بررسی آیات سوره
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَى (١)
اسم پرروردگار بلند مرتبهات را منزه و مبرا بدان!
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى (٢)
همان کسی که خلق کرد پس اعتدال بخشید.
وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى (٣)
کسی که برای هر موجودی حد و اندازه قرار داد پس به سوی آن حد و اندازه هدایت کرد.
وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى (۴)
و کسی که چراگاه را خارج کرد(رویاند).
فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى (۵)
پس آن را خشک و سیاه قرار داد.
توضیح آیات ۱ تا ۵
«سبح»: پاک و منزه و مبرا دانستن خدا از آن چیزهایی که شایسته خدا نیست.
«اسم ربک»: مراد از آوردن اسم این است که اسم نشانه است و اسم ربک یعنی نشانه پروردگار، کل فعل خدا و صفات خدا همه نشانههای خداست و همه اسم خدا به حساب میآیند.
و اسم الاسم وجود دارد که الفاظی است که از افعال خدا یاد میکند، مثلا جهان خلقت اسم خداست و نظام تکوین اسم خداست، نظام تشریع اسم خداست، انسان کامل اسم خداست، عملیات روزی دادن اسم خداست.
حال با این بیان:
عملیات روزی دادن اسم خداست، اسم این اسم، رازقیت است. خلق کردن اسم خداست، اسم این اسم، خالقیت است.
«سبح اسم ربک»: آنچه را که نشانهی خداست، اشکال دار و معیب و دارای نقص ندان!
یعنی از این ذات کامل کاری اشتباه یا ناقص سر نمیزند.
برخی هم از همان اول اسم خدا را اسم الاسم گرفتهاند و گفتهاند که اسم خدا را در کنار اسمهای دیگر نبر!
ولی با توجه به سیاق معنای اول مناسبتر است، در ادامه اگر بررسی شود که چه چیز میطلبیده که خدا تسبیح کردن را بیاورد روشن میشود که:
«اعلی» یعنی برتر که توهم ضعف و نقص و اشکال در آن نیست که مستلزم تسبیح باشد.
در ادامه آیات:
«خلق فسوی»: خلق کرد و اعتدال بخشید، آیا خلق کردن و اعتدال کردن مستلزم تسبیح است؟
«قدّر فهدی»: حدود و اندازه موجودات را مشخص کرد و آنها را به سوی آن هدایت کرد.
آیا این اندازه مشخص کردن و هدایت کردن مستلزم تسبیح است؟
«اخرج المرعی»: چراگاهها را خارج کرد، آیا بیرون آوردن چراگاها مستلزم تسبیح است؟
«فجعله غثاء احوی»: پس آنها را خشک و سیاه قرار داد.
این نقطهای که به خاطر آن میفرماید «سبح» این آیه است، به این معنا که اگر چراگاهی رویید و سبز شد، بعد از آن خشک و سیاه شد، خیال نکنید که این یک اشکال در نظام خلقت است! نه! بکله خودش «جعله»، این مسئله تابع همان اندازهای است که خودش معین کرده بود.
این پروردگار اعلی همان کسی است که «خلق فسوی»، خلق دست اوست و اعتدال هم دست اوست، اما وقتی که خلق میکند، اندازه معین میکند و اجرای قدرت خدا در جاهای مختلف شکلهای مختلف پیدا میکند.
یک بار قدرت خدا در رشد و نمو و سایه انداختن یک درخت گردوی بزرگ و تنومند که چند صد سال عمر میکند جلوه میکند و یک بار هم در علفزاری که چند ماه عمر دارد، جلوه میکند.
همه در محدوده «قدر فهدی» است و هیچ کدام از اینها نشانه ضعف و نقص خدا نیست.
و شما خیال نکنید که اینها از گردونه هدایت تکوینی خدا خارج شدند، نه! هیچ کدام از دست خدا خارج نشدهاند، این همان رب اعلایی است که خلق و تسویه و اندازه و هدایت به دست اوست، اگر علف را میرویاند و خودش آن را خشک و سیاه میکند، این هم در همان نظام تکوینی است که خود او راه انداخته است و مقتضی ضعف و نقص و اشکال برای خدا نیست.
علت اینکه اول دستور به تسبیح داده و بعد اوصاف را بیان کرده است:
و اینکه سوره اول دستور داده که تسبیح کن و بعد اسمها و نشانههای خدا را برشمرده است به این دلیل است که دأب قرآن کریم به این است که اول جواب را بیان میکند، بعد سوال را میفرماید.
یعنی اول سوال را بیان نمیکند که ضعف و اشکال به ذهن مخاطب خطور کند، اول پیشگیری میکند، یعنی از همان اول میفرماید شما پروردگارت را بیعیب و بینقص بدان و بعد اوصاف را بیان میکند.
وصفی که مستلزم تسبیح است
یک سری از این اوصاف روشن نمیکنند که چه شده بود که ممکن بود ما اسم پروردگارمان را بیعیب ندانیم؟ بعد به «فجعله عثاء احوی» که میرسد، میبینیم که بحث اینجاست و تنها عاملی که میتوانست در ذهن ما ایجاد شبهه نسبت به منزه بودن خدا کند، همین مسئله خشک شدن علفزارها بود.
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى (٢)
پیام این آیه این است که اصالتا خلق و اعتدال و خلق معتدل و موزون و از روی حساب برای خداست.
بر همین اساس:
وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى (٣) یعنی خدا اجرای قدرت میکند و اجرای قدرت او حدود و اندازهها را معین میکند پس موجودات را به سمت همان حدود و اندازههایی که خودش با قدرت خودش برای آنها معین کرده، هدایت میکند.
یعنی خدا خلق معتدل انجام میدهد، و بر همین اساس هم «قدر فهدی» میکند، پس تعیین حدود و اندازهها و هدایت در چهارچوب خلق و تسویه انجام میگیرد و چیزی در عرض «خلق فسوی» نیست.
این دو صفت، دو فعل کلان است ولی در آیه بعدی بحث روی یک مصداق متمرکز میشود، مصداقی که در ذهن ما یک بهره خیلی کمی از «خلق فسوی» دارد یا بهره خیلی کمی از «قدر فهدی» دارد.
این «الذی» سوم است که طالب تسبیح است، «الذی» اول و دوم نقش مقدمه برای بیان «الذی» سوم دارد، یعنی نقش آنها این است که به ما بفهماند که «الذی» سوم برای خدا نقص به حساب نمیآید، چرا که همین خدا خودش «خلق فسوی» است و در همین چهارچوب هم «قدر فهدی» است، یعنی هر موجودی را اندازهای تعیین میکند و به همان اندازه هم هدایتش میکند.
یعنی:
خودش وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى (۴) و خودش هم فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى (۵) است و این منافاتی با چهارچوبهایی که در اختیار خداست ندارد و این خشک و سیاه شدن خارج شدن از نظام خلق و تسویه و تقدیر و هدایت نیست.
در ادامه سوره روشن خواهد شد که وجه بیان این مثال محسوس برای چه بوده است.
[ نظرات / امتیازها ]