از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیله و قال موسی لاخیه هرون اخلفنی فی قومی و اصلح ولا تتبع سبیل المفسدین ):(و با موسی سی شب وعده کردیم و آن را به ده شب کامل نمودیم ووعده پروردگارش چهل شب تمام شد وموسی به برادرش هارون گفت :میان قوم من جانشین من باش و به اصلاح امورشان بپرداز و از راه فسادگران پیروی مکن )، (میقات )به معنای وقت معینی است که قرار است در آن وقت عملی انجام شود،در این آیه خداوند مواعدی را که با موسی جهت تقرب و تکلم بسته بود،ذکر فرموده و اصل آن را سی شب قرار داده و آنگاه با ده شب دیگر آن راتکمیل نموده و می فرماید: جمعا مواعده با موسی چهل شب تمام بوده ، پس موسی با پروردگارش چهل شب تمام مناجات و تکلم داشته و اینکه فرمود:چهل شب در حالیکه شامل روزها هم بوده به جهت آنست که غرض از این میقات تقرب به درگاه خدای متعال است و هنگام مناجات و راز نیاز معمولاشبهاست موسی (ع ) در هنگام مفارقت و حرکت به سوی میقات به برادرش هارون سفارش می کند که در میان قوم جانشین او باشد و در جهت اصلاح امورآنان بکوشد و از راه مفسدین دنباله روی نکند و چون هارون خود اهل عصمت و مبری از فساد بوده معلوم می شود، این سفارش به جهت آنست که در آنزمان گروهی مفسد در بین بنی اسرائیل بوده اند که هدفشان ایجاد تفرقه در بین جمع آنان بوده ، لذا موسی (ع ) به برادرش سفارش می کند که مبادا راه و روش وپیشنهادات آنها را بپذیرد و دچار مکر و توطئه آنها شود و آنگاه اتحاد قوم که باتحمل آنهمه مصائب حاصل شده ، دستخوش تفرقه و اختلاف گردد. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد علي بهبهاني - تفسیر تسنیم
این مواعده سه بار در قرآن کریم ذکر شد که هر سه مربوط به جریان موسای کلیم (سلام الله علیه) هست یکبار در سورهٴ مبارکهٴ بقره بود که بحثش قبلاً گذشت فرمود آیه 51 سورهٴ مبارکهٴ بقره ﴿وَإِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظالِمُونَ﴾ و یکی هم در سورهٴ مبارکهٴ طه است که بعدا به خواست خدا خواهد آمد در آنجا هم سخن از مواعده است آیه 80 سورهٴ مبارکهٴ طه این است که ﴿یا بَنی إِسْرائیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَواعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ اْلأَیْمَنَ وَنَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى﴾ ظاهرا این مواعده هم مربوط به مائده موسای کلیم است که بر آنها تورت نازل شده جانب الطور الایمن یعنی جانب ایمن طور این ایمن وصف جانب است نه وصف طور گرچه همه آن قسمتها ایمن است اما جانب ایمن منظور هست نه طور ایمن نه وادی ایمن یعنی جانب ایمن طور همان‌طوری که ذات اقدس اله بر مومنین منت می‌نهد و جریان قرآن و رسالتی را که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده است به عنوان منت بر مومنین یاد می‌کند ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً﴾ در حقیقت رسالت هر پیغمبری و کتاب آسمانی هر پیغمبری منت است بر آن امت منت نه یعنی ممنون کردن لفظی در مقابل شکر باشد آن نعمت عظیم را که تحملش دشوار باشد می‌گویند منت المنة هی النعمة العظمی نه منت یعنی ممنون کردم شما را شما را تحقیر کردم این که مراد نیست ذات اقدس اله هر نعمتی را منت نمی‌داند آن نعمت معنوی را مثل نعمت نبوت رسالت امامت وحی اینها را منت می‌داند هر جایی سخن از منت است یعنی نعمت عظمی است در همین مدار است ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً﴾ همین جریان است ﴿اللّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِْلإیمانِ﴾ از همین قبیل است ﴿وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ در همین زمینه است و گاهی مصداق منت را ذکر می‌کند نه لفظ منت را مثل همین موارد که دارد به زبان امتنان یاد می‌کند می‌فرماید و وادناکم جانب الطور الایمن ما در آن مواعده برای شما تورات فرستادیم که بهترین نعمت است
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
این مواعده در قرآن کریم گاهی به صورت اجمال گاهی به صورت تفصیل و بعد به صورت جمع بندی ذکر می‌شود یعنی گاهی به صورت اجمال می‌فرماید ﴿وَإِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعینَ﴾ نظیر آیه 51 سورهٴ مبارکهٴ بقره گاهی این مجمل را مفصل می‌کند مثل همین آیه 142 سورهٴ مبارکهٴ اعراف که محل بحث است فرمود ﴿وَواعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْناها بِعَشْرٍ﴾ بعدا همین تفصیل را جمع بندی می‌ند نه اجمال جمع بندی بعداز تفصیل است می‌فرماید ﴿فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً﴾ آیا در طلیعه امر هم چهل شب بود یا اینکه دو مواعده بود مواعده اول سی شب بود مواعده دوم که متمم مواعده اول هست ده شب بود جمعا سی شب بعضی روایات همین را تایید می‌کند که اول سی شب قرار بود که وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) مهمان ذات اقدس اله باشد و بعدا ده شب اضافه شده است لذا فرمود ﴿وَأَتْمَمْناها بِعَشْرٍ﴾ آن ده شب را برای دریافت تورات و مکالمه مستقیم ذات اقدس اله ... که آن ده شب نتیجه آن سی شب هست در بعضی از روایات آن است که قرار اولی سی شب بود بعد اضافه شده است شاید این روایت ناظر به این با شد که در مقام اظهار و افشا اینچنین بود وگرنه میعاد اولی همان چهل شب است نکته دیگر که این اربعین لیله چهل شب تفکیک شده است به یک سی شب و یک ده شب این است که مشخص بشود که چهل شب مطلق نیست یک سی شبی است یعنی یک ماه است مشخص است که از اول ذی قعده است مثلاً تا پایان ذی قعده یعنی یک ماه یک دهه‌ای هم هست که دهه فجر است و لیالی عشرا ست و همان دهه ذی حجه است که ضمیمه یک ماه ذی قعده می‌شود می‌شود چهل شب اگر بفرماید چهل شب خب ممکن است که از دهم یک ماه شروع بشود تا بیستم ماه دیگر این هم می‌شود چهل شب ولی این نصاب خاص و آن معیار مخصوص نیست آن وصف مشخصی که برای اربعین یگری سودمند است همین اول ذی قعده است تا دهم ذی حجه گرچه همیشه اربعین گیری نافع است و اما آن اربعین گیری ماثور و مجرب همین اربعین گیری موسای کلیم (سلام الله علیه) است که از اول ذی قعده شروع می‌شود تا دهم ذی حجه مطلب بعدی آن است که این مواعده چهل شبه چهل شبانه روز بود حالا شرحش آن طوری که رد روایات هست این است که وجود موسای کلیم (سلام الله علیه) در این چهل شب که ضیف الرحمان بود نه خوابی داشت و نه غذایی روزش هم شب بود شبش هم شب بود اما تعبیر قرآن کریم این است که ما سی شب با او قرار گذاشتیم و ده شب هم اضافه کردیم شده چهل شب نفرمود سی روز قرار گذاشتیم که او سی روز مهمان ما باشد و ده روز اضافه کردیم شده چهل روز برای آن است که کسی که کار او روزانه است مثل روز کار می‌کند این نمی‌تواند اهل مناجات با شد روز همان است که ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحًا طَویلاً﴾ روز همان است که انسان با کارهای عادی مانوس است شب همان است که ﴿وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقامًا مَحْمُودًا﴾ شب است و این چهل شبانه روز وجود مبارک موسای کلیم چهل شب بود نه اینکه چهل تار روز داشت چهل تا شب داشت و حضرت شبانه با خدا صحبت می‌کرد روز هم با خدا صحبت می‌کرد شب هم با خدا صحبت می‌کرد وقت یکه روز آدم کار سحر را بکند چنین روزی پر برکت است می‌شود شب آن که شب هم مثل روز گرفتار سبح طویل است او شب ندارد اصلاً آن هم روز است آن بیچاره‌ای که شبش مثل روز است او اصلاً شب ندارد آن سعادتمندی که روزش مثل شب است او همیشه شب است و نوع برکاتی که ذات اقدس اله در قرآن کریم یاد می‌کند همه‌اش در شب است اگر نزول قرآن است در شب است لیله قدر است در شب است معراج پیغمبر است در شب است ﴿سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ گرچه شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن اما ﴿إِنّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ﴾ ﴿إِنّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ برهانش هم همین است که ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحًا طَویلاً﴾ خب این ﴿إِنّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾ را شما شب می‌توانی درک بکنی آن هم که بر فرض سحر برخواست و دو رکعت نماز دارد می‌خواند حواسش پیش زید و عمرو است او روز دارد نه شب آنجا هم سبح طویل دارد چون روز مواظب خود نبود مشکلات خودش را حل نکرد این مشکلات روز را هم شب به دوش می‌کشد با اینکه شب کسی حرف نمی‌زند سر و صدایی نیست کوی و برزن خلوت است اما درون او غوغاست پس از اینکه فرمود چهل شب برای اینکه چهل روزش چهل شب بود چهل شبش هم چهل شب بود یع نی چهل شبانه روزش آرام بود کسی چهل شبانه روز آرام داشته باشد چهل شب دارد اگر کسی چهل شبانه روزش آشفته باشد چهل روز دارد نه چهل شب هر کسی گرفتار سبح طویل است در روز و بازار است و هر که آرامش داشته باشد در فضای سحر است خب وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) که ضیف رحمان بود در این چهل شبانه روز نه خوابی داشت و نه غذایی و جز مناجات چیز دیگر نداشت این فرشته منش بود فرشته غذایشان چیست تسبیح است دیگر خوابی ندارد و غذای او هم تسبیح است طبق بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که در نهج یک وقتی این روایت هم خوانده شد خب وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) چهل شبانه روز در حد فرشته زندگی کرد چنین اربعینی سبب نزول آن تورات است که فرمود و فیها هدی و تفصیلا لکل شیء و این مواعده برای قوم او هم بود پر برکت هم بود چه اینکه در همین جریانا سنت که ظاهرا ﴿وَاخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً﴾ که در بخشهای دیگر همین سورهٴ مبارکهٴ اعراف است که به خواست خدا می‌خوانیم
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : لطفا بگویید این تفسیر از چه کتابی می باشد ؟؟!!
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
این که فرمود سی شب ده شب اضافه کردیم بعد جمع بندی کرد برای اینکه مبادا کسی خیال بکند این ده شب همان تتمه سی شب است مثل اینکه به تعبیر بعضی از مفسرین اگر کسی ده درهم وعده کرده باشد هشت درهم داده باشد دو درهم کم باشد می‌گوید من با دو درهم تتمیمش کردم یعنی با دو درهم آن ده د رهم را تتمیم کردم اینجا هم اگر بفرماید ما با ده شب او را تتمیم کردیم خیال می‌شود که ده شبی است که متمم همان سی شب است در حالی که این ده شبی است زاید بر آن سی شب برای اینکه روشن بشود که این ده شب زاید بر آن سی شب است فرمود ﴿فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً﴾ این اج مالی از عنوان مواعده و طرف وعد هم ذات اقدس اله است که خداوند قرار گذشته البته را درخواست و تضرع و ناله موسای کلیم (سلام الله علیه) [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
جریان اربعین موسای کلیم (سلام الله علیه) همانند اربعینهای دیگر به این معنا نیست که اگر کسی چهل شبانه روز مخلصا قیام کرد نتیجه را بعد از اربعین می‌گیرد بلکه به این معناست هر قدمی از این قدمهای چهل گانه را که برداشت به همان اندازه نتیجه را هم می‌گیرد ولی کمال نتیجه متفرع بر اربعین است یک وقت است که عدد اربعین نقش تعیین کننده دارد که اگر آن اربعین خصال شد آن حکم حاصل است وگرنه اصلاً حاکم نیست نظیر نصاب غنم و بقر و مانند آ ن در آنجا اگر چنانچه گاو یا گوسفند به آن نصاب نرسند اصلاً حکم زکات نیست نه اینکه بعضی از زکات واجب است بعضی از زکات وجب نیست مقداری لازم است مقداری لازم نیست اما جریان اربعین صباحا «من اخلص لله اربعین صباحا» «من اصبح لله اربعین» معنایش این نیست که اگر کسی چهل روز مخلص بود نتیجه می‌گیرد و اگر 30 روز مخلص بود اصلاً نتیجه می‌گیرد یا 10 روز مخلص بود اصلاً نتیجه نمی‌گیرد این طور نیست البته کمال نتیجه و آن هدف نهایی البته مترتب بر اربعین است وگرنه اگر کسی اربعین را شروع کرد بعد نتوانست ادامه بدهد دره روز موفق شد 5 روز موفق شد ب همان مقدار پنج روز فیض الهی نصیبش می‌شود البته ممکن است فیض به چهل قسم تقسیم نشود مثلا کسی پنج روز را ادراک کرد پنج چهلم نصیبش بشود اینچنین ممکن است نباشد ممکن است نتیجه 5 روز دو درجه باشد یا یک درجه باشد ولی باالخره اصل فیض بهره او می‌شود پس بین اربعینی که در مسئله اخلاق مطرح است با اربعینی که در زکات نصابهای فقهی مطرح است خیلی فرق است
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
وجود مبارک موسای کلیم در همین این چهل روز برای هدایت مردم یک خلیفه ور هبری معین کرده است از اینجا معلوم می‌شود که تعیین رهبر به دست مردم نیست یک و رسول خدا و نبی خدا خلیفه خداست بر مردم و در غیبت کوتاه خود هم برای مردم خلیفه تعیین می‌کند تعیین زعیم به دست خداوند و به دست منسوبین از طرف خداوند است مطلب دوم اینکه وقتی موسای کلیم (سلام الله علیه) برای اربعین چهل روز خلیفه تعیین می‌کند در غیبت خود چگونه وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنگام ارتحال برای خود یک جانشینی معین نکرده اصلاً می‌شود این را فرض کرد یک کشوری را یک امتی را که از همه جهان چشم طمع دوختند آن کسی که محصول عمر خودش را می‌خواهد حفظ بکند جانشینی تعیین نکند این شدنی نیست پس اصل تعیین رهبر از بالاست یعنی از طرف خدا و پیغمبر و معصومین (علیهم السلام) است و اینکه همان‌طوری که موسای کلیم (سلام الله علیه) برای مدت کوتاه خلیفه تعیین کرد یقینا وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنگام رحلت برای خود خلیفه تعیین می‌کند
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
موسای کلیم (سلام الله علیه) در جریات نبوت رسالت وحی یابی ومانند آن از خداوند درخ واست کرد که هارون را شریک امر من قرار بدهید و او شریک من باشد و خداوند هم این را اجابت کرد به موسای کلیم (سلام الله علیه) فرمود که ﴿قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى﴾ خواسته موسای کلیم این بود در سورهٴ مبارکهٴ طه از آیه 25 به بعد که عرض کرد ﴿رب اشرح لی صدری﴾ تا به اینجا که عرض می‌کند ﴿وَ اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی هارُونَ أَخی اشْدُدْ بِهِ أَزْری وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْری﴾ در امر من شما الان به من گفتید من دارای وحیم نبوتم رسالتم در این امر نبوت و وحی یابی و رسالت او را شریک من قرار بده و خداوند هم در پایان خواسته‌های موسای کلیم (سلام الله علیه) به حضرتش فرمود ﴿قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى﴾ همه سوالها و خواسته هایت به تو داده شد یعنی هارون را ما شریک امر تو کردیم اما اینجا فقط نبوت و تبلیغ و رسالت و امثال ذلک بود نه امامت و رهبری و زعامت و کشورداری و کشورگشایی‌ها بنابراین در جریان زعامت و رهبری یک چنین خواسته‌ای وجود مبارک موسای کلیم ارائه نکرد پس دلیلی نیست که هارون (سلام الله علیه) او هم زعیم و قائد و رهبر مردم باشد لذا وجود مبارک موسای کلیم او را به عنوان رهبر موقت به عنوان نائب خود انتخاب کرد بر فرض هم اگر وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) سمت زعامت و رهبری را با موسای کلیم بالمشارکه داشته باشند یعنی شریک رهبری او هم باشد باز هم وجود مبارک موسای کلیم می‌تواند بگوید به هارون (سلام الله علیهما) بگوید که تو نسبت به خودت که بالاصالة زعیم مردمی چون در زعامت من هم شریکم و در حدود چهل روز من غیبت دارم تو در غیبت من خلیفه من هم باش یعنی از طرف خودت بالاصالة از طرف من بالاخلافة زعامت و رهبری مردم را اداره کن این شدنی است مطلب بعدی آن که ممکن بود بشود ولی نظیر لوطی که به حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) ایمان آورد فآمن له لوط ممکن بود چون لوط در زمان پیغمبری حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) پیغمبر شد و به حضرت ابراهیم ایمان آورد که البته اولوالعزم نبود خطابهایی که در قرآن هست ان ارسل معی بنی اسرائیل که اینها نشانه رهبری و مانند آن اسنت این از موسای کلیم است از هارون نیست این رسالت رسالت مصطلح نیست معنایش این نیست که من روسل خدا هستم معنایش این است که بنی اسرائیل را رها کن بنی اسرائیلی که معبد بودند بسته بودند برده بودند بیگاری می‌کردند برای آل فرعون کارگری می‌کردند فرمود اینها را رها کن اینها را آزاد کن ﴿ان ارسل معی بنی اسرائیل﴾ وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود که «یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی من بعدی» یکی از بیانات نورانی سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) مرحوم علامه در همان تفسیر قیم المیزان ظاهرا در سورهٴ مبارکهٴ طه است آنجا دارد آن این است که طبق این حدیثی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «یا علی انت منی بمنزلة‌ها رون من موسی الا انه لا نبی من بعدی» این که ما به پیشگاه حضرت حجت (سلام الله علیه) و همچنین به ائمه (علیهم السلام) در این زیارتها عرض می‌کنیم که شما شریک قرآنید استفاده می‌شود یکی از عرض ارادتهایی که به حضرت حجت (سلام الله علیه) داریم این است که عرض می‌کنیم «السلام علیک را شریک القرآن» شریک که یک واژه عربی است آن بند مخصوصی است که دو لنگه بار را روی شتر به هم وصل می‌کند هر طنابی را شریک نمی‌گویند اینش تر و یا اسب که دو لنگه بار دارد و معادل همان باید باشد و آن مرکوب هسته نشود آن بندی که این دو لنگه معادل را به هم مرتبط می‌کند به آن می‌گویند شریک چه اینکه شراک هم مال نعل است شراک یک مورد خاص دارد شریک یک مورد مخصوص خب وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد که هارون شریک امر من است یعنی چه؟ یعنی من تورات می‌آورم وحی می‌آوریم نبوت می‌آورم او هم در این کار شریک باشد وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت امیر فرمود که «انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» پس نبوت استثنا می‌شود وقتی نبوت استثنا شد بقیه در مستثنی منه می‌ماند حضرت امیر یعنی ولایت اهل بیت فرق نمی‌کند بین حضرت امیر و سیزده معصوم دیگر و دوازده معصوم دیگر اینها یک نورند دیگر وقتی وجود مبارک حضرت امیر به منزله هارون نسبت به موسی عصر (سلام الله علیهم اجمعین) شد این می‌شود شریک امر او و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عصاره رسالت او و حقیقت رسالت او همین وحی قرآنی است دیگر پس وجود مبارک حضرت امیر شریک قرآن است شریک وحی است یعنی این حقیقتها را خوب درک می‌کند این حقیقتها را می‌یابد منتها سمت نبوت تشریعی ندارد سمت رسالت ندارد عمده آن ولایت است که در درک قرآن حقیقت قرآن یابی و مانند آن حضور دارد در همان خطبه قاصعه آمده است که خود وجود مبارک حضرت امیر عرض کرد به حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که «انی اری نور الوحی و اشم ریح النبوة» من نور وحی را می‌بینم بوی وحی را می‌شنوم و وجود مبارک پیغمبر هم فرمود که «انک تری ما اری و تسمع ما اسمع الا انه لست بنبی انک لوزیر» فرمود هرچه من می‌شنوم تو می‌شنوی هر چه من می‌بینم تو می‌بینی تفاوت در این است ه تو پیغمبر نیستی خب این وقتی حقیقت وحی را اینها هم می‌شوند منتها به وسیله پیغمبر می‌شنوند از مجرای فیض نبوت می‌شنوند قهرا اینها می‌شوند شریک قرآن یعنی اگر چنانچه امامت را و حقیقت قرآن را ما دو عدل معادل هم فرض کنیم این ولایت است که بین این خاندان و بین حقیقت قرآن رابطه برقرار می‌ند به وسیله ولایت است که این خاندان با این قرآن همتا می‌شوند و اگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفرتقا حتی یردا علی الحوض» هیچ کدام سنگینتر از دیگران نیستند تا یکی جدا بشود راه خاص خود را طی کند برای همین جهت است که اینها شریک همند متعادل همند البته در نشئه عالم طبیعت و تکلیف یکی اصغر از دیگری است و دیگری اکبر است یکی تابع دیگری است در راه دیگری ایثار می‌کند نثار می‌کند شهید می‌شود اما بدن خود را فدای او می‌کند نه جان خود را و حقیقت خود را حقیقت ولایت که فدای قرآن نشده جان آنها که فدای قرآن نشده جسم ایها و بدن اینهاست که فدا می‌شود حالا ان‌شاء‌الله این قسمت بیان لطیف ایشان بیان علامه (رضوان الله علیه) در سورهٴ مبارکهٴ طه خواهد آمد پس از ینکه فرمود ﴿وَ قالَ مُوسى ِلأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ﴾ این ا همیت خلافت و رهبری را مشخص می‌کند و هشدار هم داد که یک عده مفسده جو در غیبت من فتنه می‌کنند
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مرضيه اسدي - تفسیرنمونه
وعده گاه بزرگ
در این آیه اشاره به یکى دیگر از صحنه هاى زندگى بنى اسرائیل و درگیرى موسى با آنها شده است و آن جریان رفتن موسى به میعادگاه پروردگار و گرفتن احکام تورات از طریق وحى و تکلم با خدا و آوردن جمعى از بزرگان بنى اسرائیل به میعادگاه براى مشاهده این جریان و اثبات اینکه هرگز خداوند را با چشم نمى توان دید مى باشد، که به دنبال آن داستان گوساله پرستى بنى اسرائیل و انحراف از مسیر توحید و آن غوغاى عجیب سامرى ذکر شده است .
نخست مى گوید: ((ما به موسى (علیه السلام ) سى شب (یک ماه تمام ) مواعده کردیم ، سپس با ده روز دیگر آن را کامل ساختیم ، و وعده خدا با او در چهل شب پایان یافت )) (و واعدنا موسى ثلثین لیلة و اتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة ).
((میقات )) از ماده وقت به معنى وقتى است که براى انجام کارى تعیین
شده است ، و معمولا بر زمان اطلاق مى شود، اما گاهى به مکانى که باید کارى در آن انجام پذیرد، گفته مى شود، مانند ((میقات حج )) یعنى مکانى که هیچکس بدون احرام نمى تواند از آنجا بگذرد.
سپس چنین نقل که ((موسى به برادرش هارون گفت : در میان قوم من جانشین من باش و در راه اصلاح آنها بکوش و هیچگاه از طریق مفسدان پیروى مکن )) (و قال موسى لاخیه هارون اخلفنى فى قومى و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین ).
در اینجا به چند موضوع باید توجه داشت
1 - نخستین سؤ الى که در مورد آیه فوق پیش مى آید این است که چرا وعده چهل روز یکجا بیان نشده بلکه نخست مى فرماید سى روز، سپس ‍ ده روز به عنوان متمم بر آن مى افزاید در حالى که در آیه 151 بقره این چهل روز به صورت واحد، ذکر شده است ؟
مفسران درباره این تفکیک ، تفسیرهاى گوناگونى ذکر کرده اند، ولى آنچه بیشتر به نظر میرسد و با روایات اهلبیت (علیهم الاسلام ) نیز سازگار است این است که گرچه در متن واقع ، بنا بر چهل روز بوده اما خداوند براى آزمودن بنى اسرائیل نخست موسى (علیه السلام ) را براى یک مواعده سى روزه دعوت نمود سپس آن را تمدید کرد، تا منافقان بنى اسرائیل صفوف خود را مشخص سازند.
از امام باقر (علیه السلام ) چنین نقل شده که فرمود: هنگامى که موسى (علیه السلام ) به وعدهگاه الهى رفت با قوم خویش قرار گذاشته بود غیبت او سى روز بیشتر طول نکشد، اما هنگامى که خداوند ده روز بر آن افزود، بنى اسرائیل گفتند: موسى (علیه السلام ) تخلف کرده است ، و به دنبال آن دست به کارهائى که مى دانیم زدند (و
گوساله پرستى کردند).
در اینکه این چهل روز، موافق چه ایامى از ماه هاى اسلامى بوده ، از بعضى روایات استفاده مى شود از آغاز ذیقعده شروع ، و به دهم ذیحجه (عید قربان ) ختم گردیده است ، اگر مى بینیم تعبیر به چهل شب (اربعین لیله ) در قرآن شده است نه چهل روز، ظاهرا به خاطر این است که مناجات موسى (علیه السلام ) و گفتگویش با پروردگار بیشتر در شب انجام مى شده است .
2 - سؤ ال دیگرى که در اینجا پیش مى آید این است که مگر هارون پیامبر نبود که موسى (علیه السلام ) او را به جانشینى خود و رهبرى و امامت بنى اسرائیل منصوب کرد؟
پاسخ این سؤ ال با توجه به یک نکته روشن مى شود و آن اینکه مقام نبوت چیزى است و مقام امامت چیز دیگر، هارون پیامبر بود ولى عهده دار مقام رهبرى همه جانبه بنى اسرائیل نبود، بلکه مقام امامت و رهبرى همه جانبه مخصوص موسى (علیه السلام ) بود، اما به هنگامى که مى خواست براى مدتى از قوم خود جدا شود، برادرش را به عنوان امام و پیشوا انتخاب کرد.
و از اینجا روشن مى شود که مقام امامت مقامى برتر از مقام نبوت است (شرح بیشتر درباره این موضوع را در سرگذشت ابراهیم ذیل آیه 124 سوره بقره جلد اول صفحه 311 بیان کردیم ).
3 - باز سؤ ال دیگرى که در اینجا مطرح مى شود این است که چگونه موسى (علیه السلام ) به برادر خود گفت : در اصلاح قوم بکوشد و از پیروى راه مفسدان
خوددارى کند با اینکه هارون ، پیامبر بود و معصوم و هرگز پیرو طریق مفسدان نبود.
در پاسخ مى گوئیم : این در حقیقت یکنوع تاکید براى توجه دادن برادر به اهمیت موقعیت خود در میان بنى اسرائیل مى باشد و شاید این موضوع را نیز مى خواست براى بنى اسرائیل روشن سازد، که در برابر اندرزها و نصایح و رهبریهاى خردمندانه هارون ، تسلیم باشند و امر و نهى و اندرز او را بر خود سنگین نشمرند، و دلیل بر کوچکى خود ندانند، همانطور که هارون با آن مقام برجستهاش در برابر نصیحت و اندرز موسى (علیه السلام ) کاملا تسلیم بود.
یک میقات یا چند میقات
4 - چهارمین سؤ الى که در اینجا پیش مى آید این است که آیا موسى (علیه السلام ) تنها یک اربعین به میقات رفت و در همین اربعین بود که احکام تورات و شریعت آسمانى خود را از طریق وحى دریافت داشت و نیز در همین اربعین بود که جمعى از بزرگان بنى اسرائیل را به عنوان نماینده همه قوم با خود برد، تا شاهد نزول احکام تورات باشند و نیز به آنها بفهماند که خداوند به هیچوجه با چشم مشاهده نمیشود؟ و یا اینکه اربعینهاى متعددى بوده ؟ در یکى تنها براى گرفتن احکام و در دیگرى همراه بزرگان بنى اسرائیل و احتمالا اربعین دیگرى براى مقاصدى غیر از اینها با خداوند میعاد داشته است (چنانکه از سفر خروج تورات کنونى از باب 19 تا 24 نیز چنین استفاده مى شود).
باز در اینجا در میان مفسران گفتگو است ، ولى آنچه با توجه به آیه مورد بحث و آیات قبل و بعد آن ، بیشتر به ذهن مى رسد، این است که همه مربوط به یک واقعه است ، زیرا گذشته از این که تعبیر آیه بعد و لما جاء موسى لمیقاتنا
(هنگامى که موسى به میقات آمد) کاملا متناسب با وحدت این دو جریان است ، آیه 145 همین سوره به خوبى نشان مى دهد که جریان الواح تورات و دریافت احکام این شریعت نیز در همین سفر بوده است .
تنها چیزى که ممکن است دلیل بر تعدد میعادهاى موسى با بنى اسرائیل گرفته شود، آیه 155 همین سوره است (و اختار موسى قومه سبعین رجلا لمیقاتنا …) که به خواست خدا بزودى ضمن بیان تفسیر آن ، عدم منافاتش را روشن خواهیم ساخت .
5 - حدیث منزله
بسیارى از مفسران اهل تسنن و شیعه در ذیل آیه مورد بحث اشاره به حدیث معروف منزله کرده اند، با این تفاوت که مفسران شیعه آن را به عنوان یکى از اسناد زنده خلافت بلا فصل على (علیه السلام ) گرفته ، ولى بعضى از مفسران اهل تسنن ضمن عدم قبول آن ، تاخت و تاز بیرحمانه و تعصب آمیزى به شیعه دارند.
براى روشن شدن این بحث ، نخست لازم است اسناد و متن این حدیث را بطور فشرده بیاوریم ، و سپس درباره دلالت آن ، و بعد در مورد حملاتى که آن دسته از مفسران به ما دارند بحث و بررسى کنیم :
اسناد حدیث منزله
1 - عده زیادى از صحابه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) درباره جریان جنگ تبوک چنین نقل کرده اند: ان رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) خرج الى تبوک و استخلف علیا فقال ا تخلفنى فى الصبیان و النساء قال ا لا ترضى ان تکون منى بمنزلة هارون من موسى
الا انه لیس نبى بعدى : پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به سوى تبوک حرکت کرد و على (علیه السلام ) را به جاى خود قرار داد، على (علیه السلام ) عرض کرد آیا مرا در میان کودکان و زنان میگذارى (و اجازه نمى دهى با تو به میدان جهاد بیایم ) پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: آیا راضى نیستى که نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى (علیه السلام ) باشى جز اینکه پیامبرى بعد از من نخواهد بود عبارت بالا در معتبرترین کتب حدیث اهل تسنن یعنى صحیح بخارى نیز از سعد بن ابى وقاص نقل شده است .
در صحیح مسلم که آن هم از کتب درجه اول آنان محسوب مى شود در باب فضائل الصحابه همین حدیث از سعد نقل شده که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به على (علیه السلام ) فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى : تو نسبت به من ، به منزله هارون از موسى هستى جز اینکه بعد از من پیامبرى نیست <110> در این حدیث که صحیح مسلم نقل کرده مطلب به صورت کلى اعلام شده و اشاره به جنگ تبوک دیده نمی شود.
و نیز در همان کتاب کمى پس از ذکر حدیث به گونه کلى گفتار پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را در جنگ تبوک ، همانند صحیح بخارى جداگانه آورده است .
در سنن ابن ماجه نیز عین این مطلب آمده است .
در سنن ترمذى مطلبى بر این اضافه دارد که معاویه روزى به سعد گفت چرا ناسزا به ابو تراب (یعنى على (علیه السلام ) نمیگوئى ؟! گفت : من سه مطلب را به خاطر دارم که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) درباره على (علیه السلام ) فرمود، هنگامى که به یاد این سه مطلب میافتم نمیتوانم به او ناسزا بگویم ، سپس یکى از این سه مطلب را جریان جنگ تبوک و جمله اى را که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در حق على (علیه السلام ) فرمود، ذکر مى کند. در کتاب مسند احمد در حدود ده مورد اشاره به این حدیث شده است که گاهى در آن از جنگ تبوک سخن به میان آمده و گاهى بدون ذکر جنگ تبوک این جمله بطور کلى بیان گردیده است .
در یکى از این موارد نقل مى کند که ابن عباس نشسته بود جمعى نزد او آمدند و به او گفتند یا به همراه ما بیا و یا این عده اى که در مجلس ‍ نشسته اند از مجلس بروند (ما با تو سخنى داریم ) ابن عباس گفت : من با شما مى آیم ، تا آنجا که میگوید: ابن عباس داستان جنگ تبوک و گفتار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را نقل کرد و در آخر آن اضافه نمود: انه لا ینبغى ان اذهب الا و انت خلیفتى : شایسته نیست که من بروم مگر اینکه تو جانشین من باشى .
در کتاب خصائص نسائى نیز عین این حدیث آمده است و همچنین در کتاب مستدرک حاکم و تاریخ الخلفاء سیوطى و صواعق المحرقه ابن حجر و سیره ابن هشام و سیره حلبى و کتب بسیار دیگر.
و میدانیم این کتب از کتابهاى معروف و درجه اول اهل تسنن است .
قابل توجه اینکه حدیث فوق را تنها سعد بن ابى وقاص از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل نکرده است بلکه عده اى از صحابه که تعداد آنها بیش از بیست نفر است آنرا نقل کرده اند: از جمله جابر بن عبد الله و ابو سعید خدرى و اسماء بنت عمیس و ابن عباس و ام سلمه و عبد الله بن مسعود و انس بن مالک و زید بن ارقم و ابو ایوب و جالبتر اینکه معاویه و عمر بن خطاب نیز این حدیث را از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل کرده اند.
محب الدین طبرى در ذخائر العقبى نقل مى کند که مردى نزد معاویه آمد و سؤ الى از او کرد، معاویه در پاسخ گفت : این مساله را از على (علیه السلام ) بپرس او بهتر میداند، مرد گفت اى امیر مؤ منان ! (منظورش معاویه بود) جواب تو در این باره از جواب على (علیه السلام ) نزد من خوشتر است ، معاویه گفت : سخن بدى گفتى و سپس گفت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در حق على (علیه السلام ) این جمله را فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى ، سپس افزود هنگامى که عمر مطلبى برایش مشکل میشد از على (علیه السلام ) مى پرسید.
ابو بکر بغدادى در تاریخ بغداد از عمر بن خطاب چنین نقل مى کند: مردى را دید که به على ناسزا میگوید، عمر گفت : من گمان میکنم مرد منافقى باشى !، براى اینکه از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) شنیدم میفرمود: انما على منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى .
حدیث منزله در هفت مورد
نکته دیگر این که بر خلاف آنچه بعضى تصور میکنند پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) این
سخن را تنها در جنگ تبوک نفرموده ، بلکه در چندین مورد دیگر نیز این جمله از او شنیده شده است ، از جمله این که :
1 - در یوم المؤ اخاة اول یعنى در نخستین مرتبه که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مکه میان یارانش پیمان برادرى بست ، على (علیه السلام ) را براى این پیمان براى خودش انتخاب نمود و فرمود: انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى .
2 - در یوم المؤ اخاة ثانیه یعنى روز دیگرى که در مدینه میان مهاجر و انصار پیمان برادرى برقرار ساخت باز در اینجا على (علیه السلام ) را به عنوان برادرى خود انتخاب نمود و این جمله را به او فرمود: و انت منى بمنزلة هارون من موسى غیر انه لا نبى بعدى و انت اخى و وارثى .
3 - ام سلیم که از زنان با شخصیت و از دعوت کنندگان به سوى اسلام بود و پدر و برادرش در میدان جهاد در خدمت پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) شربت شهادت نوشیدند، و به خاطر اینکه شوهرش ، دعوت اسلام را نپذیرفت از او جدا شد، گهگاه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) براى دیدنش به خانه او مى آمد (و او را تسلى میداد) روزى به او فرمود: اى ام سلیم ان علیا لحمه من لحمى و دمه من دمى و هى منى بمنزلة هارون من موسى على گوشتش از گوشت من و خونش از خون من و او نسبت به من همانند هارون است نسبت به موسى .
4 - ابن عباس میگوید: روزى عمر بن خطاب گفت : نام على را به بدى نبرید زیرا من از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سه جمله درباره او شنیدم که اگر یکى از آنها را میداشتم از آنچه آفتاب بر آن میتابد نزد من محبوبتر بود، من و ابوبکر و ابو عبیده و جمعى از اصحاب پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نزد او بودیم و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) تکیه بر على کرده بود، دست بر شانه او زد سپس فرمود: انت یا على اول المؤ منین ایمانا و اولهم اسلاما ثم قال انت منى بمنزلة هارون من موسى : اى على تو نخستین مردى هستى که به خدا ایمان آوردى و نخستین کسى هستى که اسلام را پذیرفتى ، تو نسبت به من همانند هارون به موسى هستى .
5 - نسائى در کتاب خصائص نقل مى کند که على (علیه السلام ) و جعفر و زید درباره سرپرستى فرزند حمزه با هم گفتگو داشتند و هر کدام میخواست ، این خدمت به او سپرده شود، در این موقع پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به على (علیه السلام ) فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى <127>
6 - در آن روز که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دستور داد درهاى خانه هائى که به مسجد (منظور مسجد پیامبر است ) گشوده میشد، بسته شود و تنها در خانه على (علیه السلام ) را باز گذارد، جابر بن عبد الله نقل مى کند که به على (علیه السلام ) فرمود: انه یحل لک من المسجد ما یحل لى و انک منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى
بعدى <128> : آنچه از مسجد براى من مجاز است براى تو نیز مجاز است زیرا تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى .
موارد ششگانه بالا که غیر از جریان غزوه تبوک است ، همه را از کتب معروف اهل تسنن آوردیم و گرنه در روایاتى که از طرق شیعه وارد شده ، موارد دیگرى نیز از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده که این جمله را فرمود.
از مجموع اینها به خوبى استفاده مى شود که حدیث منزله ، موضوعى نبوده است که اختصاص به داستان تبوک داشته باشد بلکه یک فرمان عمومى درباره على (علیه السلام ) براى همیشه بوده است .
و از اینجا روشن مى شود اینکه بعضى از دانشمندان اهل سنت مانند آمدى تصور کرده اند که این حدیث متضمن حکم خاصى در مورد جانشینى على (علیه السلام ) در غزوه تبوک بوده است و ربطى به سایر موارد ندارد، به کلى بى اساس است ، زیرا پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به مناسبتهاى مختلف و در جریانهاى گوناگون این جمله را تکرار فرموده و این نشان مى دهد که یک حکم عمومى است .
محتواى حدیث منزله
اگر با بینظرى حدیث فوق را بررسى کنیم و از پیشداوریهاى تعصب آمیز و بهانه جوئیها، خود را برکنار داریم ، از این حدیث استفاده میکنیم که على (علیه السلام ) تمام مناصبى را که هارون نسبت به موسى (علیه السلام ) و در میان بنى اسرائیل داشت - به جز نبوت - داشته است ، زیرا لفظ حدیث عام است و استثناء جمله الا انه لا نبى بعدى نیز این عمومیت را تاکید مى کند، و هیچگونه قید و شرطى در
حدیث وجود ندارد، که آن را تخصیص بزند، بنابراین امور زیر را از حدیث میتوان استفاده کرد:
1 - على (علیه السلام ) بالاترین و افضل امت بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بود، همانگونه که هارون چنین مقامى را داشت .
2 - على (علیه السلام ) وزیر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و معاون خاص و پشتیبان او و شریک در برنامه رهبرى او بود، زیرا قرآن همه این مناصب را براى هارون ثابت کرده است آنجا که از زبان موسى میگوید:
و اجعل لى وزیرا من اهلى هارون اخى ، اشدد به ازرى و اشرکه فى امرى (سوره طه آیه 29 تا 32): وزیرى از خاندانم براى من قرار ده ، هارون برادرم را، نیروى مرا به او افزایش ده ، و او را در برنامه من شریک ساز.
3 - على (علیه السلام ) علاوه بر برادرى عمومى اسلامى مقام خاص ‍ اخوت و برادرى اختصاصى و معنوى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را دارا بود.
4 - على جانشین و خلیفه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بود و با وجود او هیچکس دیگر چنین شایستگى را نداشت .
پرسشها پیرامون حدیث منزله
جمعى از متعصبان ایرادهائى به حدیث فوق دارند که قسمتى از آن به قدرى سست است که به راستى شایسته طرح نیست تنها با شنیدن بعضى از اینگونه ایرادات باید اظهار تاسف کرد که چرا پیشداوریهاى حساب نشده به عده اى اجازه نمیدهد حقایق روشن را بپذیرند، ولى قسمتى از آنها که قابل طرح و گفتگو است ذیلا از نظر می گذرانیم :
ایراد اول - این حدیث تنها یک حکم محدود و خصوصى را بیان میکند، زیرا در غزوه تبوک وارد شده آنهم به هنگامى که على (علیه السلام ) از ماندن در مدینه در میان زنان و کودکان ناراحت بود و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) براى دلدارى او این جمله را بیان کرد، بنابراین منظور این بوده که تنها تو بر این گروه زنان و کودکان حکومت و رهبرى دارى !!
پاسخ این ایراد از بحثهاى گذشته به خوبى روشن شد که بر خلاف تصور این ایراد کنندگان حدیث مزبور، در یک واقعه و تنها در واقعه تبوک صادر نشده بلکه در موارد متعددى ، به عنوان یک قانون کلى ذکر شده است که ما هفت مورد آنرا با ذکر اسنادش از کتب دانشمندان اهل تسنن در بحثهاى گذشته آوردیم .
از این گذشته ماندن على (علیه السلام ) در مدینه یک کار ساده به منظور نگهدارى زنان و کودکان نبود، بلکه اگر هدف این بود از بسیارى از افراد دیگر این کار ساخته بود و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بزرگترین قهرمان شجاع سپاهش را براى هدف کوچکى آن هم در زمانى که به مبارزه یک امپراطورى بزرگ (امپراطورى روم شرقى ) میرفت نمیگذاشت ، پیدا است هدف این بوده که در غیبت طولانى او دشمنان فراوانى که در اطراف مدینه بودند و منافقانى که در خود مدینه وجود داشتند از فرصت براى درهم کوبیدن مدینه ، کانون اسلام ، استفاده نکنند، تنها کسى که می توانست این مرکز حساس را حفظ و نگهدارى کند، على (علیه السلام ) بود.
ایراد دوم - میدانیم - و در تواریخ مشهور آمده است - که هارون در زمان خود موسى (علیه السلام ) از دنیا رفت ، بنابراین تشبیه به هارون ، اثبات نمیکند که على (علیه السلام ) بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) جانشین او باشد.
شاید این مهمترین ایرادى است که به این حدیث شده است ، ولى جمله الا انه لا نبى بعدى پاسخ این ایراد را به خوبى مى دهد، زیرا اگر گفتار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) که میگوید تو به منزله هارون نسبت به من هستى ، مخصوص به زمان حیات پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بود، جمله الا انه لا نبى بعدى هیچ لزومى نداشت ، زیرا وقتى سخن مخصوص به زمان حیات پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) باشد، درباره بعد از او سخن گفتن کاملا نامناسب است (و به اصطلاح این استثناء جنبه منقطع پیدا مى کند که بر خلاف ظاهر کلام میباشد)
بنابراین وجود این استثناء به خوبى نشان مى دهد که گفتار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) ناظر به زمان بعد از مرگ او نیز بوده است منتها براى اینکه اشتباه نشود و کسانى على (علیه السلام ) را به نبوت بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بر نگزینند، میفرماید: تو همه این مقامها را دارى ولى بعد از من پیامبر نخواهى بود، بنابراین مفهوم کلام پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) این مى شود که تو تمام مقامات هارون را دارى ، نه تنها در حیات من ، بعد از وفات من هم این مقامات ادامه خواهد یافت (جز مقام نبوت ).
و به این ترتیب روشن مى شود که تشبیه على (علیه السلام ) به هارون از نظر مقامات است نه از نظر مدت ادامه این مقامات ، هارون نیز اگر زنده میماند مسلما هم مقام جانشینى موسى را داشت و هم مقام نبوت را.
و با توجه به اینکه هارون طبق صریح قرآن هم مقام وزارت و معاونت موسى (علیه السلام ) را داشت و هم شریک در رهبرى (تحت نظر موسى بود، و هم پیامبر بود، تمام این مقامات بجز نبوت براى على (علیه السلام ) ثابت میگردد، حتى بعد از وفات پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به گواهى جمله الا انه لا نبى بعدى .
ایراد سوم - ایراد دیگرى که در این زمینه شده است این است که لازمه استدلال به این حدیث آن است که على حتى در زمان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) منصب ولایت و رهبرى امت را داشته است ، در حالى که دو امام و دو رهبر در عصر واحد ممکن نیست ؟
ولى با توجه به یک نکته پاسخ این ایراد نیز معلوم مى شود و آن اینکه بدون شک هارون نیز در عصر موسى (علیه السلام ) مقام رهبرى بنى اسرائیل را داشت ، ولى نه یک رهبر مستقل بلکه رهبرى که زیر نظر موسى (علیه السلام ) انجام وظیفه میکرد، على (علیه السلام ) نیز در زمان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) معاون او در مساله رهبرى امت اسلام بود و بنابراین بعد از وفات او رهبر مستقل محسوب خواهد گشت .
در هر حال حدیث منزله که از نظر اسناد از محکمترین روایات اسلامى است که در کتب تمام گروههاى مسلمین بدون استثنا آمده است از نظر دلالت نیز براى اهل انصاف در زمینه افضلیت على (علیه السلام ) نسبت به تمام امت و همچنین جانشینى بلا فصل او نسبت به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) روشن است ، ولى عجیب این است که بعضى نه تنها دلالت حدیث را بر خلافت نپذیرفتند، بلکه گفته اند کمترین فضیلتى را نیز براى على (علیه السلام ) ثابت نمى نماید و این براستى حیرت آور است ؟!!
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رضا رضائي
برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 89
(آیه 142)- وعده‏گاه بزرگ! در این آیه اشاره به یکى دیگر از صحنه‏هاى زندگى بنى اسرائیل و درگیرى موسى با آنها شده است و آن جریان رفتن موسى به میعادگاه پروردگار و گرفتن تورات از طریق وحى و تکلم با خدا مى‏باشد، که به دنبال آن داستان گوساله پرستى بنى اسرائیل و انحراف از مسیر توحید ذکر شده است.
نخست مى‏گوید: «ما با موسى (ع) سى شب وعده گذاشتیم، سپس با ده روز دیگر آن را کامل ساختیم، و وعده خدا با او در چهل شب پایان یافت» (وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً).
این چهل روز از آغاز ذیقعده شروع، و به دهم ذیحجه (عید قربان) ختم گردیده است.
سپس چنین نقل مى‏کند که: «موسى به برادرش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من باش و در راه اصلاح آنها بکوش و هیچ گاه از طریق مفسدان پیروى مکن» (وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ).
حدیث «منزلت»:
بسیارى از مفسران اهل تسنن و شیعه در ذیل آیه مورد بحث اشاره به حدیث معروف منزلت کرده‏اند، با این تفاوت که مفسران شیعه آن را به عنوان یکى از اسناد زنده خلافت بلافصل على علیه السّلام گرفته، ولى بعضى از مفسران اهل تسنن ضمن عدم قبول آن، تاخت و تاز بى‏رحمانه و تعصب آمیزى به شیعه دارند.
متن این حدیث چنین است: عده زیادى از صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در باره جریان جنگ تبوک چنین نقل کرده‏اند:
«پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى تبوک حرکت کرد و على علیه السّلام را به جاى خود قرار داد، على علیه السّلام عرض کرد آیا مرا در میان کودکان و زنان مى‏گذارى (و اجازه نمى‏دهى با تو به میدان جهاد بیایم) پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا راضى نیستى که نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى (ع) باشى جز این که پیامبرى بعد از من نخواهد بود».
و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این سخن را تنها در جنگ تبوک نفرمود، بلکه در چندین مورد دیگر نیز این جمله از او شنیده شده است، از جمله این که:
1- پیامبر روزى به «امّ سلیم» فرمود: اى امّ سلیم! «على گوشتش از گوشت من، و خونش از خون من، و او نسبت به من همانند هارون است نسبت به موسى».
2- ابن عباس مى‏گوید: روزى عمر بن خطاب گفت: من و ابو بکر و جمعى از اصحاب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزد او بودیم و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تکیه بر على علیه السّلام کرده بود، دست بر شانه او زد سپس فرمود: «اى على! تو نخستین مردى هستى که به خدا ایمان آوردى و نخستین کسى هستى که اسلام را پذیرفتى، تو نسبت به من همانند هارون به موسى هستى».
به هر حال اگر با بى‏نظرى حدیث فوق را بررسى کنیم از این حدیث استفاده مى‏شود که على علیه السّلام تمام مناصبى را که هارون نسبت به موسى (ع) و در میان بنى اسرائیل داشت- به جز نبوت- داشته است. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » سایت تبیان
تفسیر کشاف
و روی أن موسی علیه السلام وعد بنی اسرائیل و هو بمصر إن أهلک الله عدوهم ، أتاهم بکتاب من عند الله فیه بیان ما یأتون و ما یذرون ، فلما هلک فرعون سأل موسی ربه الکتاب ، فأمره بصوم ثلاثین یوما و هو شهر ذی القعدة ، فلما أتم الثلاثین أنکر خلوف فیه فسوک ، فقالت الملائکة : کنا نشم من فیک رائحة المسک فأفسدته بالسواک . و قیل : أوحی الله تعالی إلیه أما علمت أن خلوف فم الصائم أطیب عندی من ریح المسک ، فأمره الله تعالی أن یزید علیها عشرة أیام من ذی الحجة لذلک . و قیل : أمره الله أن یصوم ثلاثین یوما ، و أن یعمل فیها بما یقربه من الله ثم أنزلت علیه التوراة فی العشر و کلم فیها . و لقد أجمل ذکر الأربعین فی سورة البقرة ، و فصلها ههنا . و (میقات ربه ) ما وقته له من الوقت و ضربه له . و (أربعین لیلة) نصب علی الحال أی تم بالغا هذا العدد . و (هرون ) عطف بیان لأخیه . و قرئ بالضم علی النداء (اخلفنی فی قومی ) کن خلیفتی فیهم (و أصلح ) و کن مصلحا أو و أصلح ما یجب أن یصلح من أمور بنی إسرائیل ، و من دعاک منهم إلی الإفساد فلا تتبعه و لا تطعه . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
تفسیر نور
در آیه 51 سوره‏ى بقره، سخن از وعده‏ى چهل شب با موسى است، «واذ واعدنا موسى أربعین لیلة»، ولى در اینجا سى شب به اضافه‏ى ده شب، که به فرموده‏ى امام باقر علیه السلام فلسفه‏ى این کار، آزمایش بنى‏اسرائیل بوده است. در روایات مى‏خوانیم: سى شب آن در ماه ذى‏القعده و ده شب آن در اوّل ماه ذى‏الحجّه بوده است. <247> با آن که حضرت موسى چهل شبانه روز را به طور کامل در کوه طور بوره است، (چنانکه در تورات سِفر خروج نیز آمده است،) ولى تعبیر به چهل شب، ممکن است به این دلیل باشد که مناجات‏ها اغلب در شب صورت مى‏گیرد و یا آنکه در قدیم تقویم براساس ماه بوده و ماه در شب نمایان است، لذا براى شمارش ایّام نیز از شب استفاده مى‏شده است. تغییر برنامه بر اساس حکمت، مانند تغییر نسخه‏ى پزشک در شرایط ویژه‏ى بیمار، اشکال ندارد. لذا سى شب با اضافه شدن ده شب به چهل شب تغییر نمود. چنانکه «بداء» در مورد خداوند، به معناى تغییر برنامه براساس تغییر شرایط است، البتّه تمام این تغییرات را خداوند از قبل مى‏داند، همان گونه که گاهى پزشک از قبل مى‏داند پس از دو روز عمل به این نسخه، وضع بیمار تغییر کرده و نیاز به دارو و نسخه‏اى دیگر دارد. و درباره‏ى خداوند هرگز به معناى پشیمان شدن یا تغییر هدف و یا کشف نکته‏اى تازه و تغییر موضع نیست، زیرا این معانى از جهل و محدودیّت سرچشمه مى‏گیرد که مربوط به انسان است، امّا خداوند در مسیر امتحان و تربیت انسان این تغییرات را انجام مى‏دهد. در «اربعین» و عدد چهل، اسرارى نهفته است، این عدد، در فرهنگ ادیان و در روایات اسلامى جایگاه خاصّى دارد، چنانکه مى‏خوانیم: در زمان حضرت نوح علیه السلام، براى عذاب کفّار، چهل روز باران بارید. چهل سال قوم حضرت موسى در بیابان سرگردان بودند. پیامبر صلى الله علیه وآله چهل روز از خدیجه جدا شد و اعتکاف کرد تا غذاى آسمانى نازل شد و مقدّمه‏ى تولّد حضرت زهرا علیها السلام فراهم گردید. رسول خدا صلى الله علیه وآله در چهل سالگى مبعوث شد. انسان تا چهل سالگى زمینه‏ى کمال روحى ومعنوى دارد، امّا پس از آن دشوار مى‏شود. چهل روز اخلاص در عمل، عامل جارى شدن حکمت از قلب به زبان است. چهل بار خواندن بعضى سوره‏ها و دعاها براى فرج و رفع مشکلات سفارش شده است. چهل روز پذیرفته نشدن اعمال از جمله نماز، پیامد بعضى گناهان است. چهل مؤمن اگر به خوب بودن مرده‏اى شهادت دهند، خداوند او را مى‏آمرزد... <248> بعضى کتاب‏ها نیز با محوریّت عدد چهل، مانند چهل حدیث نوشته شده است. <249> چگونه مى‏توان پذیرفت که حضرت موسى براى غیبت موقّت خود جانشین تعیین کند، امّا خاتم پیامبران صلى الله علیه وآله براى غیبت ابدى خود، جانشینى تعیین نکرده باشد؟! با آنکه حدیث منزلت که پیامبر خطاب به على علیه السلام فرمود: «أنت منّى بمنزلة هارون من موسى» تو براى من مثل هارون براى موسى مى‏باشى، به صورت متواتر در منابع اهل سنّت آمده است. <250> و آیا مردم در زمان غیبت امام زمان علیه السلام رها شده‏اند؟! دو آزمایش براى قوم موسى رخ داد: یکى ده روز زیادتر ماندن موسى در وعده‏گاه و دیگرى گوساله‏ى سامرى. چنانکه خداوند مى‏فرماید: «فانّا قد فتّنا قومک من بعدک و اضلّهم السامرىّ» <251> ، هنگامى که موسى علیه السلام فرمود: من براى دریافت دستورات الهى، سى شب به وعده‏گاه مى‏روم، چون از سى شبانه‏روز گذشت و موسى نیامد، مردم گفتند: موسى خلف وعده کرده است، لذا از او بریده و بدنبال برنامه‏هاى انحرافى رفتند. در حالى که بار رفتن موسى به کوه طور، خداى او که از میان نرفته بود تا مردم به سراغ بت‏پرستى بروند. مراد از اصلاح در آیه، اصلاح در مسائل اجتماعى و جامعه است، نه اصلاح در رفتار فردى و شخصى. (کلمه‏ى «اَصلِح»، پس از «اُخلُفنى» آمده است.) در زمان حضرت موسى، مفسدانِ توطئه‏گرى بودند که موسى نگران آنها بود و به هارون سفارش مى‏کرد: نگذار زمام امور را به دست گیرند وخواسته یا ناخواسته دنباله‏رو آنان شوى. «ولا تَتّبع سبیل المفسدین» 1- بى‏مقدّمه و بدون خودسازى، بر پیامبران کتاب آسمانى نازل نمى‏شود، بلکه لیاقت به همراه عبادت و مناجات‏هاى شبانه و عارفانه لازم است. «و واعدنا موسى ثلاثین لیلة...» 2- مسئولیّت‏ها حتّى در سطح رهبرى، نباید مانع عبادت و اعتکاف و خلوت با خدا باشد. «و واعدنا موسى...» 3- قانون الهى چنان مقدّس است که دریافتش نیاز به آمادگى کاملِ روحى دارد. «و واعدنا...» 4- وعده‏گاه خداوند با انبیا، مکان نهایى همچون کوه طور و غار حراست و ضیافت الهى از بندگان صالح خود، دعا و مناجات است. «واعدنا...» 5 - شب، بهترین فرصت براى مناجات است. «لیلة» 6- عبادت در چهل شب تمام، آثار خاصّى بدنبال دارد. «اتممناها... فتمّ» 7- در کارها باید مدّت و اجل تعیین شود. «أربعین» 8 - رهبرى جدید باید در فراز و نشیب‏هاى نهضت، در کنار رهبرى قدیم تجربه دیده باشد. «قال موسى لاخیه هارون اخلفنى فى قومى...» 9- جامعه هرگز نباید بى‏رهبر باشد. «اُخلُفنى» 10- انبیا به اذن الهى، حقّ تعیین جانشین دارند. «اُخلُفنى» 11- امامت و رهبرى مردم باید به سفارش پیامبر، «اُخلُفنى فى قومى» در مسیر اصلاح جامعه، «اصلح» و به دور از انحراف «ولاتتّبع سبیل المفسدین» باشد. 12- در یک زمان، دو رهبر نمى‏شود. هارون علیه السلام همچون حضرت موسى پیامبر بود، ولى رهبرى با موسى علیه السلام بود. «اُخلُفنى» (آرى، امامت و رهبرى غیر از نبوّت است، لذا موسى براى دوران غیبت، هارون را جانشین خود و رهبر مردم قرار داد) 13- انبیا آنقدر دلسوز امّتند و خود را مسئول مى‏دانند که حتّى براى چند روز، مردم را بى‏سرپرست نمى‏گذارند. «اُخلُفنى» 14- وظیفه‏ى کلّى رهبر، اصلاح امّت است. «اَصلِح» 15- اگر مردم به فساد کشیده شدند و یا خواستار فساد بودند، رهبرى نباید از موضع اصلاح‏گرى دست بردارد. «و لا تتّبع سبیل المفسدین» 16- تذکّر و یادآورى، نشانه‏ى ناتوانى و ضعف نیست. با آنکه هارون علیه السلام پیامبر و معصوم بود، امّا باز هم حضرت موسى او را به دو وظیفه عمده‏ى اصلاح و دورى از فساد توجّه داد. «اَصلِح و لا تَتّبع...» 17- اصلاح جامعه، با عوامل فاسد و پیروى از مفسدان، امکان‏پذیر نیست. «اَصلِح و لاتَتّبع سبیل المفسدین» 18- جامعه نیاز به رهبرى اصلاح‏گر دارد، «اَصلِح» رهبرى که هرگز تسلیم نظرات و توطئه‏هاى مفسدان نشود. «ولا تَتَّبع سبیل المفسدین» [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مرضيه علمدار .ب - تفسیر کوثر
پس از رهایى قوم بنى‏اسرائیل از دست فرعون و آغاز هجرت بزرگ آنان به سوى فلسطین و بیت‏المقدس، جریاناتى براى موسى و بنى‏اسرائیل اتفاق افتاد که یکى از آنها جریان وعده‏ملاقات خدا با موسى و حضور چهل شبانه روزى موسى در پیشگاه خداوند بود. در این جریان بود که الواحى بر موسى نازل شد که مشتمل بر آیات تورات و شریعت احکام بود.

این جریان در دو جا از قرآن آمده؛ یکى همین جا ودیگرى در سوره بقره، با این تفاوت که در اینجا به این صورت ذکر شده که وعده ملاقات سى‏شب بوده و سپس با ده شب دیگر تکمیل شده که جمعاً چهل شب مى‏شود؛ ولى در سوره بقره همان چهل شب گفته شده و صحبتى از این تفصیل (سى‏شب‏به اضافه ده شب) به میان نیامده است:

و اذ واعدنا موسى اربعین لیلة ثم اتخذتم العجل (بقره / 51)

و هنگامى که با موسى چهل شب وعده گذاشتیم آنگاه شما گوساله را به خدایى برگرفتید.

(187)



احتمال اینکه این دو آیه اشاره به دو دیدار جداگانه داشته باشد احتمال بعیدى نیست و ممکن است موسى چلّه‏هاى متعددى را در محضر خداوند گذرانده باشد.

آنچه در آیه مورد بحث آمده (سى‏شب به اضافه ده شب) به این معنا نیست که در آغاز، وعده ملاقات سى شب بود و سپس ده شب دیگر تمدید شده است، بلکه وعده ملاقات از اول، همان چهل شب بوده و این تعبیر شاید براى اشاره به این معناست که این چهل شب مشتمل بر یک ماه کامل به اضافه ده شب از ماه بعدى بوده است اتفاقاً روایتهایى در اینجا وجود دارد که زمان این وعده را سى‏روز از ماه ذیقعده و ده روز از ماه ذیحجه تعیین کرده است.

اینکه از این چهل شبانه روز به چهل شب تعبیر کرده (و نه چهل روز) شاید براى آن باشد که موسى در این مدت مشغول راز و نیاز و مناجات با پروردگار بود و براى این کار، شب مناسبتر از روز است و در سکوت شب، انسان حضور قلب بیشترى دارد.

پس از بیان اینکه وعده ملاقات خدا با موسى سى‏شب بود که با ده شب دیگر تکمیل شد، مى‏فرماید: «پس وعده پروردگارش با چهل شب به پایان رسید.» به نظر مى‏رسد این تأکید براى آن است که معلوم شود که سى‏شب و ده شب پشت سر هم و به طور متوالى بوده است و عدد چهل خودش موضوعیت دارد و خواص این عدد در جایى است که به طور متوالى باشد. حتى مى‏توان گفت ختمها و دعاهایى که چهل‏بار خواندن آنها توصیه شده است، وقتى مؤثر مى‏شود که این عدد در یک مجلس باشد.

وقتى که موسى با خدا وعده دیدار داشت و مى‏خواست به وعده‏گاه خود برود، احساس کرد که به جانشینى احتیاج دارد که در غیاب او کارها را سامان دهد و لذا هارون را جانشین خود در میان بنى‏اسرائیل کرد و به او گفت: جانشین من در میان قوم هستى؛ کارها را سامان بده و از راه تبهکاران پیروى نکن.

موسى هارون را جانشین خود کرد و این در حالى بود که هارون خود داراى مقام نبوت بود. معلوم مى‏شود که هارون هرچند که مقام نبوت را داشت ولى داراى مقام امامت و رهبرى جامعه نبود و این مقام در انحصار موسى بود که آن را در غیاب خود به هارون تفویض کرد. مى‏دانیم که بعضى از پیامبران، هم مقام نبوت و هم مقام امامت و رهبرى را داشتند ولى بعضى از آنها فقط مقام نبوت را داشتند و فقط مأمور تبلیغ احکام بودند.

جالب اینکه در یک روایت معتبر که سنّى وشیعه آن را نقل کرده‏اند، پیامبر اسلام(ص) على‏بن‏ابى طالب(ع) را نسبت به خود مانند هارون نسبت به موسى دانسته و فرموده است:

یا على انت منى بمنزلة هارون من موسى.

اى على! تو از من به منزله هارون از موسایى.

این روایت با سندهاى گوناگون در کتب حدیثى شیعه و سنّى نقل شده و نیازى به ذکر منبع ندارد و علاقه‏مندان به کتاب شریف احقاق‏الحق ج 5 ص 132 به بعد مراجعه کنند. از این حدیث، امامت و جانشینى على بن ابى طالب(ع)

(188)



پس از رحلت پیامبر اسلام به خوبى روشن مى‏شود.

مطلب دیگرى که در آیه مورد بحث وجود دارد این است که موسى به هارون توصیه مى‏کند که میان مردم را اصلاح نما و از مفسدان پیروى نکن. مى‏دانیم که هارون پیامبر بود و مقام عصمت داشت. این توصیه موسى براى آن بود که ادبى مى‏دانست میان قوم او تبهکارانى هستند و ممکن است هارون با آنها در کارها مشورت کند و از رأى آنها پیروى نماید. موسى با این توصیه، هارون را به وظیفه دشوار خود آشنا مى‏کند
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.