از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید نکته ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
  شرح اجمالی آیه
124) این آیه به فرازى دیگر شروع شده است و آن ذکر پاره ‏اى از داستان ‌هاى حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) است که نسبت به آیات مربوط به قبله و تغییر آن از بیت المقدس به طرف کعبه به منزله مقدمه و زمینه ‌چینى است، همچنین نسبت به آیات راجع به حج و بیانى که در خلال آن درباره حقیقت دین حنیف اسلامى و مراتب آن به میان آمده است، مرتبه اول بیان اصول معارف اسلامى و مرتبه دوم اخلاق و مرتبه سوم احکام فرعیه که همه این ها به طور اجمال در آن آیات آمده است.و آیات نامبرده این معنا را نیز در برگرفته که خداى تعالى ابراهیم ع را بچند خصیصه اختصاص داده، یکى بامامت و یکى به بناى کعبه و دیگر بعثتش براى دعوت بدین توحید. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 403 قالب : تفسیری موضوع اصلی : آیات خاص گوینده : علامه طباطبایی
  امامت حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) در اواخر عمر
124) این آیه شریفه اشاره دارد به اینکه خداى تعالى مقام امامت را به حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) داد و این واقعه در اواخر عمر ایشان اتفاق افتاده است. در دوران پیریش و بعد از تولد حضرت اسماعیل (علیه‌السلام) و حضرت اسحاق (علیه‌السلام) و بعد از آنکه حضرت اسماعیل (علیه‌السلام) و مادرش را از سرزمین فلسطین به سرزمین مکه منتقل کرد. {إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً}

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 403 تا 405 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  معنای کلمه «ابتلا»
124) کلمه «ابتلاء» و بلا یک معنى دارد. اگر بخواهى بگویى: «من فلان را با فلان عمل و یا پیش آوردن فلان حادثه امتحان کردم» هم می توانى بگویى: «ابتلیته بکذا» و هم مى ‏توانى بگویى: «بلوته بکذا».

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 406 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
  معنای امتحان حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) با کلمات
124) اگر در آیه مورد بحث امتحان حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به وسیله کلمات دانسته است، به فرضى که منظور از کلمات الفاظ بوده باشد، باز به آن جهت است که الفاظ وظائف عملى براى آن جناب معین می کرد و از عهد و پیمان ها و دستور العمل ‏ها حکایت مى ‏کرد. همچنانکه در آیه «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/83) منظور از گفتن، معاشرت کردن است. می خواهد بفرماید با مردم به نیکى معاشرت کنید. {إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ}

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 406 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  مراد از «کلمة اللَّه» در قرآن‏
124) کلمات جمع است و کلمه هر چند در قرآن کریم بر موجودات و اعیان خارجى اطلاق شده است نه بر الفاظ و اقوال، مانند «بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ»(آل عمران/45) ولیکن همین نیز به عنایت قول و لفظ است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 406 تا 408 قالب : تفسیری موضوع اصلی : کلمه گوینده : علامه طباطبایی
  مراد از «کلمات» در «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّه‏ بِکَلِمات‏»‏
124) مراد از (کلمات) در آیه مورد بحث، قضایایى است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) با آن ها آزمایش شد و عهدهایى است الهى که وفاى به آن ها را از او خواسته بودند، مانند قضیه کواکب و بت ها و آتش و هجرت و قربانى کردن فرزند و غیره.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 408 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  مراد از تمام کردن کلمات‏ در «بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن‏»
124) اگر ضمیر در (اتمهن) به حضرت ابراهیم (علیه السلام) برگردد، معنایش این می ‌شود که حضرت ابراهیم (علیه السلام) آن کلمات را تمام کرد، یعنى آنچه را خدا از او مى‏ خواست انجام داد و امتثال نمود. اما اگر ضمیر در آن به خداى تعالى برگردد، همچنانکه ظاهر هم همین است، آن وقت معنا این می ‌شود که خدا آن کلمات را تمام کرد، یعنى توفیق را شامل حال حضرت ابراهیم (علیه السلام) کرد و مساعدتش فرمود تا همانطور که وى می خواست دستورش را عمل کند. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 408 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  معنای کلمه «امام»
124) امام یعنى مقتدا و پیشوایى که مردم به او اقتدا نمایند و در گفتار و کردارش پیروی اش کنند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 408 تا 410 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
  حقیقت امامت
124) امام هدایت کننده ‏اى است که با امرى ملکوتى که در اختیار دارد هدایت مى ‏کند. پس امامت از نظر باطن یک نحوه ولایتى است که امام در اعمال مردم دارد و هدایتش چون هدایت انبیا و رسولان و مؤمنین صرف راهنمایى از طریق نصیحت و موعظه حسنه و بالأخره صرف آدرس دادن نیست، بلکه هدایت امام دست خلق گرفتن و به راه حق رساندن است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 410 تا 413 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
  معنای «امر» در کلام الهی
124) امر الهى «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» (یس/82-83) که قرآن آن را ملکوت نیز خوانده است، وجه دیگرى از خلقت است که امامان با آن امر با خداى سبحان مواجه می شوند. خلقتى است طاهر و مطهر از قیود زمان و مکان و خالى از تغییر و تبدیل. امر همان چیزی است که مراد از کلمه (کن) آن است و آن غیر از وجود عینى اشیا چیز دیگرى نیست. امر در مقابل خلق یکى از دو وجه هر چیز است، خلق آن وجه هر چیز است که محکوم به تغیر و تدریج و انطباق بر قوانین حرکت و زمان است، ولى امر در همان چیز، محکوم به این احکام نیست. این بود اجمالى از معناى امر تا ان شاء اللَّه تفصیلش در آینده بیاید. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 411 قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
  سبب رسیدن به مقام امامت
124) خداى تعالى براى موهبت امامت سببى معرفى کرده است و آن عبارت است از صبر و یقین.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 412 و 413 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
  ویژگی‌های ذاتی امام
124) مقام امامت با این شرافت و عظمتى که دارد هرگز در کسى یافت نمى ‏شود مگر آنکه ذاتا سعید و پاک باشد که قرآن کریم در این باره مى ‏فرماید: «أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى» (یونس/35).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 413 و 414 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
  عدم سازگاری عصمت امام با ظلم
124) مراد از کلمه (ظالمین) به نحو مطلق هر کسى است که ظلمى از او صادر شود، هر چند آن کسى که یک ظلم و آن هم ظلمى بسیار کوچک مرتکب شده باشد، حال چه اینکه آن ظلم شرک باشد و چه معصیت، چه اینکه در همه عمرش باشد و چه اینکه در ابتدا باشد و بعد توبه کرده و صالح شده باشد. هیچ یک از این افراد نمى ‏توانند امام باشند. پس امام تنها آن کسى است که در تمامى عمرش حتى کوچک ترین ظلمى را مرتکب نشده باشد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 414 و 415 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
  نکات مهم مسئله امامت
124) این هفت مسئله از امّهات و رؤس مسائل امامت است که از آیه مورد بحث در صورتى که منضم با آیات دیگر شود استفاده مى ‏شود (و خدا راهنما است):

1- امامت مقامى است که باید از طرف خداى تعالى معین و جعل شود.

2- امام باید به عصمت الهى معصوم بوده باشد.

3- زمین مادامى که موجودى به نام انسان بر روى آن هست ممکن نیست از وجود امام خالى باشد.

4- امام باید مؤید از طرف پروردگار باشد.

5- اعمال بندگان خدا هرگز از نظر امام پوشیده نیست و امام به آنچه که مردم می کنند آگاه است.

6- امام باید به تمامى ما یحتاج انسان ها علم داشته باشد، چه در امر معاش و دنیایشان و چه در امر معاد و دینشان.

7- محال است با وجود امام کسى پیدا شود که از نظر فضائل نفسانى ما فوق امام باشد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 415 و 416 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
  معنای هدایت کردن امام
124) اگر هدایت امام به امر خدا باشد، یعنى هدایتش به سوى حق باشد که آن هم ملازم با اهتدای ذاتى او است، همچنانکه از آیه «أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ» (یونس/35) الخ، استفاده گردید، باید همه انبیا امام هم باشند براى اینکه نبوت هیچ پیغمبرى جز با اهتدای از جانب خداى تعالى و بدون اینکه از کسى بگیرد و یا بیاموزد تمام نمى ‏شود. وقتى بنا شد موهبت نبوت مستلزم داشتن موهبت امامت باشد دوباره اشکال عود مى ‏کند و به خودتان برمى ‏گردد که با آنکه حضرت ابراهیم (علیه السلام) سال ها بود که داراى مقام نبوت بود و به حکم گفتار شما امامت را هم داشت، دیگر چه معنا دارد به او بگوئید حالا که خوب از امتحان درآمدى تو را امام می کنیم؟

آنچه از بیان سابق به دست آمد بیانى که از آیه استفاده کردیم تنها این بود که هدایت به حق که همان امامت است، مستلزم اهتدای به حق است و اما عکس آن را که هر کس داراى اهتدای به حق است باید بتواند دیگران را هم به حق هدایت کند و خلاصه باید امام باشد، هنوز بیان نکردیم.

در آیه شریفه «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى، وَ عِیسى، وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِینَ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِفَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» (انعام/90) هم این ملازمه نیامده است بلکه تنها اهتدای به حق آمده است بدون اینکه هدایت غیر به حق را هم آورده باشد. به طورى که ملاحظه مى ‏کنید در این آیات براى جمع کثیرى از انبیا، اهتدای به حق را اثبات کرده است ولى هدایت دیگران را به حق، اثبات نکرده است و در آن سکوت کرده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 416 تا 418 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
  اجابت دعای حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) درباره امامت در نسلش
124) پاسخى که خداوند به درخواست حضرت ابراهیم (علیه السلام) درباره امامت در نسلش داد در حقیقت اجابت او بوده است اما با بیان اینکه امامت عهدى است و عهد خداى تعالى به ستمگران نمى ‏رسد.{لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ}

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 418 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  مقامات حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)
124) امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خداى عز و جل حضرت ابراهیم (علیه السلام) را قبل از آنکه نبى خود بگیرد، بنده خود گرفت و خداى تعالى قبل از آنکه او را رسول خود بگیرد نبى خود گرفت، و خداى تعالى قبل از آنکه او را خلیل خود قرار دهد رسول خودش کرد، و نیز قبل از آنکه امامش کند خلیلش کرد، چون به حکم آیه «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» حضرت ابراهیم (علیه السلام) بعد از آنکه خالص در عبودیت و سپس داراى نبوت آن گاه رسالت و در آخر خلّت شده بود، تازه خداوند او را امام کرد. از اینکه از خدا خواست تا این مقام را در ذریه ‏اش نیز قرار دهد معلوم مى ‏شود که این مقام در نظرش بسیار عظیم آمده است و خدا هم در پاسخش فرمود که هر کسى لایق این مقام نیست». آن گاه امام صادق (علیه السلام) در تفسیر جمله «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» فرمودند: «هیچ وقت سفیه امام پرهیزکاران نمى ‏شود».

علامه طباطبایی: این معنا به طریقى دیگر نیز از آن جناب و باز به طریق دیگر از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که شیخ مفید همان را از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است. (تفسیر برهان ج 1 ص 151 حدیث 10). و اینکه فرمود: «خداوند ابراهیم را قبل از آنکه نبى خود کند بنده خود کرد» تا آخر، این معنا را از آیه «وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمِینَ- تا جمله- مِنَ الشَّاهِدِینَ» (انبیا/51) استفاده فرموده است. چون این آیه مى ‏رساند که خداى تعالى قبل از آنکه او را نبى خود کند در همان ابتدای امر داراى رشد کرد و رشد همان عبودیت است. این نکته را هم باید دانست که اینکه خداوند کسى را بنده خود بگیرد غیر از این است که کسى خودش بنده خدا باشد، براى اینکه بنده بودن چیزى نیست که اختصاص به کسى داشته باشد بلکه لازمه ایجاد و خلقت است. هر موجودى که داراى فهم و شعور باشد همین که تشخیص بدهد که مخلوق است تشخیص می دهد که بنده است. این چیزى نیست که اتخاذ و جعل بردارد. خداوند درباره کسى بفرماید: «من فلانى را بنده خود اتخاذ کردم یا او را بنده قرار دادم». بندگى به این معنا عبارت است از اینکه موجود، هستیش مملوک براى رب خود باشد، مخلوق و مصنوع او باشد، حال چه اینکه این موجود در صورتى که انسان باشد در زندگیش به مقتضاى مملوکیت ذاتى خود رفتار بکند و تسلیم در برابر ربوبیت رب عزیز خود باشد یا آنکه از رسم عبودیت خارج بوده باشد و به لوازم آن عمل نکند، بالأخره آسمان برود یا زمین بنده و مخلوق است همچنانکه خداى تعالى در این باره فرموده است: «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً» (مریم/93). گو اینکه در صورتى که بر طبق رسوم عبودیت و به مقتضاى سنت ‏هاى بردگى عمل نکند و در عوض پلنگ دماغى و طغیان بورزد. از نظر نتیجه مى ‏توان گفت که او بنده خدا نیست چون بنده به آن کسى مى ‏گویند که تسلیم در برابر مالکش باشد و زمام تدبیر امور خود را به دست او بداند، پس جا دارد که تنها کسانى را بنده بنامیم که علاوه بر عبودیت ذاتیش عملا هم بنده باشد و بنده حقیقى چنین کسى است که خداوند هم درباره او مى ‏فرماید: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» (فرقان/63). بنابراین اگر کسى باشد که علاوه بر بندگى ذاتى و عملیش خدا هم او را بنده خود اتخاذ کرده باشد، یعنى بندگى او را پذیرفته باشد و با ربوبیتش به وى اقبال کرده باشد که معناى ولایت خدایى هم همین است، در نتیجه او خودش متولى و عهده ‏دار امور او مى ‏شود آن طور که یک مالک امور بنده خود را به عهده دارد.

عبودیت، خود کلید ولایت خدایى است همچنانکه کلام حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم که گفت: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ» (اعراف/196). خداى تعالى رسول اسلام را هم در آیات قرآنش به نام عبد نامیده و فرموده است: «الَّذِی أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْکِتابَ» (کهف/1) و «یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ» (حدید/9) و «قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ» (جن/19). پس روشن شد که اتخاذ عبودیت همان ولایت و سرپرستى کردن عبد است.

اینکه امام فرمودند: «و خداوند قبل از آنکه او را رسول بگیرد نبى گرفت»، دلالت دارد بر اینکه میانه رسول و نبى فرق است و فرق آن دو به طورى که از روایات ائمه اهل بیت (علیه السام) برمى ‏آید این است که نبى کسى است که در خواب واسطه وحى را مى ‏بیند و وحى را می گیرد، ولى رسول کسى است که فرشته حامل وحى را در بیدارى مى ‏بیند و با او صحبت مى ‏کند. آنچه از داستان هاى حضرت ابراهیم (علیه السلام) برمى ‏آید این است که مقاماتى که آن جناب به دست آورد به همین ترتیبى بود که در این روایت آمده است. یعنى نخست مقام عبودیت و سپس نبوت و بعد رسالت، آن گاه خلت و در آخر امامت بود. اینک آیاتى که این ترتیب از آن ها استفاده مى ‏شود از نظر خواننده مى ‏گذرد: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً» (مریم/42- 41) از این آیه برمى ‏آید که آن روز که حضرت ابراهیم (علیه السلام) این اعتراض را به پدر خود می کرد که چرا چیزى مى ‏پرستى که نه مى ‏شنود و نه مى ‏بیند و نه دردى را از تو دوا می کند؟ نبى بود- و این آیه آنچه را که حضرت ابراهیم (علیه السلام) در آغاز ورودش در میانه قوم گفت تصدیق می کند. آن روز گفت: «إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ» (زخرف/27).

«وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى، قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ» (هود/69) این آیه راجع به آمدن فرشته نزد حضرت ابراهیم (علیه السلام) است که او را بشارت دادند به صاحب فرزند شدن و خبر دادند که براى نزول عذاب بر قوم حضرت لوط (علیه السلام) آمده ‏اند. این داستان در اواخر عمر حضرت ابراهیم (علیه السلام) و سنین پیرى او و بعد از جدایى از پدر و قومش اتفاق افتاده است که در آن ملائکه خدا را در بیدارى دیده و با آنان صحبت کرده است.

اینکه امام فرمودند: «خدا ابراهیم را قبل از آنکه خلیل و دوست خود قرار دهد رسول خود قرار داد»، آن را از آیه «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا» (نسا/125) استفاده کرده است. چون از ظاهرش برمى ‏آید اگر خداوند او را خلیل خود گرفت براى خاطر این ملت حنفیه ‏اى که وى به امر پروردگارش تشریع کرد بگرفت. چون مقام آیه مقام بیان شرافت و ارج کیش حنیف حضرت ابراهیم (علیه السلام) است که به خاطر شرافت آن کیش، حضرت ابراهیم (علیه السلام) به مقام خلت مشرف گردید.

کلمه خلیل از نظر مصداق خصوصى‏ تر از کلمه (صدیق) است چون دو نفر دوست همین که در دوستى و رفاقت صادق باشند کلمه صدیق بر آن دو صادق است ولى به این مقدار آن دو را خلیل نمى ‏گویند، بلکه وقتى یکى از آن دو را خلیل دیگرى مى ‏نامند که حوائج خود را جز به او نگوید، چون خلت به معناى فقر و حاجت است. و اینکه فرمود: مخداى تعالى ابراهیم را قبل از آنکه امام بگیرد خلیل خود گرفت» الخ، معنایش از بیان گذشته روشن گردید.

اینکه فرمود: «سفیه، امام مردم با تقوى نمى ‏شود» اشاره است به آیه شریفه «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ» (بقره/131- 130). خداى سبحان اعراض از کیش حضرت ابراهیم (علیه السلام) را که نوعى ظلم است سفاهت خوانده است و در مقابل آن اصطفا را ذکر کرده است، آن گاه آن را با سلام تفسیر کرد. استفاده این نکته از جمله (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ) الخ، محتاج به دقت است. آن گاه اسلام و تقوى را یکى و یا به منزله یک چیز دانسته و فرموده است: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (آل عمران/102) دقت فرمائید.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 418 تا 421 قالب : روایی موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  امامت حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)
124) ائمه (علیهم ‌السلام) فرمودند: ابراهیم نبى بود ولى امام نبود تا آنکه خداى تعالى فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» خداى تعالى در پاسخ درخواستش فرمود: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» و معلوم است کسى که بتى و یا وثنى و یا مجسمه‏ اى بپرستد، امام نمى ‏شود.

علامه طباطبایی: معناى این حدیث از آنچه گذشت روشن است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 421 و 422 قالب : روایی موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  امامت رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)
124) رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در تفسیر آیه ‏اى که حکایت کلام خداوند به حضرت ابراهیم (علیه السلام) است فرمودند: «کسى که به جاى سجده براى من براى بتى سجده کند، من او را امام نمی ‌کنم». آن گاه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: «این دعوت حضرت ابراهیم (علیه السلام) در من و برادرم على که هیچ یک هرگز براى بتى سجده نکردیم منتهى شد». علامه طباطبایی: این روایت از روایاتى است که دلالت بر امامت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) دارد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 422 قالب : روایی موضوع اصلی : پیامبر اعظم (صل‍ی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) گوینده : علامه طباطبایی
  شیوه صحیح اطاعت خداوند
124) رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در تفسیر جمله «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» فرمودند: اطاعت خداوند جز در کار نیک صورت نمى ‏گیرد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 422 قالب : روایی موضوع اصلی : اطاعت صحیح- پیروی صحیح گوینده : علامه طباطبایی
  نهی نافرمانى خداوند برای اطاعت از مخلوق
124) رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) ‏فرمودند: اطاعت هیچ مخلوقى در نافرمانى خداوند مشروع نیست.

علامه طباطبایی: معناى این حدیث از آنچه گذشت روشن است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 422 قالب : روایی موضوع اصلی : اطاعت صحیح- پیروی صحیح گوینده : علامه طباطبایی
  مصداق کلمات در «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»
124) صفوان جمال گفت: «ما در مکه بودیم. در آنجا گفتگو از آیه «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» به میان آمد، فرمود: «خدا آن را با محمد و على و امامان از فرزندان على تمام کرد آنجا که فرمود: «ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»»».

علامه طباطبایی: این روایت آیه شریفه را بر این مبنا معنا کرده است که مراد به لفظ (کلمه) امامت باشد همچنانکه در آیه «فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ» (زخرف/27-26) نیز به این معنا تفسیر شده است.

بنابراین معناى آیه این مى ‏شود که چون خداى تعالى حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به کلماتى که عبارت بود از امامت خودش و امامت اسحاق و ذریه او بیازمود و آن کلمات را با امامت محمد و امامان از اهل بیت او که از دودمان اسماعیل هستند تمام کرد، آن گاه این معنا را با جمله (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً) تا آخر آیه روشن ساخت.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 422 قالب : روایی موضوع اصلی : اهل بیت (علیهم السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  تشریع حج
125) اشاره به تشریع حج و نیز مامن بودن خانه خدا و مثابت، یعنى مرجع بودن آن دارد. {وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنا} [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 424 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حج گوینده : علامه طباطبایی
  معنای کلمه مثابه
125) کلمه (مثابه) از ماده (ث- و- ب) است که به معنای برگشتن است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 424 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
  رابطه دو جمله «جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً» و «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى»
125) (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى) الخ، کانّه این جمله عطف باشد بر جمله (جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً)، چون هر چند که جمله اول خبر و جمله دوم امر و انشا است، ولیکن به حسب معنا آن جمله نیز معناى امر را دارد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 424 قالب : قواعد عربی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
  نماز خواندن در مقام ابراهیم(علیه‌السلام)
125) و کلمه (مصلى) اسم مکان از صلاة به معنای دعا است و معنایش این است که از مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) مکانى براى دعا بگیرید. ظاهرا جمله (جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً) به منزله زمینه چینى است که به منظور اشاره به ملاک تشریع نماز به آن اشاره شده است و به همین جهت نفرمود: «در مقام ابراهیم نماز بخوانید» بلکه فرمود: «از مقام ابراهیم محلى براى نماز بگیرید». پس در این مقام، صریحا امر روى صلاة نرفته است، بلکه روى گرفتن محلى براى صلاة از مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) رفته است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 424 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حج گوینده : علامه طباطبایی
  معنای کلمه «عهد»
125) کلمه (عهد) در اینجا به معنای امر است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 424 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
  معنای تطهیر خانه خدا
125) 1. یا به معنای این است که خانه خدا را براى عبادت طواف کنندگان و نمازگزاران و کسانى که مى ‏خواهند در آن اعتکاف کنند، خالص و بلامانع سازند. بنابراین عبارت مورد بحث استعاره به کنایه می شود و اصل معنى چنین می شود: (ما به ابراهیم و اسماعیل عهد کردیم که خانه مرا خالص براى عبادت بندگانم کنید). و این خود نوعى تطهیر است. 2. یا به معنای تنظیف آن از کثافات و پلیدی هایى است که در اثر بى مبالاتى مردم در مسجد پیدا مى ‏شود. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 425 قالب : تفسیری موضوع اصلی : کعبه گوینده : علامه طباطبایی
  معنای رکوع و سجود
125) کلمه (رکع) و کلمه (سجود) هر دو جمع راکع و ساجد است و گویا مراد از این دو کلمه نمازگزاران باشد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 425 قالب : تفسیری موضوع اصلی : نماز گوینده : علامه طباطبایی
  استجابت دعای حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)
126) این آیه حکایت دعائى است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) کرد و خداوند دعایش را مستجاب کرد. چون خدا بزرگ تر از آن است که در کلام حقش دعائى را نقل کند که مستجاب نکرده باشد. حاشا بر اینکه کلام او مشتمل بر هجو و لغو هایى باشد که جاهلان، خود را با آن سرگرم می کنند با اینکه خودش فرمود: «وَ الْحَقَّ أَقُولُ» (ص/84) و «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ» (طارق/13).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 425 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  دعای حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) درباه اهالی مکه
126) بعد از آنکه حضرت ابراهیم (علیه السلام) امنیت شهر و روزی اهل مکه را درخواست کرد ناگهان متوجه شد که ممکن است در آینده‏ مردم مکه دو دسته شوند: یک دسته مؤمن و یکى کافر و دعایى که درباره اهل مکه کرد که خدا از میوه ‏ها روزیشان کند شامل هر دو دسته مى ‏شود و او قبلا از کافران و آنچه به غیر خدا می ‌پرستیدند بیزارى جسته بود، لذا در جمله مورد بحث عمومیت دعاى خود را مقید به قید (مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ) کرد و گفت: «خدایا روزى را تنها به مؤمنین از اهل مکه بده» تا تبرّى خود را از کفار همه جا رعایت کرده باشد. ولیکن جوابى داده شد که شامل مؤمن و کافر هر دو شد. در این جواب این نکته بیان شد که از دعاى وى آنچه بر طبق جریان عادى و قانون طبیعت است مستجاب است و خداوند در استجابت دعایش خرق عادت نمی ‌کند و ظاهر حکم طبیعت را باطل نمى‏ سازد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 425 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  درخواست کرامت برای مکه در دعای حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)
126) حضرت ابراهیم (علیه السلام) که مى ‏خواست تنها در حق مؤمنین مکه دعا کند، جا داشت بگوید: «و ارزق من آمن من اهله من الثمرات» چرا اینطور نگفت؟ بلکه گفت: «و اهل مکه را از ثمرات روزى ده آنان را که از ایشان ایمان مى ‏آورند»؟ پاسخ: منظور حضرت ابراهیم (علیه السلام) این بود که کرامت و حرمتى براى شهر مکه که بیت الحرام در آنجاست از خداوند بگیرد نه براى اهل آن. چون بیت الحرام در سرزمینى واقع شده است که کشت و زرعى در آن نمى ‏شود و اگر درخواست حضرت ابراهیم (علیه السلام) نمى‏ بود، این شهر هرگز آباد نمى ‏شد و اصلا کسى در آنجا دوام نمى ‏آورد. لذا حضرت ابراهیم (علیه السلام) خواست تا با دعاى خود شهر مکه را معمور و در نتیجه خانه خدا را آباد کند. به این جهت گفت: «و ارزق اهله». [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 426 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  معنای کلمه «امتعه»
126) کلمه (امتعه) که از باب تفعیل است به صورت (امتعه) یعنى از باب افعال نیز قرائت شده است و تمتیع و امتاع هر دو به یک معنا است و آن برخوردار کردن است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 426 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
  احترام کعبه
126) در جمله «ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ» به اکرام و حرمت بیشترى براى خانه خدا اشاره شده است تا حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) نیز خشنودتر شود.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 426 و 427 قالب : تفسیری موضوع اصلی : کعبه گوینده : علامه طباطبایی
  نماز در مقام ابراهیم
125) کتانی از امام صادق (علیه السلام) از مردى پرسید که دو رکعت نماز در مقام ابراهیم را که بعد از طواف حج و عمره واجب است فراموش کرده است؟ امام فرمودند: اگر در شهر مکه یادش آمد دو رکعت در مقام ابراهیم بخواند چون خداى عزوجل فرموده است: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى». اما اگر از مکه رفته بود و آن گاه یادش آمد، من دستور نمی ‌دهم که برگردد.

علامه طباطبایی: قریب به این معنا را شیخ در تهذیب (ج 5 حدیث 458) و عیاشى در تفسیرش (ج 1 ص 58 حدیث 91) به چند سند روایت کرده ‏اند و خصوصیات حکم، یعنى نماز در مقام ابراهیم و اینکه باید پشت مقام باشد همچنانکه در بعضى روایات آمده است که احدى نباید دو رکعت نماز طواف را جز در پشت مقام بخواند تا آخر حدیث، همه از کلمه (من) و کلمه (مصلى) در جمله (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى) استفاده شده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 432 قالب : روایی موضوع اصلی : حج گوینده : علامه طباطبایی
  مصداق طهارت کعبه
125) امام صادق (علیه‌السلام) در ذیل جمله «أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ» الخ فرمودند: یعنى مشرکین را از آن دور کن.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 432 و 433 قالب : روایی موضوع اصلی : کعبه گوینده : علامه طباطبایی
  طهارت در ورود به مکه
125) امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خداى عزوجل در کتابش‏ مى ‏فرماید: «طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» و به همین جهت جا دارد بنده خدا وقتى وارد مکه مى ‏شود طاهر باشد و عرق و کثافات را از خود بشوید و خود را پاکیزه کند.

علامه طباطبایی: این معنا در روایاتى دیگر نیز آمده است و اینکه ائمه (علیه السلام) طهارت شخص وارد به مکه را از طهارت مورد (بیت) که در آیه آمده است استفاده کرده ‏اند، به ضمیمه آیات دیگر مانند آیه «الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ» (نور/26) و امثال آن بوده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 432 و 433 قالب : روایی موضوع اصلی : مکه گوینده : علامه طباطبایی
  داستان ملاقات حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) با همسران حضرت اسماعیل(علیه‌السلام)
125) ابن عباس گفت: بعد از آنکه حضرت ابراهیم (علیه السلام)، اسماعیل و هاجر را به مکه آورد و در آنجا گذاشت و رفت، بعد از مدتى که قوم جرهم آمدند و با اجازه هاجر در آن سرزمین منزل کردند، اسماعیل هم به سن ازدواج رسید و با دخترى از ایشان ازدواج کرد. هاجر از دنیا رفت. پس حضرت ابراهیم (علیه السلام) از همسرش ساره اجازه خواست تا سرى به هاجر و اسماعیل بزند. ساره با این شرط موافقت کرد که در آنجا از مرکب خود پیاده نشود. حضرت ابراهیم (علیه السلام) به سوى مکه حرکت کرد. وقتى رسید فهمید هاجر از دنیا رفته است، لاجرم به خانه اسماعیل رفت و از همسر او پرسید: «شوهرت کجاست؟» گفت: «اینجا نیست رفته شکار کند». حضرت اسماعیل (علیه السلام) رسمش این بود که در داخل حرم شکار نمی ‌کرد، همیشه مى ‏رفت بیرون حرم شکار مى ‏کرد و برمى ‏گشت. حضرت ابراهیم (علیه السلام) به آن زن گفت: «آیا مى ‏توانى از من پذیرایى کنى؟» گفت: «نه چون چیزى در خانه ندارم و کسى هم با من نیست که بفرستم طعامى تهیه کند». حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمودند: «وقتى همسرت به خانه آمد سلام مرا به او برسان و بگو عتبه خانه ‏ات را عوض کن». این سفارش را کرد و رفت. از آن سو نگر که چون حضرت اسماعیل (علیه السلام) به خانه آمد. بوى پدر را احساس کرد. به همسرش فرمود: «آیا کسى به خانه آمد؟» گفت: «آرى پیرمردى داراى شمائلى چنین و چنان آمد». منظور زن از بیان شمایل آن جناب توهین به حضرت ابراهیم (علیه السلام) و سبک شمردن او بود. حضرت اسماعیل (علیه السلام) پرسید: «راستى سفارشى و پیامى نداد؟» گفت: «چرا به من گفت: «به شوهرت وقتى آمد سلام برسان و بگو عتبه در خانه ‏ات را عوض کن».» حضرت اسماعیل (علیه السلام) منظور پدر را فهمید و همسر خود را طلاق گفت و با زنى دیگر ازدواج کرد. بعد از مدتى که خدا مى ‏داند دوباره حضرت ابراهیم (علیه السلام) از ساره اجازه گرفت تا به زیارت حضرت اسماعیل (علیه السلام) بیاید. ساره اجازه داد اما به این شرط که پیاده نشود. حضرت ابراهیم (علیه السلام) حرکت کرد و به مکه به در خانه اسماعیل آمد. از همسر او پرسید: «شوهرت کجا است؟» گفت: «رفته است تا شکارى کند و ان شاء اللَّه به زودى برمى ‏گردد فعلا پیاده شوید خدا رحمتت کند». حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمود: «آیا چیزى براى پذیرایى من در خانه دارى؟» گفت: «بلى و بلا درنگ قدحى شیر و مقدارى گوشت بیاورد». حضرت ابراهیم (علیه السلام) او را به برکت دعا کرد و اگر همسر حضرت اسماعیل (علیه السلام) آن روز براى حضرت ابراهیم (علیه السلام) نان و یا گندم و یا جوى و یا خرمایى آورده بود نتیجه دعاى حضرت ابراهیم (علیه السلام) این می ‌شد که شهر مکه از هر جاى دیگر دنیا داراى گندم و جو و خرماى بیشترى مى ‏شد. به هر حال همسر حضرت اسماعیل (علیه السلام) به آنجناب گفت: «پیاده شوید تا سرت را بشویم». ولى حضرت ابراهیم (علیه السلام) پیاده نشد. لا‌جرم عروسش این سنگى را که فعلا مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) است بیاورد و زیر پاى او نهاد و حضرت ابراهیم (علیه السلام) قدم بر آن سنگ گذاشت که تا کنون جاى قدمش در آن سنگ باقى است. آن گاه آب آورد و سمت راست سر حضرت ابراهیم (علیه السلام) را بشست. آن گاه مقام را به طرف چپ او برد، و سمت چپ سرش را بشست و اثر پاى چپ حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز در سنگ بماند. آن گاه حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمود: «چون شوهرت به خانه آمد سلامش برسان و به وى بگو: حالا درب خانه ‏ات درست شد». این را گفت و رفت. پس چون حضرت اسماعیل (علیه السلام) به خانه آمد بوى پدر را احساس کرد و از همسرش پرسید: «آیا کسى به نزدت آمد؟». گفت: «بلى پیرمردى زیباتر از هر مرد دیگر و خوشبوتر از همه مردم نزدم آمد و به من چنین و چنان گفت و من به او چنین و چنان گفتم و سرش را شستم و این جاى پاى اوست که بر روى این سنگ مانده است»، حضرت اسماعیل (علیه السلام) گفت: «او پدرم حضرت ابراهیم (علیه السلام) است».

علامه طباطبایی: قریب به این معنا را قمى در تفسیرش نقل کرده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 433 و 434 قالب : روایی موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  بررسى اخبارى که به امور خارق العاده در باره کعبه و حجر الاسود و سنگ مقام اشاره دارند
125) امام صادق (علیه السلام) فرمودند: حضرت ابراهیم (علیه السلام) در بادیه شام منزل داشت، همین که هاجر اسماعیل را بزاد ساره غمگین گشت، چون او فرزند نداشت و به همین جهت همواره حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در خصوص هاجر اذیت می ‌کرد و غمناکش مى ‏ساخت. حضرت ابراهیم (علیه السلام) نزد خداوند شکایت کرد. خداى عزوجل به او وحى فرستاد که زن به منزله دنده کج است اگر به همان کجى وى بسازى از او بهره‏ مند مى ‏شوى و اگر بخواهى راستش کنى او را خواهى شکست. آن گاه دستورش داد تا اسماعیل و مادرش را از شام بیرون بیاورد. حضرت ابراهیم (علیه السلام) پرسید: «پروردگارا کجا ببرم؟». فرمود: «به حرم من و امن من و اولین بقعه‏ اى که در زمین خلق کرده ‏ام و آن سرزمین مکه است». پس از آن خداى تعالى جبرئیل را با براق برایش نازل کرد و هاجر و اسماعیل را و خود حضرت ابراهیم (علیه السلام) را بر آن سوار نموده به راه افتاد. حضرت ابراهیم (علیه السلام) از هیچ نقطه خوش آب و هوا و از هیچ زراعت و نخلستانى نمى ‏گذشت مگر اینکه از جبرئیل مى ‏پرسید: «اینجا باید پیاده شویم؟ اینجا است آن محل؟». جبرئیل مى ‏گفت: «نه پیش برو پیش برو». همچنان پیش راندند تا به سرزمین مکه رسیدند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) هاجر و اسماعیل را در همین محلى که خانه خدا در آن ساخته شد پیاده کرد. چون با ساره عهد بسته بود که خودش پیاده نشود تا نزد او برگردد. در محلى که فعلا چاه زمزم قرار دارد درختى بود هاجر پارچه ‏اى که همراه داشت را روى شاخه درخت انداخت تا در زیر سایه آن راحت باشد. همین که حضرت ابراهیم (علیه السلام) خانواده‏ اش را در آنجا منزل داد و خواست تا به طرف ساره برگردد هاجر (که راستى ایمانش شگفت ‏آور و حیرت انگیز است یک کلمه پرسید) «آیا ما را در سرزمینى مى ‏گذارى و مى ‏روى که نه انیسى و نه آبى و نه دانه ‏اى در آن هست؟». حضرت ابراهیم (علیه السلام) گفت: «خدایى که مرا به این عمل فرمان داده است از هر چیز دیگرى شما را کفایت است». این را گفت و راهى شام شد. همین که به کوه (کداء که کوهى در ذى طوى) است رسید نگاهى به عقب (و در درون این دره خشک) انداخت و گفت: «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ» (ابراهیم/37) این را بگفت و برفت. پس همین که آفتاب طلوع کرد و پس از ساعتى هوا گرم شد، اسماعیل تشنه گشت. هاجر برخاست و در محلى که امروز حاجیان سعى مى ‏کنند بیامد و بر بلندى صفا برآمد. دید که در آن بلندى دیگر چیزى چون آب برق می ‌زند. خیال کرد آب است. از صفا پائین آمد و دوان دوان به‌ان سو شد تا به مروه رسید. همین که بالاى مروه رفت اسماعیل از نظرش ناپدید شد (گویا لمعان سراب مانع دیدنش شده است). ناچار دوباره به طرف صفا آمد و این عمل را هفت نوبت تکرار کرد. در نوبت هفتم وقتى به مروه رسید، این بار اسماعیل را دید و دید که آبى از زیر پایش جریان یافته است، پس نزد او برگشته از دور کودک مقدارى شن جمع آورى نموده و جلو آب را گرفت. چون آب جریان داشت. از همان روز آن آب را زمزم نامیدند چون زمزم معناى جمع کردن و گرفتن جلو آب را مى ‏دهد.

از وقتى این آب در سرزمین مکه پیدا شد مرغان هوا و وحشیان صحرا به طرف مکه آمد و شد را شروع کردند و آنجا را محل امنى براى خود قرار دادند. از سوى دیگر قوم جرهم که در ذى المجاز عرفات منزل داشتند دیدند که مرغان و وحشیان به آن سو آمد و شد می کنند، آن قدر که فهمیدند در آنجا لانه دارند. لاجرم آن ها را تعقیب کردند تا رسیدند به یک زن و یک کودک که در آن محل زیر درختى منزل کرده ‏اند. فهمیدند که آب به خاطر آن دو تن در آنجا پیدا شده است. از هاجر پرسیدند: «تو کیستى؟ و اینجا چه مى ‏کنى؟ و این بچه کیست؟». گفت: «من کنیز ابراهیم خلیل الرحمانم و این فرزند او است که خداوند از من به او ارزانى داشته است. خداى تعالى او را مامور کرد که ما را به اینجا آورد و منزل دهد». قوم جرهم گفتند: «حال آیا به ما اجازه می دهى که در نزدیکى شما منزل کنیم؟». هاجر گفت: «باید باشد تا ابراهیم بیاید».

بعد از سه روز حضرت ابراهیم (علیه السلام) آمد. هاجر عرضه داشت که در این نزدیکى مردمى از جرهم سکونت دارند. از شما اجازه مى ‏خواهند در این سرزمین نزدیک به ما منزل کنند. آیا اجازه‏ شان مى ‏دهى؟». حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمودند: «بله». هاجر به قوم جرهم اطلاع داد، آمدند و نزدیک وى منزل کردند و خیمه ‏هایشان را برافراشتند و هاجر و اسماعیل با آنان مانوس شدند.

بار دیگر که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به دیدن هاجر آمد جمعیت بسیارى در آنجا دید و سخت خوشحال شد. رفته رفته اسماعیل به راه افتاد و قوم جرهم هر یک نفر از ایشان یکى و دو تا گوسفند به اسماعیل بخشیده بودند و هاجر و اسماعیل با همان گوسفندان زندگى می کردند. همین که اسماعیل به حد مردان برسید خداى تعالى دستور داد تا خانه کعبه را بنا کنند تا آنجا که امام فرمود: و چون خداى تعالى به ابراهیم دستور داد کعبه را بسازد و او نمى ‏دانست کجا بنا کند، جبرئیل را فرستاد تا نقشه خانه را بکشد- تا آنجا که فرمود- ابراهیم شروع به کار کرد. اسماعیل از ذى طوى مصالح آورد و آن جناب خانه را تا نه ذراع بالا برد. مجددا جبرئیل جاى حجر الاسود را معلوم کرد و ابراهیم سنگى از دیوار بیرون کرده و حجر الاسود را در جاى آن قرار داد. همان جایى که الآن هست. بعد از آنکه خانه ساخته شد، دو درب برایش درست کرد: یکى به طرف مشرق و درى دیگر طرف مغرب. درب غربى مستجار نامیده شد. سقف خانه را با تنه درخت ها و شاخه اذخر بپوشانید و هاجر پتویى که با خود داشت بر در کعبه بیفکند و زیر آن چادر زندگى کرد. بعد از آنکه خانه ساخته شد، حضرت ابراهیم و اسماعیل (علیهما سلام) عمل حج انجام دادند. روز هشتم ذى الحجه جبرئیل نازل شد و به حضرت ابراهیم (علیه السلام) گفت: «ارتو من الماء» به قدر کفایت آب بردار چون در منى و عرفات آب نبود. به همین جهت هشتم ذى الحجه روز ترویه نامیده شد. پس حضرت ابراهیم (علیه السلام) را از مکه به منى برد و شب را در منى بسر بردند و همان کارها که به آدم دستور داده بود را به حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز دستور داد.

حضرت ابراهیم (علیه السلام) بعد از فراغت از بناى کعبه گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ». (1)

علامه طباطبایی: این خلاصه ‏اى است از اخبار این داستان، آن هم اخبارى که خلاصه آن را بیان کرده است و هم در این اخبار و هم در اخبار دیگر امور خارق العاده ‏اى آمده است. از آن جمله آمده است که خانه کعبه اولین بارى که پیدا شد به صورت قبه ‏اى از نور بود که آن را براى آدم نازل کردند و در همین محل که حضرت ابراهیم (علیه السلام) کعبه را ساخت قرار دادند و این قبه هم چنان بود تا آنکه در طوفان نوح که دنیا غرق در آب شد خداى تعالى آن را بالا برد و از غرق شدن حفظ کرد و به همین جهت کعبه را بیت عتیق (خانه قدیمى) نام نهادند.

در بعضى اخبار آمده است که خداى عزوجل پایه ‏هاى خانه را از بهشت نازل کرد.

در بعضى دیگر آمده است حجر الاسود از بهشت نازل شده است و در آن روز از برف سفیدتر بود و در زمین به خاطر این که کفار به آن دست مالیدند سیاه شد.

یکى از دو امام باقر و صادق (علیهما سلام) فرمودند: حضرت ابراهیم (علیه السلام) مأمور شد تا پایه‏ هاى کعبه را بالا ببرد و آن را بسازد. مناسک، یعنى طریقه حج این خانه را به مردم بیاموزد. پس حضرت ابراهیم و اسماعیل (علیهما سلام) خانه را در هر روز به بلندى یک ساق بنا کردند تا به محل حجرالاسود رسیدند. امام ابو جعفر می ‌فرماید: در این هنگام از کوه ابوقبیس ندایى برخاست که اى ابراهیم تو امانتى نزد من دارى. پس حجرالاسود را به ابراهیم داد و او در جاى خود به کار برد. (2)

امام باقر (علیه السلام) در جواب از سوالی درباره حجرالاسود فرمودند: سه تا سنگ از سنگ هاى بهشت به زمین نازل شد: اول حجرالاسود بود که آن را به ودیعه به حضرت ابراهیم (علیه السلام) دادند. دوم مقام ابراهیم بود و سوم سنگ بنى اسرائیل بود.(3)

در بعضى از روایات آمده است که حجر الاسود قبلا فرشته ‏اى از فرشتگان بوده است.

علامه طباطبایی: نظائر این معانى در روایات عامه و خاصه بسیار است و چون یک یک آن ها خبر واحد است و نمى ‏شود به مضمونش اعتماد کرد و از مجموع آن ها هم چیزى استفاده نمى ‏شود، لذا نه تواتر لفظى دارند و نه معنوى، ولیکن چنان هم نیست که در ابواب معارف دینى مشابه نداشته باشد چون نوعا روایاتى که در ابواب مختلف معارف وارد شده است همینطورند و لذا اصرارى نیست که آن ها را طرد و به کلى رد کنیم.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 434 تا 445 قالب : روایی موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  الگو بودن زندگی حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) برای سالکان راه خدا
124) وقتى به داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) مراجعه مى ‏کنیم، مى ‏بینیم که این سرگذشت یک دوره کامل از سیر عبودیت را در بر دارد. حرکتى که از نفس بنده آغاز گشته است و به قرب خداوند منتهى مى ‏شود.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 448 و 449 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
  رابطه احکام حج در زمان حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) و زمان پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)
125) خصوصیاتى را که حضرت ابراهیم (علیه السلام) در عمل حج تشریع کرد براى ما نامعلوم است، ولى این عمل همچنان در میانه عرب جاهلیت یک شعار دینى بود تا آنکه پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) مبعوث شد و احکامى در آن تشریع کرد که نسبت به آنچه حضرت ابراهیم (علیه السلام) تشریع کرده بود مخالفتى نداشت بلکه در حقیقت مکمل آن بود.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 449 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حج گوینده : علامه طباطبایی
  عباداتى که توسط انبیاء(ع) تشریع شده تمثال‏هایى از سیر عبودى آنان است‏
124) عباداتى که در دین تشریع شده است (که بر همه تشریع کنندگان آن بهترین سلام باد) صورت هایى از توجه کمّلین از انبیا به سوى پروردگارشان است. تمثال ‏هایى است که مسیر انبیا (علیه السلام) را از هنگام شروع تا ختم مسیر حکایت می کند، سیرى که آن حضرات به سوى مقام قرب و زلفى داشتند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 449 و 450 قالب : تفسیری موضوع اصلی : پیامبران گوینده : علامه طباطبایی
  نفت محصول دعا - نصرت عزتي ساميان
126) بعید نیست نفت موجود در کشور عربستان که آن کشور را بعنوان بزرکترین صادر کننده نفت مطرح نموده محصول همین دعای حضرت ابراهیم (ع) باشد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : قالب : تفسیری موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : نصرت عزتی سامیان
  کلمات چیست؟ - سيد علي بهبهاني
124) 1. مراد، ده سنت مربوط به طهارت و پاکیزگی است که از ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) به یادگار مانده است. ازاین سنن پنج سنت مربوط به سر و پنج سنت مربوط به بدن است. این سنتهای ده‌گانه عبارت است از کوتاه کردن شارب، مضمضه، استنشاق، مسواک زدن، باز کردن میان موی سر، ناخن گرفتن، ختنه کردن، ستردن موی زهار و موی زیر بغل و شستن موضع بول و غایط با آب
این وجه پذیرفتنی نیست؛ زیرا سنتهای ساده مزبور هرگز نمی‌تواند کلمات تامه‌ای باشد که خدای سبحان بخواهد با آنها یکی از انبیای اولواالعزم را بیازماید؛ به ویژه اگر برای رساندن حضرت ابراهیم به مقام شامخ امامت باشد
2. منظور، حدود سی خصلت از خصال اسلام است، و آن‌ها اوصافی است که در سوره‌های «توبه»، «مؤمنون»، «احزاب» و «معارج» آمده است: ﴿التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف والناهون عن‌المنکر والحافظون لحدود الله وبشّر المؤمنین) 1 ﴿الّذین هم فی‏صلاتهم خاشعون٭ و الّذین هم عن اللغو معرضون٭ و الّذین هم للزکوة فاعلون٭ و الّذین هم لفروجهم حافظون٭ إلاّ علی أزواجهم أو ما ملکت أیمانهم فإنّهم غیر ملومین٭ فمن ابتغی وراء ذلک فأولئک هم العادون٭ و الّذین هم لأماناتهم و عهدهم راعون٭ و الّذین هم علی صلواتهم یحافظون) 2 ﴿إنّ المسلمین والمسلمات والمؤمنین والمؤمنات والقانتین والقانتات والصادقین والصادقات والصابرین والصابرات والخاشعین والخاشعات والمتصدّقین والمتصدّقات والصائمین والصائمات والحافظین فروجهم والحافظات والذاکرین الله کثیراً والذاکرات أعد الله لهم مغفرةً وأجراً عظیماً) 3 ﴿الّذین هم علیصلاتهم دائمون٭ و الّذین فی أموالهم حقّ معلوم٭ للسائل و المحروم٭ و الّذین یصدّقون بیوم الدّین٭ و الّذین هم من عذاب ربّهم مشفقون٭ إنّ عذاب ربّهم غیر مأمون٭ و الّذین هم لفروجهم حافظون٭ إلاّ علی أزواجهم أوما ملکت أیمانهم فإنّهم غیر ملومین٭ فمن ابتغی وراء ذلک فأولئک هم العادون٭ و الّذین هم لأماناتهم و عهدهم راعون٭ و الّذین هم بشهاداتهم قائمون٭ و الّذین هم علی صلاتهم یحافظون)
اوصاف مذکور در این آیات، یعنی توبه، عبادت، حمد، سیاحت، رکوع، سجود، امر به معروف، نهی از منکر، حفظ حدود الهی، ایمان، اسلام، قنوت، صدق، صبر، خشوع، تصدّق، روزه‌داری، پاک‌دامنی، ذِکر، اعراض از لغو، زکات، رعایت عهد، رعایت امانت، محافظت بر نماز، مداومت بر نماز و مانند آن را صرف نظر از تکرار و کمبود از نصاب ادعا شده نمی‌توان مصداق کلمات دانست؛ زیرا اولاً، ویژگیهای مزبور جزو اوصاف عامّه مؤمنان است که همگان به آنها مأمور و مورد آزمون‌اند. ثانیاً، هیچ دلیل تعیین‌کننده‌ای نیست که مراد از کلمات در آیه مورد بحث اوصاف یاد شده باشد. ثالثاً، آن کلمات، دستور خدای سبحان است که از راه وحی به یک پیامبر ابلاغ می‌شود؛ در حالی که اگر مراد از ﴿إماماً﴾، «نبیّاً» باشد، نمی‌توان پیش از رسیدن آن مقام والا به حضرت خلیل‌الرحمان یا نیل ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) بدان مقام، آن اوصاف را به وی نسبت داد.
3. مراد، امامت، تطهیر بیت الله، بالا بردن دیوارهای آن و اسلام است که در ادامه آیه مورد بحث و آیات پس از آن بازگو شده است. این وجه نیز مردود است؛ زیرا آزمون الهی درباره انبیا(علیهم‌السلام) نوعاً از طریق وحی است. ابتلای ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) نیز چنین بود؛ پس آن حضرت پیش از این آزمون به مقام نبوّت نایل شده بود؛ بنابراین، آنچه را در این وجه، مصداق کلمات آزمونی پنداشته شده نمی‌توان مقدمه و زمینه نیل حضرت ابراهیم به مقام امامت، به معنای نبوت، دانست و اگر برای نیل به مقام امامتِ بعد از نبوت است در صورتی که از امور مهم باشد قابل طرح و ابداء است.
4. با توجه به نقدهایی که بر این گونه از وجوه که برخی شمار آن را تا سیزده نیز گفته‌اند وارد است، می‌توان گفت: مراد از «کلمات» در آیه شریفه مورد بحث، امور مهمی همچون جدا شدن و دوری گزیدن از قوم خود، مبارزه با بت‌پرستی، بت‌شکنی، محاجّه با نمرود، صبر بر افکنده شدن در آتش، هجرت از وطن خویش، مهمانداری، امتحان به قربانی کردن فرزند و مانند آن است که پیش از این بر حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) گذشته است.
خدای سبحان در معرفی ابراهیم(علیه‌السلام) فرمود: او کاملاً و به خوبی وفا کرد؛ ﴿وإبراهیم الذی وفّی) پس آن کلمات، عهدهای الهی بوده است؛ چنان‌که از ارجاع ضمیر جمع‏مؤنث (هُنَّ) به کلمات معلوم می‌شود که آنها حقایقی وجودی بوده، نه الفاظ و حروف و مفاهیم، وگرنه می‌فرمود: «فأتمّها»؛ چنان‌که ارجاع ضمیر «هُم» به اسما، در آیه شریفه ﴿وعلّم ادم الأسماء کلّها ثمّ عرضهم علی الملائکة) نیز بر همین اساس است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : آیت الله جوادی آملی