کنود بودن اوج غافل بودن انسان نسبت به خداست و آیا ناسپاسی را شامل میشود؟
توضیح : در التحقیق نوشته که بیتوجهی و ناسپاسی هر دو باهم معنای کنود هست.
خداوند در این آیات میفرماید: إِنَّ الإنْسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (۶)وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِکَ لَشَهِیدٌ (٧)وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ (٨) همانا انسان به پروردگار خود بیتوجه و ناسپاس هست و او خودش هم به این آگاهی دارد.
یعنی اگر به باطن خود مراجعه کند، میفهمد. و در واقع ناظر همان بحث هست که «ان الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره» یعنی انسان به نفس خودش آگاه هست و لو صد تا عذر تراشی هم بکند.
در حالی که او نسبت به خیر شدت حب خیر دارد و خیر در اینجا روشن هست. آنچه که برایش خوب است و آنچه که برایش نفع دارد.
و خیر یک مفهوم نسبی است. یعنی انسان شدیداً آنچه که برای او بهتر است و به نفع او است را دوست دارد و خیر از لحاظ صرفی هم «افضل التفضیل» هست یعنی «اخیر» هست.
لام در لشدید
«لام» هم در اینجا «لام تقویت» هست؛ از وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ (٨)
بیشتر از آن که فهمیده شود که، او به علت حب خیر شدید هست، فهمیده میشود
که او نسبت به خود حب خیر شدید است. این بیشتر با آن ساختار میخواند. هر چند که «لام تعلیل» هم جور درمیآید، ولی باید کسی که بخواهد آن را هم جواب بدهد، میتواند بگوید که اولی این است که تعلیل بعد از معلول بیاید. یعنی بگوید «انه لشدید لحب الخیر»، و از لحاظ فنی قابل قبولتر هست.
شدید بودن انسان منهای بحث حب خیر، معنا ندارد، یعنی انسان شدید هست نسبت به چه چیز؟ شدید بودن یک متعلق میخواهد. و این لام «شدت» را تقویت میکند. و «شدت» را به «حب خیر» با «لام» وصل میکند و عمل این شدید را به این حب خیر تقویت میکند.
در این وضعیت اگر بخواهیم که «لام» را تعلیل یگیریم، تعلیل «لشدید» میشود. و در آن صورت میشود که انسان لشدید، انسان برای چه چیز شدید است؟
در این جمله «انه لحب الخیر لشدید»: «لحب الخیر» متعلِق هست به «شدیدٌ» و «لشدید» متعلَق «لحب الخیر» هست. و تعلق «لحب الخیر» به «شدید» به وسیله این «لام»، تقویت شده است.
و اگر تعلیل هم بود، تعلیل «شدید» میشد، یعنی اگر میپرسیدند که چرا انسان شدید هست، میگفتیم «لحب الخیر». یعنی به خاطر حب خیر انسان شدید هست. شدید هست، چون حب خیر دارد. پس این شدید بودن قبل از اینکه به علت احتیاج داشته باشد، به این احتیاج دارد به عبارتی که بفهماند نسبت به چه چیز شدید است و این «حب خیر» موضوع را میفهماند، یعنی «شدید لحب الخیر».
اگر بخواهیم بگوییم که انسان شدید است در کنود بودنش، بپرسند چرا؟ جواب دهیم: «لحب الخیر». این یک ترکیب شاذ است. که انسان شدید است در کنود بودن خودش به خاطر «حب خیر».
در حالی که این جمله خودش در داخل خودش متعلق دارد، و قبل از اینکه بخواهد علت باشد موضوع را مشخص میکند ، لزومی ندارد که موضوع شدت را از دو آیه قبل بگیریم.
ولی امکان دارد که بگوییم که «انسان لشدیدٌ در کنود بودنش به علت حب خیر» که این هم وجهی است، ولی قابل قبول نیست. وجه قابل قبول این است که بگوییم که انسان «لشدید» است، نسبت به حب خیر. و «لام» هم «لام تقویت» هست.
در این سیاق خدا اول فرموده که «ان الانسان لربه لکنود» بعد فرموده «و انه لحب الخیر لشدید» خدا انسان را به گونهای خلق کرده که حب خیر دارد، ولی این انسان حب خیرش به سوی خدا نیست و او را به سوی خدا حرکت نداده و نسبت به خدا ناسپاس و بیتوجه هست و در حقیقت به سوی غیر خدا حرکت داده و به عبارت دیگر به سوی دنیا حرکت داده، لذا آن مصداق که عدهای آمدهاند و حب خیر را دنیا معنی کردند از اینجا نشأت میگیرد که چون انسان دنیا گراست از خدا دور است.
اگر بخواهیم دقیقتر معنا کنیم، باید بگوییم که چون انسان حب خیر خیلی دارد و خیر را در دنیا دیده است، از خدا غافل شده است یعنی به سرعت از خدا دور شده است.
انسان محب خیر آفریده شده است، مانند اینکه انسان «هلوع» آفریده شده است، ولی وقتی او «هلوع» را مدیریت نمیکند، «جزوع» و «منوع» میشود، در حب خیر هم در تشخیص مصداق، اشتباه میکند. لذا نسبت به خدا که خیر اوست و انسان دوستدار خدا آفریده شده است، بیتوجه و ناسپاس میشود. خدا را برای خود خیر ندید و به سوی خدا حرکت نکرد.
[ بستن توضیحات ]