لیست نکته های محمد سجاد ابراهيمي
از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
  سوره حجر آیه 49 - تقدم رحمت الهی بر غضبش
این آیه و آیه بعد با همدیگر می باشند. در این آیه خداوند ابتدا با تاکیدهای بسیاری از رحمت خود بر همه بندگان و انسان ها صحبت می کند و در آیه بعد از عذابش با تاکید کمتری صحبت می کند و این نشانه تقدم رحمت و مغفرت الهی بر غضب او می باشد.
قالب : اعتقادی گوینده : محمد سجاد ابراهیمی
منبع : تدبر شخصی موضوع اصلی : صفات خداوند
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : عالی
  سوره انبیاء آیه 47 - میزان در قرآن و روایات
میزان ابزار سنجش است و هر چیزی را با میزان متناسب با آن چیز می‏سنجند. بنابراین، برای عقاید، اخلاق و اعمال انسان نیز میزانی مناسب آنها وجود دارد؛ چنان‏که از آیات فراوانی از قرآن استفاده می‏شود؛ مانند:
1 ـ (ونضع الموازینَ القسط لیوم القیامة فلا تُظلم نفسٌ شیئاً وإن کانَ مثقالَ حبّةٍ مِن خردلٍ أتینا بها وکفی بنا حاسبین)؛ و ترازوهای عدل را برای روز قیامت خواهیم نهاد و ستمی به هیچ کس نخواهد شد و اگر عملی به اندازه دانه خردلی (اسپندی) باشد در حساب آوریم و تنها علم ما از همه حسابگران کفایت خواهد کرد و ما نیز خود حساب‏رس کافی و کامل هستیم.
امام صادق (علیه‏السلام) در تفسیر این آیه می‏فرماید: ترازوهای قسط و عدالت در روز قیامت عبارتند از پیامبران و اوصیاء (علیهم‏السلام): «هم الأنبیاء و الأوصیاء». بنابراین، عقاید و اخلاق و اعمال انسان‏ها را با عقاید و اخلاق و اعمال پیامبران و اوصیای آنان ارزیابی کرده و می‏سنجند.
2 ـ (فَمَن ثقُلت موازینُه فأولئک هم المفلحون و مَن خفّت موازینُه فأولئک الّذین خسروا أنفسَهم فی جهنّم خالدون)؛؛ کسانی که ترازوهای اعمالشان سنگین باشد آنان رستگارانند و کسانی که ترازوهای کردارشان سبک باشد به خود زیان وارد کرده و سرمایه خود را باختند و در جهنّم جاوید خواهند بود.
امام صادق (علیه‏السلام) می‏فرماید: هیچ‏کس در روز قیامت جلو نخواهد بود، مگر به اعمال و دلیل این مطلب سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: ای مردم! عرب بودن به پدر و جدّ نیست، عربیّت زبان گفتار است. هر کس با آن سخن گفت او عرب است. بدانید که همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک است و گرامی‏ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست و دلیل آن، سخن خداست که می‏فرماید: هنگامی که در صور دمیده شود نسبت‏ها از بین رفته، مورد سؤال قرار نمی‏گیرند. بنابراین، کسانی که ترازوهایشان را با کردار نیک سنگین سازند آنان رستگارانند و کسانی که ترازوهای کردارشان سبک باشد به جان خود زیان وارد کرده، در دوزخ جاودان خواهند بود.
امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) درباره پیشوایان کفر و پرچمداران گمراهی می‏فرماید: برایشان توزین و سنجش اعمال نیست و مورد اعتنا قرار نمی‏گیرند؛ زیرا اینان به امر و نهی خدا و پیامبر اعتنا نکردند. از این‏رو در دوزخ جاوید خواهند بود.
3 ـ (فأمّا مَن ثقُلت موازینُه فهو فی عیشةٍ راضیة و أمّا مَن خفّت موازینُه فأُمّه هاویة)؛؛ کسانی که میزان کردارشان سنگین باشد در زندگی خوشی به سر می‏برند، اما کسانی که میزانشان سبک باشد جایگاهشان دوزخ است.
کسی از امام صادق (علیه‏السلام) پرسید آیا اعمال وزن می‏شود. فرمود: نه؛ زیرا اعمال جسم نیست بلکه عرض و صفت است، وانگهی کسی به وزن کردن نیاز دارد که تعداد اشیا و سنگینی و سبکی آنها را نداند و قطعاً بر خداوند چیزی پوشیده و پنهان نیست. پرسید: پس معنای میزان چیست؟ فرمود: عدالت است. پرسید: پس معنای آیه (فَمن ثقلت موازینُه) چیست. فرمود: ترجیح عمل و کردار شایسته است.
4 ـ (و الوزنُ یومَئذٍ الحقُّ فمن ثقُلت موازینُه فأولئکَ هم المفلحون و مَن خفّتْ موازینُه فأولئکَ الّذین خسروا أنفُسهم بما کانوا بآیاتنا یَظلمون)؛ قطعاً روز قیامت روز سنجش اعمال است؛ آنان‏که میزانشان سنگین باشد البته رستگار خواهند بود و آنان‏که سنجش آنها سبک باشد کسانی هستند که به آیات و پیامبران خدا ستم کرده‏اند و در حقیقت به خود زیان وارد ساخته‏اند.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏فرماید پنج چیز میزان را سنگین می‏کند: «سبحان اللّه» و «الحمد للّه» و «لا إله الاّ اللّه» و «اللّه اکبر» و فرزند شایسته و صالحی که از انسان مسلمان وفات کند و انسان در مرگ او شکیبا و بردبار باشد.
تذکّر: اینگونه از موارد از قبیل ذکر مصادیق مهمّ است وگرنه طبق شواهد دیگر مصادیق فراوانی برای نقل میزان مطرح است.
5 ـ (أُولئکَ الّذینَ کفرُوا بآیاتِ ربّهم ولِقائه فحبطت أعمالهم فلا نقیم لَهم یومَ القیامة وزناً)؛ آنان کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و ملاقات او کفر ورزیده‏اند. بنابر این، اعمالشان باطل و نابود گشته، و ما در روز قیامت برایشان ترازو نصب و میزان اقامه نمی‏کنیم؛ زیرا کالایی برای توزین ندارند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تفهیم این که ارزش انسان تنها به عمل صالح است نه به زور و بازوی ستبر و هیکل درشت، می‏فرماید: همانا در روز قیامت انسان فربهی می‏آید که به اندازه بال مگسی ارزش و وزن ندارد: «إنّه لیأتى الرّجل السّمین یوم القیامة لا یزن جناح بعوضة» قرآن درباره منافقان می‏فرماید: (و إذا رأیتهم تعجبک أجسامهم و إن یقولوا تسمع لقولهم کأنّهم خشبٌ مسنّدةٌ)؛ جسمشان آراسته و زیباست امّا از درون، گویی چوب خشک هستند.
اشاره: در برخی از آیات چنین آمده است: (وإن کان مثقال حبّةٍ من خردل أتینا بها وکفی بنا حاسبین)؛ اگر عمل هم وزن پَرِ اِسْپَندْ اندک و سبک باشد ما آن را برای ارزیابی می‏آوریم و در بعضی آیات دیگر چنین آمده است: (فلا نقیم لهم یوم القیامة وزناً)؛ برای آنان ما اصلاً ترازو نصب نمی‏کنیم. آیه دوم ناظر به کافران است که هیچ عمل صالحی برای سنجیدن ندارند. البته معیار درکات آنها جداگانه معلوم می‏شود و آیه اول ناظر به موحّدان است که عمل صالح و طلاح را امتثال و ارتکاب کردند. لذا در هر دو قسم از پَرِ اسپند صرف نظر نمی‏شود، برخلاف کافران که جز عمل طالح چیزی ندارند.
از روایاتی که درباره میزان وارد شده نکات برجسته‏ای در زمینه‏های عقیده، اخلاق و اعمال و سبکی و سنگینی اشیایی استفاده می‏شود؛ مانند:
1 ـ سنگین‏ترین چیز در دنیا و آخرت «اللّه» تبارک وتعالی است و هیچ ارزشی به پایه سنگینی خداوند نیست. امام باقر (علیه‏السلام) می‏فرماید: خداوند بر اهل دنیا سنگین است، مانند سنگینی او در روز قیامت در میزان‏هایشان، و همانا خداوند شرّ را بر اهل دنیا سبک شمرد، مانند سبک بودن آن در قیامت در میزان‏هایشان: «إنّ الله ثَقُل علی أهلِ الدّنیا کثقله فى مَوازینهم یومَ القیامة، و إنّ الله عزّ وجلّ خفّف الشرّ علی أهلِ الدّنیا کخفّته فى مَوازینهِم یومَ القیامة».
تذکّر: سنگینی «الله» یعنی عظمت توحید، به لحاظ وجود عینی و بزرگی اعتقاد آن به لحاظ علمی.
2 ـ نماز و درودی که به نیّت محمّد و آل او (صلوات الله علیهم أجمعین) به جا آورده شود سبب سنگینی میزان اعمال انسان در روز قیامت است. محمّد بن مسلم از امام باقر یا صادق (علیهماالسلام) نقل می‏کند: در میزان قیامت چیزی سنگین‏تر از نماز و صلوات به نیّت محمّد وآل محمّد (علیهم‏السلام) نیست. همانا اعمال انسان در قیامت وقتی در میزان گذاشته می‏شود به سمت سبکی میل می‏کند. ناگهان صلوات فرا می‏رسد و چون در میزان نهاده شود سبب ترجیح کفه کردار نیک او می‏گردد: «ما فى المیزان شی‏ء أثقل من الصّلاة علی محمّد و آل محمّد، و إنّ الرّجل لتوضع أعمالُه فى المیزان فیمیل به فیخرج الصّلاة فیضعها فى میزانه فیرجّح».
3 ـ امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در دو فراز از گفتار عارفانه خویش شهادتین را سبب بالا رفتن عمل و باعث سنگینی میزان دانسته، می‏فرماید: «و أشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شریک له، و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسولُه شهادتان ترفعان القول و تضاعفان العمل، خف میزان ترفعان منه و ثقل میزان توضعان فیه»؛ اگر شهادتین از میزان انسان کنار رود آن ترازو سبک گشته و اگر در آن نهاده شود سنگین می‏گردد. همچنین فرمود: «و نشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله شهادتین تصعدان القول و ترفعان العمل، لایخف میزان توضعان فیه ولا یثقل میزان ترفعان منه».
4 ـ خیر و خیرخواهی در دنیا سبب رستگاری انسان می‏گردد و در آخرت نیز سبب سنگینی میزان اعمال اوست؛ چنان‏که شرّ، هم در دنیا سبب خفّت و سبکی است و هم در آخرت مایه سبکی میزان کردار شرور می‏گردد. امام صادق (علیه‏السلام) می‏فرماید: «إنّ الخیر ثقل علی أهل الدّنیا علی قدر ثقله فى موازینهم یومَ القیامة وإنّ الشرّ خفّ علی أهل الدّنیا علی قدر خفّته فى موازینهم یوم القیامة».
5 ـ دانشمندان اخلاق، در میان اذکار برای ذکر شریف «لا إله إلاّ الله» مقام برجسته‏ای قائلند؛ زیرا حروف آن هیچ یک از لب ادا نمی‏شود (شفوی نیست) بنابراین، می‏تواند از هرگونه ریا و تظاهر دور باشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی چند ویژگی برای ذکر «لا إله إلّا الله» بر می‏شمارد: یکی این که کردار انسان بدون «لا إله إلاّ الله» پذیرفته نمی‏شود؛ اگر وحدانیّت خدا از عمل انسان گرفته شود آن عمل پوچ می‏شود. دیگر این که کلمه تقواست. سوم این که سبب سنگینی اعمال انسان در روز قیامت است: عن الحسن بن علىّ بن أبى طالب (علیهماالسلام) عن النّبىّ (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث طویل فى تفسیر «سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلاّ الله و الله أکبر» وفیه قال النّبىّ (صلی الله علیه و آله و سلم): «و قوله لا إله إلاّ الله یعنى بوحدانیّته لا یقبل الله الأعمال إلاّ بها، و هى کلمة التقوی یثقّل الله بها الموازین یوم القیامة».
6 ـ ظاهر سازی و ریا کاری، در قیامت مایه سبک وزنی اعمال انسان است. امام باقر (علیه‏السلام) می‏فرماید: «من کان ظاهره أرجح من باطنه خفّ میزانه».
7 ـ کردار انسان با کردار ائمّه طاهرین و امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) سنجیده می‏شود. امام صادق (علیه‏السلام) درباره (و أنّ هذا صراطی مستقیماً فاتّبعوه) فرمود: «هو و الله علىّ، هو و الله الصّراط و المیزان». و در حدیث دیگر فرمود: «نحن الموازین القسط». از این رو بلندای مرتبه انسان و پذیرفته شدن طاعاتش همانا به قدر محبّت او نسبت به پیامبران و اوصیا و به اندازه پیروی در گفتار، کردار، آثار و سنّت آنان است، و تا چه اندازه انسان به پیامبران و امامان عقیده داشته و آنان را مبعوث و برگزیده بر حق بداند. بنابر این، اعمالی پذیرفته می‏شود که با اعمال آنان موافق باشد و اخلاق و گفتاری پسندیده است که با اخلاق و گفتار آنان همخوان باشد و عقیده و باوری بر حق است که از آنان گرفته شود و عقیده‏ای مردود است که از آنان اقتباس نشود. هر چه انسان به آنان نزدیک شود به حق نزدیک شده و هر چه از ایشان دور شود از حق دور گشته است.
بنابر این، میزان هر قومی، پیامبر و وصیّ آن قوم است و به اندازه پیروی از راه آنان سعادت و ملاقات خدا و بهشت را می‏توان دریافت.
8 ـ نوشته عالمان دین بر خون شهیدان راه خدا ترجیح دارد؛ زیرا همانند شدن به پیامبران و اوصیای آنان در آموختن علم و حکمت و آموزاندن آنها بیشتر است تا به مقام عالی شهادت رسیدن؛ زیرا انگیزه بعثت پیامبران (صلوات الله علیهم أجمعین) همانا آموزش علم و حکمت و پاک ساختن جان‏هاست. آنان برای تهذیب اخلاق و نفوس و خوی پاک و پاکیزه مبعوث شده‏اند، وامّا دفع و دفاع از حریم دین به وسیله جهاد هدف دوم است. از این رو امام صادق (علیه‏السلام) می‏فرماید: «إذا کان یوم القیامة جمع الله النّاس فى صعیدٍ واحدٍ و وُضعت الموازین فیُوزن دماءُ الشهداء مع مدادِ العُلماء فیرجّح مداد العلماءِ علی دماءِ الشّهداءِ».
9 ـ سنگینی میزان و سبکی آن در قیامت معیار کرامت و لئامت انسان در معاد است؛ یعنی اگر میزان عمل کسی در قیامت وزین بود او در آن روز به عنوان انسان کریم شناخته می‏شود وگرنه به عنوان فرد لئیم به حساب می‏آید. امام صادق (علیه‏السلام) فرمود: سلمان (رحمه‏الله) در جواب مردی گفت: «...فإذا کان یوم القیامة ونُصِبَت الموازینُ فمن ثَقُلَتْ موازینه فهو الکریم ومَنْ خَفَّت موازینه فهو اللّئیم».
قالب : اعتقادی گوینده : آیت الله جوادی آملی
منبع : کتاب معاد در قرآن ج 2 موضوع اصلی : میزان
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره حمد آیه 6 - صراط در قرآن و روایات
صراط در لغت به معنای راه است و به وسیله «مضاف إلیه» معیّن می‏شود و جهت می‏گیرد؛ مانند «صراط مستقیم»، راه راست، راه کج، راه شیطان، راه رحمان، راه سعادت، راه دین و.... البته برخی بین «صراط» و «سبیل فرق» گذاشتند و صراط را به معنای راه مستقیم دانستند و وصف آن را به استقامت وصف توضیحی اعلام داشتند، بر خلافِ سبیل، که به معنای مطلق راه است و مستقیم و منحرف هر دو را شامل می‏شود. به نظر می‏رسد این تفکیک با برخی از شواهد صدق همراه باشد. و تحقیق آن در تفسیر «تسنیم» آمده است.
در روایات، این راه چنین وصف شده است که از روی دهانه جهنّم می‏گذرد و به عنوان «پل صراط» نام گرفته است. امّا در قرآن آیه‏ای که به روشنی از آن نام ببرد وجود ندارد و تنها در چند مورد به آن اشاره شده، جز این که روایات متعدّدی ذیل هر آیه محتوای آن را بازگو می‏کند. آیاتی که در این باره سخن می‏گوید عبارت است از:
1 ـ (وإن منکم إلاّ واردها کان علی ربّک حتماً مقضیّاً ثمّ ننجّی الّذین اتّقوا ونذر الظّالمین فیها جثیّا)؛ همانا همه شما بدون استثنا وارد دوزخ می‏شوید این امری است حتمی و قطعی از ناحیه پروردگار. سپس تقوا پیشگان را از آن نجات می‏بخشیم، و ستمگران را در حالی که به زانو درآمده و بیچاره شده‏اند در آن رها می‏کنیم.
بنابر این، همه انسان‏ها باید از این گذرگاه بگذرند، نهایت آن‏که، دسته‏ای چون برق از آن خواهند گذشت و گروهی هم با وضع دیگری می‏گذرند و دسته‏ای نیز سقوط کرده داخل دوزخ می‏گردند.
امام صادق (علیه‏السلام) می‏فرماید: «النّاس یمرّون علی الصّراط طبقات و الصّراط أدقّ من الشّعر و من حدّ السّیف. فمنهم من یمرّ مثل البرق و منهم من یمرّ مثل عدو الفرس و منهم من یمرّ حبواً و منهم من یمرّ مشیاً و منهم من یمرّ متعلّقاً قد تأخذ النّار منه شیئاً و تترک شیئاً»؛ مردمی که بر صراط می‏گذرند چند دسته‏اند و صراط از مو باریکتر و از شمشیر برنده‏تر است؛ برخی مانند برق از آن می‏گذرند و بعضی مانند اسب تیز پا، پاره‏ای چهار دست و پا، گروهی چون پیادگان و دسته‏ای به آن آویخته‏اند و عبور می‏کنند و این در حالی است که آتش دوزخ چیزی از آنان را می‏گیرد و چیزی را وا می‏گذارد.
2 ـ (إنّ ربّک لبالمرصاد)؛ تحقیقاً پروردگارت در کمینگاه است. خداوند در راه بندگان قرار دارد. هیچ یک از گفتار و کردارشان از او پنهان نمی‏ماند و از دست نمی‏رود.
امام صادق (علیه‏السلام) درباره «مرصاد» می‏فرماید: مرصاد پلی است بر صراط. هر کس حق مظلومی را از بین برده باشد از آن نمی‏گذرد: «المرصاد قنطرة علی الصّراط لا یجوزها عبد بمظلمة».
ابن عبّاس درباره این آیه می‏گوید: بر جهنّم هفت جایگاه بازرسی است؛ در نخستین آنها از شهادت «لا إله إلاّ الله» پرسیده می‏شود. اگر انسان از عهده این کلمه طیّبه خارج شد به جایگاه دوم می‏رسد. در این محل از «نماز» پرسیده می‏شود. اگر از عهده آن برآمد به سومین جایگاه می‏رسد که از «زکات» می‏پرسند. اگر از عهده آن کاملاً برآمد به چهارمین جایگاه که از «روزه» می‏پرسند می‏رسد. اگر از عهده پاسخ کامل آن برآمد به ایستگاه پنجم می‏رسد که درباره «حج» سؤال می‏شود و در صورت از عهده برآمدن آن به جایگاه ششم می‏رسد که از «عمره» سؤال می‏گردد. اگر توانست پاسخ کامل بدهد به زندان گونه هفتم می‏رسد. در این جا به «مظالم و حقوق بندگان» می‏رسد. اگر توانست از عهده آنها برآید که خوشا به حالش و اگر نتوانست گویند: او را نگهدارید. چنانچه کارهای نیکی انجام داده اعمالش را با آنها کامل می‏سازند و آن‏گاه که از همه فارغ گشت به سوی بهشت روان خواهد شد.
3 ـ (یوم لا یُخزی الله النّبیّ و الّذین آمنوا معه نورهم یسعی بین أیدیهم و بأیمانهم یقولون ربّنا أتمِمْ لنا نورنا و اغفر لنا إنّک علی کلّ شی‏ءٍ قدیر)؛ در آن روزی که خداوند پیامبر خود و گرویدگان به او را رسوا و خوار نسازد. در آن روز نور ایمان و بندگی آنان در پیش رو و سمت راست ایشان می‏رود و راه بهشت را می‏نماید. در آن حال با شوق و نشاط گویند پروردگارا تو نور ما را به حد کمال رسان و ما را به لطف و کرم خود ببخشای که تنها تو بر هر چیز توانایی.
ابن عبّاس در تفسیر آیه گفته است: (یوم لا یخزی الله النّبی) یعنی حق تعالی حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را عذاب نمی‏کند. (والّذین آمنوا) یعنی علیّ بن ابی طالب، فاطمه، حسن و حسین و حمزه و جعفر (علیهم‏السلام) را عذاب نمی‏کند. (نورهم یسعی) بدان معناست که نور آنان که صراط را نورانی می‏کند، هفتاد بار بیش از نورهای دنیوی است. (بین أیدیهم و بِأیمانهم) بدان معناست که کسانی که پیرو آنان هستند در پرتو آن نور گام بر می‏دارند. از این رو اهل بیت محمّد و آل محمّد همگی چون برق از صراط می‏گذرند. سپس گروهی به سرعت باد عبور می‏کنند. آن‏گاه دسته‏ای چون اسب تندرو. سپس گروهی مانند پیادگان می‏گذرند. سپس قومی با چهار دست و پا و روی شکم از صراط می‏گذرند و سرانجام گروهی افتان و خیزان چون واماندگان که گاه بر نشیمن‏گاه راه می‏روند با زحمت فراوان از صراط عبور می‏کنند. حق تعالی این راه را بر مؤمنان عریض می‏کند و بر گنه‏کاران باریک. می‏گویند پروردگارا نور کامل به ما عنایت کن تا بتوانیم با آن از صراط عبور کنیم.
امام باقر (علیه‏السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل می‏فرماید: «قال رسول الله: یا علىّ إذا کان یوم القیامة أقعد أنا و أنت و جبرئیل علی الصّراط فلم یَجُز أحدٌ إلاّ من کان معه کتاب فیه براتٌ بولایتک»؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای علی در روز قیامت من و تو و جبرئیل بر صراط می‏نشینیم و کسی از صراط نمی‏گذرد مگر این که نامه‏ای دارا باشد که در آن اعتقاد وی به ولایت شما نگاشته شده باشد.
4 ـ (و قفوهم إنّهم مسئولون)؛ اینان را بازداشت کنید همانا باید مورد سؤال قرار گیرند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏فرماید: «إذا کان یوم القیامة و نصب الصّراط علی جهنّم لم یَجُز علیه إلاّ من معه جواز فیه ولایة علىّ بن أبى طالب و ذلک قوله: (و قفوهم إنّهم مسئولون)، یعنى عن ولایة على بن أبى طالب (علیه‏السلام)»؛ روز قیامت هنگامی که صراط روی دوزخ قرار داده شود تنها کسانی از آن عبور می‏کنند که برگه عبور ولایت اهل بیت عصمت (علیهم‏السلام) را داشته باشند. این است معنای (و قفوهم إنّهم مسئولون)؛ یعنی درباره ولایت علیّ بن ابی طالب از آنان سؤال می‏شود.
اساساً در اسلام ناب همه معارف و ارزش‏های والا به هم پیوسته است؛ مثلاً ولایت علیّ بن ابی طالب از نماز، روزه و حج جدا نیست و هیچ‏کدام آنها از شناخت خدا و معاد و رسالت و امامت جدا نیست. از این رو امام صادق (علیه‏السلام) درباره صراط می‏فرماید: «هو الطّریق إلی معرفة الله عزّ وجلّ و هما صراطان: صراط فى الدّنیا و صراط فى الآخرة؛ فأمّا الصّراط الّذى فى الدّنیا فهو الإمام المفروض الطاعة، من عرفه فى الدّنیا و اقتدی بهداه مرّ علی الصّراط الّذى هو جسر جهنّم فى الآخرة، و من لم یعرفه فى الدّنیا زلّت قدمه عن الصّراط فى الآخرة فتردّی فى نار جهنّم»؛ صراط همان راه و روش شناخت خداست. صراط دوگونه است: صراط دنیا و صراط آخرت. راهی که در دنیاست همان «امام واجب الاطاعه» است. کسی که در دنیا او را شناخت و به راهنمایی‏های او اقتدا کرد از صراط آخرت که پل دوزخ است گذشته است و هر کس امام را در دنیا نشناخت گامش بر صراط آخرت می‏لرزد و در آتش دوزخ سقوط می‏کند.
بنابر این، در دنیا باید از صراط گذشت تا در آخرت بتوان از آن گذر کرد؛ یعنی انسان همواره روی پل صراط در حال گذر است و لحظه به لحظه در مرصاد و کمین‏گاه حق تعالی قرار دارد و عقاید و اخلاق و اعمال او در دیدگاه خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است. بنابراین، کسی که روی مرز اسلام گام بر می‏دارد مانند کسی است که بر چیزی راه می‏رود که از مو نازکتر و ااز شمشیر برّان‏تر است.
مرحوم فیض کاشانی ذیل حدیثِ «إنّ الصراط جسر علی متن جهنّم یمرّ علیه الخلائق» به نقل از مفاتیح الغیب، ص 646 می‏نویسد: صراط در دنیا عبارت است از صورت هدایتی از اعمال قلبی که در جانت ایجاد کرده‏ای، لیکن پس از مردن پرده‏ها بالا می‏رود و پل محسوسی بر متن جهنّم نمودار می‏گردد که تا دَرِ بهشت امتداد دارد. کسی که آن را ببیند می‏فهمد که عصاره ساخت و ساز دنیوی اوست.
بنابر این، صراط و پوینده آن یکی است، و نفس آدمی و مسافرِ به سوی خداست که در ذات خویش مسافرت و طی منازل و مقامات می‏کند و همه اینها را در ذات خویش و در نفس خود می‏یابد (یعنی از سنخ اتّحاد سالک و مسلک است).
اشاره 1 ـ راه زمینی یا هوایی و دریایی گرچه غیر از رونده است، لیکن راه اعتقادی و اخلاقی بیرون از منطقه هویّت رونده نیست؛ یعنی وجود لفظی و کتبی صراط گرچه خارج از هستی انسان سالک است، ولی وجود عینی آن، یعنی وجود خارجی دین غیر از عقیده صائب و عمل صالح که در محدوده هویت انسان معتقد و متعبد است نخواهد بود.
2 ـ دین به دو بخش علمی و عملی تقسیم می‏شود: قسم علمی آن به جزم مُبَرْهَن و قسم عملی آن به عزم راسخ متکی است و تشخیص معارفِ ناب آن دشوارتر از دیدن موهای باریک است و استقامت عملی آن سخت‏تر از حرکت بر لبه تیز شمشیر است و این می‏تواند معنای «أدَقّ مِنَ الشَعر و أحَدّ من السیف» باشد.
قالب : تفسیری گوینده : آیت الله جوادی آملی
منبع : کتاب معاد در قرآن ج 2 موضوع اصلی : طیب و خبیث
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره اعراف آیه 46 - معنا و مصداق اعرافیان
قرآن مجید در چند آیه درباره اعراف و اعرافیان سخن می‏گوید:
1 ـ (وبینهما حجاب وعلی الأعراف رجالٌ یعرفون کلّا ً بسیماهم و نادوا أصحابَ الجنّة أن سلام علیکم لم یدخلوها وهم یطمعون)؛ و میان این دو گروه بهشتی و جهنّمی حجاب و پرده‏ای است و بر اعراف (جایگاهی میان دوزخ و بهشت) مردانی هستند که همه را به سیما و علامت آنان می‏شناسند، و اهل بهشت را ندا داده گویند: سلام بر شما. امّا اعرافیان به بهشت در نمی‏آیند، لیکن آرزوی ورود آن را دارند.
2 ـ (و إذا صرفت أبصارهم تلقاء أصحابِ النّار قالوا ربّنا لا تجعلنا مع القوم الظّالمین)؛ و چون نظر اعرافیان به اهل دوزخ افتد گویند: پروردگارا ما را با این ستمکاران یک جا قرار مده.
3 ـ (و نادی أصحاب الأعراف رجالاً یعرفونهم بسیماهم قالوا ما أغنی عنکم جمعکم وماکنتم تستکبرون)؛ اهل اعراف مردانی را که به سیما و نشانه آنان می‏شناسند صدا زنند و گویند دیدید که جمع مال و جاه و آنچه بر آن فخر و تکبّر می‏کردید به حال شما اصلاً سودمند نبود.
4 ـ (أ هؤلاء الّذین أقسمتم لا ینالُهُم الله برحمةٍ ادخلوا الجنّة لا خوف علیکم ولا أنتم تحزنون)؛ آیا آن مؤمنانی که سوگند یاد می‏کردید که خدا آنان را مشمول عنایت و رحمت خود نمی‏گرداند اکنون مقامشان را می‏بینید به همان‏ها امروز خطاب می‏شود که در بهشت بی‏خوف و هراس و بی‏هیچ گونه حزن و اندوه وارد شوید.
مفسّران شیعه و اهل سنّت درباره اعراف و اعرافیان سخنان گونه‏گون و نظرات متفاوتی ارائه کرده که برخی از آنها با روایات همخوان و بعضی با آنها ناهماهنگ و احیاناً در تضاد است.
استاد علامه طباطبایی (رحمه‏الله) نظر آنان را برشمرده و در معنای اعراف به شش قول و در تعیین مصداقِ اهل اعراف به دوازده رسانده و آن را گزاف می‏دانند:
1 ـ اعراف چیزی است که بر بهشتیان و جهنّمیان اشراف دارد.
2 ـ دیواری است که مانند خروس دارای تاج است.
3 ـ تلّی است میان بهشت و جهنّم که عدّه‏ای از گنه‏کاران بر آن می‏نشینند.
4 ـ همان دیوار بین منافقان و مؤمنان است که آیه (فضرب بینهم بسورٍ له بابٌ)[1] به آن اشاره دارد.
5 ـ اعراف به معنای آشنایی است؛ یعنی در قیامت مردانی از حال مردم آگاهند.
6 ـ همان صراط معروف است.
امّا سخن درباره اعرافیان و رجالی که بر اعراف قرار دارند به شرح زیر است:
1 ـ مردان نامبرده بزرگانی هستند که دارای شخصیّت ممتازند.
2 ـ گروهی هستند که نیکی‏ها و بدی‏هایشان برابر است. نه داخل بهشت می‏شوند نه داخل دوزخ و تا مدّتی بر اعراف که مقامی است میان بهشت و دوزخ بازداشت خواهند بود. سپس به بهشت وارد می‏شوند.
3 ـ آنان اهل فَتْرتند؛ یعنی میان زمان پیامبر قبل و پیامبر بعد قرار گرفته‏اند.
4 ـ مؤمنان جنّ هستند.
5 ـ کودکانی هستند از کافران که قبل از حدّ تکلیف از دنیا رفته‏اند.
6 ـ فرزندان نامشروعند.
7 ـ کسانی هستند که در دنیا به خود می‏بالیدند.
8 ـ فرشتگانی هستند که بالای اعراف ناظر اشخاصند (در حقیقت این فرشتگان به شکل مردها تمثّل یافته‏اند) و مردم را از چهره می‏شناسند.
9 ـ پیامبران (علیهم‏السلام) هستند که بر اعراف قرار گرفته‏اند.
10 ـ مردان عادل امّت‏ها هستند که برای ادای گواهی آن جا قرار دارند.
11 ـ آنان، صالحان، فقیهان و دانشمندانند.
12 ـ اعرافیان عبارتند از عبّاس، حمزه، علیّ و جعفر طیّار که در نقطه‏ای از صراط می‏ایستند تا دوستان خود را به سفیدی روی و دشمنان خود را به سیاهی روی بشناسند. این قول را آلوسی از ضحاک از ابن عباس نقل کرده است.
در تفسیر المنار گوید:
من این قول را در کتب تفسیر نیافتم و ظاهراً آلوسی آن را از تفاسیر شیعه نقل کرده و این قول صحیح نیست؛ زیرا اصحاب اعراف اهل بهشت و دوزخ را به چهره‏هایشان می‏شناسند و دیگر نیازی نیست در این که این بزرگواران بر سر راه صراط بایستند تا منافقان و ناصبیان را که همان دشمنان علی (علیه‏السلام) و هواخواهان بنی‏امیّه‏اند، از دیگران بشناسند.
علامه طباطبایی (قدّس‏سرّه) می‏نویسند:
این که صاحب المنار می‏گوید روایت مزبور از کتاب‏های شیعه نقل شده صحیح نیست؛ زیرا هیچ یک از تفاسیر شیعه این روایت را به طریقی که شیعه به ضحّاک دارد از ضحّاک نقل نکرده، بلکه اگر هم متعرّض آن شده باشند از یکی از تفاسیر عامّه نقل کرده‏اند....
از آیات قرآن نتیجه می‏گیریم که اعراف یکی از مقامات عالی انسانیّت است که خداوند آن را به حجابی حایل میان بهشت و دوزخ مثال زده و معلوم است هر حایل در عین آن که به دو طرف مرتبط است از حکم دو طرف خارج است. از این رو فرمود: این حجاب دارای بلندی‏هایی است و بر آن بلندی مردانی هستند که بر همه اهل محشر از اوّلین و آخرین اشراف دارند و هر کسی را در مقام خودش مشاهده می‏کنند. با این که مقام‏ها و درجات مردم در بین دو حدّ اعلا علّیّین و اسفل السّافلین مختلف است، با این وجود ازحال یک یک افراد و کرداری که در دنیا به انجام رسانده‏اند آگاهند و با هر کس بخواهند سخن می‏گویند و هر کسی را بخواهند (مصلحت ایجاب کند) می‏توانند ایمنی داده و به اذن خداوند اجازه ورود به بهشت دهند. از این جا معلوم می‏شود که رتبه و مقام این مردان از دو جایگاه سعادت که عبارت است از نجات به وسیله عمل شایسته و شقاوت که عبارت است از هلاکت بر اثر عمل زشت، بیرون است؛ یعنی جایگاه آنان فوق مقام سعادت و شقاوت و حاکم و مسلّط بر این دو است.
1 ـ سلمان فارسی گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که درباره علی (علیه‏السلام) بیش از ده بار فرمود: تو و اوصیای [یازده‏گانه] بعد از تو اعراف میان بهشت و دوزخید. داخل بهشت نمی‏گردد مگر کسی که شما را بشناسد و شما او را بشناسید و داخل دوزخ نمی‏گردد جز آن که حقّ شما را انکار کند و شما او را (به رسمیّت) نشناسید.
2 ـ امام باقر (علیه‏السلام) فرمود: آنان [مردانی که بر اعراف مستقرند] آل محمّد (علیهم‏السلام) هستند. داخل بهشت نمی‏گردد جز کسی که حقّ آنان را بشناسد و داخل دوزخ نمی‏گردد جز آن که آنان را انکار کند و آنان او را انکار کنند: «هم ال محمّد (علیهم‏السلام) لا یدخل الجنّة إلاّ من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النّار إلاّ من أنکرهم و أنکروه».
3 ـ امام باقر (علیه‏السلام) راز اعراف بودن اهل بیت را بیان کرده می‏فرماید: ما اعراف هستیم؛ زیرا خداوند جز از راه معرفت ما شناخته نمی‏شود. اعراف ما هستیم و داخل بهشت نمی‏گردد جز کسی که ما را [در مقام و جایگاهی که هستیم] بشناسد و ما نیز او را بشناسیم و وارد دوزخ نمی‏گردد جز آن کسی که ما را انکار کند و ما او را انکار کنیم: «عن الثّمالى قال سئل أبو جعفر (علیه‏السلام) عن قول الله: (و علی الأعراف رجال یعرفون کلّا ً بسیماهم). فقال أبو جعفر (علیه‏السلام): «نحن الأعراف الّذین لا یعرف الله إلاّ بسبب معرفتنا و نحن الأعراف الّذین لا یدخل الجنّة إلاّ من عرفنا و عرفناه و لا یدخل النّار إلاّ من أنکرنا و أنکرناه و ذلک أنّ الله لو شاء أن یعرّف النّاس نفسه لعرّفهم و لکنّه جعلنا سببه و سبیله و بابه الّذى یؤتی منه»؛ راز سخن این است که اگر خداوند می‏خواست خود را به مردم بشناساند می‏توانست و می‏شناساند، ولی ما را سبب معرفت و راه و دَرِ آن قرار داده است تا از در ما اهل بیت وارد شوند.
4 ـ غیر از اهل بیت (علیهم‏السلام) انسان‏هایی دیگر از اعراف به شمار می‏آیند؛ امام صادق (علیه‏السلام) می‏فرماید: در روز قیامت ما اهل بیت، پاداش کامل شیعیان را می‏دهیم تا در اعراف بین بهشت و دوزخ در کنار محمّد، علیّ، فاطمه، حسن، حسین (علیهم‏السلام) و پاکان اهل بیت قرار گیرند. آن‏گاه برخی از شیعیان را می‏بینیم که در آن عرصه جزو مقصّرانند و در سختی قرار دارند. سپس برخی از نیکان شیعیانمان، چون سلمان، مقداد، ابوذر، عمّار و مانند آنان را در عصر خودشان و همچنین در هر عصری تا روز قیامت، به سوی مقصّران گسیل می‏داریم تا آنان را برچینند، آن‏سان که بازِشکاری صید خویش را می‏گیرد، و به جانب بهشت روانه خواهیم داشت.
5 ـ امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در خطبه‏ای می‏فرماید: «ونحن أصحاب الأعراف؛ أنا وعمّى وأخى وابن عمّى»؛ من وعمویم و برادرم و پسر عمویم اهل اعراف هستیم.
6 ـ امام صادق (علیه‏السلام) می‏فرماید: اعراف تلّی (جایگاه بلندی) است میان بهشت و دوزخ و مردانی که بر آن توقّف دارند عبارتند از پیشوایان معصوم (علیهم‏السلام) که همراه شیعیان گنه‏کار بر اعراف ایستاده‏اند و این در حالی است که مؤمنان پارسا پیش از آنان وارد بهشت شده‏اند. در این حال ائمّه (علیهم‏السلام) به آن گروه از شیعیان گنه‏کار گویند: به برادران خود بنگرید چگونه بدون حساب وارد بهشت شده‏اند و مقصود از آیه‏ای که می‏فرماید: (سلامٌ علیکم لم یدخلوها وهم یطمعون) همین گروهند که هنوز وارد بهشت نشده ولی آرزوی آن را دارند. سپس به آنان گفته می‏شود به دشمنان خود که در دوزخ جا گرفته‏اند بنگرید و این است معنای (و إذا صُرفت أبصارهم تلقاء أصحاب النّار قالوا ربّنا لا تجعلنا مع القوم الظّالمین) (شیعیان گنه‏کار وقتی به اهل دوزخ می‏نگرند هراسان گویند پروردگارا ما را با ستمگران یک‏جا قرار مده).
در این هنگام اصحاب اعراف (علیهم‏السلام) گروهی را که با نشانه‏هایشان می‏شناسند مخاطب ساخته می‏گویند: «ما أغنی عنکم جمعکم فی الدّنیا وما کنتم تستکبرون» (آنچه در دنیا گرد آورده بودید و به آن فخر و تکبّر می‏کردید شما را بی‏نیاز نساخت). آن‏گاه به دیگر دوزخیان که با آنان دشمنی می‏ورزیدند گویند: این گروه از شیعیان گنه‏کار ما هستند که شما در دنیا سوگند یاد می‏کردید که رحمت الهی شامل حالشان نخواهد شد. سرانجام به گروه یاد شده (گنه‏کاران) گویند: (ادخلوا الجنّة لا خوفٌ علیکم ولا أنتم تحزنون)؛ داخل بهشت گردید که هیج ترس و اندوهی بر شما نیست.
گفتنی است که، طایفه سوم یعنی شیعیان گناه‏کار به مقتضای جمع میان روایات همان کسانی هستند که فرمان خداوند را انتظار می‏کشند که یا بر آنان ببخشاید یا کیفرشان کند. از این رو شیخ مفید (رحمه‏الله) هماهنگ با صدوق (رحمه‏الله) می‏نویسد:
در حدیث آمده است که خداوند تعالی در اعراف گروهی را ساکن می‏کند که کردار نیکشان از سویی بدون کیفر نیست، و از سوی دیگر استحقاق جاوید ماندن در دوزخ را ندارند. البته امیدوار فرمان (مُرْجَوْن لأمر الله) خدا هستند و قابلیت شفاعت دارند. اینان همواره بر اعراف خواهند ماند تا شفاعت پیامبر و امیر مؤمنان و ائمه (صلوات الله علیهم) شامل حالشان گردد و به بهشت وارد شوند.
قالب : تفسیری گوینده : آیت الله جوادی آملی
منبع : کتاب معاد در قرآن ج 2 موضوع اصلی : معاد
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) علمدار .ب : سخن در باره ی اینکه اعرا فیان چه کسانی هستند بسیار متناقض است . بطوریکه در جایی اشاره به کودکان نامشروع و افرادی که نیک وبدشان برابر است شده و در عبارت بعد اشاره به شخص پیامبر یا حمزه و علی وجعفر طیار شده .درست است که تفاسیر متعدد و بر اساس برداشتها و بررسی احادیث و... است اما این همه تناقض ؟؟؟
  سوره حدید آیه 20 - مراحل پنجگانه دنیا
بی‏اعتنایی به دنیا به معنای بیهوده انگاری زمین و آسمان نیست. بیهوده انگاری مظاهر آفرینش خدا از نظر قرآن باطل و بینش کافران است: (و ما خلقنا السّماء و الأرض و ما بینهما باطلا ً ذلک ظنُّ الّذین کفروا فویلٌ للّذین کفروا من النّار)[1]؛ ما آسمان و زمین و هر چه بین آنهاست بازیچه و باطل نیافریدیم. این گمان کافران است. وای بر کافران از عذاب سخت آتش دوزخ. نظام کیهانی بی‏هدف نیست. این پندار باطل کافران است که می‏گویند جهان هستی همین دنیاست و بس و این زندگی با مرگ پایان می‏پذیرد و انسان با مردن نابود می‏شود و جهان به سمت نابودی در حرکت است؛ سرّ بطلان این پندار این است که خداوند حکیم است و حکیم هرگز کار بیهوده و بی‏هدف نمی‌کند و همان‏طور که قبلا ً بیان شد نظام غیر از «زندگی دنیا» است که به دیدگاه انسان و بینش او ارتباط دارد. قرآن می‏فرماید: (إعلموا أنّما الحیاة الدّنیا لعِب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال و الأولاد کمثل غیثٍ أعجب الکُفّارَ نباته ثم یهیج فتره مُصفرّاً ثم یکون حُطاماً و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرة من اللّه و رضوان و ما الحیاة الدّنیا إلّا متاع الغرور)[2]؛ بدانید که زندگانی دنیا به حقیقت بازیچه‏ای کودکانه است و لهو و سرگرمی و آرایش و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرصِ افزودن مال و فرزندان. این حقیقت دنیاست و در مَثَل مانند بارانی است که به موقع ببارد و گیاهی در پی آن از زمین بروید که برزگر یا کافران دنیاپرست را به شگفت آرد و سپس بنگری که زرد و خشک شود و بپوسد. در جهان آخرت دنیاطلبان را عذاب سخت جهنم و مؤمنان را آمرزش و نیز خشنودی الهی نصیب است. بدانید که دنیا جز متاع فریب و غرور چیزی نیست. بنابراین، غفلت، سرگرمی، تجمّل، تفاخر و تکاثْر دوران‏های پنج گانه انسان دنیا مدار را تشکیل می‏دهد.
نخست دوران کودکی است که زندگی در هاله‏ای از غفلت، بی‌خبری و بازی فرو می‏رود. سپس مرحله نوجوانی فرا می‏رسد و سرگرمی جای بازی را می‏گیرد. در این مرحله انسان به دنبال مسائلی است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدّی دور دارد. مرحله سوم، مرحله جوانی، شور، عشق و تجمّل پرستی است. در مرحله چهارم احساسات کسب «مقام و فخر» در انسان خودنمایی می‏کند و در مرحله پنجم به فکر افزایش مال و جمع ثروت و نفرات می‏افتد.
قرآن همه این مراحل را متاع فریب و نیرنگ می‏داند. بنابراین، دنیا ابزاری است برای خودفریبی و فریب‌دادن دیگران. این در مورد کسانی است که دنیا را هدف نهایی خود قرار می‏دهند، به آن دل می‏بندند، بر آن تکیه می‏کنند و آخرین آرزویشان دست یازیدن به آن است.
اما اگر مواهب این جهان مادی وسیله‏ای برای وصول به ارزش‏های والای انسانی و سعادت جاودان باشد، هرگز دنیای مذموم نیست، بلکه مزرعه آخرت و پلی برای رسیدن به هدف‏های بزرگ است.
توجه به دنیا و مواهب آن به عنوان «گذرگاه» (مَمَرّ، مَعْبَر) یا «قرارگاه» (مَقَرّ) دو جهت گیری مختلف به انسان ارائه می‏دهد که یکی مایه نزاع، فساد، تجاوز، بیدادگری، طغیان و غفلت است و دیگری وسیله داد، آگاهی، ایثار، فداکاری، برادری و گذشت است. یکی عِفریت جهل و نِفْریت ظلم است و دیگری فرشته علم و همای عدل است، یکی طغوای نابخردان است و دیگری تقوای خردمندان.
قرآن حکیم برای هر یک از مراحل یاد شده دنیای مذموم گاهی یک یا چند آیه نازل فرموده است. گاهی به عنوان «لهو ولعب»، مانند: (و ما الحیاة الدنیا إلّا لعِب و لهو)[1] و گاهی به عنوان «متاع غرور»، مانند: (و ما الحیاة الدّنیا إلا متاع الغرور)[2] و زمانی به عنوان «متاع قلیل»، مانند: (قل متاع الدّنیا قلیل و الآخرة خیر لمن اتّقی)[1]؛ ای رسول ما بگو که زندگانی دنیا متاعی اندک است و جهان آخرت برای هر که خداترس باشد بسیار بهتر از دنیاست و گاهی به عنوان «متاع ناچیز»، مانند: (تبتغون عرض الحیاة الدّنیا)[2]؛ خواهان متاع و سرمایه ناچیز دنیا هستید.
بنابراین، زمین، آسمان، ابر، باد، مه، آفتاب و ماهتاب سراسر آیات الهی و مظاهر جمال و جلال حق، نشانه حق، مجرای فیض، آینه دار خداوند و ظهور حکمت عملی و پیاده شده آن است و هرگز دنیای مصطلح نیست، بلکه دنیا همان قراردادهای ویژه‏ای است که جهت زندگی مادی برنامه ریزی می‏شود و انسان فریب آن‏ها را می‏خورد؛ مانند: فخرها، خیال زدگی‏ها، دلباختگی‏ها، پیوندهای اعتباری، القاب، پست و مقام و جاه.
امیر مؤمنان (علیه‏السلام) با واژگانی بلیغ و زیبا دنیا را چنین معرفی می‏فرماید: «تغرّ و تضرّ و تمرّ إنّ اللّه تعالی لم یرضها ثواباً لأولیائه و لا عقاباً لأعدائه وإنّ أهل الدّنیا کرکبٍ بینا هم حَلّوا إذ صاح بهم سائقهم فارتحلوا»[3]؛ دنیا با زینت و آرایش خود فریب می‏دهد و به بلا و گرفتاری‏هایش زیان می‏رساند و به سرعت و شتاب می‏گذرد. خداوند سبحان بر اثر حقارت و پستی دنیا راضی نگشت که آن را پاداش دوستان خود یا کیفر دشمنانش قرار دهد. اهل دنیا مانند کاروانی هستند که در حالی که فرود آمده اند تا رفع خستگی کنند ناگاه راننده آنان برآنها بانگ زند: کوچ کنید که این مکان جای استراحت نیست. پس کوچ کنند. از این رو با سفارش اکید فرمود: «فعلیکم بالجدّ و الاجتهاد و التّأهب و الاستعداد و التزوّد فى منزل الزّاد و لاتغرنّکم الحیاة الدّنیا کما غرّت من کان قبلکم مِن الأمم الماضیه و القرونِ الخالیة...»[4]؛ بر شما باد به سعی و کوشش به طاعت و بندگی، آماده بودن و توشه برداشتن برای سفر آخرت در جای توشه گرفتن. زندگی دنیا شما را فریب ندهد، چنان‏که پیشنیان شما را که گذشتند و رفتند فریب داد؛ آنان که شیر آن را دوشیدند و فریب آن را خوردند و شماره آن را از بین برده روزهایش را به بی‏خبری به سر بردند و تازه آن را کهنه کردند، خانه‏هایشان گورها و دارایی آنان میراث دیگران گردید. هر که بر سر گورشان آمد نمی‏شناسند و به کسی که برایشان بگرید اهمیت نمی‏دهند، و به کسی که آنان را بخواند پاسخ نمی‏دهند: «فاحذروا الدّنیا فإنّها غدّارة غرّارة خَدوع، معطیة منوع، مُلبسة نزوع، لا یدوم رخاؤها و لا ینقضی عناؤها و لا یرکد بلاؤها»[1]؛ پس از دنیا بپرهیزید که بسیار مکرکننده فریب دهنده و بازی دهنده است. بخشنده‏ای است پس گیرنده و پوشاننده‏ای است کَننده (اگر چند روزی به کسی روی آورد و کالایی به او ارزانی داشت، به زودی به او پشت کرده، از او پس می‏گیرد). آسایش آن همیشگی نیست، رنج آن به سر نمی‏رسد،و بلا و درد آن آرام نمی‏گیرد.
قالب : اعتقادی گوینده : آیت الله جوادی آملی
منبع : کتاب معاد در قرآن ج 1 موضوع اصلی : دنیا
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره اعراف آیه 38 - دعوای جهنمیان با یکدیگر
دوزخیان وقتی همه گرفتار آتش شدند، پیروان و دنباله روها می‏گویند خدایا پیشوایانِ ضلالت، ما را گمراه کردند، تو عذاب آنان را دو چندان کن؛ زیرا آن هم خود معصیت کردند و هم دیگران را به دنبال خویش کشاندند. بنابراین، دو جرم دارند. در برابر، سردمداران فساد و تباهی نیز به مشاجره پیروان پرداخته گویند شما نیز معصیت کار بودید، و بر ما برتری ندارید؛ زیرا به سوء اختیار به دنبال ما آمدید. بنابراین، ما و شما در گناه یکسان و برابریم، خداوند در این‏باره چنین می‏فرماید: (قال ادخلوا فی أممٍ قد خلت من قبلکم من الجنّ و الإنس فی النّار کلّما دخلت أمّة لعنت أختها حتّی إذا ادّارکوا فیها جمیعاً قالت أخراهُم لأولاهم ربّنا هؤلاء أضلّونا فآتِهِم عذاباً ضعفاً من النّار قال لکُلٍّ ضعف ولکن لاتعلمون وقالت أولاهم لأُخراهُم فما کان لکم علینا من فضلٍ فذوقوا العذاب بما کنتم تکسبون)؛ به دوزخیان فرمان داد شما هم در زمره آن گروه از جنّ و انس که پیش از شما روانه دوزخ شدند درآیید. در این وقت هر بار که امّتی در آتش درآید همکیشان خود را لعنت کند تا وقتی که همگی در آتش به هم پیوندند، آن‏گاه پیروان و دنباله روهایشان درباره پیشوایانشان گویند: پروردگارا، اینان ما را گمراه کردند، پس عذاب آتش دو برابر به آنان بده. خدا می‏فرماید: برای هر دو دسته (پیشوایان و پیروان) عذاب دو چندان است، ولی شما نمی‏دانید و نیز پیشوایان به پیروان می‏گویند: شما را بر ما امتیازی نیست، پس به سزای آنچه به دست آوردید عذاب را بچشید.
اشاره: سرّ مضاعف و دوچندان بودن عذاب سران ضلالت این است که آنان هم گمراه شدند و هم گمراه کردند و در برابر هر گناه کیفر جداگانه است. سرّ مضاعف و دوچندان بودن عذاب پیروان ضلالت این است که آنان هم گمراه شدند و هم امامت امامان حق را رها کرده و زعامت و رهبری رهبران باطل را با سوء اختیار خود قبول کردند. از این‏رو چند گناه مرتکب شده‏اند و در برابر هر گناه کیفر جداگانه‏ای است.
قالب : تفسیری گوینده : آیت الله جوادی آملی
منبع : کتاب معاد در قرآن ج 2 موضوع اصلی : مجرمین
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره حجر آیه 44 - درهای جهنم
رابطه درهای دوزخ با ملکات نفسانی
از آیات قرآن حکیم و احادیث پیشوایان دین (علیهم‏السلام) استفاده می‏شود که درهای دوزخ و طبقات آن‏که به نام و عنوان‏های مختلف از آن‏ها سخن رفته است ریشه در اخلاق و ملکات انسان دارد؛ یعنی انسان هر اندازه ارزش‏های والای معنوی و الهی را بیشتر مورد تهاجم و ستیز قرار دهد، در طبقه سخت‏تری از عذاب قرار خواهد گرفت، و اگر «ارزش ستیزی» ملکه او گردد ناچار از دری از درهای دوزخ وارد گشته، بلکه وجودش جهنّم کوچکی است که بر جهنّم بزرگ وارد شده است:
امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) حدیث می‏کند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چهار گروه آن‏چنان عذابی را تحمّل می‏کنند که اهل آتش از عذاب آنان در اذیّت قرار می‏گیرند؛ زیرا که از آب جوشان جحیم به آنان می‏نوشانند و صدای شیون آنان بلند می‏شود و... اهل آتش برخی به برخی دیگر می‏گویند: این چهار گروه چه گناهانی دارند که عذابشان ما را که خود در عذابیم اذیت می‏کند؟ پس مردی از آنان در تابوتی از آتش آخته معلّق، و گروهی امعا و احشا آنان کشیده می‏شود. گروه سوم، از دهانشان چرک و خون جاری است، و گروه چهارم گوشت خویش را می‏خورند و چون از عذاب اینان پرسیده شود، چنین پاسخ می‏شنوند:
1 ـ آنان‏که در تابوت آتشین به دوزخ آویخته کسانی هستند که به مال مردم تجاوز کرده و آنها را می‏خورند و فکر بازپرداخت آنها نیستند.
2 ـ آنان که امعاء و احشاء آنها کشیده می‏شود، کسانی هستند که در امر طهارت و نجاست بی‏موالات‏اند، بدن و لباس آنان آلوده به بول و... است [بهداشت گریزان و کثیفان].
3 ـ آنان که از دهانشان، چرک، کثافت و خون جاری است، همان گروهی هستند که هرزه گو، هرزه زبان، یاوه‏سرا و دهان ناپاکند.
4 ـ گروهی که گوشت بدن خود به دندان می‏خایند همان غیبت‏کنندگان و خورندگان گوشت مردم به غیبت، و تهمت‏زنندگان و سخن چینان هستند.[1]
اشاره: گاهی گناه در حدّ حال است و زمانی در مرز مَلَکه و گاهی از مراحل قبل افزونتر شده به مرتبه تقویم هویّت نه ماهیّت می‏رسد، که در این‏حال به مثابه مقوّم وجودی گنه‏کار خواهد بود و زمینه خلود او را فراهم می‏کند.
نام‏های طبقات و درهای دوزخ
یک. (وإنّ جهنّم لَمَوْعِدُهُم أجمعِین لها سبعةُ أبوابٍ لکلّ بابٍ منهم جزءٌ مقسومٌ)؛[2] و قطعاً وعده‏گاه همه مردم گمراه آتش دوزخ است. آن دوزخ دارای هفت در و هر دری ویژه گروهی از گمراهان است. البته تبیین احادیث وارد در ذیل این‏گونه آیات نیازمند توضیح است که در پایان به آن اشاره می‏شود.
در برخی روایات این هفت دَرْ اشاره به هفت طبقه دوزخ است و گویا هر طبقه‏ای برای خود در ویژه‏ای دارد. از این‏رو در روایتی از حضرت باقر (علیه‏السلام) ذیل آیه فوق آمده است: حق تعالی جهنّم را هفت طبقه آفریده و هر طبقه نام ویژه‏ای دارد:
1 ـ جحیم: اهل این طبقه بر سنگی آتشین می‏ایستند و مغز سرشان چونان دیگ جوشان می‏جوشد.
2 ـ لَظی: (کلاّ إنّها لظی نزّاعةً للشّوی تدعوا من أدبر و تولّی و جمع فأوعی)؛[1] آتش زبانه می‏کشد. پوست سر و اندام را می‏کَنَد. هر که را در دنیا به حق پشت کرده و از آن روی برتافته و حرام را گرد آورده و جاسازی و ذخیره کرده است، فرا می‏خواند.
3 ـ سَقَر: (وما أدراک ما سقر لاتُبقی ولاتذر لوّاحة للبشر علیها تسعة عشر)؛[2] و تو چه دانی که آن سقر چیست؟ شراره سقر از دوزخیان هیچ باقی نگذارد و همه را بسوزاند و محو گرداند، آن آتش بر آدمیان رو نماید و روی آنان را دگرگون کند. بر آن آتش نوزده تن گماره شده‏اند.
4 ـ الحُطَمة: در هم کوبنده و خرد کننده و شراره‏های آن چونان قصر است: (إنّها ترمی بشرر کالقصر کأنّه جمالتٌ صفر)؛[3] دوزخ چون کاخی بلند شراره می‏افکند، گویی آن شراره شترانی زرد رنگ است.
این آتش واردشوندگان به آن را مانند سُرمه در هم می‏کوبد و خرد می‏کند. اما جان انسان نمی‏میرد، و هر بار که بدن مانند سرمه گشت دوباره به حال اول باز می‏گردد تا به عذاب جدید معذّب شود.
5 ـ هاویة: آن‏گاه که در آتش سقوط کند گوید: ای مالک دوزخ به فریاد ما برس در این‏گاه ظرفی از جنس مس گداخته (ظرف مسین در حرارت گزاری مؤثّرتر از برخی فلزّات است) پر از آتش و چرک و کثافت که از پوست بدن‏هاشان انباشته شده به آنان خواهد داد و چون بیاشامند گوشت صورت‏هایشان از شدّت حرارت در آن خواهد ریخت. از این‏رو خداوند فرمود: (وإن یستغیثوا یغاثوا بماءٍ کالمهل یشوی الوجوه بئس الشّراب و ساءت مرتفقاً).[1]
به هر روی کسی که در این طبقه از دوزخ بیفتد هفتاد سال به طول می‏انجامد تا به پایین‏ترین نقطه جهنّم برسد و در این اثنا هر چه پوست بدنش بسوزد، برای عذاب مجدّد پوست تازه می‏روید.
6 ـ السعیر: یعنی آتش فروزان. این طبقه دارای سیصد سرا پرده آتشین و در هر یک سیصد کاخ آتشین، و در هر یک سیصد اطاق آتش است که در هر یک از این اتاق‏ها سیصد گونه عذاب غیر آتش همچون مارهای آتشین، عقرب‏ها، غل و زنجیرهای آتشین وجود دارد. از این‏رو می‏فرماید: (إنّا أعتدنا للکافرین سَلاسلا وأغلالا ً و سعیراً).[2]
7 ـ جهنّم: در این دوزخ چاهی است به نام فلق که وقتی باز شود جهنم شعله ور می‏گردد. در وسط جهنّم کوهی است به نام «صعود» از جنس مس گداخته و آتشین. در دامنه این کوه بیابانی است از مس آب شده و اطراف این کوه جاری است و شدیدترین آتش را جهت عذاب داراست.[3]
در حدیث دیگری آمده که از امیر مؤمنان (علیه‏السلام) درباره این هفت طبقه پرسیدند، فرمود: این هفت طبقه برخی فوق برخی دیگر است و یکی از دست‏ها را روی دست دیگر قرار داد. آنگاه افزود: حق تعالی بهشت‏ها را در عرض هم قرار داده و طبقات آتش را بالا و پائین. پائین‏ترین آنها «جهنّم» و فوق آن «لظی» و فوق آن «حُطمة» و زِبَر آن «سَقَر» و بر روی آن «جَحیم» و بالای آن «سَعیر» و بالاتر از همه «هاویة» است. و در برخی روایات برعکس است؛ یعنی جهنّم بالا و هاویه پایین است.[1]
امام صادق (علیه‏السلام) اهل این طبقات را چنین برشمرده است: از یک در فرعون و هامان و قارون و از در دوم مشرکان و کافرانی که حتّی یک لحظه ایمان نیاوردند وارد می‏شوند و دَرِ سوم (لظی) ویژه بنی امیّه. البته در سقر و هاویه نیز از این راه می‏گذرد. از در چهارم دشمنان اهل بیت و پیکارگران و ستیزه‏جویان با این خانواده وارد می‏شوند. این طبقه شدیدترین حرارت‏ها را داراست، و دری ویژه ابوسفیان، معاویه و آل‏مروان است و....[2]
اشاره: اثبات جزئیات دوزخ که زیرمجموعه مبحث کلامی است نه مقدور برهان عقلی است و نه با حدیث مرسل، مقطوع، موقوف و ضعیف قابل اثبات است و در صورت صحیح بودن حدیث می‏توان اسناد ظنّی به معصوم (علیه‏السلام) داد نه اسناد جزمی و در مطلبی که اعتقادی است اگر مبادی حصول آن حاصل شد، اعتقاد پدید می‏آید وگرنه حاصل نخواهد شد. ترتیب اثر عملی و اجتناب از معاصی که از مسائل اخلاقی و فقهی و حقوقی محسوب می‏شود به استناد حدیث صحیح کاملاً به جا بلکه لازم است.
دو. (فادخلوا أبواب جهنّم خالدین فیها فلبئس مثوی المتکبّرین)؛[3] از درهای جهنم وارد شوید، در حالی که در آن جاودانه هستید. پس چه جای بدی است جایگاه تکبّر ورزان.
امام باقر (علیه‏السلام) می‏فرماید: در شب معراج جبرئیل از مالک دوزخ خواست طبقه‏ای از طبقات آتش را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بنمایاند. در این هنگام گروهی از دوزخیان را که در طبقه‏ای جای داشتند به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و چنان آتش به آسمان رفت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) احتمال داد او را فرا گیرد. آن‏گاه به جبرئیل فرمود به مالک بگو آتش را باز گرداند. از آن زمان تا زمان مرگ، خنده به لب‏های پیامبر نقش نبست و دندان‏های مبارک او دیده نشد.[1]
امام المتّقین حضرت علی (علیه‏السلام) در این زمینه می‏فرماید: بدانید این پوست نازک بدن را شکیبایی بر آتش نیست. پس بر خود رحم کنید که شما خودتان آن را در دنیا به مصیبت‏ها و سختی‏ها آزموده‏اید. آیا دیده‏اید یکی از خودتان از خاری که به بدن او فرو می‏رود چگونه ناله و اظهار درد می‏کند و از لغزیدنی که او را خونین می‏سازد، و از ریگ گرم بیابان که او را می‏سوزاند؟ پس چه حالتی خواهد داشت هر گاه بین دو تاوه از آتش باشد، در حالی که همخواب سنگ سوزان و همنشین شیطان گردد؟ آیا می‏دانید که مالک دوزخ هرگاه بر آتش خشم کند از خشم او آتش به جوش و خروش آمده بعضی بعضی را میمالاند و بر روی هم قرار می‏گیرد؟ و هر گاه آن را بانگ زند شکیبایی از دست داده ناله کنان در میان درهای دوزخ بر اثر زجر او بر جهد؟ ای پیر سالخورده‏ای که ناتوانی پیری دامنگیرش شده چگونه خواهی بود زمانی که طوق‏های آتش به استخوان‏های گردن چسبیده شود، و غلّ و زنجیرها بچسبد تا گوشتهای بازوها را بخورد؟ پس ای گروه بندگان از خدا بترسید. از خدا بترسید در حالی که در تندرستی پیش از بیماری، (رسیدن مرگ) و در فراخی و آسایش دنیا پیش از تنگی و سختی قبر آسوده هستید. پس اگر در آزاد کردن گردن‏های خودتان از آتش دوزخ بکوشید پیش از آن‏که آن گردن‏ها در گرو بروند و رهایی ممکن نباشد، چشم‏های خود را بیدار نگهدارید (شب زنده‏داری کنید) و شکم‏هاتان را لاغر سازید (روزه بگیرید) و قدمهایتان را به کار برید و اموالتان را در راه خدا ببخشید، و اندامتان را فدای جان‏هایتان سازید و در این کار بخل نورزید.[1]
سه. (وسیق الّذین کفروا إلی جهنّم زمراً حتی إذا جاؤُوها فتحت أبوابها)؛[2] آنان که کفر ورزیدند گروه گروه به دوزخ رانده می‏شوند. وقتی به دوزخ رسیدند درهای آن گشوده می‏شود.
امام سجاد (علیه‏السلام) در دعای پس از نماز شب، در ترسیم جهنّم و عذاب‏های آن عرضه می‏دارد: «أللّهم إنّى أعوذ بک من نارٍ تغلّظتَ بها علی من عصاک...»؛ خدایا به تو پناه می‏برم از آتشی که بر گناهکارانت شدید و غلیظ کردی و می‏کنی. همان آتشی که به واسطه آن کسی که از خشنودی تو روی گردانده تهدید کرده‏ای. به تو پناه می‏برم از آتشی که نور آن تاریکی، و آسان آن دردناک، و دور آن نزدیک است. از آتشی که برخی برخی دیگر را می‏خورد، و بعضی بر بعضی حمله می‏کند. از آتشی که استخوان‏ها را می‏گدازد و می‏پوساند و پودر می‏سازد. از آتشی که به اهلش آب جوشان می‏نوشاند. از آتشی که هر کس بدان لابه کند را باقی نمی‏گذارد و به کسی که از او تقاضای مهربانی کند رحم نمی‏کند، و کسی که بر او فروتنی کند و تسلیم او شود را نمی‏تواند تخفیف دهد. به ساکنانش با گرمترین چیزی که دارد ملاقات می‏کند، از قبیل عقاب دردناک، مصیبت سخت. خداوندا به تو پناه می‏برم از کژدمهای آتشینی که دهان گشاده‏اند و از مارهایی که نیش‏ها می‏زنند، و از نوشیدنی‏هایی که روده‏ها و دل‏های ساکنانش را پاره پاره می‏سازد و دل‏هایشان را می‏کَند.[3]
چهار. (إنّ المنافقین فی الدّرک الأسفل من النّار ولن تجد لهم نصیراً)؛[1] همانا منافقان (چند چهره‏ها) در طبقه زیرین آتش دوزخ قرار دارند و هرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏فرماید: «و للمنافق ثلاثُ علاماتٍ: إذا حدّث کذب، وإذا وَعَد أخلف، وإذا ائتمن خان»[2]؛ منافق سه نشانه دارد: وقتی گزارش دهد، دروغ بگوید، و هنگام وعده خلاف کند، و در امانت خیانت ورزد.
امام صادق (علیه‏السلام) درباره نشانه‏های نفاق می‏فرماید: «أربعٌ من علامات النّفاق: قساوة القلب، وجمود العین، والإصرار علی الذّنب والحرص علی الدّنیا»؛[3] قساوت قلب، خشکی چشم (دل او برای کسی یا چیزی نمی‏سوزد تا چشم او بگرید) پافشاری بر گناه، و حرص و ولع بر مال و جاه دنیا.
نیز پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏فرماید: «علامة المنافق فأربعةٌ: فاجر دخله، یخالف لسانُه قَلْبَهُ، وقولُه فعلَه وسریرتُه علانیتَه. فالویل للمنافق من النّار»؛[4] نشانه‏های منافق چهار چیز است: دخل و درآمد او با فجور و حرام همراه است، زبان او مخالف چیزی است که در دل او می‏گذرد، گفتار و کردارش همخوانی ندارد (چیزی می‏گوید و در عمل خلاف آن را انجام می‏دهد) باطن و درون او با ظاهر او مخالف است (در پنهان که به گفتار و رفتاری دست می‏زند در ظاهر خلاف آن را می‏نماید) پس وای از آتشی که برای منافق آماده است.
قالب : تفسیری گوینده : آیت الله جوادی آملی
منبع : کتاب معاد در قرآن ج 2 موضوع اصلی : جهنم
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره مطففین آیه 5 - علت آمدن کلمه عظیم
در آیات قبل بر عدم توجه کم فروشان به روز قیامت نظر داشت و در این آیه برای نشان دادن عظمت روز قیامت و ایجاد ترس و رعب در وجود کم فروشان برای عدم کم فروشی، از صفت عظیم برای وصف روز قیامت استفاده کرده است.
قالب : تفسیری گوینده : محمد سجاد ابراهیمی
منبع : تدبر شخصی موضوع اصلی : معاد
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره مطففین آیه 6 - ربوبیت الهی
این آیه به همراه آیه قبلش بیان می دارد که چون خداوند دارای شان ربوبیت است، باید زمانی را برای حسابرسی بندگان داشته باشد تا هر کسی به حق خود برسد فلذا باید معاد تحقق پیدا کند و همه انسان ها با همدیگر حضور بیابند تا حق به منصه ظهور برسد. به همین دلیل از خداوند در این آیه با نام ربّ یاد شده است.
قالب : تفسیری گوینده : محمد سجاد ابراهیمی
منبع : تدبر شخصی موضوع اصلی : معاد
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره مطففین آیه 12 - رابطه مکذبین و کم فروشان
این آیه می گوید که کم فروشان یکی از مصادیق مکذبین هستند.
قالب : تفسیری گوینده : محمد سجاد ابراهیمی
منبع : تدبر شخصی موضوع اصلی : مکذبین
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.

  • <<
  • <
  • تعداد صفحات : 4
  • >
  • >>