سید حسین اخوان بهابادی
ارسال نظر وبررسی توسط داوران
[ همه پیام ها ] پیام های سيد حسين اخوان بهابادي (63 مورد)
  سوره قصص آیه 3 - اولویت با انسان خوب
القصص
نَتْلُو عَلَیْکَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
ﺑﺨﺸﻲ ﺍﺯ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻮﺳﻲ ﻭ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻭ ﻋﺒﺮﺕ ﻣﺮﺩم ﺑﺎﺍﻳﻤﺎﻥ، ﺑﻪ‌ﺩﺭﺳﺘﻲ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﻧﻴﻢ(٣)
ابتدا اسم موسی آمده است و سپس فرعون،
زمانی فقط اسم فرعون بود و حالا قرآن، ملاک قبلی را کنار می زند و اول از موسی علیه السلام نام می برد.
خبر موسی مهم است در رابطه با فرعون.
  سوره قصص آیه 3 - چرایی خواندن داستان موسی و فرعون
بخشی از خبر ( و سرگذشت ) موسی و فرعون را به حقّ و راستی بر تو می خوانیم.
برای:
( هدایت )
( یافتن حقیقت)
(انتفاع و استفاده)
(آگاهی)
(تدبر)
(عبرت و پند آموزی) گروهی که ایمان می آورند.

مردمی که ایمان می آورند، می توانند با آن هدایت شوند. بطور مثال:
ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین ): (و ما اراده فرمودیم که بر آنان که در زمین ضعیف شمرده شدند منت نهاده ،آنها را پیشوایان خلق و وارثان دیگران قرار دهیم )
مردمی که ایمان می آورند، می توانند با آن حقیقت را بیابند مثلاً:
مطالب نامربوطی که در کتاب هایی چون تورات تحریف شده وجود دارد را می توان سنجید، بررسی کرد و به حقیقت رسید. عقل حقیقت جو می تواند نگاه قرآن را با نگاه تورات مثلاً، مقایسه کند.
مردمی که ایمان می آورند، می توانند از آن انتفاع و استفاده ببرند. هدایت، یافتن حقیقت و درس های فراوان.
مردمی که ایمان می آورند، می توانند از داستان ها و سرگذشت های اقوام قبل آگاه شوند.
مردمی که ایمان می آورند، می توانند با تدبر، موضوعی را با خود همزاد پنداری کنند.
مردمی که ایمان می آورند، می توانند از آن عبرت بیاموزند مثلاً مومنان صدر اسلام بدانند که آن خداوندی که بنی اسرائیل را از چنگ فرعونیان رهایی بخشید ، همو آنان را از سرکشان قریش نجات می دهد و حاکمیّت می بخشد.
  سوره کهف آیه 45 - نکاتی که از ترجمه إلهی قمشه‌ای استخراج شد
استاد الهی قمشه‌ای آیه را این گونه ترجمه می کند؛
ﻭَﺍﺿْﺮِﺏْ ﻟَﻬُﻢ ﻣَّﺜَﻞَ ﺍﻟْﺤَﻴَﺎﺓِ ﺍﻟﺪُّﻧْﻴَﺎ ﻛَﻤَﺂءٍ ﺃَﻧﺰَﻟْﻨَﺎﻩُ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺴَّﻤَﺂءِ ﻓَﺎﺧْﺘَﻠَﻂَ ﺑِﻪِ ﻧَﺒَﺎﺕُ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻓَﺄَﺻْﺒَﺢَ ﻫَﺸِﻴﻤﺎً ﺗَﺬْﺭُﻭﻩُ ﺍﻟﺮِّﻳَﺎﺡُ ﻭَﻛَﺎﻥَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻠَﻲ ﻛُﻞِ ّ ﺷَﻲْ ءٍ ﻣُّﻘْﺘَﺪِﺭﺍً(آیه ٤٥ سوره مبارکه کهف)
ﻭ برای امت، زندگانی دنیا را چنین مثل زن که ما آب بارانی از آسمان نازل کنیم و به آن آب، درختان و نباتات گوناگون زمین درهم پیچیده و خرم بروید، سپس همه درهم شکسته و خشک شود و به دست بادها زیر و زبر و پراکنده گردد، و خدا بر هر چیز اقتدار کامل دارد.

در این ترجمه، مَثَل برای امت در نظر گرفته شده است اما عده ای از مترجمین، مَثَل را ﺑﺮﺍی ﺩﻧﻴﺎﻃﻠﺒﺎﻥ ﻏﻔﻠﺖ‌ﺯﺩﻩ یا به این اشکال یا برای همان ضمیر آنها،در نظر گرفتند که به نظر می رسد، خطاب، همه هستند و همگی بدانند و همیشه این موضوع را نصب العین خود قرار دهند که مَثَل دنیا این گونه است. این مترجم با آوردن کلمه امت، سعی کرده است که ضمیر را هم برای خواننده خود روشن کند. اما، موضوع دیگر، بحث مَثَل است که در این ترجمه می گوید: چنین مَثَل بزن که ما آب بارانی از آسمان نازل کنیم، بعد فلان می‌شود و بهمان، که می بینیم باران، جزوی از مَثَل می شود اما در ترجمه های دیگر، مَثَل را فقط ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺁب یا باران می بیند که باران، کُل مَثَل است و این که گیاه روییده می‌شود و خزان می گردد جدای از مَثَل به نظر می رسد به گونه ای که مثلاً رابطه ی خزان با باران مشخص نمی‌شود. در ادامه، با ادبیاتی زیبا ترجمه را پی می گیرد و می گوید: درختان و نباتات گوناگون زمین درهم پیچیده و خرم بروید ، سپس همه درهم شکسته و خشک شود و به دست بادها زیر و زبر و پراکنده گردد. که در این قسمت ترجمه هم، کلمه ی درختان را در کنار گیاهان دیگر هم دیده می شود که در باغ ها درهم پیچیده می شوند و این وضعیت اختلاط را هم کسب می کنند که بهرحال آن ها هم روزی خزان شده و به دست باد زیر و زبر و پراکنده خواهند شد.
[ همه نکته ها ] نکته های سيد حسين اخوان بهابادي (7 مورد)
  سوره غافر آیه 3 - غَافِرِ الذَّنبِ یکبار آن هم در سوره غافر
کلمه ی مفرد غافر در قرآن کریم فقط یکبار بکار رفته است و آن هم در سوره مبارکه غافر قرار گرفته است. در ابتدای آیه سوم و بعد از کلمه غافر، کلمه ذنب به معنای گناه آمده است پس می توان این گونه هم گفت که در قرآن کریم عبارت «غَافِرِ الذَّنبِ» یک بار و آن هم در سوره مبارکه غافر آمده است.«غَافِرِ الذَّنبِ» از اسمای الهی است که در این آیه همراه با اسمهای دیگر توصیف کننده خداوند متعال قرار گرفته است.
غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ(غافر٣)
ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻱ ﮔﻨﺎﻩ، ﭘﺬﻳﺮﻧﺪﻩ ﻱ ﺗﻮﺑﻪ، ﺳﺨﺖ ﻛﻴﻔﺮ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﻋﻄﺎﻱ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ. ﻫﻴﭻ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺖ. ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ (ﻫﻤﻪ) ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭﺳﺖ.
در ضمن کلمه ی غافر بصورت جمع هم یکبار در قرآن کریم آمده است در سوره مبارکه اعراف در انتهای آیه ۱۵۵ آنجایی که خداوند متعال می فرماید:«و انت خیر الغافرین» که می توان این گونه هم گفت که در قرآن کریم عبارت «خیر الغافرین» هم یک بار آمده است.
«غافر» از ماده غَفْر (به فتح غین و سکون فاء) به معنای ستر و پوشاندن است. گویى خدا گناهان بنده را مى پوشاند. و ا گر هم به کلاهخُود «مِغْفَر» مى گویند چون سر را پوشانده و از آسیب حفظ مى کند. سه اسم براى خداوند در قرآن از آن مشتق شده است:
۱. غافر: «غافر الذَّنب...»(غافر/۳): «بخشنده گناه».
۲. غفور: «...رَبّک الغَفُورُ ذُو الرَّحمَة...»(کهف/۵۸): «پروردگار تو بخشنده و صاحب رحمت است».
۳. غفّار: «وَ إِنِّى لَغَفّار لِمَنْ تابَ...»(طه/۸۲): «و من کسى را که توبه کند مى آمرزم».
این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند: غُفْران (به ضم غین و سکون فاء) و مَغْفِرت (به فتح میم و سکون غین و کسر فاء) به معنای آمرزیدن‌، و اِسْتِغْفار (به کسر الف و تاء و سکون سین و غین) به معنای طلب مغفرت می‌باشد.
  سوره تحریم آیه 12 - فرق بین ابنه و بنت
الف)فرق بین ابنه و بنت از لحاظ کلمه و لفظ:
همانا ة در (ابنة) ت تأنیث است مانند ة در(امرأة) اما ت در (بنت) در واقع به جای لام الفعل آمده و اصل کلمه (بِنْوٌ) است و اگر ت تأنیث بود حرف پیش از ت ساکن نمی شد زیرا نشانه‌ی ت تأنیث آن است که حرف پیش از آن دارای حرکت است مانند فاطمَة، شجرَة، سمکَة مگر قبل از آن الف باشد مانند قناة، فتاة.
ب)فرق بین ابنه و بنت از لحاظ معنی:
از لحاظ معنی فرقی بین آن‌ها نیست.
  سوره قصص آیه 27 - فرق بین ابنه و بنت.
الف)فرق بین ابنه و بنت از لحاظ کلمه و لفظ:
همانا ة در (ابنة) ت تأنیث است مانند ة در(امرأة) اما ت در (بنت) در واقع به جای لام الفعل آمده و اصل کلمه (بِنْوٌ) است و اگر ت تأنیث بود حرف پیش از ت ساکن نمی شد زیرا نشانه‌ی ت تأنیث آن است که حرف پیش از آن دارای حرکت است مانند فاطمَة، شجرَة، سمکَة مگر قبل از آن الف باشد مانند قناة، فتاة.
ب)فرق بین ابنه و بنت از لحاظ معنی:
از لحاظ معنی فرقی بین آن‌ها نیست.
[ همه سوال ها ] سوال های سيد حسين اخوان بهابادي (33 مورد)
  سوره انعام آیه 74 - حکمت آمدن اسم
حکمت آمدن اسم پدر یا عموی حضرت ابراهیم علیه السلام چیست؟
  سوره صافات آیه 36 - تارکو یا تارکوا
با توجه به اینکه تارکوا در اصل تارکون بوده و چون مضاف واقع شده است نون خود را ازدست داده است اما سوال، علت آمدن الف بعد از تارکو چیست؟
  سوره اسراء آیه 62 - معنی کَ در أَرَأَیْتَکَ
آیا کلمه ی أَرَأَیْتَکَ را می‌توان این گونه (آیا دیدی خودت را) معنی کرد؟
[ همه ترجمه ها ] ترجمه های سيد حسين اخوان بهابادي (4 مورد)
  سوره ص آیه 86 -
(ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ! ﺑﻪ ﻣﺮﺩم) ﺑﮕﻮ: ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ (ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺭﺳﺎﻟﺘﻢ) ﻫﻴﭻ مزدی نمی خواهم ﻭ ﻣﻦ از سختگیران ﻧﻴﺴﺘﻢ.
  سوره ص آیه 42 -
( به او گفتیم ) پای خود را ( بر زمین ) بکوب ( و چون کوبید چشمه ای جوشید ، گفتیم ) این، آب شستشوی است سرد و (از نظر پاکی و تمیزی) قابل نوشیدن.
  سوره قیامة آیه 33 - دانشنامه اسلامی
سپس به سوی خانواده‏اش رفت به حالت تکبر. (و از تکذیب حق خودپسندی می‏کرد).
[ همه تفسیر ها ] تفسیر های سيد حسين اخوان بهابادي (4 مورد)
  سوره مزمل آیه 2 - برگرفته از تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قمّى ره نقل نموده که خداوند پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله را امر فرموده به برخاستن از خواب براى تهجّد و نماز شب و قرائت قرآن و عبادت خدا و مناجات با قاضى الحاجات و امثال آن مگر در مقدار کمى از شب بر حسب آنچه‌ عادت است در میان مردم که شب را بیشتر بخواب می گذرانند و آن نیمى از شب است یا قدرى از نیم کمتر یا قدرى از آن زیادتر که حق دارد بخوابد چنانچه در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد از قلیل، نصف است که میتواند کم کند از قلیل، قلیل را یا زیاد کند بر قلیل، قلیل را و قمّى ره هم قریب به این معنى را نقل نموده و بنابراین نصف، در (قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا*نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً* أَوْ زِدْ عَلَیْهِ.....) بدل قلیل است نه، بدل لیل که بعضى از مفسّرین گفته‌اند.
  سوره مزمل آیه 1 - برگرفته از تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قمّى ره نقل نموده که خطاب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله است که جامه خود را بخود مى‌پیچید و می خوابید و گفته شده این در ابتدا بعثت بوده که هنوز آنحضرت ابلاغ وحى نفرموده بود و بعدا مخاطب به یا ایّها النّبى و الرّسول گردید .
  سوره مزمل آیه 2 - برگرفته از تفسیراطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قُم‌ِ اللَّیل‌َ إِلاّ قَلِیلاً
قیام‌ ‌در‌ لیل‌ ‌برای‌ تهجد و نماز شب‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ پیغمبر واجب‌ ‌بود‌ چنانچه‌ میفرماید: وَ مِن‌َ اللَّیل‌ِ فَتَهَجَّد بِه‌ِ نافِلَةً لَک‌َ عَسی‌ أَن‌ یَبعَثَک‌َ رَبُّک‌َ مَقاماً مَحمُوداً اسراء آیه 81 و ‌برای‌ مناجات‌ و استغفار ‌که‌ میفرماید: کانُوا قَلِیلًا مِن‌َ اللَّیل‌ِ ما یَهجَعُون‌َ وَ بِالأَسحارِ هُم‌ یَستَغفِرُون‌َ ذاریات‌ آیه 17 و 18. و مراد از إِلّا قَلِیلًا اینکه‌ قلیلی‌ ‌از‌ شب‌ ‌را‌ ‌برای‌ نوم‌ و استراحت‌ قرار بده‌ چنانچه‌ ‌در‌ آیه مذکوره‌ اشاره‌ دارد ‌که‌ خداوند مدح‌ میفرماید متقین‌ ‌را‌ ‌که‌ قلیلی‌ ‌از‌ شب‌ ‌را‌ استراحت‌ می کنند و بخواب‌ می روند ‌که‌ معنای‌ یهجعون‌ ‌است‌.
[ همه لغت ها ] لغت های سيد حسين اخوان بهابادي (119 مورد)
  سوره کهف آیه 10 -
هیئ : مهیا کن
 توضيح : هیئ هم خانواده کلمه ی مهیا(مُ هَ یّ ) است مهیا اسم مفعول است و به معنای آماده و آماده شده است.
  سوره احقاف آیه 15 - از علامه طباطبایی رحمه الله علیه
فصال : کلمه «فصال» به معناى فاصله انداختن بین طفل و شیر خوردن است.
  سوره حج آیه 28 -
بآئس : فقیر
 توضيح : یابس از ریشه کلمه یبس (به ضم یا فتح حرف اول) به معنای خشک است.
وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ. (از آیه ٥٩ سوره مبارکه الأنعام)
ﻫﻴﭻ ﺗﺮ ﻭﺧﺸﻜﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ (ﻋﻠﻢ ﺁﻥ) ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﺒﻴﻦ ﺛﺒﺖ ﺍﺳﺖ.
جمع یابس می‌شود یَابِسَاتٍ به معنای خشک ها:
وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِن کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ(آیه ٤٣ سوره مبارکه یوسف)
ﻭ (ﺭﻭﺯﻱ) ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ (ﻣﺼﺮ) ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻔﺖ ﮔﺎﻭ ﻓﺮﺑﻪ ﻛﻪ ﻫﻔﺖ ﮔﺎﻭ ﻟﺎﻏﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺭﻧﺪ ﻭ ﻫﻔﺖ ﺧﻮﺷﻪ ﺳﺒﺰ ﻭ (ﻫﻔﺖ ﺧﻮﺷﻪ) ﺧﺸﻜﻴﺪﻩ ﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ (ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ) ﺩﻳﺪم، ﺍﻱ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻗﻮم! ﺍﮔﺮ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻱ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﻈﺮ ﺩﻫﻴﺪ.
دقت کنید که یابس با بائس هیچ گونه رابطه ای ندارند چراکه یابس از ماده یُبس و بائس از ماده بؤس است با آن که گاهی خشکی هم باعث سختی می شود. بهرحال، چون این کلمات خیلی شبیه هم هستند دقت کنید و ببینید که آیا حرف اول، ی است یا ب؟ تا در معنای آن اشتباه صورت نگیرد.
یابس هم خانواده کلمه یبوست به معنای خشکی است، یبوست زمانی اتفاق می افتد که ماده دفعی در روده ها خشکی و سفتی خاصی پیدا میکند و دفع آنها با سختی انجام شود .
معنای بأس سختی و شدت است و اگر بأس به معنای عذاب، شجاعت، نیرو، جنگ و خوف آمده است بخاطر این است که همه این ها از مصادیق سختی و شدت است.
أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ یعنی دارای دلاوری و نیرومندی سخت و قوی.
و انزلنا الحدید فیه بأس شدید؛ یعنی نیروی شدید.
لابأس علیک ؛ ترسی بر تو نیست.
بأس هم خانواده کلماتی چون بؤس ، بأساء و بائس است.
ﺍﻟﺼَّﺎﺑِﺮِﻳﻦَ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺒَﺄْﺳَﺂءِ ﻭَ ﺍﻟﻀَّﺮَّﺁءِ ﻭَ ﺣِﻴﻦَ ﺍﻟْﺒَﺄْﺱِ  (از آیه  ۱۷۷ سوره مبارکه بقره)
ﺑﺄﺳﺎء ﺍﺯ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻓﻘﺮ ﻭ ﺳﺨﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﺭﺝ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﺿﺮّﺍء، ﺩﺭﺩ ﻭﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﺩ.ﻭ ﺣﻴﻦ ﺍﻟﺒﺄﺱ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺟﻬﺎﺩ ﺍﺳﺖ.
بائس. مردی که به وی سختی رسیده و او را فقیر کرده است.
وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ ( از آیه ۲۸ سوره مبارکه حج)
ﻭﺑﻴﻨﻮﺍﻱ ﻓﻘﻴﺮ ﺭﺍ ﺍﻃﻌﺎم ﻛﻨﻴﺪ.
از تعقیبات نماز عصر، دعای اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لاَ إلَهَ است که در آن آمده است:
وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیَّ تَوْبَهَ عَبْدٍ ذَلِیلٍ خَاضِعٍ فَقِیرٍ بَائِسٍ مِسْکِینٍ مُسْتَکِینٍ مُسْتَجِیرٍ
و از او می خواهم که توبه ام را بپذیرد، توبه بنده خوار، فروتن، فقیر، پریشان زمین گیر و پناهنده ای.
نکته: برای یادآوری آسانتر می توان از هم خانواده های آشناتر کمک گرفت مثلاً برای یادآوری معنای کلمه یابس، می توان یاد یبس، یبوست و در نهایت خشکی کرد و برای یادآوری معنای کلمه بائس، یاد بؤس، بأس و در نهایت سختی نمود.
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد:
مواظب باشیم بحث شدید ( گفتگوی شدید) به بأس شدید(جنگ و عذاب شدید) منجر نشود.
[ همه اﻋﺮاب ها ] اﻋﺮاب های سيد حسين اخوان بهابادي (9 مورد)
  سوره نمل آیه 25 -
«أَلاّ»فراهم آمده است از «أَنْ» ناصبه(حرف نصب) و «لا» نافیه(حرف نفی)
  سوره نور آیه 27 - پایگاه جامع قرآنی نور
تَسْتَأْنِسُوا:فعل مضارع منصوب بأن مضمرة وجوبا بعد حتى و علامة نصبه حذف النون
 توضيح : فعل مضارع بعد از عوامل نصب، منصوب می‌شود.
عوامل نصب عبارت‌اند از: اَن، لَن، کَی، اِذَن
– اَن: یکی از حروفِ مصدری است که فعل مضارعی که بعد از آن قرار می‌گیرد، به مصدرش تأویل می‌رود (به مصدر بازمی‌گردد).
مانند: «اَنْ تَصُومُوا خَیرٌ لَکُم» صَوْمُکُم خَیرٌ لَکُم
فعل مضارع بعد از یکسری کلمات، به‌وسیله‌ «اَن» مقدره منصوب می‌شود. مانند «حَتّی» : «یا ایها الذین امنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا»(نور، ۲۷)، (حَتّی اَنْ تستانسوا)
حذف نون در کلمه‌ی تستانسون بخاطر «اَن» مقدره یا «اَن» مضمره که در آیه وجود ندارد اما در تقدیرش آمده است و حذف نون، نشانه‌ی نصب است.
در ضمن اِضْمار  در لغت‌ به‌ معنی‌ پوشاندن‌ و پنهان‌ داشتن‌ است‌، اما در اصطلاح، کلمه یا جمله مقدّر را اضمار گویند. البته باید گفت؛ اصل در کلام عدم اضمار (عدم تقدیر) است و تقدیر گرفتن چیزی در کلام بدون قرینه خلاف ظاهر می‌باشد.
مثل: ﴿وَسْئَلِ الْقَرْیَةَ﴾، از شهر سؤال کن»، که کلمه «اهل» در تقدیر است و در اصل این گونه می‌باشد: «و اسئل اهل القریة؛ از اهل شهر سؤال کن»
  سوره توبة آیه 129 - قرآن آی نور
فَإِنْ‌: الفاء حرف عطف ان حرف شرط جازم.
تَوَلَّوْا: فعل مضارع فعل الشرط مجزوم و علامة جزمه حذف النون و الواو ضمیر متصل مبنی على السکون فی محل رفع فاعل و الالف فارقة.
فَقُلْ‌: الفاء واقعة فی جواب الشرط قل فعل أمر مبنی على السکون و الفاعل ضمیر مستتر فیه وجوبا تقدیره أنت و جملة (قل) فی محل جزم جواب الشرط مقترن بالفاء.
حَسْبِیَ‌: مبتدأ مرفوع و علامة رفعه الضمة المقدرة على ما قبل الیاء منع من ظهورها اشتغال المحل بالحرکة المناسبة و الیاء ضمیر متصل مبنی على الکسر فی محل جر مضاف الیه.
اَللّٰهُ‌: لفظ الجلالة خبر مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة و جملة حسبی اللّه فی محل نصب مقول القول.
لاٰ: نافیة للجنس.
إِلٰهَ‌: اسم لا مبنی على الفتح فی محل نصب و الخبر محذوف تقدیره موجود.
إِلاّٰ: حرف استثناء ملغى.
هُوَ: ضمیر منفصل مبنی على الفتح فی محل رفع بدل من الضمیر المستکن و جملة (لا إله إلا هو) فی محل نصب حال. فی الخبر (موجود) أو بدل من محل (لا) مع اسمها.
عَلَیْهِ‌: جار و مجرور متعلقان بتوکلت.
تَوَکَّلْتُ‌: فعل ماض مبنی على السکون لاتصاله بتاء الضمیر المتحرک و التاء ضمیر متصل مبنی على الضم فی محل رفع فاعل.
وَ هُوَ: الواو حرف عطف هو ضمیر منفصل مبنی على الفتح فی محل رفع مبتدأ.
رَبُّ‌: خبر مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة و هو مضاف.
اَلْعَرْشِ‌: مضاف الیه مجرور و علامة جره الکسرة الظاهرة.
اَلْعَظِیمِ‌: صفة للعرش مجرورة و علامة جرها الکسرة الظاهرة.
[ همه صرف ها ] صرف های سيد حسين اخوان بهابادي (35 مورد)
  سوره فجر آیه 8 -
لَمْ یُخْلَقْ: فعل مضارع مبنی مجهول مجزوم.
 توضيح : یادسپاری آسانتر در امر ساخت مجهول در عربی:
ابتدا قاعده کلی بیان می شود و سپس برای یادسپاری آسانتر به طرح سوالاتی پرداخته می‌شود و در ادامه به پاسخ و ارائه راهکارهایی برای یادسپاری آسانتر می پردازیم.
قاعده کلی:
ماضی :‌عین الفعل را کسره می دهیم -- حروف متحرک ماقبل را مضموم می کنیم .
مضارع : عین الفعل را فتحه می دهیم – فقط حرف مضارعه را مضموم می کنیم.
سوالات و پاسخ ها:
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، عین الفعل را کسره داد و درباره فعل مضارع باید فتحه داد؟
اولا این که، قانون ساخت فعل مجهول به این گونه است دوما این که می توانیم به گونه ای برای خودمان چیزی را در نظر بگیریم تا هرگز قاطی نکنیم و بتوانیم سریع به موضوعی که در ذهن قرار دادیم مراجعه کرده و بفهمیم که در ساخت فعل مجهول باید عین الفعل فعل ماضی را کسره و عین الفعل فعل مضارع را فتحه داد که در یادسپاری آسانتر این قانون هم موثر است خب برای این کار هر کس می‌تواند روش خود را اجرا کند اما این جا دو روش پیشنهاد می شود:
با توجه به اینکه عین الفعل فعل های معلوم ماضی و مضارع ثلاثی مجرد می تواند مفتوح، مکسور و یا مضموم باشد (منظور از فعل ماضی و مضارع، صیغه‌ی اول آنهاست) به سراغ فعل های معلوم ماضی و مضارع ثلاثی مزید می رویم تمام افعال ماضی ثلاثی مزید(در هشت باب آن)، عین الفعل آنها مفتوح است و از هشت فعل مضارع ثلاثی مزید، شش تا آنها عین الفعل آنها حالت کسره دارد  پس می توان اینگونه گفت نماد ماضی این است که عین الفعل آن فتح دارد و نماد مضارع این است که عین الفعل آن کسره دارد حال برای ساخت فعل مجهول حرکت عین الفعل را برعکس می کنیم یعنی عین الفعل ماضی معلوم چون فتحه دارد آن را کسره می دهیم و عین الفعل مضارع معلوم چون کسره دارد آن را فتحه می دهیم بهرحال باید فرقی بین فعل معلوم و مجهول باشد و شاید و شاید دلیل این کار هم همین بوده که من شخصاً بی خبرم اما روش دیگر استفاده از اولین صیغه ی فعل ذَهَبَ است(فعلی که معمولا برای آموزش صرف فعل ماضی در عربی از آن استفاده می شود) چون عین الفعل معلوم آن فتحه دارد پس عین الفعل تمام افعال مجهول ماضی باید مخالف آن یعنی کسره شود و چون کسره برای مجهول ماضی استفاده شد پس حرکت عین الفعل مجهول مضارع باید مخالف آن یعنی فتحه شود.
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در ابتدای فعل ماضی و مضارع از حرکت مضموم  استفاده شود؟(ویژگی مشترک در امر مجهول کردن فعل)
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، حروف متحرک ماقبل از عین الفعل را مضموم  و درباره فعل مضارع باید فقط حرف مضارعه را مضموم کنیم؟
اولا این که، قانون ساخت فعل مجهول به این گونه است دوما این که می توانیم به گونه ای برای خودمان چیزی را در نظر بگیریم تا هرگز قاطی نکنیم و بتوانیم سریع به موضوعی که در ذهن قرار دادیم مراجعه کرده و بفهمیم که در ساخت فعل مجهول باید از چنین قاعده ای پیروی کنیم که در یادسپاری آسانتر این قانون هم موثر است خب برای این کار هر کس می‌تواند روش خود را اجرا کند اما این جا  یک روش پیشنهاد می شود:
این موضوع که از ضمه در ابتدای فعل مجهول استفاده می شود می توان چنین در نظر گرفت که فعل معلوم از آن جایی که همیشه فاعل دارد و إعراب آن مرفوع است بعلت این که در امر مجهول کردن، فاعل حذف می شود و مفعول، نایب فاعل می‌شود جهت احترام قائل شدن برای فاعلی که حذف شده باید دو کار صورت گیرد اول اینکه نایب فاعل یا همان مفعول سابق حق ندارد با حرکت خودش یعنی فتحه بیاید بلکه باید حرکت ضمه بگیرد و دوم اینکه نماد فاعل که ضمه بود باید در ابتدای فعل هم قرار گیرد به عبارتی، اول فعل و آخر نایب فاعل ضمه ای می شود که این نشان از فقدان فاعل است اما بحث سوال دوم که چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، حروف متحرک ماقبل از عین الفعل را مضموم  و درباره فعل مضارع باید فقط حرف مضارعه را مضموم کنیم می توان گفت که قاعده، در اصل اینگونه بوده که فقط حرف ماضیه و حرف مضارعه باید مضموم شوند و از آن جایی که حرف ماضیه نداریم گفتند چکار کنیم، چکار نکنیم، گفتند گور پدر ضرر، هر حرکت متحرک قبل از عین الفعل را در فعل ماضی ضمه دهید و این شد داستان ساخت مجهول.
خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ (از آیه‌ی ۴۴ سوره عنکبوت)ﺧﺪﺍ ﺁﺳﻤﺎﻥ‌ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ‌ ﺣﻜﻤﺖ ﺁﻓﺮﻳﺪ.
خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفًا (از آیه‌ی ٢٨ سوره نساء) انسان ضعیفﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻩ است.
الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ (از آیه‌ی ۸ سوره فجر)
ﺑﻨﺎﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﺜﻠﺶ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺩﻳﮕﺮ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
نکته: البته باید بدانیم که در بعضی از افعال اجوف، فعل مجهولی می بینیم که در ابتدای کلمه آن، حرکت ضمه وجود ندارد و در واقع حرکت کسره آمده است که این بخاطر قواعد اینگونه افعال است بطور مثال، فعل قِیل که از فعل قال بوجود آمده است یک فعل مجهول است.
وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (از آیه‌ی ۷۵ سوره زمر)
و گفته می شود: ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺭﺏّ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ.
  سوره نساء آیه 28 -
خُلِقَ: فعل مجهول
 توضيح : یادسپاری آسانتر در امر ساخت مجهول در عربی:
ابتدا قاعده کلی بیان می شود و سپس برای یادسپاری آسانتر به طرح سوالاتی پرداخته می‌شود و در ادامه به پاسخ و ارائه راهکارهایی برای یادسپاری آسانتر می پردازیم.
قاعده کلی:
ماضی :‌عین الفعل را کسره می دهیم -- حروف متحرک ماقبل را مضموم می کنیم .
مضارع : عین الفعل را فتحه می دهیم – فقط حرف مضارعه را مضموم می کنیم.
سوالات و پاسخ ها:
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، عین الفعل را کسره داد و درباره فعل مضارع باید فتحه داد؟
اولا این که، قانون ساخت فعل مجهول به این گونه است دوما این که می توانیم به گونه ای برای خودمان چیزی را در نظر بگیریم تا هرگز قاطی نکنیم و بتوانیم سریع به موضوعی که در ذهن قرار دادیم مراجعه کرده و بفهمیم که در ساخت فعل مجهول باید عین الفعل فعل ماضی را کسره و عین الفعل فعل مضارع را فتحه داد که در یادسپاری آسانتر این قانون هم موثر است خب برای این کار هر کس می‌تواند روش خود را اجرا کند اما این جا دو روش پیشنهاد می شود:
با توجه به اینکه عین الفعل فعل های معلوم ماضی و مضارع ثلاثی مجرد می تواند مفتوح، مکسور و یا مضموم باشد (منظور از فعل ماضی و مضارع، صیغه‌ی اول آنهاست) به سراغ فعل های معلوم ماضی و مضارع ثلاثی مزید می رویم تمام افعال ماضی ثلاثی مزید(در هشت باب آن)، عین الفعل آنها مفتوح است و از هشت فعل مضارع ثلاثی مزید، شش تا آنها عین الفعل آنها حالت کسره دارد  پس می توان اینگونه گفت نماد ماضی این است که عین الفعل آن فتح دارد و نماد مضارع این است که عین الفعل آن کسره دارد حال برای ساخت فعل مجهول حرکت عین الفعل را برعکس می کنیم یعنی عین الفعل ماضی معلوم چون فتحه دارد آن را کسره می دهیم و عین الفعل مضارع معلوم چون کسره دارد آن را فتحه می دهیم بهرحال باید فرقی بین فعل معلوم و مجهول باشد و شاید و شاید دلیل این کار هم همین بوده که من شخصاً بی خبرم اما روش دیگر استفاده از اولین صیغه ی فعل ذَهَبَ است(فعلی که معمولا برای آموزش صرف فعل ماضی در عربی از آن استفاده می شود) چون عین الفعل معلوم آن فتحه دارد پس عین الفعل تمام افعال مجهول ماضی باید مخالف آن یعنی کسره شود و چون کسره برای مجهول ماضی استفاده شد پس حرکت عین الفعل مجهول مضارع باید مخالف آن یعنی فتحه شود.
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در ابتدای فعل ماضی و مضارع از حرکت مضموم  استفاده شود؟(ویژگی مشترک در امر مجهول کردن فعل)
-- چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، حروف متحرک ماقبل از عین الفعل را مضموم  و درباره فعل مضارع باید فقط حرف مضارعه را مضموم کنیم؟
اولا این که، قانون ساخت فعل مجهول به این گونه است دوما این که می توانیم به گونه ای برای خودمان چیزی را در نظر بگیریم تا هرگز قاطی نکنیم و بتوانیم سریع به موضوعی که در ذهن قرار دادیم مراجعه کرده و بفهمیم که در ساخت فعل مجهول باید از چنین قاعده ای پیروی کنیم که در یادسپاری آسانتر این قانون هم موثر است خب برای این کار هر کس می‌تواند روش خود را اجرا کند اما این جا  یک روش پیشنهاد می شود:
این موضوع که از ضمه در ابتدای فعل مجهول استفاده می شود می توان چنین در نظر گرفت که فعل معلوم از آن جایی که همیشه فاعل دارد و إعراب آن مرفوع است بعلت این که در امر مجهول کردن، فاعل حذف می شود و مفعول، نایب فاعل می‌شود جهت احترام قائل شدن برای فاعلی که حذف شده باید دو کار صورت گیرد اول اینکه نایب فاعل یا همان مفعول سابق حق ندارد با حرکت خودش یعنی فتحه بیاید بلکه باید حرکت ضمه بگیرد و دوم اینکه نماد فاعل که ضمه بود باید در ابتدای فعل هم قرار گیرد به عبارتی، اول فعل و آخر نایب فاعل ضمه ای می شود که این نشان از فقدان فاعل است اما بحث سوال دوم که چرا در ساخت فعل مجهول باید در مورد فعل ماضی، حروف متحرک ماقبل از عین الفعل را مضموم  و درباره فعل مضارع باید فقط حرف مضارعه را مضموم کنیم می توان گفت که قاعده، در اصل اینگونه بوده که فقط حرف ماضیه و حرف مضارعه باید مضموم شوند و از آن جایی که حرف ماضیه نداریم گفتند چکار کنیم، چکار نکنیم، گفتند گور پدر ضرر، هر حرکت متحرک قبل از عین الفعل را در فعل ماضی ضمه دهید و این شد داستان ساخت مجهول.
خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ (از آیه‌ی ۴۴ سوره عنکبوت)ﺧﺪﺍ ﺁﺳﻤﺎﻥ‌ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ‌ ﺣﻜﻤﺖ ﺁﻓﺮﻳﺪ.
خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفًا (از آیه‌ی ٢٨ سوره نساء) انسان ضعیفﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻩ است.
الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ (از آیه‌ی ۸ سوره فجر)
ﺑﻨﺎﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﺜﻠﺶ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺩﻳﮕﺮ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
نکته: البته باید بدانیم که در بعضی از افعال اجوف، فعل مجهولی می بینیم که در ابتدای کلمه آن، حرکت ضمه وجود ندارد و در واقع حرکت کسره آمده است که این بخاطر قواعد اینگونه افعال است بطور مثال، فعل قِیل که از فعل قال بوجود آمده است یک فعل مجهول است.
وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (از آیه‌ی ۷۵ سوره زمر)
و گفته می شود: ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺭﺏّ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ.
  سوره قمر آیه 4 -
مُزْدَجَر: مصدر میمی.
 توضيح : هرگاه فاءالفعل "د ، ذ، ز" باشد در باب افتعال "ت" به "دال" بدل می شود.
زجر اِزدَجَر یَزدَجِرُ اِزدِجار
مُزْدَجَر: مصدر میمی.
نکته: مصدر میمی مصدری است که در معنی با مصدر عادی فرقی ندارد و در آغازِ آن حرفِ میم افزوده شده است اما برای ساختن مصدر میمی از غیر ثلاثی مجرد باید گفت از مضارع مجهول با تبدیل حرف مضارعه به "مُ" ساخته می شود یا به عبارتی می توان مصدر میمی از فعل غیر سه حرفی را بر وزن اسم مفعول همان فعل دانست. مانند: مُزْدَجَر.به معنای پند گرفتن(دقت شود که معنای مفعولی "پند داده شده" نمی دهد)