیامت است که پاداش کامل را به اعمال او مى دهد
بسیارى از مفسّران گفته اند: خداوند سبحان بخشى از پاداش عمل انسان را پس از مرگ و پیش از قیامت، به وى مى بخشد و بخش دیگر را در روز قیامت مى دهد و بدین وسیله ، پاداش عمل را کامل مى کند آنان ادّعا کرده اند که لفظ «تُوَفَّوْنَ » بدین معنا دلالت دارد لکن ما از لفظ «تُوَفَّوْنَ » همان را مى فهمیم که از آیۀ «وَ إِنّٰا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ ؛ ما نصیب آنان را بى هیچ کم و کاست ادا خواهیم کرد» درک مى کنیم این آیه به هیچ وجه بر تقسیم پاداش دلالت ندارد گرچه در حدیث آمده است: «قبر، یا باغى است از باغ هاى بهشت و یا گودالى است از گودال هاى جهنّم»؛ امّا این امر یک چیز است و دلالت «تُوَفَّوْنَ » بر تقسیط و تقسیم بندى پاداش اعمال، چیزى دیگر.
فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ. بلکه اگر کسى از آتش دور شود و داخل بهشت هم نشود، باز از رستگاران خواهد بود؛ چراکه بسیارى از فلاسفه، لذّت را به دفع رنج و سعادت را به عدم شقاوت وصف کردهاند.
وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ. خداوند، دنیا را کالاى فریبنده دانسته است؛ زیرا انسان با آن مغرور مىشود و فریب مىخورد. یا اینکه سبب وصف مزبور آن است که وقتى انسان به مقدارى از مال دنیا دست یابد، گرفتار نخوت و غرور مىشود.
امام على علیه السّلام فرمود: «دنیا [به انسان] ضرر مىزند، فریب مىدهد و مىگذرد. خداى سبحان دنیا را پاداش براى دوستان خود و مجازات براى دشمنان خود قرار نداده است. اهل دنیا بهسان کاروانىاند که چون بخواهند اقامت گزینند، منادیاى فریاد مىزند که کوچ کنید.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کبیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین
فَإِنْ کَذَّبُوکَ پس اگر تکذیب کردند ترا ملول و محزون مباش فَقَدْ کُذِّبَ پس بدرستى که تکذیب کرده شده اند رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فرستادگانى که پیش از تو بودند بآنکه جٰاءُو بِالْبَیِّنٰاتِ آورده بودند حجتهاى روشن و معجزهاى ظاهر وَ اَلزُّبُرِ و مواعظ زاجره و زواجر حکمیه وَ اَلْکِتٰابِ اَلْمُنِیرِ و کتاب روشن کننده حلال و حرام یعنى توریة و انجیل و زبر جمع زبور است و آن کتابیست که مقصور باشد بر حکم مأخوذ از زبرت الشیء اذا جسته و یا بمعنى زاجر ماخوذ از (زبرته اذا زجرته) و کتاب در عرف قرآن آن چیزیست که متضمن شرایع و احکام باشد و لهذا در همۀ مواضع قرآن کتاب و حکمت متعاطف واقع شده اند و غرض از این آیه تسلیه رسولست به این وجه که اى محمد (ص) تعجب مکن و اندوهى بخاطر عاطر خود مرسان از اینکه ایشان ترا صادق نمیدانند و تو را تکذیب میکنند چه پدر ایشان نیز پیغمبران خود را صادق القول میدانستند و با وجود این ایشان را میکشتند پس هم چنان که معجزات بینه بایشان مى نمایى و ایشان تصدیق نمیکنند معجزۀ قربان را اگر به ایشان آشکار کنى نیز تصدیق نکنند و بر تکذیب و عناد جحود و لجاج ورزند مانند پیغمبران سابق که این نوع معجزه را به ایشان نمودند و ایشان در صدد قتل آنها در آمدند پس چگونه ایشان از روى عناد و انکار اقتراح این معجزه میکنند از تو نه بجهت وضوح حق چه حقیت تو بر ایشان واضح است از این جهت اجابت مقترح ایشان نکردیم و ترا رخصت ندادیم در نمودن این معجزه بایشان پس ایشان را بما واگذار که سزا دهندۀ ایشان خواهیم بود بعد از موت چه کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ هر نفسى چشنده مرگ است این وعد و وعید است براى مصدق و مکذب یعنى زود باشد اى اهل تکذیب و ارباب تصدیق که همۀ شما این شربت بچشید و بجزا و سزاى خود رسید و در مجمع آورده که مراد بذوق نفس موت را نزول موتست بآن لا محاله فکان نفس ذائق است و نزد بعضى مراد آنست که هر نفس ذائق مقدمات موتست از سکرات و شداید آن لقوله تعالى حَتّٰى إِذٰا جٰاءَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ و قوله علیه و آله السلام لقنوا موتاکم شهادة ان لا اله الا اللّٰه و ظاهر آیه دال است بر آنکه هر نفس ذائق موتست و اگر چه مقتول باشد چه قتل از موتى که فعل حقتعالى است منفک نیست و گویند مراد بموت اینجا انتفاء حیاتست پس قتیل در آیه داخل باشد زیرا که بر او صادق است که حیات از او منتفى است وَ إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ و جز این نیست که تمام داده شوید مزدهاى اعمال خود را از خیر و شر یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ در روز رستخیز از قبور چه دنیا دار عمل است نه دار جزا و آخرت بر عکس این و لفظ توفیه مشعر است بر آنکه گاهست که مکلفان قبل از وقوع قیمة بعضى از اجور اعمال را میبینند و مؤید اینست قوله (ع) القبر روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران بعد از آن میفرماید که فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ اَلنّٰارِ پس هر که دور کرده شد از آتش دوزخ وَ أُدْخِلَ اَلْجَنَّةَ و در آورده شد به بهشت فَقَدْ فٰازَ پس هر آینه رستگارى یافت و بمراد رسید زحزحه در اصل لغت تکریر زح است که بمعنى جذبست بعجلت و فوز بمعنى ظفر ببغیة یعنى رسیدن بمطلوب از حضرت رسالت (ص) مروى است که من احب ان یزحزح عن النار و یدخل الجنة فلتدرکه المنیة و هو یؤمن باللّٰه و الیوم الآخر و یاتى الى الناس ما یحب ان یؤتى الیه یعنى هر که دور گردانیده شود از دوزخ و در آورده شود ببهشت باید که دریابد او را مرگ در حالتى که او گرویده باشد بوحدانیت خدا و روز آخرت و بمردمان آن نوع سلوک کند که دوست داشته باشد که با وى چنان باشند مراد آنست که در حین نزول موت برو محافظت کنندۀ حقوق اللّٰه و حقوق الناس بوده باشد وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا و نیست زندگانى این جهان یعنى لذات و زخارف آن إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ مگر برخوردارى از چیزهایى که فریب دهنده است و زیان رساننده غرور مصدر است بمعنى فاعل یا جمع غار مراد تشبیه حیاة و زخارف دنیا است بمتاع مدلس که مشترى او در آن غرور است و مدلس آن شیطان یعنى زندگانى دنیا و زخارف آن مردم را فریب میدهند و اگر بحقیقت آن دانا گردند هر آینه عارف شوند بآنکه هیچ نمیارزد و مغروریت در آن نسبت بکسى است که آن را بر آخرت اختیار میکنند اما هر که بآن طلب آخرت کند پس آن متاع بلاغ است نه غرور و در آیه دلالت است بر آنکه اقل نعیم از آخرت بهتر است از همۀ نعیم دنیا و لهذا حضرت رسالت (ص) فرموده که موضع سوط فى الجنة خیر من الدنیا و ما فیها موضع تازیانۀ از بهشت بهتر است از دنیا و آنچه دروست پس عاقل باید که بزندگانى دنیا و زخارف ناپایدار آن فریب نخورد و همگى توجه او در تهیۀ اسباب آخرت باشد چه آن نعیم کثیر است و این متاع حقیر و در خبر است که روزى رسول خدا (ص) بر بزغالۀ مردۀ گوش بریدۀ بگذشت با اصحاب گفت کیست که این را بدرهمى بخرد گفتند یا رسول اللّٰه بعیب گوش بریدگى در زندگى باین مبلغ نمیارزید فکیف که مرده است و به هیچ کارى نمیشاید فرمود بخدا که دنیا نزد خدا از این خوارتر و بیمقدارتر است و مرویست که این ابیات منسوبند بامیر المؤمنین (ع) که تزود من الدنیا فانک راحل و یا در فان الموت لا شک نازل نعیمک فى الدنیا غرور و حسرة و عیشک فى الدنیا محال و باطل الا انما الدنیا کمنزل راکب اراح عشیا و هو فى الصبح راحل
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
ذکر موت بزرگترین موعظه است علاوه بر آنکه وعد است نسبت به مصدقین و وعید است نسبت به مکذبین و بعد از مرگ اول رسیدن به جزاى عمل است از ثواب قبر و عذابش و عالم برزخ و صورش و قیامت کبرى و بهشت و دوزخش و ذرۀ از میزان استحقاق کمتر اجر داده نمى شود و کاملا وفا مى شود به جزاى اعمال چه خیر باشد چه شر و روز قیام از قبور نصاب اجر کامل مى شود و عیاشى از حضرت باقر (ع) روایت نموده که کسى که کشته شود مرگ را نچشیده باید برگردد تا بچشد مرگ را و نیز از آن حضرت روایت شده است که کسى که کشته شده است زنده مى شود تا بمیرد و کسى که مرده است زنده مى شود تا کشته شود بنظر حقیر مراد اثبات رجعت است و در کافى از حضرت صادق (ع) روایت نموده که فرمود اهل زمین مى میرند و یک نفر باقى نمى ماند و اهل آسمان مى میرند و یک نفر باقى نمى ماند مگر ملک الموت و حمله عرش و جبرائیل و میکائیل پس جبرائیل در پیشگاه احدیت حاضر و واقعه را اعلام مى نماید با آنکه خدا اعلم است و امر مى رسد بملک الموت که بجبرائیل و میکائیل بگو بمیرند حمله عرش عرض مى کنند این دو ملک دو رسول و دو امین تواند مى فرماید حکم کردم که هرکس جان دارد بمیرد پس ملک الموت در پیشگاه احدیت حاضر مى شود و عرض مى کند کسى باقى نمانده جز من و حمله عرش با آنکه خداوند اعلم است و امر مى رسد بحمله عرش بگو بمیرند پس مراجعت مى کند سربه زیر و محزون و عرض مى کند کسى جز من باقى نمانده است با آنکه خدا اعلم است پس به او امر مى رسد که بمیر و مى میرد پس خداوند زمین را بدست راست و آسمانها را بدست راست دیگر مى گیرد و مى فرماید کجایند آنان که از براى من شریک ثابت نمودند و با وجود من خداى دیگرى قائل بودند حقیر عرض مى کنم خدا دست چپ ندارد هر دو دست خدا راست است پس کسى که به او وعدۀ نجات از آتش دوزخ داده شده و بنعیم جنت فائز شده است پس بتحقیق نائل شده است بفوز عظیم و نجات یافته است از عذاب الیم و در مجالس از پیغمبر (ص) نقل نموده که خدا فرموده به عزت و جلال خودم قسم یاد نمودم که هیچ بندۀ نباشد از بندگان من که دوست داشته باشد على را مگر آنکه او را دور نمایم از آتش جهنم و هیچ بندۀ نباشد از بندگان من که دشمن داشته باشد على را مگر آنکه دشمن داشته باشم او را و داخل نمایم او را در آتش و بئس المصیر و در کافى از حضرت صادق (ع) نقل نموده که خوبان شما اسخیا هستند و بدان شما بخیلانند و خلوص ایمان بخوبى با برادران دینى و سعى در حوائج آنها است و هرکس با برادران دینى خود خوبى کند خداوند او را دوست دارد و بینى شیطان را به خاک مالیده و دور مى شود از آتش جهنم و داخل مى شود در بهشت و زخارف دنیوى و فضولات زندگى نیست مگر مانند متاعى که شخص گول ظاهر آن را مى خورد و مى خرد و بعد پشیمان مى شود چون اگر از حرام بدست آمده باشد به واسطه آن در قیامت مى بیند مستحق عقوبت شده و آنهم ازدست رفته و اگر از حلال باشد مى بیند اگر قناعت کرده بود و در راه خدا انفاق نموده بود بهتر بود و در دنیا هم تا بدست نیاورده بود خیال مى کرد خیلى مهم است وقتى به آن رسید مى بیند چیزى نبود و غرور یا مصدر است بمعنى اسم فاعل یا جمع غارّ است و اضافه بیانیه است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن
قوله عزّ و جلّ : کُلُّ نَفْسٍ ،«نفس»بر معانى مختلف آمده است:به معنى تن آمد و به معنى جان و حیات آمد،و به معنى ذات و شىء آمد،و به معنى همّت و عزم و اراده آمد،و به معنى أنفه و حمیّت آمد،و به معنى مقدارى از داروى دباغ آمد، و به جاى خود شرح داده شود ان شاءاللّه و این جا مراد تن است و حیات،و گفته اند:نفس را براى آن تأنیث کردند که محمول است بر معنى حیات و قوله: ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ ،أعمش خواند که:«ذائقة الموت»،گفت:براى آن که هنوز نچشید است ،چنان که فلان ضارب زید چون حال خواهى،و ضارب زیدا چون معنى استقبال خواهى و ذوق نفس مرگ را عبارت است ازآن که مرگ به او رسد،قال امیّة بن الصّلت: من لم یمت عبطة یمت هرما الموت کأس فالمرء ذائقها ابو هریره روایت کند از رسول علیه السّلام که:چون خداى تعالى گل آدم از زمین برداشت و از او آدم را بیافرید،زمین در خداى بنالید از آنچه از او برداشته بود
حق تعالى گفت:من هرچه از تو برداشته ام با تو دهم،هیچ آدمى نباشد و الّا او را در آن بقعه دفن کنند که خاک او را ازآنجا گرفته باشند
و روزى ابو هریره گورى نودید نهاده،گفت:سبحان آن خداى که این بنده را به این تربت آورد که او را از آن آفرید،بیانش: مِنْهٰا خَلَقْنٰاکُمْ وَ فِیهٰا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْهٰا نُخْرِجُکُمْ تٰارَةً أُخْرىٰ
وَ إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ ،یقال:وفّیته حقّه و توفّیته،حق تمام به دادن باشد و استیفا تمام بستدن باشد و«توفّى»عبارت از جان بستدن باشد براى آن که پس از آن هیچ نماند گفت:مزدهاى اینان تمام داده شود از خیر و شرّ،و این دلیل است بر آنکه جزا بر عمل باشد فَمَنْ زُحْزِحَ ،أى أبعد و نحّى،هرکه را از دوزخ دور کنند و به بهشت رسانند او به مراد خود ظفر یافته بود و از مکروه رسته،و این معنى فوز بود
وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ ،و حیات دنیا الّا متاع و برخوردارى غرور و فریفتن نیست،براى آن که:أوثق ما یکون بها یسلبها،آنگه که واثق تر بود به آن ناگاهش از آن بربایند و دور کنند،چنان که فرمود: وَ ظَنَّ أَهْلُهٰا أَنَّهُمْ قٰادِرُونَ عَلَیْهٰا أَتٰاهٰا أَمْرُنٰا لَیْلاً أَوْ نَهٰاراً فَجَعَلْنٰاهٰا حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ بعضى دگر گفتند:«متاع الغرور»از محقّران است که مردمان دارند و از آن بنگزیرد ،چون دیگ و کاسه و چیزهاى بى قیمت سریع النّفاد و الهلاک
عبد الرّحمن سابط گفت:کزاد الرّاعی،و آن یک روزه باشد حسن بصرى گفت:کخضرة النّبات و لعبة البنات،چون سبزى گیاه و بازى کودکان که آن را حاصلى نبود و خداى تعالى دنیا را به این وصف کرد در سورة الحدید
و در خبر است که رسول علیه السّلام به بزغالۀ مردۀ گوش بریده بگذشت با جماعتى اصحابان گفت:که خرد این به درمى ؟گفتند:اى رسول اللّه اگر زنده بودى به این عیب گوش بریدگى کس نخریدى،فکیف که مرده است رسول علیه السّلام گفت:دنیا به نزدیک خداى تعالى از این خوارتر است و امیرالمؤمنین علیه السّلام گفت:دنیاى شما به نزدیک من خوارتر از خفیدن بزى است به نزدیک خداوندش
زاهدى را گفتند:دنیا را وصفى کن گفت:جمّة المصائب رنقة المشارب لا تمتّع صاحبا بصاحب یکدیگر را گفتند:دنیا را وصفى کن،گفت: أراها و ان کانت تحبّ کأنّها سحابة صیف عن قلیل تقشّع و لآخر: و التذّ ما اهواه و الموت دونه کشارب سمّ فى إناء مفضّض و حسن بصرى در وصف دنیا به این تمثیل کردى : الیوم عندک دلّها و حدیثها و غدا لغیرک کفّها و المعصم و در خبر است که رسول علیه السّلام گفت: من سرّه ان یزحزح عن النّار و أن یدخل الجنّة فلیأته منیّته و هو یشهد ان لا اله الّا اللّه و انّ محمّدا رسول اللّه و یأتی الى النّاس ما یحبّ ان یؤتى الیه ،هرکه او خواهد که او را از دوزخ دور کنند و به بهشت رسانند ،باید که چون مرگ به او آید،او گواهى دهد که خداى یکى است و محمّد رسول اوست ،و با مردمان آن کند[283 پ]که خواهد که به او کنند
و ابو هریره روایت کرد که رسول علیه السّلام گفت:جاى تازیانه اى در بهشت بهتر است از همۀ دنیا و هرچه در دنیاست،اگر خواهى بخوانى: فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ اَلنّٰارِ وَ أُدْخِلَ اَلْجَنَّةَ فَقَدْ فٰازَ وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.