از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
1) (کهیعص ): (کاف ، هاء، یاء، عین ، صاد)، (چنانچه بارها گفته شد، بین این حروف مقطعه و مضامین سوره ارتباط عمیقی وجود دارد و نیز سوره هایی که از نظرحروف مقطعه شبیه به هم هستند از نظر مضامین نیز مشابهت دارند، بعضی گفته اند این حروف دلالت بر اسماء حسنی الهی می نماید: حرف (ک ) دال بر اسم کافی ، حرف (ه )دال بر اسم هادی ، حرف (ی ) دال بر اسم حکیم یا ولی ، حرف ع دال بر اسم علیم وحرف ص دال بر اسم صادق می باشد، و بعضی نیز گفته اند برای ساکت نمودن کفاری بوده است که در امر تلاوت قرآن اخلال می کردند و بعضی نیز این حروف را دال بر بقاءاقوام و آبادانی و غیر آن دانسته اند. [ نظرات / امتیازها ]
2) سوره : 19 آیه : 3 : (3 - 2) (ذکر رحمت ربک عبده زکریا، اذ نادی ربه نداء خفیا): (این رمزیادآوری رحمت پروردگارت به بنده خود زکریاست ، آن زمان که پروردگارش راندایی پنهانی داد)، (نداء) به معنای صدا زدن با آواز بلند است . می فرماید: این خبر، رحمت یاد شده پروردگار توست و مراد از رحمت ، قبولی واجابت دعای زکریا از جانب خدای متعال است ، آن زمانیکه زکریا با آوازی بلند ولی درمکانی دور از مردم ، جائیکه هیچ کس صدای او را نمی شنید، به درگاه پروردگارش دعاکرد، بعضی مفسران گفته اند علت اینکه زکریا پروردگارش را با صدای بلند خوانده است به جهت رعایت ادب است که بواسطه گناهان خود و شناخت مقام پروردگارش ،خود را بسیار دور تصور کرده زیرا حالت هر کسی از عذاب خدا بترسد همینگونه است . [ نظرات / امتیازها ]
3) (3 - 2) (ذکر رحمت ربک عبده زکریا، اذ نادی ربه نداء خفیا): (این رمزیادآوری رحمت پروردگارت به بنده خود زکریاست ، آن زمان که پروردگارش راندایی پنهانی داد)، (نداء) به معنای صدا زدن با آواز بلند است . می فرماید: این خبر، رحمت یاد شده پروردگار توست و مراد از رحمت ، قبولی واجابت دعای زکریا از جانب خدای متعال است ، آن زمانیکه زکریا با آوازی بلند ولی درمکانی دور از مردم ، جائیکه هیچ کس صدای او را نمی شنید، به درگاه پروردگارش دعاکرد، بعضی مفسران گفته اند علت اینکه زکریا پروردگارش را با صدای بلند خوانده است به جهت رعایت ادب است که بواسطه گناهان خود و شناخت مقام پروردگارش ،خود را بسیار دور تصور کرده زیرا حالت هر کسی از عذاب خدا بترسد همینگونه است . [ نظرات / امتیازها ]
4) (قال رب انی وهن العظم منی و اشتعل الراس شیبا و لم اکن بدعائک رب شقیا): (گفت : پروردگارا من از پیری استخوانم سست و موی سرم سفید شده است ،هرگز در خواندن و دعای تو ای پروردگارم ، بی بهره و محروم نبوده ام )،این کلام درحکم زمینه برای دعای اصلی زکریاست که از خداوند درخواست فرزند می کند، زکریابرای جلب رحمت پروردگار و تأکید برحاجتش ، می گوید: استخوانم سست شده یعنی بدن مرا ضعف پیری فرا گرفته و سفیدی در موی سر من منتشر شده ، همچنانکه زبانه آتش پخش و منتشر می شود و این بیان از بلیغترین استعارات در لسان عربست ، و سپس می گوید: پروردگارا من همواره به سبب دعای تو قرین سعادت بوده ام و هر زمان که تورا می خواندم ، تو مرا اجابت می فرمودی و مرا محروم و شقی نمی ساختی . [ نظرات / امتیازها ]
5) (و انی خفت الموالی من ورائی وکانت امراتی عاقرا فهب لی من لدنک ولیا): (و من پس از خویش از وارثانم بیم دارم و همسرم نازاست ، مرا از نزد خودفرزندی عطا کن )، منظور از (موالی ) عموها و پسر عموها هستند و بعضی آن را کلاله و یاعصبه دانسته اند و بعضی آن را عموم ورثه خوانده اند، به هر حال مراد از آن وارثان غیراولاد صلبی است ، به هر جهت زکریا در مقام دعا می گوید: خدایا من از اینکه بعد ازمرگم بدون وارث باشم و بی اولاد از دنیا بروم ، می ترسم ، و حال آنکه همسر من نازاست و من نیز پیر و سالخورده هستم و لذا همه اسباب عادی و قوای طبیعی برای فرزنددار شدنم ساقط شده و تنها امید من به رحمت توست که از جانب خودت برای من فرزند و وارثی قرار دهی که جانشین من باشد. [ نظرات / امتیازها ]
6) (یرثنی و یرث من ال یعقوب و اجعله رب رضیا): (تا از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد و پروردگارا او را پسندیده گردان )، (ولی ) یعنی کسی که متولی وعهده دار امور انسان باشد و (آل ) شخصی یعنی خاصان او و کسانی که امرشان به اومحول است مانند فرزندان و خویشاوندان و اهل زکریا، در ادامه دعای خود می گوید:برای من ولی قرار بده تا بعد از مرگم وارث من و وارث آل یعقوب باشد، و یعقوب پسراسحاق و نوه ابراهیم و یا پسر ماثان و برادر عمران پدر مریم بوده است (که همسر زکریانیز خواهر مریم بوده ) به هر جهت زکریا می گوید: پروردگارا برای من فرزندی قرار بده تا از من و از همسرم که از افراد خاندان یعقوب است ارث ببرد و خدایا او را پسندیده قرار بده . و (رضی ) به معنای (مرضی ) یعنی پسندیده ، زکریا از خداوند می خواهد که فرزندش دارای علم و عمل باشد، یعنی هم اعتقاد و هم عملش مطلقا مورد پسند خداوند باشد، درواقع برای فرزندش درخواست علم نافع و عمل صالح نموده است و مطابق آیات دیگرقرآن زکریا متکفل و عهده دار امر مریم (س ) بوده و هر زمان که در محراب عبادت برمریم وارد می شد، نزد او رزقی می یافت که از جانب پروردگار نازل شده بود و در آن زمان به درگاه پروردگار دعا کرد و از خدا خواست که ذریه طیبه ای به او ببخشد، چون او شنوای دعاست (رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعاء)(3). [ نظرات / امتیازها ]
  مرضيه علمدار .ب - تفسیر کوثر
2) زکریا فرزند برخیا و از نسل یعقوب بن اسحاق و هارون برادر موسى و شوهر خاله مریم و یا عیسى بود. او شغل نجّارى داشت و نامش 8 بار در قرآن کریم آمده است.

زکریا به طور پنهانى خدا را خواند و با او مناجات کرد. پنهانى بودن یا براى این بود که دعایش احتمال اجابت بیشترى داشته باشد و یا براى آن بود که دیگران او را مسخره نکنند. او نخست ضعف و ناتوانى خود را به زبان آورد و گفت: پروردگارا استخوان‏هاى من سست شده و نشانه‏هاى پیرى در سرم آشکار گشته و گسترش یافته است. این که مى‏گوید: سرم از پیرى شعله‏ور شده است، استعاره لطیفى از گسترش آثار پیرى در سر و سفید شدن موهاست. سپس از
امیدوارى خود به رحمت خداوند سخن گفت به این صورت که: خدایا، من از خواندن تو ناامید و بى‏بهره نبوده‏ام، یعنى هر گاه که تو را خوانده‏ام اجابت کرده‏اى.

آن گاه وضعیتى را که در آن قرار داشت بیان نمود به این صورت که گفت: خدایا من پس از مرگ خود از خویشانم بیمناکم و همسر من نازاست. منظور او از خویشان پسرعموهایش بودند چون آنها افراد ناصالحى بودند و زکریا مى‏ترسید که مال و ثروتش و نیز افتخارات نیاکانش را برباد دهند ولذا آرزو داشت که خداوند به او پسرى عنایت کند که میراثدار خاندانش باشد، ولى زنش نازا بود و به پیرى هم رسیده بودند. لذا پس از بیان این مقدمات، از خدا خواست که به او فرزند و یاورى عنایت کند که از خاندان یعقوب ارث ببرد و نیز از خدا خواست که این فرزند شخص شایسته‏اى باشد
[ نظرات / امتیازها ]
  مرتضي عزتيان - برگزیده تفسیر نمونه ج 3
1) بار دیگر در آغاز این سوره به حروف مقطعه بر خورد مى‏کنیم «ک، ه، ى، ع، ص» (کهیعص).

در خصوص حروف مقطعه این سوره دو دسته از روایات در منابع اسلامى دیده مى‏شود:

نخست روایاتى است که هر یک از این حروف را اشاره به یکى از اسما بزرگ خداوند (الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏) مى‏داند «ک» اشاره به کافى و «ه» اشاره به هادى، و «ى» اشاره به ولى، و «ع» اشاره به عالم و «ص» اشاره به «صادق الوعد» (کسى که در وعده خود صادق است).

دوم روایاتى است که این حروف مقطعه را به داستان قیام امام حسین (ع) در کربلا تفسیر کرده است: «ک» اشاره به «کربلا»، «هاء» اشاره به «هلاک خاندان پیامبر» (ص) و «ى» به «یزید» و «ع» به مسأله «عطش» و «ص» به «صبر و استقامت» حسین و یاران جانبازش.

البته آیات قرآن تاب معانى مختلف را دارد که در عین تنوع منافاتى هم با هم ندارند.
[ نظرات / امتیازها ]
 » برگزیده تفسیر نمونه ج3
2) دعاى گیراى زکریّا- بعد از ذکر حروف مقطعه، نخستین سخن از داستان زکریا (ع) شروع مى‏شود، مى‏فرماید: «این یادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده‏اش زکریّا ...» (ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا). [ نظرات / امتیازها ]
3) «در آن هنگام که (از نداشتن فرزندى، سخت ناراحت و غمناک بود) پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند ...» (إِذْ نادى‏ رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا). [ نظرات / امتیازها ]
4) «گفت: پروردگارا! استخوانم (که ستون پیکر من و محکمترین اعضاى تن من است) سست شده (قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی).

«و شعله پیرى تمام سرم را فرا گرفته» (وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً). برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 79

سپس مى‏افزاید: پروردگارا! «و من هرگز در دعاى تو از اجابت محروم نبوده‏ام» (وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا). تو همواره در گذشته مرا به اجابت دعاهایم عادت دادى و هیچ‏گاه محرومم نساخته‏اى، اکنون که پیر و ناتوان شده‏ام سزاوارترم که دعایم را اجابت فرمایى و نومید باز نگردانى.
[ نظرات / امتیازها ]
5) سپس حاجت خود را چنین شرح مى‏دهد: پروردگارا! «من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسدارى از آیین تو را نگاه ندارند! و (از طرفى) همسرم نازا و عقیم است، تو از نزد خود جانشینى به من ببخش ...» (وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا). [ نظرات / امتیازها ]
  منصور حميل پور - تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
1) کهیعص‌: مفسرین را در فواتح السور اختلاف و سابقا مذکور شد، لکن در اینجا روایت خاصه در معنى و تاویل وارد شده:
ابن بابویه (رحمه اللّه) به سندهاى خود از جعفر بن محمد بن عماره از پدرش که گفت: حضور حضرت صادق علیه السلام بودم، شخصى وارد شد و سؤال نمود از «کهیعص»، حضرت فرمود: «کاف» کافى است خداوند مر شیعیان ما را، «ها» هادى است مر ایشان را، «یا» ولى است مر ایشان را، «عین» عالم است به اهل طاعت ما، «صاد» صادق است مر ایشان را به وعده خود تا آنکه برساند ایشان را به منزلتى که وعده فرموده ایشان را در بطن قرآن‌ «1»؛ و مؤید این تفسیر است روایت دیگر از آن حضرت که فرمود معنى: «کهیعص» انا الکافى الهادى الولىّ العالم الصّادق الوعد.
تأویل آن: ابن بابویه به سندهاى خود از سعد بن عبد اللّه قمى در حدیثى: حضرت عسکرى علیه السلام فرمود: چه چیز تو را آورد؟ عرض کردم: احمد بن اسحق مرا به شوق انداخت براى ملاقات مولاى خود. فرمود: مسائلت چه شد؟
عرض کردم: به حال خود باقى است. فرمود: بپرس از نور چشم من و اشاره نمود به حجة عصر عجل اللّه فرجه. من سؤال کردم آنها را تا آنکه عرض کردم: خبر ده مرا از تأویل «کهیعص»؟ فرمود: این حروف از اخبار غیب، و خداى تعالى‌ مطلع فرمود بنده خود زکریا را، بعد بیان نماید براى پیغمبر. و آن اینست که زکریا سؤال نمود تعلیم اسماء خمسه. خدا جبرئیل را بر او نازل، و اسماء خمسه را تعلیم نمود. زکریا وقتى ذکر مى‌کرد اسماء محمد و على و فاطمه و حسن علیهم السلام را، مسرور مى‌شد. وقتى نام حسین علیه السلام را مى‌گفت محزون و گریان مى‌گردید، روزى عرض کرد: خدایا در این چه علت باشد؟
پس خداى تعالى او را خبر داد که کهیعص «کاف» اسم کربلا، «ها» اشاره به هلاکت عترت، «یا» اشاره به یزید لعنه اللّه و ظالم آن حضرت، «عین» اشاره به عطش آن سرور، «صاد» اشاره به صبر او. زکریا به شنیدن این کلام سه روز از مسجد خارج نشد و مردم را منع نمود از نزد خود، پیوسته مشغول گریه بود و به الفاظ مخصوصه ندبه مى‌نمود، بعد عرض کرد: خدایا پسرى به من عطا فرما که در سن پیرى روشنى چشم من باشد و قرار ده او را وصى و وارث من و بگردان محل او را به من چون محل حسین علیه السلام و مفتون نما مرا به محبت او بعد مرا مبتلا کن به او، چنانکه حبیب خود محمد صلّى اللّه علیه و آله به فرزندش مبتلا فرمودى. پس دعاى زکریا مستجاب، و یحیى از او بوجود آمد که حملش شش ماه بود مانند حمل حضرت حسین علیه السلام‌. [ نظرات / امتیازها ]
2) ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ‌: یاد فرمودن پروردگار تو است به بخشش و مهربانى.
عَبْدَهُ زَکَرِیَّا: بنده خود زکریا علیه السلام را که از اولاد رجعیم بن سلیمان بن داود بود پیغمبرى عالیشان و مهتر احبار بیت المقدس و صاحب القربان، پس قصه او بخوان و یاد کن براى امت خود. [ نظرات / امتیازها ]
3) إِذْ نادى‌ رَبَّهُ‌: وقتى را که ندا نمود و بخواند پروردگار خود را در محراب بیت المقدس بعد از تقرب به قربان. نِداءً خَفِیًّا: ندائى پنهان.
این دال است بر آن که اخفاء در دعا مستحب و به اجابت اقرب است به جهت محفوظ بودن از شائبه ریا در آن. و در حدیث است که: خیر الدّعاء الخفىّ و خیر الرّزق ما یکفى‌ . یا خفا از جهت آن بود که شرم مى‌داشت که در شصت سالگى یا شصت و پنج یا هفتاد و پنج یا هشتاد و پنج یا نود و نه سالگى با وجود زن نود و هشت ساله عقیم، از خداوند طلب فرزند نماید؛ یا دعاى بلند مى‌نمود، لکن از قوم پنهان بود تا آنها استهزا نکنند و گویند به این حالت طلب فرزند مى‌نماید، یا از موالى خود اندیشه مى‌کرد یا پیرى او را به وجهى ضعیف ساخته بود که هر چند دعا بلند مى‌نمود کسى نمى‌شنید. [ نظرات / امتیازها ]
4) نداى او این بود که از روى نیاز:
قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی‌: گفت پروردگارا، بدرستى که سست شده آن استخوانى که ستون و قوام و اصل بنا است از من؛ و چون استخوان که محکمترین اعضاست سست شده باشد، سایر اعضا به طریق اولى. و نیز استخوان تکیه‌گاه سایر اعضا و اجزاء و سپر آفات و بلاها است، پس لازم آید که حامل قویتر از محمول باشد. بنابراین وقتى سختترین اعضا ضعیف گردد، ناتوانى سایر اعضا با سستى آنها دیگر معلوم است. وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً: و افروخته گشته سرم از جهت پیرى. این اثر ضعف در ظاهر است، پس خلاصه آنکه ضعف بر ظاهر و باطن من استیلا یافته.

لطیفه: استعاره فرموده سیاهى موى را به ظلمت، و سفیدى آن را به روشنى آتش، و فرا گرفتن آن موى را به اشتعال آن؛ یعنى چنانکه ظلمت به نور منتفى مى‌شود. سیاهى موى من به سفیدى پیرى منتفى گشته؛ و چنانچه آتش در جائى افتد هیمه آن را فرا گیرد و بجاى دیگر سرایت کند، همچنین سفیدى موى که در یکجا بود سرایت به اطراف نموده و همه سفید گشته، و این را استعاره تصریحیه گویند.
وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا: و نبوده‌ام بخواندن من تو را اى پروردگار من بى‌بهره و ناامید، یعنى هر گاه دعا نموده به اجابت رسیده و مرا محروم نگردانیده، و چون من به حسن اجابت تو امیدوارم، پس در این دعا مرا محروم مفرما اگرچه درخواست من غیر معتاد باشد، لکن اجابت تو معتاد است. [ نظرات / امتیازها ]
5) بعد شرح حال خود را عرض مى‌کند:

وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی‌: و بدرستى که من مى‌ترسم از اولیائى که وارث من باشند بعد از مرگ من، یعنى بنى اعمام که شرار بنى اسرائیلند از آن که ترکه مرا در غیر رضاى تو خرج کنند. به روایت صحیحه از حضرت باقر علیه السلام: مراد عمو و پسر عمو باشد «1». حاصل آنکه: مى‌ترسم جماعت وراث بعد از من، به حسن معاشرت قیام و به قواعد خلافت اقدام ننموده، نظام امور دین مختل و امت من گمراه شوند. وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً: و باشد زن من نازائیده و در کبر سن فرو رفته. فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا: پس ببخش مرا از نزد خود فرزندى که اولى باشد بترکه، و معذلک متولى امور دین من و ولى عهد من باشد، یا فرزندى که ولى از اولیاء تو باشد.
نکته: ذکر «من لدنک» اشعار است به آنکه آن را از جانب خود ایجاد کن بدون سبب، زیرا از ما صلاحیت ولادت نیست، و ایماء به استدعاى ولیى که پسندیده تو و مقبول بارگاه تو باشد به استحقاق. [ نظرات / امتیازها ]
6) یَرِثُنِی‌: میراث برد ترکه مرا. وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ‌: و میراث برد از اولاد یعقوب بن ماثان برادر عمران که پدر مریم بوده. نزد بعضى‌ «1» مراد یعقوب پسر اسحق پسر ابراهیم است، زیرا زکریا متزوج بود به خواهر مریم بنت عمران، و نسب او متصل به یعقوب بود. وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا: و قرار ده فرزند مرا شایسته و پسندیده که از گفتار و کردار او راضى باشى و همیشه مطیع و منقاد فرمان تو و ممتثل امر تو باشد.

تحقیق: این مطلب محقق است که مقام نبوت و ولایت مطلقه الهیه، جعل تشریعى استقلالى دارد. یعنى هیچیک از افراد بشر را حق مداخله در آن نباشد به غیر از ذات احدیت سبحانى به صریح آیات قرآنى:

1- نسبت به آدم علیه السلام فرماید: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» یعنى من قرار دهنده‌ام در زمین خلیفه.
2- نسبت به داود علیه السلام فرماید. «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» اى داود ما قرار دادیم تو را در زمین خلیفه.
و اینها دال است بر آنکه جعل نبوت از جانب خدا، و وضع آن تعینى و تخصصى است نه تعیینى و تخصیصى. بنابراین چنین منصب بزرگ، متعقل نیست که ذاتا ارثى باشد، پس مراد از آیه‌ «یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» ارث مال باشد نه مقام نبوت؛ و انبیاء، مال را میراث برده‌اند.
3- «میراث» را در لغت اطلاق نکنند مگر بر آنچه نقل شود از مورث به وارث از اموال، و در غیر آن مجاز و محتاج به دلیل است.
4- اگر «ارث» در آیه شریفه محمول بر نبوت باشد، ذکر جمله‌ «وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا» بعد از آن بى‌معنى و لغو باشد، چنانچه مستحسن نیست کسى گوید (اللّهمّ ابعث الینا نبیّا و اجعله عاقلا مرضیّا فى اخلاقه) زیرا منصب نبوت حاوى اخلاق مرضیه است.
از این مقدمه معلوم گردید که آنچه از پیغمبر نقل شده: (نحن معاشر الانبیاء لا نورث و ما ترکناه صدقة) صحت ندارد، بلکه مجعول و کذب باشد؛ و لذا حضرت فاطمه سلام اللّه علیها در رد استشهاد به آن در باب فدک، استدلال فرموده به آیه شریفه‌ «یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» . [ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - اطیب البیان
1) بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
کهیعص‌ «1»
کلام‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ جمله‌ ‌در‌ دو مقام‌ واقع‌ میشود.
اوّل‌ ‌در‌ فضیلة ‌اینکه‌ سوره مبارکه‌ ‌در‌ برهان‌ ‌از‌ ‌إبن‌ بابویه‌ مسندا ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌
(‌قال‌ ‌من‌ ادمن‌ قراءة ‌سورة‌ مریم‌ ‌لم‌ یمت‌ ‌حتی‌ یصیب‌ منها ‌ما یغنیه‌ ‌فی‌ نفسه‌ و ماله‌ و ولده‌ و ‌کان‌ ‌فی‌ الاخرة ‌من‌ اصحاب‌ عیسی‌ ‌بن‌ مریم‌ و اعطی‌ ‌من‌ الاجر مثل‌ ملک‌ سلیمان‌ ‌إبن‌ داود ‌فی‌ الدنیا
و نیز ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ روایت‌ کرده‌ فرموده‌
(‌من‌ کتبها و جعل‌ ‌فی‌ زجاج‌ ضیّق‌ الرأس‌ و جعلها ‌فی‌ منزله‌ کثر خیره‌ ‌فی‌ منامه‌ ‌کما‌ یری‌ اهله‌ ‌فی‌ منزله‌ و اذا کتبت‌ ‌علی‌ حائط البیت‌ منعت‌ طوارقه‌ و حرمت‌ ‌ما ‌فیه‌ و اذا شربها الخائف‌ امن‌ باذن‌ اللّه‌ ‌تعالی‌
و ‌از‌ خواص‌ القرآن‌ ‌از‌ پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و اله‌ حدیث‌ مفصّلی‌ نقل‌ کرده‌ و چون‌ سند نداشت‌ ‌ما نقل‌ نکردیم‌.
اما مقام‌ دوّم‌ ‌در‌ اول‌ سوره‌ بقره‌ گفتیم‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ حروف‌ مقطّعه‌ قرآن‌ رموزیست‌ ‌بین‌ خداوند و رسولش‌ و ‌هر‌ چه‌ بگوئیم‌ تفسیر برأی‌ ‌است‌ و ‌در‌ بعض‌ اخبار اشاره‌ بقضایای‌ کربلا ‌است‌ کاف‌ کربلاء ها هلاک‌ عترت‌ ‌ یا ‌ یزید عین‌ عطش‌ ابی‌ ‌عبد‌ اللّه‌ صاد صبر ابی‌ ‌عبد‌ اللّه‌ و ‌در‌ بعض‌ اخبار اشار باسماء مقدسه‌ الهیه‌ کافی‌ هادی‌ ذو الایادی‌ عالم‌ صادق‌ الوعد و ‌غیر‌ اینها ‌از‌ اخبار و ‌ما باید علم‌ ‌آن‌ ‌را‌ بخداوند متعال‌ و ‌رسول‌ اکرم‌ و ائمه‌ اطهار محول‌ کنیم‌ مسلما ‌اینکه‌ حروف‌ ‌از‌ متشابهات‌ قرآن‌ ‌است‌ و ‌هر‌ چه‌ ‌هر‌ ‌که‌ بگوید مصداق‌ فِی‌ قُلُوبِهِم‌ زَیغ‌ٌ میشود. [ نظرات / امتیازها ]
2) ذِکرُ رَحمَت‌ِ رَبِّک‌َ عَبدَه‌ُ زَکَرِیّا «2»
‌اینکه‌ سوره‌ مبارکه‌ یاد آوریست‌ رحمة پروردگار تو بنده‌ ‌خود‌ ‌را‌ زکریّا ذِکرُ رَحمَت‌ِ رَبِّک‌َ خبر مبتداء محذوف‌ ‌است‌ اشاره‌ ‌به‌ اینکه‌ ‌اینکه‌ سوره‌ مبارکه‌ یک‌ قسمت‌ تفضلاتی‌ ‌که‌ خداوند ‌در‌ حق‌ زکریّا فرموده‌ اولا ‌در‌ نسب‌ زکریّا ‌در‌ مجمع‌ البحرین‌ ‌از‌ نسل‌ یعقوب‌ ‌إبن‌ اسحق‌ شمرده‌ و ‌در‌ برهان‌ ‌از‌ ‌علی‌ ‌بن‌ ابراهیم‌ ‌او‌ ‌را‌ رئیس‌ احبار دانسته‌ و عیال‌ ‌او‌ ‌را‌ اخت‌ مریم‌ مادر عیسی‌ ‌علیه‌ السّلام‌ دانسته‌ و ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ رؤساء بنی‌ اسرائیل‌ و بنو ملوک‌ ‌آنها‌ گفته‌ و مشمول‌ تفضلات‌ الهی‌ و یکی‌ ‌از‌ انبیاء بزرگ‌ بنی‌ اسرائیل‌ ‌بود‌ و ‌از‌ اولاد سلیمان‌ ‌بن‌ داود ‌علیه‌ السّلام‌ ‌بود‌ و سن‌ مبارکش‌ نود و نه‌ سال‌ رسید عَبدَه‌ُ زَکَرِیّا مقام‌ عبودیت‌ بالاترین‌ مقام‌ ‌است‌ ‌حتی‌ ‌از‌ مقام‌ نبوت‌ و رسالت‌ بالاتر ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ تشهد نماز اول‌ شهادت‌ بعبودیت‌ میدهی‌ سپس‌ شهادت‌ برسالت‌ و اشهد ‌ان‌ محمّدا عبده‌ و رسوله‌ بلکه‌ رسالت‌ یکی‌ ‌از‌ شئون‌ عبودیت‌ ‌است‌ و ‌از‌ امیر المؤمنین‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ مقام‌ مناجات‌ عرض‌ کرد.
کفانی‌ فخرا ‌ان‌ اکون‌ لک‌ عبدا و کفانی‌ عزا ‌ان‌ تکون‌ لی‌ ربا
و کسی‌ باین‌ مقام‌ نائل‌ نمیشود مگر آنکه‌ هیچگونه‌ اختیاری‌ ‌بر‌ ‌خود‌ و دیگران‌ قائل‌ نشود و ‌در‌ تحت‌ اختیار مولای‌ ‌خود‌ ‌باشد‌ و تحت‌ اوامر ‌او‌.
عَبداً مَملُوکاً لا یَقدِرُ عَلی‌ شَی‌ءٍ نحل‌ ‌آیه‌ 77 و بنده‌ ‌اگر‌ بوظائف‌ عبودیت‌ ‌خود‌ رفتار کرد البته‌ مولی‌ ‌هم‌ بوظایف‌ مولویة ‌خود‌ عمل‌ میفرماید.
‌در‌ حدیث‌ قدسی‌ ‌است‌
عبدی‌ اطعنی‌ ‌حتی‌ اجعلک‌ مثلی‌ انا اقول‌ لشی‌ء کن‌ فیکون‌ و انت‌ تقول‌ لشی‌ء کن‌ فیکون‌
و البته‌ انبیاء و اوصیاء و مقربان‌ درگاه‌ ربوبیت‌ ‌اینکه‌ مقام‌ ‌را‌ بیشتر و بهتر حیازت‌ کرده‌اند ‌حتی‌ بجایی‌ میرسند ‌که‌ ‌در‌ حق‌ ‌آنها‌ میفرماید نِعم‌َ العَبدُ إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ ص‌ ‌آیه‌ 30 ‌در‌ حق‌ سلیمان‌ و ‌آیه‌ 44 ‌در‌ حق‌ ایوب‌ علیهما السّلام‌. [ نظرات / امتیازها ]
3) إِذ نادی‌ رَبَّه‌ُ نِداءً خَفِیًّا «3»
زمانی‌ ‌که‌ پروردگار ‌خود‌ ‌را‌ ندا کرد ندای‌ مخفیانه‌ دون‌ الجهریه‌ یکی‌ ‌از‌ عبادات‌ بزرگ‌ دعاء ‌است‌ ‌در‌ پیشگاه‌ احدیت‌ ‌حتی‌ ‌در‌ قرآن‌ مجید ‌است‌ میفرماید قُل‌ ما یَعبَؤُا بِکُم‌ رَبِّی‌ لَو لا دُعاؤُکُم‌ فرقان‌ ‌آیه‌ 77 و ‌در‌ حدیث‌ دارد افضل‌ ‌از‌ نماز های‌ مستحبّی‌ ‌است‌.
و ‌در‌ حدیث‌ دیگر افضل‌ ‌از‌ تلاوت‌ قرآن‌ ‌است‌ بلکه‌ سه‌ مرتبه‌ قسم‌ میخورد و اللّه‌ ‌هو‌ الافضل‌ بالاخص‌ ‌اگر‌ مخفیانه‌ ‌باشد‌ و ‌در‌ دل‌ شب‌ وقت‌ سحر ‌که‌ خالی‌ ‌از‌ ریاء و سمعه‌ بالاخص‌ ‌در‌ امور مشکله‌ ‌که‌ ‌بر‌ حسب‌ عادت‌ محال‌ ‌است‌ تحقق‌ پیدا کند مثل‌ همین‌ دعاء زکریّا ‌که‌ بسن‌ پیری‌ رسیده‌ ‌بود‌ و عیالش‌ ‌هم‌ عاقر و نازا ‌بود‌ طلب‌ اولاد کرد آنهم‌ ‌در‌ خفاء ‌که‌ میفرماید إِذ نادی‌ رَبَّه‌ُ نِداءً خَفِیًّا. [ نظرات / امتیازها ]
4) قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی‌ وَهَن‌َ العَظم‌ُ مِنِّی‌ وَ اشتَعَل‌َ الرَّأس‌ُ شَیباً وَ لَم‌ أَکُن‌ بِدُعائِک‌َ رَب‌ِّ شَقِیًّا «4»
‌گفت‌ پروردگار ‌من‌ محققا ‌من‌ سست‌ ‌شده‌ ‌است‌ استخوان‌ ‌از‌ ‌من‌ و روئیده‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌بر‌ سر ‌من‌ پیری‌ موی‌ سفید ‌یعنی‌ ‌بر‌ حسب‌ عادت‌ ‌از‌ قابلیت‌ تولید و تناسل‌ افتاده‌ام‌ لکن‌ ‌از‌ درگاه‌ تو مأیوس‌ نیستم‌ چون‌ قدرت‌ تو ‌بر‌ امور غریبه‌ و امور خلاف‌ عادت‌ تعلّق‌ گرفته‌ ‌قال‌ رب‌ اضافه‌ بیای‌ متکلم‌ ‌است‌ و کسره‌ علامة سقوط یاء ‌است‌ ربی‌ بوده‌ إِنِّی‌ وَهَن‌َ العَظم‌ُ مِنِّی‌ ‌در‌ ‌آیه‌ شریفه‌ دارد.
وَ مَن‌ نُعَمِّره‌ُ نُنَکِّسه‌ُ فِی‌ الخَلق‌ِ أَ فَلا یَعقِلُون‌َ یس‌ 68 تمام‌ قوای‌ انسان‌ کاسته‌ میشود ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ جمله‌ عظم‌ ‌است‌ ‌که‌ استخوانها سست‌ میشود و موهای‌ بدن‌ سفید میشود موی‌ محاسن‌ موی‌ سر موی‌ عانه‌ و سایر موهای‌ بدنی‌ ‌که‌ معنای‌ وَ اشتَعَل‌َ الرَّأس‌ُ شَیباً ‌است‌ و ابتداء موهای‌ سر و محاسن‌ سفید میشود.
وَ لَم‌ أَکُن‌ بِدُعائِک‌َ رَب‌ِّ شَقِیًّا ولی‌ ‌با‌ ‌اینکه‌ پیری‌ و نازا بودن‌ عیالم‌ نیستم‌ ‌در‌ درگاه‌ تو مأیوس‌ و ناامید و بدعاء
‌در‌ پیشگاه‌ تو محروم‌، زیرا خداوند وعده‌ داده‌ ‌که‌ اجابت‌ فرماید دعای‌ بندگانش‌ ‌را‌ ‌اگر‌ شرائط ‌آن‌ موجود ‌باشد‌ و موانع‌ ‌از‌ اجابت‌ ‌در‌ ‌بین‌ نباشد وَ قال‌َ رَبُّکُم‌ُ ادعُونِی‌ أَستَجِب‌ لَکُم‌ إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَستَکبِرُون‌َ عَن‌ عِبادَتِی‌ سَیَدخُلُون‌َ جَهَنَّم‌َ داخِرِین‌َ مؤمن‌ ‌آیه‌ 62.
و ‌در‌ دعاء کمیل‌ امیر المؤمنین‌ ‌علیه‌ السّلام‌ عرض‌ میکند
(فانّک‌ قضیت‌ ‌علی‌ عبادک‌ بعبادتک‌ و امرتهم‌ بدعائک‌ و ضمنت‌ ‌لهم‌ الاجابة)
امّا شرایط اموریست‌.
اوّل‌ توجّه‌ و صرف‌ نظر ‌از‌ مخلوقات‌.
دوّم‌ صلاح‌ بنده‌ ‌باشد‌ ‌در‌ اجابت‌.
سیّم‌ امری‌ ‌که‌ محالست‌ عقلا ‌ یا ‌ ممنوع‌ ‌است‌ شرعا تقاضا نکند.
چهارم‌ امید اجابت‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌در‌ خبر دارد موقعی‌ ‌که‌ دعاء می‌کنی‌ (ظن‌ّ حاجتک‌ بالباب‌).
پنجم‌ ‌در‌ مجمع‌ مؤمنین‌ ‌که‌ ‌اگر‌ یک‌ نفر ‌از‌ ‌آنها‌ مستجاب‌ الدعوه‌ ‌باشد‌ بواسطه ‌آن‌ خداوند حوائج‌ همه‌ ‌را‌ برمیآورد.
و امّا موانع‌ اجابت‌ یکی‌ لقمه‌ حرام‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌تا‌ چهل‌ روز دعاء مستجاب‌ نمی‌ شود یکی‌ عصیان‌ و طغیانست‌ ‌که‌ ‌در‌ دعاء کمیل‌ می‌گویی‌
(اللّهم‌ اغفر لی‌ الذنوب‌ الّتی‌ تحبس‌ الدعاء)
یکی‌ دعائی‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌بر‌ بنده ضرر و مفسده‌ داشته‌ ‌باشد‌ و ‌غیر‌ اینها و چون‌ دعای‌ حضرت‌ زکریّا جامع‌ جمیع‌ شرایط ‌بود‌ و خالی‌ ‌از‌ جمیع‌ موانع‌ عرض‌ کرد
(و ‌لم‌ اکن‌ بدعائک‌ رب‌ شقیّا).
شقاوت‌ مقابل‌ سعادت‌ ‌است‌ معنای‌ سعادت‌ عاقبت‌ بخیری‌ ‌است‌ و شقاوت‌ بد عاقبتیست‌ و سعادت‌ ‌در‌ دنیا همان‌ امید کامل‌ ‌است‌ باجابت‌ و شقاوت‌ ‌در‌ دعا یأس‌ و ناامیدیست‌ و سعادت‌ بنده‌ مشمول‌ تفضّلات‌ و عنایات‌ الهیّه‌ ‌در‌ دنیا و آخرت‌ بودن‌ ‌است‌ ‌که‌ سعادت‌ نشئتین‌ گویند و شقاوت‌ مورد عقوبات‌ دنیوی‌ و اخروی‌ شدنست‌ [ نظرات / امتیازها ]
5) وَ إِنِّی‌ خِفت‌ُ المَوالِی‌َ مِن‌ وَرائِی‌ وَ کانَت‌ِ امرَأَتِی‌ عاقِراً فَهَب‌ لِی‌ مِن‌ لَدُنک‌َ وَلِیًّا «5»
زکریّا ‌در‌ مناجاة ‌با‌ پروردگار ‌بعد‌ ‌از‌ اظهار ضعف‌ و پیری‌ و اینکه‌ عیال‌ ‌او‌ عقیم‌ و ناز ‌است‌.
عرض‌ کرد و محققا ‌من‌ خوف‌ دارم‌ ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌من‌ میراث‌ منرا ارحام‌ دور ضبط کنند و ‌من‌ اولاد ندارم‌ و عیالم‌ عاقر ‌است‌ ‌پس‌ بمن‌ عنایت‌ فرما ‌از‌ جانب‌ ‌خود‌ اولاد ‌که‌ وارث‌ ‌من‌ ‌باشد‌ و ولی‌ّ ‌من‌ ‌پس‌ ‌از‌ فوت‌ ‌من‌ وَ إِنِّی‌ خِفت‌ُ المَوالِی‌َ انسان‌ ‌پس‌ ‌از‌ رحلت‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ عالم‌ یکی‌ ‌از‌ احکام‌ شرعیه‌ اینست‌ ‌که‌ فرمودند:
اولی‌ بمیراثه‌ اولی‌ باحکامه‌ و طبقات‌ ارث‌ ‌در‌ ارحام‌ سه‌ طبقه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ قرآن‌ میفرماید:
وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم‌ أَولی‌ بِبَعض‌ٍ فِی‌ کِتاب‌ِ اللّه‌ِ طبقه‌ اوّل‌ و الدین‌ و اولاد و ‌هر‌ چه‌ پائین‌ آیند ‌از‌ نوه‌ها طبقه‌ دوّم‌ اجداد و جدّات‌ و اخوه‌ و اخوات‌ سیّم‌ اعمام‌ و عمّات‌ و اخوال‌ و خالات‌ و اولاد ‌آنها‌ و حضرت‌ زکریّا ‌از‌ طبقه اول‌ و دوم‌ کسی‌ ‌را‌ نداشت‌ فقط طبقه‌ سیم‌ بنی‌ اعمام‌ بودند و گفتند ‌آنها‌ ‌هم‌ اشرار بودند و ‌در‌ طبقه‌ اول‌ و دوّم‌ ممکن‌ نبود کسی‌ ‌را‌ پیدا کند فقط ممکن‌ ‌بود‌ خداوند بقدرة کامله ‌خود‌ باو فرزندی‌ عطا فرماید ‌که‌ اولی‌ بمیراث‌ ‌او‌ ‌باشد‌ لذا ‌گفت‌ وَ إِنِّی‌ خِفت‌ُ المَوالِی‌َ مِن‌ وَرائِی‌ ‌که‌ ارث‌ ‌من‌ ‌را‌ ‌آنها‌ نبرند وَ کانَت‌ِ امرَأَتِی‌ عاقِراً ‌که‌ امید اولاد ‌از‌ ‌او‌ ندارم‌ مگر بقدرة کامله پروردگار فَهَب‌ لِی‌ بلطف‌ و کرم‌ ‌خود‌ مِن‌ لَدُنک‌َ ‌از‌ جانب‌ تو و ‌لو‌ ‌بر‌ خلاف‌ عادت‌ ‌باشد‌ ولیّا ‌که‌ اولاد پسری‌ بمن‌ عنایت‌ فرمایی‌ ‌که‌ ‌هم‌ میراث‌ نبوّت‌ و علم‌ و تقوی‌ ‌را‌ لیاقت‌ داشته‌ ‌باشد‌ و ‌هم‌ اولی‌ باحکام‌ ‌من‌ ‌باشد‌ و ‌هم‌ وارث‌ اموال‌ ‌من‌ ‌باشد‌ و تمام‌ نعم‌ الهیّه‌ هبة اللّه‌ ‌است‌ و تفضّل‌ الهی‌. [ نظرات / امتیازها ]
6) یَرِثُنِی‌ وَ یَرِث‌ُ مِن‌ آل‌ِ یَعقُوب‌َ وَ اجعَله‌ُ رَب‌ِّ رَضِیًّا «6»
‌که‌ ‌آن‌ ولی‌ وارث‌ ‌من‌ ‌باشد‌ و وارث‌ آل‌ یعقوب‌ و قرار ده‌ ‌او‌ ‌را‌ پروردگار ‌من‌ مرضی‌ّ ‌خود‌ ‌که‌ بنده‌ صالح‌ متقی‌ مطیع‌ اوامر تو عالم‌ عامل‌ عادل‌ معصوم‌ دارنده‌ مقام‌ نبوّت‌‌باشد‌.
توضیح‌ آنکه‌ حضرت‌ زکریّا نسب‌ ‌او‌ منتهی‌ میشود بلاوی‌ فرزند حضرت‌ یعقوب‌ و عیال‌ ‌او‌ خواهر مریم‌ مادر عیسی‌ نسب‌ ‌آن‌ منتهی‌ می‌شود بحضرت‌ سلیمان‌ و ‌از‌ سلیمان‌ بیهودا ‌پس‌ یعقوب‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌هر‌ دو طرف‌ یحیی‌ نسبش‌ بآل‌ یعقوب‌ میرسد لذا ‌گفت‌:
یَرِثُنِی‌ وَ یَرِث‌ُ مِن‌ آل‌ِ یَعقُوب‌َ و مراد ‌از‌ ارث‌ همان‌ اموال‌ زکریّا ‌است‌ و ‌اگر‌ فرزند نداشته‌ ‌باشد‌ اموال‌ ‌او‌ ‌را‌ بنی‌ اعمامش‌ اشغال‌ می‌کنند و چون‌ ‌از‌ اشرار هستند صرف‌ معاصی‌ و مفاسد می‌کنند و اعانت‌ اهل‌ فساد و معصیت‌ نباید کرد و بعضی‌ توهم‌ کردند ‌که‌ مراد میراث‌ نبوت‌ ‌است‌ و ‌اینکه‌ توهم‌ ‌از‌ جهاتی‌ فاسد و باطل‌ و عاطل‌ ‌است‌.
یکی‌ ‌از‌ جهت‌ اینکه‌ اشخاص‌ فاسد فاسق‌ مسلما لیاقت‌ نبوت‌ ندارند و زکریّا خوف‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ جهت‌ نداشت‌ دیگر آنکه‌ مناسبت‌ ‌با‌ جمله‌ وَ اجعَله‌ُ رَب‌ِّ رَضِیًّا ندارد، زیرا مقام‌ نبوت‌ و رسالت‌ اعظم‌ افراد مرضی‌ّ الهی‌ ‌است‌ دیگر ‌اینکه‌ جمله‌ تکرار میشود بلکه‌ لغو میگردد.
(تنبیه‌) تحصیل‌ مقام‌ رضا مضاعف‌ ‌از‌ ایمان‌ و تقوی‌ و عمل‌ صالح‌ باید ‌در‌ جمیع‌ و ارادت‌ و بلیّات‌ خشنود ‌باشد‌ بقضای‌ الهی‌ و طلب‌ کند آنچه‌ خداوند ‌بر‌ ‌او‌ تقدیر فرموده‌ چنانچه‌ ‌از‌ ابی‌ ‌عبد‌ اللّه‌ ‌علیه‌ السّلام‌ مرویست‌ ‌که‌ ‌در‌ مقتل‌ عرض‌ کرد
الهی‌ رضا بقضائک‌ صبرا ‌علی‌ بلائک‌
و ‌هم‌ چنین‌ ‌از‌ روی‌ میل‌ و رغبت‌ انجام‌ تکالیف‌ الهی‌ دهد و ‌لو‌ ‌هر‌ چه‌ مشقّت‌ داشته‌ ‌باشد‌ بیشتر رغبت‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌که‌ گفتند
افضل‌ الاعمال‌ احمزها
‌در‌ قرآن‌ میفرماید قال‌َ اللّه‌ُ هذا یَوم‌ُ یَنفَع‌ُ الصّادِقِین‌َ صِدقُهُم‌ لَهُم‌ جَنّات‌ٌ تَجرِی‌ مِن‌ تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم‌ وَ رَضُوا عَنه‌ُ ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ مائده‌ آیه 119 بلکه‌ ‌در‌ خبر ‌است‌ موقعی‌ ‌که‌ اهل‌ بهشت‌ ‌در‌ بهشت‌ قرار میگیرند و متنعّم‌ بجمیع‌ نعم‌ الهی‌ میشوند خطاب‌ میشود ‌که‌ آیا آرزوی‌ دیگری‌ دارید عرض‌ میکنند
ربنا رضاک‌
‌که‌ مقام‌ رضا بالاترین‌ مقام‌ بهشت‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
 » برگزیده تفسیر نمونه
6) (آیه 6)- «جانشینی که وارث من و دودمان یعقوب باشد، و او را مورد رضایتت قرار ده!» (یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا).
به عقیده ما «ارث» در اینجا مفهوم وسیعی دارد که هم ارث اموال را شامل می‌شود و هم ارث مقامات معنوی را، چرا که اگر افراد فاسدی صاحب اختیار اموال فراوان او می‌شدند به راستی نگران کننده بود، و نیز اگر رهبری معنوی مردم به دست افراد ناصالح می‌افتاد آن نیز بسیار مایه نگرانی بود بنا بر این خوف زکریا در هر دو صورت قابل توجیه است [ نظرات / امتیازها ]
 » ترجمه تفسیر جوامع الجامع
3) إِذْ نٰادىٰ رَبَّهُ نِدٰاءً خَفِیًّا ؛ هنگامى که در نهان و در دل، خداى خود را ندا کرد در حدیث آمده است که «بهترین دعا، دعاى پنهانى است» از حسن (بصرى) نقل شده است که مراد از دعاى پنهانى دعایى است که از ریاء و خودنمایى خالى بود، یا از این جهت پنهانى دعا کرد که مردم او را سرزنش نکنند که در سنّ پیرى در خواست فرزند مى کند [ نظرات / امتیازها ]
5) وَ إِنِّی خِفْتُ اَلْمَوٰالِیَ مِنْ وَرٰائِی ؛ منظور از «موالى» عموها و عموزادگان مى باشند، «من ورائى» یعنى پس از مرگم، این جمله را على بن الحسین و محمّد بن على علیه السّلام به این شکل خوانده اند: «خفّت الموالى من ورائى» یعنى پسر عموها و خاندانم و کسانى که پس از خود بجاى مى گذارم کمند و همسرم عقیم و نازاست فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا ؛ پس فرزندى به من عطا کن که پشت سر من باشد و براى ارث بردن از من سزاوارتر از دیگران باشد کلمۀ «مِنْ لَدُنْکَ » تأکید براى این است که آن فرزند براستى ولى و مورد رضایت باشد، از آن جهت که منسوب به خداست و از نزد او صادر شده است [ نظرات / امتیازها ]
6) یَرِثُنِی وَ یَرِثُ ؛ اگر مجزوم بخوانیم، جواب براى دعا خواهد بود و اگر مرفوع، بخوانیم صفت براى «ولد» خواهد بود، مثل: رِدْءاً یُصَدِّقُنِی ؛ «برادرم هارون را با من شریک فرما تا مرا تصدیق کند» (قصص 43) حضرت على علیه السّلام و ابن عباس و جعفر بن محمد علیهما السّلام و حسن (بصرى) و عدّه اى دیگر، آیه را چنین خوانده اند: یرثنى وارث من آل یعقوب؛ و این را در علم بیان تجرید مى نامند مراد این است که به من ولیّى عطا کن که تا به آن وسیله، وارثى از آل یعقوب از من ارث ببرد که منظور همان فرزندش مى باشد و این یک نوع تعبیر زیبایى است که گویا وارث را از خود جدا ساخته است چنان که در آیۀ دیگر مى فرماید: لَهُمْ فِیهٰا دٰارُ اَلْخُلْدِ ؛ «در بهشت براى مؤمنان سراى جاویدان است» (فصّلت 28)، که منظور از ضمیر «فیها» همان دار الخلد است وَ اِجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا ؛ خدایا این فرزند مرا نزد خودت پسندیده قرار ده تا امر تو را امتثال کند [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر شریف لاهیجى
5) وَ إِنِّی خِفْتُ اَلْمَوٰالِیَ و بدرستى که من مى ترسم بنى اعمام و اقرباء میراث بر خود را مِنْ وَرٰائِی از پس من که میراث مرا از نقد و جنس در غیر مرضیات تو صرف کنند، زیرا که اقوام او از اشرار بنى اسرائیل بودند محتمل است که زکریا فوت خود را قبل از ورثۀ اشرار خود بعلامات و امارات دانسته باشد، و مى تواند که کلام بفرض و تقدیر محمول باشد به این معنى که: اگر ورثۀ من بعد از من بمانند، من مى ترسم که مال مرا بغیر مصرف که در آن رضاى تو نیست ضایع کنند قرائت ائمۀ هدى علیهم السلام: «خفت الموالى» بفتح خا و تشدید فا و کسر تاست؛ و خفت و خفوف سبکى و اندک شدن است؛ بنا بر این قرائت مى تواند که «وراء» بمعنى «بعد» باشد و مى تواند که بمعنى «قدام» باشد، بنا بر اول، معنى چنین است که: بدرستى که حال من این است که بنو عم و وارثان من که بعد از من خواهند بود کم شده و عاجز گشته اند؛ و بنا بر ثانى چنین است که: خویشان من پیش از من مردند و بنا بر حوادث دنیوى کم شدند و نماند در میان ایشان کسى که باعث اعتضاد و تقویت ایشان باشد وَ کٰانَتِ اِمْرَأَتِی عٰاقِراً و هست زن من نازاینده لفظ : «خفت» و «کانت» اگر چه بصیغۀ ماضى اند اما مراد از آن حال و استقبال است؛ و گاهى ایراد فعل ماضى مى کنند و از آن استقبال و ثبات مى خواهند فَهَبْ لِی پس ببخش مرا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا از نزد خود فرزندى که اولى باشد بمال من و باعث تقویت اقرباء من گردد [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
2) ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیّٰا (داستان زکریّا و یحیى) (ذکر)مضاف اضافه شده بمفعول و(رحمة)اضافه شده بفاعل و از آیه چنین برمى آید که(ذکر)خبر مبتداء محذوف و مصدر بمعنى مفعول باشد یعنى (هذا)یاد کردن رحمت پروردگار خودت زکریّا را و شاید رحمت اشاره به تفضّلاتى باشد که درباره زکریا(ع)فرموده از قبول نمودن دعاى او و اینکه پس از پیرى و شکستگى پسرى مثل یحیى به وى عنایت نمود [ نظرات / امتیازها ]
3) إِذْ نٰادىٰ رَبَّهُ نِدٰاءً خَفِیًّا (نداء)بلند صدا نمودن است مقابل مناجات که آهسته صدا کردن است و شاید مقصود از نداء خفىّ که زکریّا در موقع حاجت خدا را خواند در جاى تنهایى باشد،و پنهان گردانیدن حاجت خود را در طلب اولاد براى این بود که در سنّ پیرى که گویند آن وقت زکریا شصت سال یا شصت و پنج سال یا هفتاد و پنج یا هشتاد و پنج یا نود و نه سال داشت باختلاف اقوال،و زن او نود و هشت ساله و نازا بود بااین حال شرم داشت که کسى بر دعاى او اطّلاع پیدا نماید و شاید جهت مخفى گردانیدن دعا این بوده که دعاء را مخفى نمودن بهتر است چنان که در اخبار رسیده لذا خواسته است که دعاى خود را مخفى گرداند [ نظرات / امتیازها ]
4) قٰالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ اَلْعَظْمُ مِنِّی وَ اِشْتَعَلَ اَلرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعٰائِکَ رَبِّ شَقِیًّا در مقام دعاء و التجاء گفته اى پروردگار من استخوان من سست شده شاید مقصود استخوان پشت باشد که ستون بدن است و سفیدى موها سر مرا گرفته اى پروردگار من هیچ وقت نبودم بخواندن من تو را بى بهره یعنى هروقت تو را خواندم اجابتم نمودى و مرا محروم نگردانیدى [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر کاشف
2) ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیّٰا خدا در این آیات براى پیامبرش محمّد صلّى اللّه علیه و آله حکایت مى کند که چگونه بنده و پیامبرش زکریا را مورد رحمت قرار داده و فرزند وى، یحیى را به او عطا کرده است زکریا از نژاد سلیمان بن داود است که با خالۀ مریم ازدواج کرده بود و سرپرستى او را به عهده داشت در تفسیر آیۀ 38 سورۀ آل عمران، جلد دوم به این موضوع اشاره شد برخى مى گویند: زکریا نجار بوده است [ نظرات / امتیازها ]
4) قٰالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ اَلْعَظْمُ مِنِّی وَ اِشْتَعَلَ اَلرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعٰائِکَ رَبِّ شَقِیًّا زکریا بااینکه سنّ زیادى داشت، هنوز خداوند فرزندى برایش روزى نکرده بود ازاین رو، در پیشگاه خداوند به زارى پرداخت و از ناتوانى و پیرى اش به او شکایت برد و گفت: «اى پروردگار من! مرا تنها وامگذار و تو بهترین وارثانى» خداوندا! تو را مى خوانم، درحالى که به فضل و رحمت تو امیدوارم چگونه امیدوار نباشم ؟ در حالى که قبلا امیدى را که به تو داشتم، ناامید نکرده اى و از شأن تو دور است که نیازم را به دیگرى حواله دهى [ نظرات / امتیازها ]