- مؤمنان، یک سرپرست دارند که خداست و کافران سرپرستان متعدّد دارند که طاغوتها باشند و پذیرش یک سرپرست آسانتر است. [735] درباره مؤمنان مىفرماید: «اللّه ولىّ» امّا دربارهى کفّار مىفرماید: «اولیائهم الطاغوت»
2- آیه قبل فرمود: «قد تبیّن الرّشد من الغى» این آیه نمونهاى از رشد و غىّ را بیان مىکند که ولایت خداوند، رشد و ولایت طاغوت انحراف است. «اللّه ولىّ... اولیائهم الطاغوت»
3- راه حقّ یکى است، ولى راههاى انحرافى متعدّد. قرآن درباره راه حقّ کلمهى نور را به کار مىبرد، ولى از راههاى انحرافى و کج، به ظلمات وتاریکىها تعبیر مىکند. «النور، الظلمات»
4- راه حقّ، نور است و در نور امکان حرکت، رشد، امید و آرامش وجود دارد. «النور»
5 - مؤمن در بن بست قرار نمىگیرد. «یخرجهم من الظلمات»
6- طاغوتها در فضاى کفر وشرک قدرت مانور دارند. «الذین کفروا اولیائهم الطاغوت»
7- هر کس تحت ولایت خداوند قرار نگیرد، خواه ناخواه طاغوتها بر او ولایت مىیابند. «اللّه ولىّ... اولیائهم الطاغوت»
8 - هر ولایتى غیر از ولایت الهى، ولایت طاغوتى است. «اللّه ولىّ... اولیائهم الطاغوت»
9- توجّه به عاقبت طاغوت پذیرى، انسان را به حقّ پذیرى سوق مىدهد. «اولئک اصحاب النّار»
--------------------------------------------------------------------------------
735) یوسف علیه السلام نیز در دعوت کفّار به همین معنا استدلال کرد: »ءأربابٌ متفرّقون خیرٌ أم اللّه الواحد القهّار« آیا صاحبان متعدّد وپراکنده بهترند یا خداى یگانه وقدرتمند؟! یوسف، 39.
[ نظرات / امتیازها ]
للَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ
قتی جهان را بی شائبه مشاهده کنی دو جریان کلی نور و ظلمت را می بینی یک جریان که از نور به ظلمت می رودو جریان دیگر که از ظلمت به نور رهسپار است آنکه از نور به ظلمت می رود ، حرکتش از بالا به پایین است .مثل افتادن است .رسوب شدن است . بسوی سخت شدن و سنگی شدن و عاقبت به هلاکت تن دادن است . و آنکه از ظلمت به نور می رود ، حرکتش از پایین به بالا ست . مثل پرواز کردن و گذر کردن است لطیف شدن و آزاد گشتن و بسوی مطلق ره سپردن است .تضادی را که در جهان می بینی از تقابل همیشگی این دو جریان است ....هر کدام از این دو جریان ، اصحاب خود ، و نشانه های خود را دارند آنانکه به ظلمت می روند ، بارزترین ویژگی شان ان است که برای دنیا و به چنگ اوردنش له له میزنند .برای رسیدن به خواسته ها و مطامع شان ، مرده و زنده دیگران برایشان یکسان است . زیرا آنچه برای اینان مهم است داشتن و بر خوردار بودن است . اینان هر آن خواستار لجن های بیشتری از مرداب دنیایند . سیری ناپذیرند .حرص و طمع و قدرت طلبی را از تخم چشمهایشان می توان مشاهده کرد مفاهیم حقیقت ، نور ، ایثار ، عشق برایشان معنایی ندارد...و اگر حرفش رابزنند در سر نقشه ای دیگر را دنبال می کنند . این کسان صاحبان روح هایی اند که به زمین امده ، کالبد گرفته و شتابان بسوی ظلمت بیشتر می روند مصداق شان در قران یخرجونهم من النور الی ظلمات است . اینان در پایان هر دوره از حیات ، سنگین تر شده و به مرحله ای سخت ترو ثقیل تری فرو میروند . و اما اصحاب جریانی که به سوی نور رهسپارند نگاهشان همواره رو به بالا و بسوی لطیف تر شدن است ، آنها اهل جمع کردن نیستند ، دور خود را شلوغ نمی کنند ، خود را سنگین نمی سازند و همواره آماده ی سفرند ، در نگاهشان بجای حرص ، لطافت را می بینی ، عشق به کل را .کار می کنند در حالیکه بدنبال تصاحب و تملک نیستند . نگاهشان خالی از خواهش و آرزوست .اهل گذرند و گذر کردن را خوب آموخته و خوب بکار می برند مصداق شان در قرآن یخرجهم من الظلمات الی النور است . گاه است که می بینی هر دو گروه آیه الکرسی را می خوانند اما این کجا و آن کجا . یکی میخواند و دل میدهد برای رهایی ، بیداری ، زنده شدن ، نیل به نور برای باز شدن چشمان به حقیقت و آیکی می خواند به نیت خوردن و چریدن بیشتر ، بدنی سالمتر برای بر خورداری از لذتی فزونتر ، سهمی بشتر ، داشتنی وافر تر جولان دادنی سر کش تر و در نتیجه غرق شدن در ظلمتی عمیق تر
[ نظرات / امتیازها ]