کلمه ((تنزیل )) بر تدریج دلالت دارد، همچنان که کلمه ((انزال )) بر نزول یکپارچه دلالت مى کند.
ممکن است شما به گفته ما خرده گرفته و بگویید: همه جا کلمه ((تنزیل )) به معناى نزول تدریجى نیست ، به شهادت اینکه در آیه :((لو لا نزل علیه القرآن جمله واحده )) مى بینیم که مشرکین صریحا اعتراض مى کنند که چرا قرآن یکپارچه بر آنجناب نازل نشده ، پس تنزیل در این آیه به معناى نزول دفعى است ، نه تدریجى . و در آیه : ((ان ینزل علینا مائده )) که حواریین عیسى (علیه السلام ) از آنجناب تقاضا مى کنند تا مائده اى از آسمان برایشان فرستاده شود نیز به این معنا است ، چون معلوم است نزول مائده دفعى بوده نه تدریجى ، و در آیه شریفه ((لو لا نزل علیه آیه )) که کلمه ((تنزیل )) در نزول دفعى یک آیه استعمال شده از این جهت بوده که یک آیه اگر نازل شود دفعتا مى شود نه به تدریج ، و اگر در آیه ((قل ان اللّه قادر على ان ینزل آیه )) کلمه ((تنزیل )) ظهور در نزول دفعى دارد نه تدریجى ، باز به خاطر این است که پاسخ از سؤ ال جمله قبلى است که مى گفتند: ((لو لا نزل علیه آیه )).
و به همین جهت بعضى از مفسرین گفته اند: بهتر آنست که بگوئیم معناى ((نزل علیک الکتاب )) انزال بعد از انزال و به عبارت دیگر انزال دفعى است تا این اشکال وارد نشود.
لیکن ما در پاسخ مى گوییم : اینکه گفتیم تنزیل به معناى نزول تدریجى است ، لازمه اش این نیست که بین نزول یک آیه و آیه دیگر زمان قابل توجهى فاصله شده باشد.
توضیح اینکه : هر مرکبى را از چند جزء ترکیب یافته در نظر بگیریم ، وجودش یک نسبت به مجموع و کل اجزا دارد، و یک نسبت به وجود تک تک اجزاى خود، اگر نسبتى را که به کل اجزا دارد در نظر بگیریم موجود واحدى خواهد بود، موجودى که نه تدریج مى پذیرد و نه تقسیم ، و اگر نسبتى را که وجود آن با وجود تک تک اجزایش دارد در نظر بگیریم البته یک چیز، چند چیز خواهد بود، و تدریج هم مى پذیرد، همچنان که مى بینیم قرآن کریم فرود آمدن باران را هم به ((انزال )) تعبیر کرده و هم به ((تنزیل ))، چنانکه فرموده : ((انزل من السماء ماء))، و هم فرموده : ((و هو الذى ینزل الغیث )).
در تعبیر اول نسبت وجود باران با سراسر اجزاى آن در نظر گرفته شده و در نتیجه یک امر اعتبار شده ، و در تعبیر دوم نسبت وجود باران با اجزاى آن که یکى پس از دیگرى فرود مى آید در نظر گرفته شده ، و قهرا یک امر تدریجى اعتبار شده است .
پس منظور از نازل شدن ((تدریجى )) قرآن ، این نیست که بین نزول یک جزء و جزء دیگر، زمانى طولانى فاصله شده باشد و آیاتى که به عنوان نقض و اشکال ذکر شد، گفتار ما را نقض نمى کند، براى اینکه منظور از نزول قرآن ((جملة واحدة )) در آیه 32 سوره فرقان این است که خوب بود اجزاى قرآن بدون وقفه ، و پشت سرهم نازل شود، چنان که آیات یک واقعه ، پشت سر هم نازل مى شده ، بدون اینکه فاصله زیادى میان آنها افتاده باشد و این نوع نزول هم نزول تدریجى است .
پس آیه نامبرده گفتار ما را نقض نمى کند و همچنین سایر آیاتى که به عنوان نقض ذکر کردند، هیچیک نقض نیست (داستان مائده نیز ناقض نیست ، براى اینکه نزول آن هم به تدریج است ، اول باید سفره را انداخت بعد نان و سپس خورش را در آن نهاد ((مترجم ))) و با این بیان ، جواب از بقیه آیاتى که ذکر شده بود روشن مى شود.
و اما اینکه بعضى براى دفع نقض نامبرده گفته اند که : بهتر آنست بگوییم معناى ((نزل علیک الکتاب )) انزال بعد از انزال و به عبارت دیگر انزال دفعى است علاوه بر اینکه صرف استحسانى است که به هیچ وجه نباید در استعمال لغت ها راه یابد، نقض هاى نامبرده را جواب نمى گوید، براى اینکه انزال بعد از انزال نیز تنزیل است ، یعنى نزول تدریجى است ، و باید از آن به تنزیل تعبیر کرد پس این سؤ ال باقى است که چرا فرمود: ((لو لا نزل علیه القرآن جملة واحده )) و یا فرمود: ((ان ینزل علینا مائدة )) و یا ((لو لا نزل علیه ...)).
وجه این که قرآن کریم درباره وحى ، تعبیرانزال و تنزیل (فرود آمدن ) را بکار برده است
و امااین سؤ ال که اصلا چرا قرآن کریم وحى را به تنزیل و انزال که لازمه معنایش فرود آمدن از مکانى والا و یا مقامى والا است تعبیر فرموده ؟ جوابش این است که وقتى مقام خداى تعالى بلندترین مقام باشد و آیات قرآنى و یا اوامر و نواهى از آن مقام بسوى بندگان صادر مى شود قهرا مقام بندگان مقامى پایین تر خواهد بود، که دستورات الهى در آن مقام مستقر مى شود و خداى تعالى مقام خود را بلند و درجات خود را رفیع خوانده ، فرموده : ((انه على حکیم )).
و نیز قرآن کریم را نازل از ناحیه خود خوانده و فرموده : ((و لما جاءهم کتاب من عند اللّه مصدق لما معهم )).
پس به این دو اعتبار، یعنى بلندى مقام خدا، و پستى مقام عبودیت ، صحیح است که آمدن قرآن از آن مقام به این مقام را نزول خواند.
و به عبارت دیگر، استقرار وحى در قلب شریف رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) را نازل شدن وحى از خدا به آن حضرت دانست . چون خداى تعالى در آیه : ((انه على حکیم )) مقام خود را مقامى والا و بلند خوانده ، البته در آیه : ((و لما جاءهم کتاب من عند اللّه مصدق لما معهم )) استقرار وحى در قلب رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) را به آمدن کتاب هم تعبیر کرده است .
و اما اینکه در آیه مورد بحث فرمود: ((بالحق )) مفسرین در معناى آن گفته اند: بطور کلى حق و صدق عبارت است از خبر مطابق با واقع ، با این تفاوت که چنین خبرى را از آن جهت که در مقابلش واقعیتى خارجى و ثابت ، وجود دارد حق گویند، و از این جهت که خود خبر مطابق با آن واقعیت خارجى است صدق مى نامند.
بنابراین اطلاق کلمه ((حق )) که به معناى اعیان خارجى و امور واقعى است بر خداى تعالى و گفتن اینکه ((خدا حق است )) و نیز اطلاقش بر حقایق خارجیه و گفتن اینکه ((موجودات خارجى حق هستند)) از این بابت است که خبر دادن از خدا و از حقایق خارجیه خبرى است مطابق با واقع ، و به هر حال مراد از ((حق )) در آیه شریفه ، امر ثابت است ، امرى است که بطلان نمى پذیرد.
و ظاهرا حرف ((با)) در کلمه ((بالحق )) مصاحبت را مى رساند، و آیه چنین معنا مى دهد که : خداى تعالى کتاب را بر تو نازل کرد نازل کردنى همراه با حق ، به طورى که حق از آن جدا نخواهد بود، و همراه بودنش با حق باعث مى شود که نه بعدها بطلان عارضش بشود، و نه در حین نزول آمیخته با بطلان باشد. پس این کتاب از اینکه روزى بطلان بر او چیره گردد ایمن است ، پس در جمله ((نزل علیک الکتاب بالحق )) استعاره به کنایه بکار رفته البته مفسرین در معناى حرف ((با)) وجوهى دیگر ذکر کرده اند که خالى از اشکال نیست .
و اما اینکه فرمود: ((مصدقا)) تصدیق از ماده صدق است ، وقتى گفته مى شود من گفتار فلانى را تصدیق کردم ، معنایش این است که با آن معامله صدق نمودم و اعتراف دارم که او راست مى گوید، و همچنین وقتى گفته مى شود: فلان گفتار را تصدیق دارم معنایش این است که به راستى و درستى آن اعتراف کردم .
و مراد از جمله : ((لما بین یدیه )) کتب آسمانى حاضر در عصر نزول قرآن یعنى تورات و انجیل است ، چنانکه در سوره مائده آیه 48 صریحا بیان کرده که مراد از این جمله ، تورات و انجیل است که در هر دو هدایت است .
و این آیه شریفه خالى از دلالت بر این معنا نیست که تورات و انجیلى که آن روز در دست یهود و نصارا بوده ، همه اش تحریف شده نبوده بلکه پاره اى از مطالب آن همان تورات و انجیل واقعى بوده ، که بر موسى و عیسى (علیهماالسلام ) نازل شده ، اما همه آنها آیاتى که از طرف خدا نازل شده باشد نبوده ، بلکه دستخوش سقط و تحریف شده است .
و این نیز مسلم است که تورات و انجیل زمان رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) همین تورات و انجیل چهارگانه (مرقس ، یوحنا، متى و لوقا) زمان ما بوده است .
پس قرآن کریم این تورات و اناجیل را فى الجمله نه صد در صد قبول دارد، و نیز به وقوع تحریف ، و دست خوردگى آن شهادت داده مى فرماید: ((و لقد اخذ اللّه میثاق بنى اسرائیل - تا آنجا که مى فرماید: و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکلم عن مواضعه ، و نسوا حظا مما ذکروا به - تا آنجا که مى فرماید و من الذین قالوا انا نصارى ، اخذنا میثاقهم ، فنسوا حظا مما ذکروا به ...)) که ترجمه اش در همین سوره مى آید و در سه جا از این آیه از وقوع تحریف و سقط در تورات و انجیل خبر داده است .
[ نظرات / امتیازها ]