از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(لا اکراه فی الدین ):(هیچ اکراه و اجباری در این دین نیست )،اکراه به معنای اجبار به انجام عملی بدون رضایت است و جهت این مطلب آنست که دین سلسله ای از معارف علمی و عملی است که اعتقادات را تشکیل می دهند واعتقاد از امور قلبی است که حکم اکراه در آنها معنی ندارد و کاربرد اکراه دراعمال ظاهری است چون اعتقاد قلبی برای خود علل و اسباب دیگری از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد،و محال است که مثلا جهل ،علم را نتیجه دهد (قد تبین الرشد من الغی ):(همانا کمال از ضلال متمایز و آشکار است ) (رشد)رسیدن به واقع و حقیقت امر و وسط طریق است ،(غی )عدول و فراموش کردن هدف وغایت است به نحوی که نداند که چه می خواهد و اینها مخالف هم هستند ورشد و غی اعم از هدایت وضلالت میباشند و اکراه و اجبار در اموری هستند که آمر مقصد مهمی داشته باشد که نتواند فلسفه آن را به مأمور بفهماند، ناگزیرمتوسل به اکراه می شود یابه جهت فهم ناقص مأمور و یابه علت دیگر در حالی که اسلام دینی است که رشد و هدایت در پیروی از آن و گمراهی و غی در ترک آن است و موجبی برای اکراه نمودن شخصی بر آن وجود ندارد،چون (خیر)آن واضح است و نیازی به اجبار و اکراه در آن نیست و این آیه شریفه دلالت می کندکه مبنا و اساس دین اسلام شمشیر و خون نیست و کسانی که حکم جهاد را به جهت این سخن استدلال می آورند، باید بدانند که جهاد برای گسترش اجباری دین نیست ،بلکه برای احیاء حق و دفاع از نفیس ترین سرمایه های فطرت یعنی توحید،می باشد، اما پس از گسترش توحید دیگر اسلام اجازه نمی دهد به حقوق یکدیگر تجاوز کرده و یا نزاع و جدال کنند، (فمن یکفر بالطاغوت ):(پس هر کس به طغیانگران کافر شود...)(طاغوت )به معنای طغیان و تجاوز از حد است وتاحدی مبالغه در طغیان را هم می رساند و این کلمه در مواردی استعمال می شودکه وسیله طغیان باشند ،مانند اقسام معبودهای غیر خدا مثل بتها و شیطانها وجنیان و پیشوایان ضلالت از قبیل رهبران مسلکهای فکری و قراردادی وخداوند کفر به طاغوت را مقدم بر ایمان به خود قرار داد، برای آن بود که موافق ترتیبی ذکر کرده باشد که با فعل جزا مناسب است ، چون فعل جزای شرطاستمساک به عروه الوثقی است و استمساک یعنی ترک هر کار و متمسک شدن به عروه الوثقی پس اقتضاء می کند که انسان ابتدا طاغوت را ترک نماید و از غیر خدامنقطع شود ،آنگاه به عروه الوثقی متمسک گردد، (ویؤمن بالله )و به خدا ایمان آورد)وایمان به خدا همان گرفتن و تمسک به عروه الوثقی است ، (فقد استمسک بالعروه الوثقی ):(به تحقیق بردستاویزی محکم چنگ زده است )استمساک به معنای محکم چسبیدن و چنگ زدن به چیزی است و (عروه )به هر دستگیره یا به گیاهان ریشه دار و آنهایی که برگشان نمی ریزد نیز اطلاق می شود و در اصل به معنای (تعلق )می باشد و جمله مورد بحث استعاره است و می فرماید: رابطه ایمان با سعادت رابطه دستگیره ظرف بامظروف یا محتوای ظرف است ، یعنی همانطور که گرفتن ظرف یا برداشتن و استفاده از محتوای آن بدون گرفتن دستگیره آن ممکن نیست ، همانطور هم رسیدن به سعادت بدون ایمان به خدا وکفر به طاغوت میسر نمی شود،(لا انفصام لها و الله سمیع علیم ):(دستاویزی که ناگسستنی است و خدا بسیار شنوا و داناست )،یعنی نه منقطع می شود و نه منکسر می گردد و این جمله (لاانفصام لها)حالیه است که (عروه )راتوضیح می دهدو سپس می فرماید: خدا شنوا و داناست ،چون ایمان و کفر هم متعلق به قلب وهم متعلق به زبان می باشد و خداوند از هر دو آنها آگاه است . [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  فاطمه پورمحمدي - ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»
در اینکه این آیه درباره چه دسته‏اى است 5 قول است:
1- درباره اهل کتاب فقط که از آنها «جزیه» گرفته میشد (از: حسن، قتاده و ضحاک) 2- درباره همه کفار ولى پس از آن با آیه قتال نسخ شد (از سدى) 3- مراد اینست که اگر کسى پس از جنگ وارد اسلام شد نگوئید که به اکراه، اسلام را پذیرفته است زیرا پس از جنگ وقتى به میل و رضاى خودش مسلمان شد اسلامش درست است و او مجبور نبوده است (از: زجاج) 4- این آیه درباره دسته‏اى معین از انصار نازل شد همانطور که از ابن عباس نقل کردیم.
5- هدف، دسته مخصوصى نیست بلکه بطور کلى معناى آیه اینست که در دین که یک مسئله اعتقادى و قلبى است، اکراه و اجبار نمیباشد و بنده، آزاد و مخیر است و اگر کسى را به گفتن شهادتین مجبور نمایند و او هم بگوید این گفتن، دین نیست و متقابلا کسى را مجبور کنند و کلمه کفر آمیز بگوید، کافر نخواهد بود زیرا ایمان و کفر مربوط بزبان نیست و به قلب و باطن بستگى دارد و مقصود از دین هم همان دین معروف یعنى اسلام است یعنى دینى که خدا، آن را برگزیده است. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
«فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»
در معناى «طاغوت» 5 قول است:
1- شیطان: از مجاهد، قتاده و از حضرت صادق علیه السلام نیز روایت شده است.
2- کاهن: از سعید بن جبیر.
3- ساحر: از ابى العالیه.
4- طغیانگران از جن و انس.
5- بت‏ها و بر آنچه غیر از خدا مورد پرستش و عبادت قرار گیرد.
خلاصه و جامع همه این معانى اینکه هر کس کافر شود به آنچه مخالف امر و
فرمان خداست. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد علي بهبهاني - تفسیر تسنیم
پذیرش دین خدا بر هر مکلّفی شرعاً واجب است؛ لیکن در نظام تشریعی اسلام قانون اجبار بر قبول دین جعل نشده است، چنان‏که در نظام تکوینی جهان جبر مانند تفویض باطل است.
سِرّ عدم اجبار در پذیرش دین آن است که حق از باطل به طور شفاف جداست و برای قبول مطلب روشن نیازی به اجبار نیست؛ افزون بر این، اجبار در امر قلبی اثر ندارد.
کفر به طاغوت و ایمان به خدا همان التزام عملی به توحید است و تقدیم کفر به طاغوت بر ایمان به الله، برای غبارروبی از فطرت و درخشش اصل ایمان است، پس کفر به طاغوت، اصل نیست تا ایمان به خدا، فرع آن باشد.
کفر به طاغوت در همه شئون فردی و اجتماعی، وظیفه آحاد امّت اسلامی است. کفر به طاغوت و ایمان به خدا، ابزار گرفتن دستگیره محکم دین است تا انسان در مشکلات مادی و معنوی سقوط نکند و به سعادت دنیایی و آخرتی دست یابد، پس دین حافظ انسانهاست و خداوندْ شنوای داناست و هیچ چیز از او پنهان نیست. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
پذیرش دین خدا بر هر مکلّفی شرعاً واجب است؛ لیکن در نظام تشریعی اسلام قانون اجبار بر قبول دین جعل نشده است، چنان‏که در نظام تکوینی جهان جبر مانند تفویض باطل است.
سِرّ عدم اجبار در پذیرش دین آن است که حق از باطل به طور شفاف جداست و برای قبول مطلب روشن نیازی به اجبار نیست؛ افزون بر این، اجبار در امر قلبی اثر ندارد.
کفر به طاغوت و ایمان به خدا همان التزام عملی به توحید است و تقدیم کفر به طاغوت بر ایمان به الله، برای غبارروبی از فطرت و درخشش اصل ایمان است، پس کفر به طاغوت، اصل نیست تا ایمان به خدا، فرع آن باشد.
کفر به طاغوت در همه شئون فردی و اجتماعی، وظیفه آحاد امّت اسلامی است. کفر به طاغوت و ایمان به خدا، ابزار گرفتن دستگیره محکم دین است تا انسان در مشکلات مادی و معنوی سقوط نکند و به سعادت دنیایی و آخرتی دست یابد، پس دین حافظ انسانهاست و خداوندْ شنوای داناست و هیچ چیز از او پنهان نیست. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
دین در جمله ﴿لااِکراهَ فِی الدِّین﴾ همان خطوط کلی و اصول آن است نه منهاج و شریعت، یعنی فروع فقهی و حقوقی و ولایی، زیرا در فروع دین بعد از قبول اصل آن، اکراه و اجبار هست؛ بخشی از این اکراه در پوشش امر به معروف و نهی از منکر ظهور می‏کند که از انزجار قلبی آغاز شده و تا قتل متخلّف پیش می‏رود. امر به معروف و نهی از منکر برای پیشگیری و دفع گناه است. قسمتی دیگر از اکراه، به شکل حدود و تعزیرات نمود می‏کند که برای گناه جنبه رفع دارد؛ یعنی برای حفظ حیات معنوی فرد و جامعه و «دفع» گناه باید امر به معروف و نهی از منکر صورت بگیرد، چنان که برای «رفع» گناه و درمان، درباره بعضی باید قانون حدّ یا تعزیر را عمل کرد، همان‏گونه که برای حفظ سلامتی جسمی انسانها گاهی پیشگیری لازم است و گاهی درمانهای سخت و قطع عضو (بهداشت و درمان). دلیل دیگر بر وجود اکراه و اجبار در محدوده فروع دین، وادار کردن نفس به انجام واجبات و ترک محرمات است.
مقصود از دین در ﴿لااِکراهَ فِی الدِّین﴾ ولایت نیز نیست، هر چند کمال دین به ولایت است: ﴿الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم واَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی ورَضیتُ لَکُمُ الاِسلمَ دینا) 1 زیرا در زمان نزول آیه، کسی را بر پذیرش ولایت وادار نمی‏کردند تا آیه از آن نهی کند.
برخی از اهل معرفت می‏گویند: برپایه آیه ﴿لااِکراهَ فِی الدِّین﴾ هیچ حکم ناخوشایندی در اسلام نیست و بر خلاف عدّه‏ای که احکام را تکلیف و سبب کلفت می‏پندارند، احکام اسلام مایه شرافت انسان است 2 و اطلاق کُره در آیات احکام، نظیر ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتالُ وهُوَ کُرهٌ لَکُم وعَسی اَن تَکرَهُوا شَیءاً وهُوَ خَیرٌ لَکُم) 3 به اعتبار ظاهر امر است. ظاهر این دستورها، ناخوشایند نفس است؛ مانند تشنه‏ای که وی را به اجبار کنار چشمه می‏برند تا سیراب شود. ظاهر این کار اجبار و ناخوشایند و باطن آن احیا و خوشایند تشنه است.
درباره نظر این گروه [که آیه را دالّ بر نبود هیچ حکم و دستور ناخوشایندی در اسلام دانسته‏اند] باید گفت که اصل مطلب صحیح است و نگاه کامل‏تری به احکام دارد؛ لیکن سخنان یاد شده با این آیه تناسبی ندارد، زیرا چنان که گذشت، مراد از دین در آیه خطوط کلی دین و اصول اعتقادی است نه فروع عملی. سیاق عبارات آیه و آیات مجاور نیز این سخن را تأیید می‏کند. افزون بر آن، در بعضی از احکام و فروع، مانند امر به معروف و نهی از منکر، حدود و تعزیرات و در برخی عبادات، برای نفس امّاره اکراه لازم است و تنها موضوعی که می‏توان با لسانِ نفی جنس، اکراه را از آن پیراست، اعتقادات قلبی است.
تذکّر: «مُکرَهٌ علیه» غیر از «اکراه در دین» است، چنان‏که دین در این دو تعبیر به یک معنا نیست. توضیح آنکه اکراه کننده، کسی را به پذیرش چیزی مانند دین وا می‏دارد. در این صورت آن شخصِ مجبور، مُکرَه، و پذیرش دین و قبول آن، (تدیّن و ایمان) مُکره ٌعلیه است. اکراه به این معنا در دین نیست؛ یعنی در مجموع قواعد اعتقادی، اخلاقی، فقهی و حقوقی چنین حکمی جعل نشده است، پس دینِ به معنای مُکرهٌ علیه، به معنای تدین است و دینِ در ﴿لااِکراهَ فِی الدِّین﴾ به معنای مجموع قواعد است
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر نور
ایمان قلبى با اجبار حاصل نمى‏شود، بلکه با برهان، اخلاق و موعظه مى‏توان در دلها نفوذ کرد، ولى این به آن معنا نیست که هر کس در عمل بتواند هر منکرى را انجام دهد و بگوید من آزادم و کسى حقّ ندارد مرا از راهى که انتخاب کرده‏ام بازدارد. قوانین جزایى اسلام همچون تعزیرات، حدود، دیات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منکر و جهاد، نشانه آن است که حتّى اگر کسى قلباً اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه یک فرد موذى باشد.
اسلامى که به کفّار مى‏گوید: «هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» اگر در ادّعاى خود صادقید، برهان و دلیل ارائه کنید. چگونه ممکن است مردم را در پذیرش اسلام، اجبار نماید؟
جهاد در اسلام یا براى مبارزه با طاغوت‏ها و شکستن نظام‏هاى جبّارى است که اجازه تفکّر را به ملّت‏ها نمى‏دهند و یا براى محو شرک و خرافه‏پرستى است که در حقیقت یک بیمارى است و سکوت در برابر آن، ظلم به انسانیّت است.
مطابق روایات، یکى از مصادیق تمسک به «عروة الوثقى» و ریسمان محکم الهى، اتصال با اولیاى خدا و اهل‏بیت علیهم السلام است.
رسول اکرم صلى الله علیه وآله به حضرت على علیه السلام فرمودند: «انت العروة الوثقى». [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  hakime zanjani - تفسیرالمیزان
علت اینکه در دین اکراه نیست
و در اینکه فرمود: ((لا اکراه فى الدین ))، دو احتمال هست ، یکى اینکه جمله خبرى باشد و بخواهد از حال تکوین خبر دهد، و بفرماید خداوند در دین اکراه قرار نداده و نتیجه اش حکم شرعى مى شود که : اکراه در دین نفى شده و اکراه بر دین و اعتقاد جایز نیست و اگر جمله اى باشد انشائى و بخواهد بفرماید که نباید مردم را بر اعتقاد و ایمان مجبور کنید، در این صورت نیز نهى مذکور متکى بر یک حقیقت تکوینى است ، و آن حقیقت همان بود که قبلا بیان کردیم ، و گفتیم اکراه تنها در مرحله افعال بدنى اثر دارد، نه اعتقادات قلبى .


خداى تعالى دنبال جمله ((لا اکراه فى الدین ))، جمله ((قد تبین الرشد من الغى ))، را آورده ، تا جمله اول را تعلیل کند، و بفرماید که چرا در دین اکراه نیست ، و حاصل تعلیل این است که اکراه و اجبار - که معمولا از قوى نسبت به ضعیف سر مى زند - وقتى مورد حاجت قرار مى گیرد که قوى و ما فوق (البته به شرط اینکه حکیم و عاقل باشد، و بخواهد ضعیف را تربیت کند) مقصد مهمى در نظر داشته باشد، که نتواند فلسفه آن را به زیر دست خود بفهماند، (حال یا فهم زیر دست قاصر از درک آن است و یا اینکه علت دیگرى در کار است ) ناگزیر متوسل به اکراه مى شود، و یا به زیردست دستور مى دهد که کورکورانه از او تقلید کند و...
و اما امور مهمى که خوبى و بدى و خیر و شر آنها واضح است ، و حتى آثار سوء و آثار خیرى هم که به دنبال دارند، معلوم است ، در چنین جائى نیازى به اکراه نخواهد بود، بلکه خود انسان یکى از دو طرف خیر و شر را انتخاب کرده و عاقبت آن را هم (چه خوب و چه بد) مى پذیرد و دین از این امور است ، چون حقایق آن روشن ، و راه آن با بیانات الهیه واضح است ، و سنت نبویه هم آن بیانات را روشن تر کرده پس معنى ((رشد)) و ((غى )) روشن شده ، و معلوم مى گردد که رشد در پیروى دین و غى در ترک دین و روگردانى از آن است ، بنابراین دیگر علت ندارد که کسى را بر دین اکراه کنند.
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
چند قول در باره مراد از ظلمت و نور و اخراج از ظلمت به نور و بعکس
در سابق پاره اى مطالب در معناى ((اخراج از نور به ظلمت )) گذشت ، و در آنجا گفتیم که این اخراج و معانى دیگرى نظیر آن ، امورى است حقیقى و واقعى ، و بر خلاف توهم بسیارى از مفسرین و دانشمندان از باب مجازگوئى نیست ، و قرآن نمى خواهد اعمال ظاهرى را که عبارت است از عده اى حرکات و سکنات بدنى ، و نیز نتایج خوب و بد آنرا تشبیه به نور و ظلمت بکند.
این عده گفته اند: اعتقاد درست و حق ، از این نظر نور خوانده شده که باعث از بین رفتن ظلمت جهل و حیرت شک و اضطراب قلب مى شود، عمل صالح هم از این جهت نور است که رشد آن روشن ، و اثرش در سعادت آدمى واضح است ، همچنان که نور حقیقى هم همینطور است و ظلمت هم عبارت است از جهل و شک و تردید و عمل زشت و همه اینها از باب مجاز است .
و این اخراج از ظلمات به نور، که در آیه شریفه به خداى تعالى نسبت داده ، مثل اخراج از نور به ظلمت است که به طاغوت نسبت داده ، خود این عقاید و اعمال است ، نه اینکه خداى تعالى ماوراى این عقائد و اعمال ، کارى دیگر داشته باشد، مثلا دست کسى را بگیرد و از ظلمت بیرون آورد، براى اینکه ما به غیر از این اعمال ، نه فعلى و نه غیر فعلى از خدا به نام اخراج ، و اثر فعلى از خدا به نام نور و ظلمت و غیر آن دو سراغ نداریم ، این بود نظریه دسته اى از مفسرین و دانشمندان .
جمعى دیگر گفته اند: خدا کارهائى از قبیل اخراج از ظلمات به نور و دادن حیات و وسعت و رحمت و امثال آن دارد که آثارى از قبیل نور و ظلمت و روح و رحمت و نزول ملائکه ، بر فعل او مترتب مى شود، و لیکن فهم و مشاعر ما نمى تواند فعل خدا را درک کند، ولى چون خدا از چنین افعالى خبر داده ، به آن ایمان داریم ، و چون خدا هر چه مى گوید حق است بدین جهت به وجود این امور معتقدیم ، و آنها را فعل خدا مى دانیم ، هر چند که احاطه و آگاهى به آن نداشته باشیم .
لازمه این گفتار هم مانند گفتار سابق ، این است که الفاظ نامبرده ، یعنى امثال نور و ظلمت و اخراج ، بطور استعاره و مجاز استعمال شده باشد، فرقى که بین این دو قول هست این است که بنابر قول اول ، مصداق نور و ظلمت و امثال آن ، خود اعمال و عقائد هستند، ولى بنابر قول دوم ، امورى خارج از اعمال و عقائدند، که فهم ما قادر بر درک آن ها نیست ، و نمى تواند بفهمد چیست .
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ابراهيم محمودي - برگزیده تفسیر نمونه
آیة الکرسى در واقع مجموعه‏اى از توحید و صفات جمال و جلال خدا بود که اساس دین را تشکیل مى‏دهد، و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است و نیازى به اجبار و اکراه نیست در این آیه مى‏فرماید: «در قبول دین هیچ اکراهى نیست (زیرا) راه درست از بیراهه آشکار شده است» (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ).
این آیه پاسخ دندانشکنى است به آنها که تصور مى‏کنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحمیلى و اجبارى داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامى پیش رفته است.
سپس به عنوان یک نتیجه گیرى از جمله گذشته مى‏افزاید: «پس کسى که به طاغوت (بت و شیطان و انسانهاى طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمى دست زده است که گسستن براى آن وجود ندارد (فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لَا انْفِصامَ لَها). و در پایان مى‏فرماید: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
اشاره به این که مسأله کفر و ایمان چیزى نیست که با تظاهر انجام گیرد، زیرا خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشکارا مى‏گویند یا در جلسات خصوصى و نهانى، همه را مى‏شنود.

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حامد دارخال
((اکراه )) به معناى آن است که کسى را به اجبار وادار به کارى کنند.
کلمه رشد که هم با ضمه ((راء)) و هم با ضمه ((راء و شین )) خوانده مى شود به معناى رسیدن به واقع مطلب و حقیقت امر و وسط طریق است ، مقابل ((رشد)) کلمه ((غى )) قرار دارد، که عکس آن را معنا مى دهد، بنابر این رشد و غى اعم از هدایت و ضلالت هستند، براى اینکه هدایت به معناى رسیدن به راهى است که آدمى را به هدف مى رساند، و ضلالت هم (بطورى که گفته شده ) نرسیدن به چنین راه است ولى ظاهرا استعمال کلمه رشد در رسیدن به راه اصلى و وسط آن از باب انطباق بر مصداق است .
ساده تر بگویم : یکى از مصادیق رشد و یا لازمه معناى رشد، رسیدن به چنین راهى است ، چون گفتیم رشد به معناى رسیدن به وجه امر و واقع مطلب است و معلوم است که رسیدن به واقع امر، منوط بر این است که راه راست و وسط طریق را پیدا کرده باشد، پس رسیدن به راه ، یکى از مصادیق وجه الامر است .
پس حق این است که کلمه ((رشد)) معنائى دارد و کلمه ((هدایت )) معنائى دیگر، الا اینکه با اعمال عنایتى خاص به یکدیگر منطبق مى شوند، و این معنا واضح است و در آیات زیر کاملا به چشم مى خورد: ((فان آنستم منهم رشدا)) ((و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل )).
و همچنین کلمه ((غى )) و ((ضلالت )) به یک معنا نیستند، بلکه هر یک براى خود معنائى جداگانه دارند، اما این دو نیز با اعمال عنایتى مخصوص ، در موردى هر دو با یک دیگر منطبق مى شوند، و به همین جهت قبلا گفتیم که ((ضلالت )) به معناى انحراف از راه (با در نظر داشتن هدف و مقصد) است ، ولى ((غى )) به معناى انحراف از راه با نسیان و فراموشى هدف است ، و ((غوى )) به کسى مى گویند که اصلا نمى داند چه مى خواهد و مقصدش چیست .

نفى اکراه و اجبار در دین
و در جمله : ((لا اکراه فى الدین ))، دین اجبارى نفى شده است ، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمى که معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف ، یک کلمه است و آن عبارت است از ((اعتقادات ))، و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبى است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد،
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) رمضانی (داور) : لطفا منبع تفسیر را که تفسیر المیزان است وارد نمایید.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيده منصوره خادم - تفسیر کوثر
لااکراه فى الدین ... : جایگاه ایمان و اعتقاد و باورهاى دینى در وجود انسان قلب و روح انسان است و شک نیست که فشار خارجى و زور و اجبار، راهى در آنجا ندارد و ممکن نیست کسى را به داشتن یک اعتقاد مجبور کرد. این آیه در صدد بیان همین حقیقت است و براى کسانى که مى‏پنداشتند که با زور و تهدید مى‏توان کسى را وادار به قبول یک عقیده کرد، تذکر مى‏دهد که دین یک امر قلبى و باطنى است و زور و تهدید در آن راهى ندارد و انسان باید با عقل و درک خود و با توجه به دلائل و حجتها، دینى را باور کند. البته ممکن است که این دلیل سست و بى‏پایه باشد مانند استدلال به اینکه چون پدران ما این عقیده را داشتند ما نیز این عقیده را داریم ولى به هر حال این هم براى خود دلیلى است و مى‏تواند معیار و ملاک انتخاب باشد.

آنچه مسلم است این است که بشر در انتخاب دین آزاد است و باورهاى دینى را نمى‏توان با زور و شلاق به کسى تحمیل کرد هر چند که گاهى شرایط محیط و جامعه طورى است که انسان فرصت اندیشیدن درباره باورهاى خود را ندارد و کاملاً پیرو محیطى است که در آن زندگى مى‏کند ولى باید توجه داشت که این خود ناشى از علاقه‏اى است که شخص به سنتهاى قومى خود دارد و این علاقه معیارى براى انتخاب سریع شخص مى‏شود و در عین حال الزام آور نیست و هیچ کس مجبور به پذیرش باورهاى جامعه خود نیست و ممکن است که عوامل مختلفى در شخص اثر گذارد و او انتخاب خود را عوض کند.

قرآن کریم در عین حال که از این حقیقت مسلم خبر مى‏دهد، دلیل آن را هم بیان مى‏کند و آن اینکه راه از بیراهه و هدایت از گمراهى مشخص شده‏است و با آمدن پیامبران الهى و وجود عقل و اندیشه در بشر، دین حق براى همه شناخته شده است و بشر با اندکى توجه و تعقل و تدبر مى‏تواند راه درست را تشخیص بدهد و دین حق را پیدا کند منتهى گاهى نیروهایى سد راه انسان مى‏شوند و مانع تشخیص درست افراد مى‏گردند که در این صورت پیامبران وظیفه دارند که با آن نیروها مبارزه کنند و موانع سعادت را از سر راه انسانها بردارند این مبارزه ممکن است از راه تبلیغ و ارشاد باشد و ممکن است حتى از طریق جنگ باشد.

پیامبران هیچگاه به وسیله جنگ دین را تحمیل نمى‏کنند بلکه اگر جنگى اتفاق مى‏افتد براى برطرف کردن موانع و نیروهاى شیطانى از سر راه توده‏هاى مردم است تا زمینه براى اندیشیدن درست آنها فراهم شود و آنها بتوانند آگاهانه دین حق را پیدا کنند و به آن ایمان بیاورند.
در ادامه آیه، سرنوشت و عاقبت سعادتبار کسانى را که با انتخاب درست ، دین خدا را فرا چنگ مى‏آورند بیان مى‏کند و مى‏فرماید: کسى که به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان بیاورند به دستگیره محکمى چنگ زده که هرگز قطع نمى‏شود.

طبق این بیان،ایمان محکمى که انسان را نجات مى‏دهد دو مرحله دارد: مرحله اول کفر به طاغوت است و مرحله دوم ایمان به خدا. منظور از طاغوت تمام نیروهایى است که در مقابل حق صف بسته‏اند و سد راه انسانها در رسیدن به دین حق هستند مانند شیطان و افراد طغیانگرى که یا به جهت کج‏اندیشى و یا به جهت جاه‏طلبى و سودجویى، انسانها را از رسیدن به دین حق منع مى‏کنند و همچنین تمام معبودهاى دروغین. این نیروها دربرابر حق طغیان کرده‏اند و لذا به آنها «طاغوت» گفته مى‏شود. فرد مؤمن در درجه اول باید تمام آنها را نفى کند و خود را از قید آنها آزاد سازد و در درجه دوم چون بیگانه را از خانه دل دور کرد، ایمان به خدا بیاورد و خانه دل را در بست در اختیار خدا بگذارد. در چنین صورتى است که کارى عظیم کرده و به محکمترین دستگیره چنگ زده که زوال و نابودى ندارد. او نیروى اندک خود را به نیروى بى‏پایان الهى متصل کرده و به کمال مطلق پیوسته است.

درپایان آیه از دو صفت خداوند یاد مى‏کند و اینکه او شنوا و داناست. آنچه را که مى‏گویند مى‏شنود و آنچه را که در دل دارند مى‏داند و براى او به خوبى روشن است که چه کسى ایمان واقعى دارد و چه کسى از نور ایمان خالى است. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌ لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (256)
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 460
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ‌: نیست هیچ اکراهى در قبول دین اسلام، یعنى اکراه نباید کرد هیچکس را به اسلام آوردن؛ زیرا اکراه عبارت است از الزام نمودن غیر را به فعلى که مایل نباشد، و آن نقض غرض الهى و منافات با تکلیف، و موجب لغویت ثواب و عقاب است. بنابراین در اسلام و ایمان اجبار و الزامى نخواهد بود بلکه دائره اختیار مى‌باشد، و لذا در بیان تعلیل عدم اکراه مى‌فرماید: قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِ‌: بتحقیق روشن و مبین شد و ظاهر گردید راه راست و هدایت از انحراف و ضلالت، یعنى کفر از ایمان و حق از باطل و سعادت از شقاوت ممیز و مبین شد به سبب ارسال رسل و انزال کتب و کثرت آیات داله عقلا و سمعا و معجزات باهره ثابت گشته که ایمان رشدى است موصل به سعادت ابدیه و کفر گمراهى است مؤدى به شقاوت سرمدیه؛ و شخص عاقل بصیر پس از اذعان و تصدیق به این مطلب البته مبادرت خواهد کرد به ایمان به جهت فوز به سعادت و نجات.
بنابراین دیگر محتاج به اکراه نخواهد بود.
تبصره: مفسرین وجوه دیگر در آیه شریفه ذکر نموده‌اند:
1- نگوئید به کسى که داخل شو در دین اسلام بعد از حرب که مسلمان شده به اکراه، زیرا هر گاه از بعد حرب به طیب نفس و رضا مسلمان شد صحیح است اسلام او، پس مکره نباشد.
2- مراد آنکه نیست در دین اکراهى و اجبارى از جانب خداى تعالى و لکن بنده مخیر است در آن، زیرا دین حقیقى عبارت است از تصدیق قلبى به معتقدات حقه، و آن از افعال قلوب است هر گاه بجا آورد و معتقد گردد به جهت الزام قلبى که ناشى از رضاى قلبى باشد. و اما آنچه اکراه شود بر آن از اظهار شهادتین، پس نیست دین حقیقى چنانچه کسى که اکراه شود بر گفتن کلمه کفر، نبوده باشد کافر.
3- آنکه این آیه منسوخ است به آیه سیف.
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 461
4- کفارى که به سبب شمشیر مسلمان شوند باز هم مجبور و مقهور به ایمان نباشند، چه بسا ممکن است در ظاهر از ترس ایمان آورد لکن باطنا و قلبا تصدیق نداشته باشد. و خداى تعالى قلوب را مقهور به ایمان نفرماید، اینست معنى اختیار، و لذا فرماید در آیه دیگر «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً».
فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ‌: پس هر که کافر گردد به شیطان و اصنام و اوثان و ساحران و کاهنان و آنچه غیر خداى تعالى است از معبود باطل، وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ‌: و ایمان آورد به خدا و تصدیق یگانگى او و رسالت رسولان او و اقرار نماید به آنچه پیغمبر از جانب خداى تعالى آورده. فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌: پس به تحقیق تمسک جسته و چنگ زده به دسته محکم دین الهى که، لَا انْفِصامَ لَها: هیچ جدائى و انقطاعى براى آن نیست. وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‌: و خداى تعالى شنواست اقوال شما را، دانا است به ضمائر شما.
تبصره: آیه شریفه را اشاراتى است:
1- در قسمت ایمان اول باید شخص تخلیه کند قلب خود را از معبودان باطل، آنگاه تحلیه نماید آن را به تصدیق معبود به حق چنانچه کلمه توحید مشعر است به آن؛ و تا مرحله اولى بکلى منخلع نگردد، مرتبه دوم به منصه ظهور نیابد.
2- مراد از طاغوت آنچه پرستش به غیر خدا شده‌اند هوى و نفس و مال و جاه و غیر آن، لذا فرمود پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: بئس العبد عبد له هوى یضلّه او نفس یزلّه: بد بنده‌اى است بنده‌اى که براى او هواى باشد که گمراه کند او را یا نفسى که بلغزش اندازد او را. و نیز فرمود: الهواء عند اللّه ابغض من جمیع الالهة: بدترین معبودین که در زمین مى‌پرستند نزد خدا، هواهاى نفسانى است. و نیز فرمود: تعس عبد الدّرهم و تعس عبد الزّوجة و الاولاد: هلاک شد بنده زن و اولاد، پس بالضروره باید از علایق بشریه منخلع و من جمیع الوجوه متوجه قرب الهى‌
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 462
گردیده تا سرّ تمسک به عروة الوثقى هویدا شود.
3- استعاره در کلام تشبیه معقول به محسوس یعنى چنانچه کسى که به دستاویز محکمى چنگ زند جدائى ندارد، همچنین کسى که چنگ زند از روى حقیقت و ثبات به دستاویز محکم الهى که ایمان و تصدیق بتوحید باشد، هر آینه انقطاعى براى او نخواهد بود و در وادى گمراهى نیفتد.
4- تأویل آیه- تفسیر برهان: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله من احبّ ان یتمسّک بالعروة الوثقى الّتى لا انفصام لها فلیستمسک بولایة اخى و وصیّى علىّ بن أبی طالب فانّه لا یهلک من احبّه و تولّاه و لا ینجو من ابغضه و عاداه‌ «1».
فرمود حضرت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: هر که دوست دارد اینکه تمسک یابد به دستاویزى که جدائى نیست براى آن، پس تمسک یابد به ولایت برادر من و وصى من على بن أبی طالب علیه السّلام. پس بتحقیق هلاک نگردد کسى که دوست دارد او را و ولایت او را داشته باشد، و نجات نیابد هر که دشمن دارد او را و عداوت کند او را.
و نیز فرمود: الائمّة من ولد الحسین من اطاعهم فقد اطاع اللّه و من عصاهم فقد عصى اللّه هم العروة الوثقى و هم الوسیلة الى اللّه. «2» یعنى ائمه از اولاد حضرت حسین علیه السّلام هر که اطاعت کند ایشان را، پس بتحقیق اطاعت نموده خدا را، هر که نافرمانى کند ایشان را بتحقیق نافرمانى نموده خدا را. ایشانند عروة الوثقى و ایشانند وسیله بسوى خدا.
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » روان جاوید
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌ لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (256)
ترجمه‌
نیست اکراهى در دین بتحقیق واضح شد راه هدایت از گمراهى پس آنکه کافر شود بطاغوت و ایمان آورد بخدا پس بتحقیق چنگ زده است بدست آویز استوارى که نیست جدا شدنى مر او را و خدا شنواى دانا است..
تفسیر
یعنى اکراه محقق نمیشود در دین حق بعد از وضوح حقیت آن و بطلان سایر ادیان ببراهین و حجج چون اکراه در امرى محقق میشود که شخص خیر خود را در آن نبیند و بعد از وضوح آنکه اسلام موجب سعادت ابدى و کفر منتج شقاوت سرمدى است هیچ عاقلى از نعیم جاودان صرف نظر نمى‌کند براى چند
جلد 1 صفحه 329
روزه لهو و لعب و خود را گرفتار عذاب ابدى نمى‌نماید پس حاجت به اکراه نیست و قمى فرموده یعنى اکراه نمیشود احدى بر دین خود مگر بعد از آنکه مبین شود حق از باطل و بعضى گفته‌اند نهى است از اکراه بصورت خبر و اختصاص به اهل کتاب دارد که داخل ذمه شوند یا منسوخ است بآیه دالة بر وجوب جهاد با کفار فیض ره فرموده اگر مراد از دین تشیع باشد چنانچه از بعضى اخبار ما استفاده مى- شود حاجت بنسخ و تخصیص پیدا نمیشود حقیر عرض مى‌کنم چون در قبول تشیع اکراه نیست و ظاهر آیه شریفه آنستکه جمله خبریه در مقام نهى است و مؤید این معنى است آیه شریفه‌ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ‌ که مسلما بعد از نصب امیر المؤمنین (ع) بمقام ولایت نازل شده و دلالت دارد که دین کامل آنست که با ولایت باشد و ظاهر از دین کامل است نه ناقص و مؤیدات دیگرى هم هست که بعدا ذکر خواهد شد انشاء اللّه تعالى و طاغوت در مجمع فرموده مصدر است و بمنى طغیان است و از امام صادق (ع) نقل نموده که مراد شیطان است و فیض ره فرموده شامل میشود هر معبود بباطل و مانع از طریق حق را چنانچه از بعضى روایات دیگر استفاده میشود و قمى فرموده مراد غاصبین حق آل محمدند پس کسى که از اطاعت شیطان خارج شود یا منکر گردد هر معبود باطلى را و تصدیق کند بوجود خداوند یگانه متمسک بریسمان و دست آویز محکمى شده است که انقطاعى براى آن نیست تا برساند او را بتمام عقاید حقه از مبدء تا معاد چون وسیله اثبات تمام عقائد حقه اسلامیه توحید است و کسى که معترف بآن شد ناچار باید بتمام اصول و فروع ملتزم شود و این از قبیل تشبیه معقول است به محسوس که مشبّه دین حق و توحید است و مشبّه به ریسمان و دست آویز محکم و وجه شبه نیل بمقصود و مراد است در کافى از امام صادق (ع) نقل نموده که مراد از عروة الوثقى ایمان بخداوند یگانه است و از امام باقر (ع) نقل نموده که مراد دوستى ما اهل بیت است و در معانى از پیغمبر (ص) نقل نموده که کسى که دوست داشته باشد که متمسک شود بعروة- الوثقى که انقطاعى براى آن نیست باید متمسک شود بولایت برادر و وصى من على بن أبی طالب همانا هلاک نمیشود کسى که دوست داشته باشد او را و اظهار نماید دوستى خود را و نجات پیدا نمیکند کسى که دشمن داشته باشد او را و دشمنى کند با او و این از جمله مؤیدات آنستکه مراد از دین دین کامل است که تشیع باشد
جلد 1 صفحه 330
تحقیق دقیق بنظر حقیر اگر دین عبارت باشد از اقرار لسانى به شهادتین و التزام صورى به احکام اسلام اکراه بآن محقق میشود خواه قبل از وضوح وضوح حق باشد خواه بعد از آن چون بعضى از نفوس شقیه براى تکبر و عناد و لجاج از قبول حق و تمکین از آن استنکاف مى‌نمایند اگرچه حق براى آن‌ها واضح شده باشد و این کفر جحودى است که اشد اقسام کفر است و از این قبیل است کفر شیطان و غاصبین حق آل محمد علیهم السلام و اگر عبارت باشد از عقد قلب و اعتقاد باطنى اکراه بآن محقق نمیشود خواه قبل از وضوح حق باشد خواه بعد از آن چون علت وجود آن برهان و حجت است نه الزام و اجبار بلى ممکن است اکراه محقق شود در تمکین دادن و تسلیم نمودن مردم براى اقامه حجت و برهان و نظر در آن و تبلیغ معارف و احکام و استماع آن و بعد از وضوح حق حاجت بآن پیدا نمیشود پس شاید مراد این باشد که دین اسلام دین حجت و برهان است نه دین تحمیل و اجبار و براى این است که اقامه دلیل بر توحید نموده است و اینکه شما مى‌بینید پیغمبر (ص) جهاد با کفار میفرماید براى آنستکه آنها مانع از دعوت و تبلیغ اویند و نمى‌گذارند بآزادى انجام وظیفه دهد لذا مجبور بدفاع میشود به این جهت تا وقتى که شما با او کار نداشتید او هم با شما کار نداشت و مشغول انجام وظیفه خود بود از وقتى که شما با او ستیزگى کردید او هم ناچار بدفاع شد تا حق را بر شما آشکار کرد پس اکراه در مقدمات ایضاح حق است و پس از وضوح اکراه در دین معقول نیست و حجت از حق بر خلق تمام است و خدا شنوا است اقوال شما را و عالم است به نیات و عقاید شما و اسلام ظاهرى و صورى و ایمان واقعى و قلبى شما بر او مکشوف و هویدا است و باین بیان دفع میشود طعن معاندین دین که میگویند اسلام دین تحمیلى و اجبارى است که بشمشیر در دنیا رواج پیدا کرده با آن که هر منصفى که بتاریخ اسلام مراجعه نماید مى‌یابد که تمام غزوات پیغمبر اکرم یا بعنوان دفاع از مشرکین بوده یا براى منع کفار از تبلیغ معارف و احکام اسلام و از همین باب است حکم رقیت که اسلام خواسته است مردمان وحشى را که طبعا استنکاف از قبول اسلام و نظر در اصول و فروع و حجج و براهین آن دارند باسلام و معارف و احکام آن آشنا فرماید تا بتدریج بحقیت دین پى برند و قلبا معتقد و مسلمان شوند و بعدا وسائل حریت آن‌ها را بعناوین عدیده از قبیل کتابت و تدبیر
جلد 1 صفحه 331
و الحاق باشرف ابوین و خصال کفارات و آزادى از سهم الارث اولاد و استحباب اکید عتق مطلقا و غیرها که در فقه معنون است فراهم فرموده است. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.