از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
3) (الذین یؤمنون بالغیب ):ایمان یعنی مستقر شدن اعتقاد درقلب (همراه بااقرار زبانی و عمل به جوارح و اعضاء)و اصل آن ازریشه (أمن )یعنی مطمئن وخالی ازشک و ریب است و این دو ،یعنی شک و ریب آفت اعتقاد هستند و ایمان دارای مراتبی است و بهمین جهت مؤمنان هم دارای درجات هستند و غیب مخالف شهادت و آن چیزی است که حس آن را ادراک نمی کند و تنها باعقل سلیم و لب خالص و بی ریا می توان به آن وصول پیدا کرد، (ویقیمون الصلوه ):نماز پیوستن ایشان است به پروردگارشان ، و نمازی پس ازنماز دیگر تطهیر وپاکیزه شدن است ازآنچه بین دو نماز کرده اند و رفع شدن حجابهای مادی وظلمانی است که درنتیجه اشتغال به دنیا بوجود آمده است و باعث تزکیه روحی است ، (وممارزقناهم ینفقون ):پس پرهیزکاران قیام می کنند به تأدیه حقوق اجتماعی و به فقرا و نیازمندان ازخلق که درواقع عیال خداوند هستند رسیدگی می نمایند. [ نظرات / امتیازها ]
4) (والذین یؤمنون بماانزل الیک ): و کسانی که ایمان می آورند به آنچه برتونازل شده و حقیقتاازجانب پروردگار است ، (وماانزل من قبلک ):و ایمان می آورند به آنچه قبل ازتونازل شده ،پس ایمان به سایر انبیاءازایمان به پیامبراسلام (ص )لاینفک می باشد،(وبالاخره هم یوقنون ):وایمان کامل نمی شود مگربایقین ،چون یقین درجه اوج ایمان است و آن راکامل می کند و این یقین هرگزبافراموشی و نسیان جمع نمی شود، درواقع فراموش کردن حساب و روزجزا و عدم توجه و غفلت نسبت به آخرت است که موجب گمراهی و ضلال می شود ،و به عکس یقین مارابه تقوی رهنمون می گردد.(الذین یضلون عن سبیل الله ، لهم عذاب شدید بمانسوایوم الحساب )(21). [ نظرات / امتیازها ]
5) اولئک علی هدی من ربهم ):هدایت و دلالت همه اش ازناحیه خدای سبحان است واگر به دیگران نسبت داده شودازطریق مجازگویی است ، (و اولئک هم المفلحون ):و فلاح به معنای رستگاری و ظفرمندی است ،لذا متقین حقیقتا از جانب پروردگارشان هدایت شده اند و رستگار خواهندبود. [ نظرات / امتیازها ]
  مهدي صفايي مقدم
4) در اینجا خداوند برای آنانکه به نزول آنچه بر رسول اکرم یا بر دیگران و پیامبران قبل از حضرت رسول نازل گشته قبول و باور دارند کلمه «ایمان» را آورده و قبولی و باور روز حساب و آخرت را «یقین»ذکر کرده است که یقین مرحله بالا و والای ایمان است .زیرا یقین است که مارا تقوی و قرب واقعی الهی رهنمون میسازد. [ نظرات / امتیازها ]
  محمد به روز سعدآباد
4) (متصل به آیات قبلی و پیش در آمد آیات بعدی) و کسانیکه آنچه به تو نازل می شود و آنچه به ما قبل از تو نازل شده را بواسطه باور داشتن آنها مرتبط و پیوسته می دانند و نیز همواره به نهایت پیام ها و اثر اخروی و آخرت باور دارند( این بدون روشنی دل و نیروی بی پایان عشق و دل میسر نمی شود). [ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر راهنما
3) همانان که به غیب ایمان مى آورند و نماز به پا مى دارند و از آنچه به آنها عطا کرده ایم انفاق مى کنند.

1 - ایمان به غیب (خدا و ...)، اقامه نماز و انفاق از صفات اهل تقواست.

هدًى للمتقین. الذین یؤمنون ... ینفقون

«غیب» به معناى پنهان و ناپیداست و چون ایمان به آن ارزشهاى دینى شمرده شده، مقصود از «غیب» هر پنهان و نهانى نیست، بلکه مراد از آن، به مناسبت فرازهاى بعد، خدا و فرشتگان و مانند آنهاست.

2 - ایمان به غیب (خدا و ...)، اقامه نماز و انفاق، وظایفى ضرورى بر عهده بندگان

الذین یؤمنون بالغیب ... ینفقون

3 - محدود ندانستن هستى به محسوسات، اساسى ترین اصل در جهان بینى ادیان الهى

الذین یؤمنون بالغیب

از نکته هایى که مى تواند به کارگیرى «الغیب» را به جاى «اللّه» توجیه کند، این است که در گام نخست به انسانها یادآورى شود که هستى منحصر به محسوسات نیست.

4 - نماز و انفاق از ارکان عملى دین و داراى اهمیّتى خاص در میان سایر تکالیف

و یقیمون الصلوة و مما رزقنهم ینفقون

5 - امکانات و داراییهاى انسان، رزقى است عطا شده از جانب خدا

و مما رزقنهم ینفقون

6 ـ باور به خدادادى بودن امکانات و داراییها، زمینه ساز پیدایش روحیه انفاق گرى در انسان

و مما رزقنهم ینفقون

از هدفهاى یادآورى این حقیقت (خدادادى بودن داراییها)، در بیان لزوم انفاق، تسهیل امر انفاق و ایجاد روحیه انفاق گرى در انسانهاست.

7 ـ انفاق محدود به امکانات و داراییهاى خاصى نیست.

و مما رزقنهم ینفقون

برداشت فوق با توجّه به کلمه «ما» (آنچه) ـ که افاده معناى شمول و عموم دارد ـ استفاده شده است.

8 ـ انفاق نکردن همه داراییها، توصیه خداوند به انفاق کنندگان

و مما رزقنهم ینفقون

برداشت فوق بر این اساس است که «من» در «مما» (من ما) به معناى «بعض» باشد. بنابراین «مما رزقناهم ...»; یعنى تقوا پیشگان بخشى از داراییهایشان را انفاق مى کنند.

9 ـ نماز و انفاق باید برنامه همیشگى انسان باشد، نه مقطعى و موقت

یقیمون الصلوة و مما رزقنهم ینفقون

برداشت فوق با توجّه به فعلهاى مضارع (یقیمون و ینفقون) ـ که حکایت از تجدد و استمرار دارد ـ استفاده شده است.

10 ـ نماز اگر برنامه زندگى نباشد و بدان اهتمام نشود، آدمى را به مرحله تقوا نخواهد رساند.

هدًى للمتقین. الذین ... یقیمون الصلوة

11 ـ انفاقهاى مقطعى موجب قرار گرفتن آدمى در زمره متقیان، نخواهد شد.

هدًى للمتقین ... و مما رزقنهم ینفقون

12 ـ تلاش براى رفع نیاز نیازمندان، وظیفه اى بر عهده همگان و یکى از نشانه هاى تقواست.

هدًى للمتقین ... و مما رزقنهم ینفقون

13 ـ اسلام در بردارنده احکام فردى و اجتماعى

یقیمون الصلوة و مما رزقنهم ینفقون

14 ـ ایمان بدون عمل و عمل منهاى ایمان، آدمى را به مرحله تقوا نخواهد رساند.

هدًى للمتقین. الذین یؤمنون ... ینفقون

15 ـ تربیت انسانهاى مؤمن به غیب، پایبند به نماز و انفاق گر، از اهداف قرآن

ذلک الکتب ... هدًى للمتقین. الذین یؤمنون ... و مما رزقنهم ینفقون

16 ـ «عن ابى عبداللّه (ع) فى قول اللّه عز و جل «الذین یؤمنون بالغیب» قال: من أقر بقیام القائم انه حق;(1)

از امام صادق (ع) درباره «الذین یؤمنون بالغیب» روایت شده که فرمود: آنان کسانى هستند که به حقانیت قیام قائم اقرار دارند».

17 ـ «عن ابى عبداللّه (ع) [فى قوله] ... «و مما رزقناهم ینفقون» قال: مما علمناهم ینبؤن و مما علمناهم من القرآن یتلون;(2)

از امام صادق (ع) [درباره سخن خداوند که مى فرماید: ]«و مما رزقناهم ینفقون» روایت شده که فرمود: یعنى، از آن چه مابه آنان تعلیم داده ایم خبر مى دهند (آن را نشر مى نمایند) و از آن چه ما از قرآن به آنها آموخته ایم تلاوت مى کنند».
[ نظرات / امتیازها ]
4) و آنان که به آنچه به سوى تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده است ایمان مى آورند و به آخرت یقین دارند.

1 - ایمان به قرآن و معارف و احکام نازل شده بر پیامبر (ص)، از صفات متقین است.

هدًى للمتقین ... الذین یؤمنون بما انزل إلیک

2 - تقوا پیشگان، مؤمن به کتابهاى آسمانىِ ادیان گذشته و معارف و احکام آنها

و الذین یؤمنون بما انزل إلیک و ما انزل من قبلک

3 - لزوم ایمان به همه معارف و احکام نازل شده بر پیامبر (ص) و انبیاى پیشین

و الذین یؤمنون بما انزل إلیک و ما انزل من قبلک

4 - ادیان الهى منزه از تضاد و ناسازگارى با یکدیگر

و الذین یؤمنون بما انزل إلیک و ما انزل من قبلک

5 - یقین به جهان آخرت از صفات اهل تقواست.

و بالأخرة هم یوقنون

6 - ضرورت باور به جهان آخرت و تحصیل یقین به آن

و بالأخرة هم یوقنون

7 - ایمان به غیب و رسالت انبیاى الهى و یقین به آخرت، زمینه دستیابى به هدایتهاى قرآن است.

هدًى للمتقین ... الذین یؤمنون بما انزل إلیک و ما انزل من قبلک و بالأخرة هم یوقنون

8 - ایمان به خدا و رسالت انبیا و یقین به آخرت، رکنهاى اعتقادى دین

الذین یؤمنون بالغیب ... و ما انزل من قبلک و بالأخرة هم یوقنون

9 - هر انسانى ـ چه از اهل کتاب و چه از غیر ایشان ـ در صورتى که به ارکان اعتقادى و عملى دین اسلام پایبند باشد، از زمره تقواپیشگان است.

الذین یؤمنون بالغیب ... و ما انزل من قبلک

روشن است که مجموعه صفات یاد شده در آیه سه و چهار، ویژگیهاى متقین است. بنابراین تکرار «الذین» به منظور تقسیم اهل تقوا به دو گروه نیست، بلکه ـ چنان که برخى از مفسّران گفته اند ـ تکرار «الذین» اشاره به این است که دارندگان این صفات، تقوا پیشه هستند; چه پیش از آن به دیگر کتابهاى آسمانى مؤمن بوده باشند، همانند: یهود و نصارا; یا چنین نباشند مانند: اعراب جاهلى.
[ نظرات / امتیازها ]
5) اینان بر هدایتى از جانب پروردگار خویش استوارند و اینان همان ظفرمندانند.

1 - تنها اهل تقوا مردمى هدایت یافته اند.

هدًى للمتقین ... أولئک على هدًى من ربهم

2 - تنها تقوا پیشگان رستگارند.

هدًى للمتقین ... و أولئک هم المفلحون

3 - مؤمنان به غیب (خدا و ...) و معتقدان به رسالت و باورداران به آخرت، هدایت یافتگانند.

الذین یؤمنون .... أولئک على هدًى من ربهم

مشارالیه «أولئک» (اهل تقوا) ممکن است به صورت اجمالى ملاحظه شود. در این صورت کلمه «المتقین» مشارالیه خواهد بود. و ممکن است جنبه تفصیلى آن در نظر گرفته شود; در این لحاظ، صفات بیان شده براى «متقین» مشارالیه «أولئک» مى باشد.

4 - برپادارندگان نماز و انفاق کنندگان، هدایت یافتگانند.

یقیمون الصلوة ... أولئک على هدًى من ربهم

5 - رستگارى انسان در گرو ایمان به اصول اعتقادى دین و پایبندى به ارکان عملى آن است.

الذین یؤمنون ... و أولئک هم المفلحون

6 - دستیابى اهل تقوا به هدایت، موهبتى است از جانب خدا به آنان

أولئک على هدًى من ربهم

7 - هدایت یافتگى اهل تقوا، پرتوى از ربوبیت خداوند است.

أولئک على هدًى من ربهم
[ نظرات / امتیازها ]
  ابراهيم چراغي - برگزیده تفسیر نمونه
3) قـرآن در آغـاز ایـن سـوره ، مـردم را در ارتباط با برنامه وآئین اسلام به سه گروه متفاوت تقسیم مى کند: 1ـ((متقین)) (پرهیزکاران) که اسلام را در تمام ابعادش پذیراگشته اند 2ـ ((کافران)) که در نـقـطـه مـقـابـل گروه اول قرار گرفته و به کفر خود معترفند 3ـ((منافقان)) که داراى دو چـهـره انـد، با مسلمانان ظاهرا مسلمان و با گروه مخالف ،مخالف اسلامند، البته چهره اصلى آنها هـمان چهره کفر است ، بدون شک زیان این گروه براى اسلام بیش از گروه دوم است و به همین سبب قرآن با آنها برخوردشدیدترى دارد.

درایـن آیـه سخن از گروه اول است ، ویژگیهاى آنها را از نظر ایمان و عمل درپنج عنوان مطرح مى کند،.


1ـ.
ایمان به غیب :

نخست مى گوید: ((آنها کسانى هستند که ایمان به غیب دارند)) (الذین یؤمنون بالغیب).

((غیب و شهود)) دو نقطه مقابل یکدیگرند، عالم شهود عالم محسوسات است ، وجهان غیب ، ماورا حـس ، زیـرا ((غـیـب)) در لـغـت بـمعنى چیزى است که پوشیده و پنهان است و چون عالم ماورا مـحـسـوسـات از حس ما پوشیده است به آن غیب گفته مى شود، ایمان به غیب درست نخستین نقطه اى است که مؤمنان را ازغیرآنها جدا مى سازد و پیروان ادیان آسمانى را در برابر منکران خدا و وحى وقیامت قرار مى دهد و به همین دلیل نخستین ویژگى پرهیزکاران ایمان به غیب ذکرشده است.
((مـؤمـنـان بـه غیب)) عقیده دارند، سازنده این عالم آفرینش ، علم و قدرتى بى انته، و عظمت و ادارکـى بـى نـهایت دارد، او ازلى و ابدى است ، و مرگ به معنى فنا و نابودى نیست بلکه دریچه اى اسـت بـه جـهان وسیعتر و پهناورتر، در حالى که یک فرد مادى معتقد است جهان هستى محدود اسـت بـه آنـچـه ما مى بینیم و قوانین طبیعت بدون هیچ گونه نقشه و برنامه اى پدید آورنده این جهان است ، و پس از مرگ همه چیز پایان مى گیرد.

آیـا ایـن دو انـسان با هم قابل مقایسه اند؟! اولى نمى تواند از حق و عدالت وخیرخواهى و کمک به دیـگـران صـرف نظر کند، و دومى دلیلى براى هیچ گونه از این امور نمى بیند، به همین دلیل در دنـیـاى مؤمنان راستین برادرى است و تفاهم ، پاکى است و تعاون ، اما در دنیاى مادیگرى استعمار اسـت و اسـتثمار، خونریزى است وغارت و چپاول و این سیر قهقهرائى را تمدن و پیشرفت و ترقى نام مى نهند!.

و اگر مى بینیم قرآن نقطه شروع تقوى را در آیه فوق ، ایمان به غیب دانسته دلیلش همین است.

((غـیـب)) در این جا داراى مفهوم وسیع کلمه مى باشد و اگر در بعضى روایات غیبت در آیه فوق تفسیر به امام غائب حضرت مهدى (عج) شده در حقیقت مى خواهد وسعت معنى ایمان به غیب را حتى نسبت به امام غائب (عج) مجسم کند بى آنکه به آن مصداق محدود باشد.

2ـ.


ارتباط با خدا:.
ویژگى دیگر پرهیزکاران آن است که : ((نماز را برپا مى دارند)) (ویقیمون الصلوة) ((نماز)) که رمز ارتـبـاط بـا خـداسـت ، مـؤمـنانى را که به جهان ماورا طبیعت راه یافته اند در یک رابطه دائمى و هـمـیـشـگى با آن مبد بزرگ آفرینش نگه مى دارد، آنهاتنها در برابر خدا سر تعظیم خم مى کنند، چنین انسانى احساس مى کند ازتمام مخلوقات دیگر فراتر رفته ، و ارزش آن را پیدا کرده که با خدا سخن بگوید، و این بزرگترین عامل تربیت او است.

3ـ.


ارتباط با انسانها:.
آنها علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطه نزدیک و مستمرى با خلق خدادارند، و به همین دلیل سومین ویژگى آنها را قرآن چنین بیان مى کند: ((و ازتمام مواهبى که به آنها روزى داده ایم انفاق مى کنند)) (ومما رزقناهم ینفقون).

قابل توجه اینکه قرآن نمى گوید: من اموالهم ینفقون (از اموالشان انفاق مى کنند) بلکه مى گوید: ((مـما رزقناهم)) (از آنچه به آنها روزى داده ایم) و به این ترتیب مساله ((انفاق)) را آنچنان تعمیم مى دهد که تمام مواهب مادى و معنوى را دربر مى گیرد.

بنابراین مردم پرهیزگار آنها هستند که نه تنها از اموال خود، بلکه از علم وعقل و دانش ونیروهاى جسمانى و مقام و موقعیت اجتماعى خود، و خلاصه ازتمام سرمایه هاى خویش به آنها که نیاز دارند مى بخشند، بى آنکه انتظار پاداشى داشته باشند.

[ نظرات / امتیازها ]
4) ویژگى چهارم پرهیزکاران.

ایمان به تمام پیامبران وبرنامه هاى الهى است ، قرآن مى گوید: ((آنها کسانى هستند که به آنچه برتو نـازل شـده وآنچه پیش ازتو نازل گردیده ایمان دارند)) (والذین یؤمنون بما انـزل الیک و ما انـزل من قبلک).


ویژگى پنجم : ایمان به رستاخیز،.
صـفـتـى اسـت که در این سلسله از صفات براى پرهیزکاران بیان شده است ((آنها به آخرت قطعا ایـمـان دارنـد)) (و بـالا خرة هم یوقنون) آنها یقین دارند که انسان عبث و بى هدف آفریده نشده ، آفـریـنش براى او خط سیرى تعیین کرده است که بامرگ هرگز پایان نمى گیرد، او اعتراف دارد کـه عـدالـت مـطـلق پروردگار در انتظارهمگان است و چنان نیست که اعمال ما در این جهان ، بـى حـسـاب و پـاداش بـاشـد ایـن اعتقاد به او آرامش مى بخشد، از فشارهائى که در طریق انجام مـسـئولـیـتـهـا بر او واردمى شود نه تنها رنج نمى برد بلکه از آن استقبال مى کند و مطمئن است کـوچـکـتـریـن عـمـل نـیـک و بد پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانى وسیعتر که خالى از هـرگـونـه ظـلـم و سـتـم اسـت انـتـقـال مـى یابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مندمى شود.

ایـمـان بـه رسـتـاخـیز اثر عمیقى در تربیت انسانها دارد، به آنها شهامت وشجاعت مى بخشد زیرا براساس آن ، اوج افتخار در زندگى این جهان ، ((شهادت)) درراه یک هدف مقدس الهى است که آغـازى اسـت بـراى یـک زندگى ابدى و جاودانى و ایمان به قیامت انسان را در برابر گناه کنترل مى کند، و به هرنسبت که ایمان قویترباشد گناه کمتر است.

[ نظرات / امتیازها ]
5) ایـن آیـه ، اشاره اى است به نتیجه و پایان کار مؤمنانى که صفات پنجگانه فوق را در خود جـمع کرده اند، مى گوید: ((اینها بر مسیر هدایت پروردگارشان هستند)) (اولئک على هدى من ربـهـم) ((و ایـنـهـا رسـتـگـارانـنـد)) (اولئک هم المفلحون) در حقیقت هدایت آنها و همچنین رستگاریشان از سوى خدا تضمین شده است جالب اینکه مى گوید: ((على هدى من ربهم)) اشاره بـه اینکه هدایت الهى همچون مرکب راهوارى است که آنها بر آن سوارند، و به کمک این مرکب به سوى رستگارى و سعادت پیش مى روند.


حقیقت تقوا چیست ؟.
((تقوا)) در اصل بمعنى نگهدارى یا خویشتن دارى است و به تعبیر دیگر یک نیروى کنترل درونى است که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ مى کند، و درواقع نقش ترمز نیرومندى را دارد که مـاشـیـن وجود انسان را در پرتگاهها حفظ و ازتندرویهاى خطرناک ، باز مى دارد ومعیار فضیلت و افـتـخـار انـسـان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب مى شود تا آنجا که جمله ((ان اکرمکم عنداللّه اتقاکم)) به صورت یک شعار جاودانى اسلام در آمده است.

ضمنا باید توجه داشت که تقوا داراى شاخه ها و شعبى است ، تقواى مالى واقتصادى ، تقواى جنسى ، و اجتماعى ، وتقواى سیاسى و مانند اینها.

[ نظرات / امتیازها ]
  مرتضي عبدالعلي واحد - تفسیر نمونه- خلاصه
3) ---------------------
ایمان به غیب درست نخستین نقطه اى است که مؤ منان را از غیر آنها جدا
مى سازد و پیروان ادیان آسمانى را در برابر منکران خدا و وحى و قیامت قرار مى دهد و به همین دلیل نخستین ویژگى پرهیزکاران ایمان به غیب ذکر شده است.
مؤ منان مرز جهان ماده را شکافته ، و خویش را از چهار دیوارى آن گذرانده اند، آنها با این دید وسیع با جهان فوق العاده بزرگترى ارتباط دارند در حالى که مخالفان آنها اصرار دارند انسان را همچون حیوانات در چهار دیوارى جهان ماده محدود کنند، و این سیر قهقرائى را تمدن و پیشرفت و ترقى نام مى نهند!
((مؤ منان به غیب )) عقیده دارند جهان هستى از آنچه ما با حس خود درک مى کنیم بسیار بزرگتر و وسیعتر است ، سازنده این عالم آفرینش ، علم و قدرتى بى انتها، و عظمت و ادراکى بى نهایت دارد، او ازلى و ابدى است . و عالم را طبق یک نقشه بسیار حساب شده و دقیق پى ریزى کرده ، در جهان انسانها، روح انسانى فاصله زیادى آنان و حیوانات ایجاد کرده ، مرگ به معنى فنا و نابودى نیست ، بلکه یکى از مراحل تکاملى انسان و دریچه اى است به جهان وسیعتر و پهناورتر
در حالى که یک فرد مادى معتقد است جهان هستى محدود است به آنچه ما مى بینیم و علوم طبیعى براى ما ثابت کرده است : قوانین طبیعت یک سلسله قوانین جبرى است که بدون هیچگونه نقشه و برنامه اى پدید آورنده این جهان است ، نیروى خلاقه عالم حتى به اندازه یک کودک خردسال هم عقل و شعور ندارد، بشر جزئى از طبیعت است و پس از مرگ همه چیز پایان مى گیرد، بدن او متلاشى مى گردد، و اجزاى آن بار دیگر به مواد طبیعى مى پیوندند، بقائى براى انسان نیست و میان او و حیوان چندان فاصله اى وجود ندارد
آیا این دو انسان با این دو طرز تفکر با هم قابل مقایسه اند ؟! آیا خط سیر زندگى و رفتار آنها در اجتماع یکسان است
اولى نمى تواند از حق و عدالت و خیر خواهى و کمک به دیگران صرف نظر کند، و دومى دلیلى براى هیچگونه از این امور نمى بیند، مگر آنچه در زندگى مادى او براى امروز یا فردا اثر داشته باشد، به همین دلیل در دنیاى مؤ منان راستین برادرى است و تفاهم ، پاکى است و تعاون ، در حالى که در دنیائى که ما دی گرى بر آن حکومت مى کند، استعمار است و استثمار، و خونریزى است و غارت و چپاول ، و اگر مى بینیم قرآن نقطه شروع تقوى را در آیات فوق ، ایمان به غیب دانسته دلیلش همین است
در اینکه آیا ایمان به غیب در اینجا تنها اشاره به ایمان به ذات پاک پروردگار است ، و یا غیب در اینجا مفهوم وسیعى دارد که عالم وحى و رستاخیز و جهان فرشتگان و به طور کلى آنچه ماوراى حس است شامل مى شود، در مفسران بحث است.
از آنچه در بالا گفتیم که ایمان به جهان ماوراء حس ، نخستین نقطه جدائى مؤ منان از کافران است روشن مى شود که غیب در اینجا داراى همان مفهوم وسیع کلمه مى باشد، به علاوه تعبیر آیه مطلق است و هیچگونه قیدى در آن وجود ندارد که به معنى خاصى محدودش کنیم.
--------------------------------------------------
آنها علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار(یقیمون الصلوة) رابطه نزدیک و مستمرى با خلق خدا دارند، و به همین دلیل سومین ویژگى آنها را قرآن چنین بیان مى کند((و از تمام مواهبى که به آنها روزى داده ایم انفاق مى کنند)) (و مما رزقناهم ینفقون) )
و مما رزقناهم )) (از آنچه به آنها روزى دادیم ) و به این ترتیب مساءله ((انفاق )) را آنچنان تعمیم مى دهد که تمام مواهب مادى و معنوى را در بر مى گیرد.
بنابر این مردم پرهیزگار آنها هستند که نه تنها از اموال خود، بلکه از علم و عقل و دانش و نیروهاى جسمانى و مقام و موقعیت اجتماعى خود، و خلاصه از تمام سرمایه هاى خویش ‍ به آنها که نیاز دارند مى بخشند، بى آنکه انتظار پاداشى داشته باشند.
ارتباط با انسانها در حقیقت نتیجه ارتباط و پیوند با خدا است ، انسانى که به خدا پیوسته و به حکم جمله مما رزقناهم همه روزیها و مواهب را از خدا مى داند، نه از ناحیه خودش ، عطاى خداوند بزرگى مى داند که چند روزى این امانت را نزد او گذاشته ، نه تنها از انفاق و بخشش در راه او ناراحت نمى شود بلکه خوشحال است ، چرا که مال خدا را به بندگان او داده ، اما نتائج و برکات مادى و معنویش را براى خود خریده است
[ نظرات / امتیازها ]
  نيره تقي زاده فايند - یوسفعلی
4) 28. Righteousness comes from a secure faith, from sincere devotion to Allah, and from unselfish service to humankind. [ نظرات / امتیازها ]
5) 29. Prosperity must be taken as referring to all the kinds of bounty which we discussed in the note to 2:3 above. The right use of one kind leads to an increase in that and other kinds, and that is prosperity. [ نظرات / امتیازها ]
  ليلا رضائي
3) بقره/2-3: «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین (2) الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون (3)»
ترجمه: آن کتاب با عظمتی که شک در آن راه ندارد و مایه‌ی هدایت پرهیزکاران است (2) (پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب (آنچه از حسّ پوشیده و پنهان است) ایمان می‌آورند و نماز را برپا می‌دارند و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند.
تفسیر: امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «متقون» (در این آیه) شیعاین علی علیه‌السلام هستند و «الغیب» (در این آیه) پس همان حجت غائب (حضرت مهدی علیه‌السلام) می‌باشد. [ نظرات / امتیازها ]
  ولي اله سوراني
5) خداوند دارای دو نوع هدایت می باشد یکی هدایت عام و دیگری هدایت خاص
هدایت عام مربوط به تمام مخلوقات میباشد که استثنایی ندارد
هدایت خاص همان طور که از نامش پیداست مربوط به افرادی خاص است همانند پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام و در این آیه خداوند متعال میفرمایند که پرهیزگاران در مسیر هدایتی که از جانب خداوندشان مشخص شده قرار دارند پس آنان نیز افرادی خاص هستند و خداوند قلب آنان را روشنایی بخشیده تا آنان صراط مستقیم را با تمام وجود ببینند و به واسطه هدایتی که خداوند به آنان عطا فرموده و آنان پای در مسیر خدا نهادند پس سزاوار رستگاری در دنیای آخرت هستند [ نظرات / امتیازها ]
  سيده منصوره خادم - تفسیر روشن
3) تفسیر:
در این مورد موضوعاتى را لازم است توضیح بدهیم:
1- إیمان: امن و اطمینان دادن است، و این معنى هنگامى صورت مى‏گیرد که قلب انسان در آن موردیکه منظور است از هر گونه تزلزل و اضطراب و وسوسه أیمن گردد.
و چون ایمان در اینجا متعلّق به غیب است: پس لازم است شخص متقى از لحاظ مسائل غیبى، چون توحید و صفات پروردگار متعال و بعث و مجازات و عوالم دیگرى که از ماوراى عالم ماده و حس است: خود را نگهدارى کرده، و با تحصیل اطمینان و علم و یقین باین موضوعات، از وسوسه‏هاى شیطانى و تزلزل و تردید بیرون رفته، و از هدایت کلمات إلهى استفاده کند.
2- غیب: چیزیکه از عالم ماوراى طبیعت و حس باشد، یعنى آنچه با نظر و
فکر یا با قوّه روحانى باطنى درک شود، مانند عوالم ملائکه، عوالم أرواح، نور وجود پروردگار متعال و صفات او، و عوالم روحانى انسان.
و این موضوعات از عالم مادّه خارج بوده، و مربوط بادراکات و علوم و معارف روحانى است، و در عین حال معرفت و ایمان به آنها از لحاظ روحانیّت انسان و تکمیل نفس و درک حقایق و واقعیات عوالم وجود، و بلکه تحقق انسانیت انسان و امتیاز آن با حیوانات، بوسیله همین توجهات و معارف خواهد بود.
و مرتبه أوّل تقوى که موجب هدایت شدن و استفاده کردن از معارف قرآن مجید است: این معنى باشد: زیرا تا انسان از صفات حیوانى و تمایلات مادّى و تعلقات جسمانى دنیوى منصرف نشده، و بسوى عوالم روحانى و مراحل نورانى اقبال و وابسته نگردد: نخواهد توانست إدراکات و مشاهدات روحانى داشته باشد.
پس ایمان بغیب خود جهت مثبت تقوى، و مرحله اوّل حفظ و نگهدارى نفس بوده، و مقدم بهمه مراتب و مراحل است.
3- وَ یُقِیمُونَ:
از اقامت است، و آن از قوام و قیام بمعنى برپا شدن و فعلیّت پیدا کردن باشد، و اقامت: برپا کردن و فعلیّت دادن و راست داشتن است.
و در هر موضوعیکه انسان متوقّع نتیجه و آثار باشد: میباید آن را بصورت صحیح و بآنطوریکه درست و حقّ است، برپا داشته و در خارج تحقّق و فعلیّت بدهد. و لطف تعبیر با این فعل نه با أفعال دیگر: رعایت اینمعنى است، تا انسان متوجّه باشد که در مراحل تقوى برپا داشتن صحیح و حقیقى أعمال باید مورد نظر باشد، نه تنها بجا آوردن و عمل کردن مطلق که: از لحاظ تقوى مؤثّر نخواهد بود.
4- الصَّلاةَ:
این کلمه از ماده صلو است، و بمعنى ثناء جمیل و ستودن نیکو باشد. و أمّا صلاة بمعنى نماز و عبادت مخصوص: از لغات عبرى و سریانى و آرامى گرفته شده است.
و نماز مرحله دوم از تقوى بوده، و وسیله ارتباط پیدا کردن با پروردگار متعال، و خضوع و خشوع تام در مقابل عظمت او، و اظهار بندگى و اطاعت و ذلّت، و مناجات و دعاء و مسألت، و عروج و توجه بسوى مقام نور و قرب او باشد.
و اینمعنى طرف مثبت و عملى تقوى بوده، و ملازم است با انقطاع از تمایلات و هوسرانیهاى دنیوى، و تعلّقات مادّى، و خضوع در مقابل افراد دنیاپرست، و ارتباط و مجالست با مردم خودخواه.
پس در مرحله اول (ایمان بغیب): تقوى روحى و عقیدتى و فکرى پیدا شده، و در این مرحله (صلاة): تقوى عملى و اخلاقى، و حالت اخلاص در مقام عبودیّت پروردگار متعال، و انجام وظائف لازم فیمابین خالق و مخلوق، پدید خواهد آمد.
5- یُنْفِقُونَ:
إنفاق اجراء کردن أمرى است که بإتمام و انتهاء برسد، چون إعطاء به عائله یا دیگرى که بحد لزوم و کافى باشد.
و این کلمه در مورد رزق مناسبتر است از إعطا و إنعام و إحسان: زیرا إنعام از نعمت است و مخصوص مى‏شود بموارد نعمت و نیکویى. و إعطاء اعمّ است از آنکه در امور پسندیده و نیکو باشد یا نه، و بعنوان تملیک باشد یا تصرف دادن تنها. و إحسان مطلق عمل نیکو انجام دادن است خواه باعطاء مال باشد یا نه.
و این إنفاق در موارد لزوم: مرحله سوم از طرف مثبت تقوى است، و مربوط مى‏شود به انجام وظائف در میان بندگان خداوند متعال نسبت بهمدیگر، و محافظت و نگهدارى خود از إمساک و حبّ مال و تعلق بدنیا، و بخل و خوف از احتیاج.
6- وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ:
متعلق و مربوط است به کلمه ینفقون. و رزق: عبارت از إنعام مخصوصى است
بر طبق احتیاج طرف که استمرار و جریان پیدا کند.
و رزق از طرف پروردگار متعال: در ادامه خلقت و تکوین موجودات باشد، تا بتوانند بزندگى و حیات خود ادامه بدهند.
و رزق از طرف مردم: واسطه بودن در این أمر و انجام دادن وظیفه محوله بآنان باشد، زیرا که امور مادّى همیشه روى جریان طبیعى و بوسائط انجام مى‏گیرد، مانند رزق و تأمین معاش و احتیاجات عائله، اگر چه اصول در هر امرى از جانب خداوند متعال تأمین و تقدیر و تسبیب مى‏شود.
آرى نعمتهاى عمومى و وسائل لازم در حیات موجودات و بقاء آنها بعد از تکوین و خلق، همه بى‏واسطه از جانب خداوند متعال تهیه شده، و در اختیار آنها گذاشته مى‏شود، چون آفتاب و ماه و سائر کواکب و هوا و آب و باران و گرما و سرما و نباتات و کوهها و سنگ و خاک و معادن و اعضاء و جوارح لازم و قواى و حواسّ و سائر خصوصیّات در مرتبه إیجاد و تکوین، یا در مرحله إبقاء و ادامه حیات.
و ضمنا إنفاق از رزق گاهى از نظر تشریع خصوصیّتى پیدا کرده، و واجب یا مستحبّ مى‏شود، چون نفقات واجب عائله، و زکوة به مستحقّین، و خمس در راه خدا، و إنفاق در موارد ضرورت و احتیاج در اجتماع یا براى افراد، که همه اینها از جمله وظائف واجب انسانهاى مؤمن بخدا بوده، و نباید در انجام آنها کوتاهى بشود. [ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - پرتوی از قرآن
3) اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ :ایمان غیر از علم و یقین است، زیرا در معناى ایمان عشق و علاقه، تعظیم و تقدیس و پیوستگى مى باشد، تنها علم بچیزى موجب ایمان بآن نمیگردد، در فارسى ایمان به گرائیدن ترجمه مى شود، گرائیدن پیوستگى و جور شدن را میرساند مانند گرائیدن جسم بآتش که اندک اندک جور آن مى گردد، ولى کلمۀ ایمان بیش از گرائیدن رساندن با من را میرساند (چنان که در بحث لغت گفته شد) اگر متعدى بمفعول گردید یعنى دیگرى را، اگر بى مفعول آمد، یعنى خود را بامنیت رساندن طلب امنیت و گریز از فناء انسان را پیوسته بتلاش وا میدارد تا تأمین خاطر نماید، دلبستگى بمحسوسات و جسمانیات که خود پیوسته در حال فناء و تغییر است اضطراب و ناامنى را بیشتر مینماید، پس چاره چیست ؟ اگر این نگرانیها و طپش هاى درونى لازمۀ عشق و علاقه و دلبستگى به پدیده هاى ناپایدار و سایه هاى حس و خیال است پس بریدن و روگرداندن از اینها لازمه اش امنیت خاطر و آرامش قلب است باز این سؤال پیش مى آید: مگر انسان که تار و پود ضمیرش از عشق و محبت و علاقه بافته شده میتواند با بریدن هر عشق و علاقه اى انسان باشد و زنده بماند؟! جواب این است که آزاد شدن و بریدن از این علائق وابستن و گرائیدن بغیب است، غیب همانست که باید با عقل و ضمیر دریافت، غیب آن اصول و حقایق ثابتى است که جمال و کمال و زیبائیها از آن بر این جهان منعکس شده، یا بگو مادّه چون صفحۀ شفاف یا دریاچۀ صافى است که همه آن صورتها همراه شعاع نور در آن هویدا گشته، مردمى که تا چشم گشوده جز آن صورتهاى منعکس را ندیده اند، و بآثار تابش نور در حلقه هاى فیلم آشنا نیستند همۀ آن صور را موجودات اصیل مى پندارند و بهمانها دل مى بندند ولى دلبستگى به صورتهایى که هستیش حرکت و فناء است جز اندوه و رنج و اضطراب در پى ندارد، گاهى رنج و اندوه روى دل را اندکى از این صورتهاى نااصل بر میگرداند و علاقه‏هایى را مى‏‌برد یا سست مى‏‌نماید ولى بیشتر مردم را این حالات در دام اشباح وهم و خیال مى‏‌افکند. اهل تصوف و عرفان که تنها گسیختن علائق حسى را راه کمال مى‌‏پندارند گرفتار علاقه بتخیلات و اوهام خود میگردند. محققین و دانشمندان از طریق قیاس و برهان چه بسا عدم اصالت ماده و پدیده‌‏هاى آن را اثبات مى‌‏نمایند ولى چون روشنایى علمى آنان در محیط محدودى است و بدرک حقایق ثابت‏ نمی‌رسند دچار شک و تردید میگردند، گاهى عقل فطرى همى‏‌خواهد که چشم باز کند تا پشت پرده محسوسات، علل و معقولات را چنان که هستند درک نماید، ولى در بند سلسله‏‌هاى قیاس مى‏افتد و حس و خیال دریافت فطرى را بصورت دیگر در مى‏آورد و غیر واقع مینمایاند، مانند طفلى که نغمه مرغى را بر شاخسار بلندى مى‏شنود و اندام و پر و بال زیباى آن را زیر شعاع نور و در خلال برگها مى‏بیند و بآن دل میدهد، براى رسیدن بآن آن را با سنگ بزیر مى‏اندازد و بچنگ میگیرد، آیا این پیکر نیمه جان افسرده یا بى‏جان مرده همانست که بال میزد و نغمه سر میداد؟ آنچه خیال و وهم و عقول محدود از حقایق هستى بخش درک می‌نمایند، میشود شبحى از آن باشد ولى آن نیست. حق اینست که در آئینه نفس آنچه منعکس میشود صورت ناقصى از واقع است، دریاچه هر چه صافتر و آرامتر باشد کوه‏ها و صورت ابرها را بهتر می‌نمایاند و آنچه نیست نمى‏‌نمایاند. آنچه مهم است اینست که آیا این دریافت کوتاه و ناقص میشود کاملتر گردد تا آئینه قلب آنچه هست بنمایاند؟ شرایط دریافت بصیرتى (بینایى باطنى) مانند شرایط بصرى است: شرط بینایى حسى، بینش چشم، مقابله با محسوس، تابش نور مى‏باشد؛ هر چه این شرایط کاملتر باشد ادراک کاملتر میشود؛ دیدن کامل آن گاه است که چشم سالم، مقابله جسم تام، تابش نور مستقیم باشد، باز شدن چشم عقل فطرى و بصیرت باطنى بسوى غیب و گرائیدن بآن آن گاه است که بى‏پروایى بینش باطنى را ناتوان نکرده باشد و در اثر قدرت تقوا بتواند توجه خود را از محسوسات بحقایق معقول برگرداند، با این شرط و زمینه نفسانى اگر نور هدایت خداوند که نور آسمانها و زمین است تابید و آیات بیّناتش دیده عقل را بمحیط داخلى نفس و عالم غیب روشن ساخت توجه از محسوسات و متغیرات بسوى آن عالم میگردد و هر چه بیشتر میگراید معناى ایمان بخصوص در هیئت فعل مضارع دلالت بر استمرار و تکامل دارد. این حرکت عقلى از شک بین اصالت محسوسات و معقولات شروع میشود و بسوى ظن و اعتقاد و مراتب یقین (گمان، باور، دریافت) پیش میرود، بنا بر این، الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ، وصف حدوثى براى متقین است پس از واقع شدن در معرض نور هدایت؛ یعنى: متقین همین که نور هدایت روشنشان نمود بغیب میگرایند.

وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ: قیام بدن حالتى است که اعضاء هر یک در وضع طبیعى خود قرار میگیرند و هر کدام وظیفه‏اى که در بپا داشتن بدن دارند انجام میدهند و اندام چنان که هست مى‏نماید: مراکز ادراک و سر بالاى بدن و بدن تکیه بر فقرات پشت و همه بر ستونهاى پا ایستاده‏‌اند، و اعصاب ادراک و تحریک بآسانى فرمان مى‏گیرند و خبر میدهند، چشم و گوش و دست و پا به آسانى بهر سو متوجه مى‏‌گردد، اراده بر اعصاب و اعصاب بر عضلات و عضلات بر بندها و ستونهاى بدن غلبه و فرماندهى کامل دارد، قیام بدن مرتبط به قیام فکر و تصویر است، تا مطلوبى درست تصویر نشود براى انجام و رسیدن به آن شخص اراده نمى‌‏نماید و بدن بر خلاف میل طبیعى راست و مستقیم نمى‏‌گردد.
آمادگى براى نماز آن گاه است که امر و اراده پروردگار همت را بر انگیزد و ذهن را- که توجه بحواس و شهوات خمیده یا خفته‏اش داشته- بپا دارد (این سرّ قصد قربت است) در این وقت قواى نفسانى بوضع طبیعى قرار میگیرد و مانند اعضاء بدن قیام می‌نماید، در سازمان درونى جسم انسان، مرکز تفکر و ادراک بالا، و محل بروز عواطف که قلب است پائین، معده و امعاء که دیگ شهوت غذا است پائین‏تر، و دستگاه تناسلى که انگیزنده شهوت جنسى است زیر، قرار گرفته، در سازمان درونى نفس که از این قوا ترکیب یافته باید چنین باشد، اقامه- که معناى لغویش بپا ساختن، راست داشتن و تکمیل نمودن است- کمال آن در انسان برپا داشتن ظاهر و باطن بدن و قواى نفسانى است. تکمیل این قیام در صورت اجتماع آن گاه است که افراد از هواهاى اختلاف انگیز و نظام طبقاتى بسوى یگانگى برگردند و در یک صف قرار گیرند و بامام عادل عالم که تقدم طبیعى دارد اقتداء نمایند. چون تحقق و کمال صلاة باقامه است قرآن در هر جا که نماز کامل را دستور داده یا توصیف نموده آن را مقارن الفاظ اقام، اقم، یقیمون، مقیمى، آورده؛ و براى نمازگزارانى که از حقیقت نماز غافلند ویل را وعده داده و مصلّین را تنها آورده: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» در سوره معارج که مصلین را از دیگر مردم بى‏ثبات مستثنى کرده دوام صلاة را متمم آن آورده: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً، وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً، إِلَّا الْمُصَلِّینَ، الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ انسان بى‏ثبات و بى‏قرار آفریده شده، چون شرى بدو رسد نالان شود، چون خیرى باو رسد خود را میگیرد، مگر نماز خوانان، آنان که بر نمازهاى خود مراقبت دارند و پیوسته انجام میدهند».
در اینجا فعل مضارع «یقیمون» کوشش پیوسته را میرساند تا هر چه بیشتر نماز را بپا دارند، چون اقامه نماز اقامه و مستقیم شدن انسان است باید متدرجا و پیوسته باشد تا در تمام عمر یک نماز کامل و مستقیم که شایسته مقام انسان است انجام شود چون این وظیفه نهایى درست و کامل انجام یافت و حقیقت انسانیت مستقیم گردید مأموریتش در این جهان تمام شده رخت بر مى‏‌بندد گویا براى همین باین عالم آمده که یک عمل کامل و شایسته انجام دهد.
وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ: ساختمان مرموز و پیچ در پیچ قواى انسانى مانند دستگاههاى گیرنده و مولّد نیرو است، ایمان به غیب و صلاة اتصال و ارتباط با مخازن قوا را برقرار میسازد: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ، لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» این ارتباط، قواى عقلى و نفسانى را بحرکت مى‌‏آورد و کلیدهاى سرمایه‏‌هاى طبیعت را بدست میدهد. یا انسان مانند هسته بذرى است که چون ریشه‏اش بر منابع زمین اتصال یافت قد میکشد و برگ میدهد و در معرض نور و هوا قرار میگیرد و به میزان بالا رفتن قدرت تغذیه و بهره‏‌گیرى بهره و میوه میدهد: من (اگر تبعیضیّه باشد) اشاره باقتصاد در مصرف است، رزق هر نوع بهره معنوى و مادى حلال است بخصوص که نسبت بخدا و عوامل خدا داده شده: «رَزَقْناهُمْ»، و آن یا مالى است که محصول عمل و فکر است یا اعضاء عمل و اخلاق و علم است که منشأ عمل مى‌‏باشد: انفاق رساندن و راه مصرف باز کردن است- عموم افعالى که حرف اول نون و دوم فاء است بهمین معنا آمده مانند نفع، نفخ، نفث-. با انفاق و مصرف مقتصدانه سطح تولید و عمل بالا مى‏رود، پس از جمله «مِمَّا رَزَقْناهُمْ ...» سه مطلب اساسى دانسته میشود: 1- رزق، و ما، دلالت بر عموم دارد. 2- بدلالت رزق و نا، و آیات گذشته مقصود روزى حلال است.
3- مصرف باید باندازه معین باشد که از من استفاده میشود. اما مورد و چگونگى مصرف بسته به تشخیص است. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر احسن الحدیث
5) أُولٰئِکَ عَلىٰ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ لفظ «من ربهم» وصف «هدى» و تقدیم «هم» براى حصر و اختصاص است یعنى آنها از جانب خدا در هدایتند و فقط آنها رستگارانند، منافقان و کفار، گمراهان و اشقیا مى باشند [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر جوامع الجامع
4) تفسیر: احتمال مى رود که مقصود از اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ مؤمنان از اهل کتاب مانند عبد اللّٰه بن سلام و دیگران باشند بنا بر این «معطوف» [کسانى] غیر از «معطوف علیه» خواهند بود و ممکن است مقصود آیه، توصیف همان افرادى باشد که در آیات پیشین، از آنان سخن به میان آمد [«متّقین»] و اگر منظور این باشد معناى آیه این است که «متّقیان» علاوه بر برخوردارى از اوصاف ذکر شده در آیات پیشین به محتوى این آیه نیز ایمان دارند « هُمْ یُوقِنُونَ » کنایه اى به اهل کتاب است که آنها رستاخیز را بر خلاف حقیقتش باور دارند و سخنشان از روى اعتقاد نیست «آخرة» مؤنّث «آخر» و صفت براى «دار» مى باشد به دلیل آیۀ شریفه: تِلْکَ اَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ ؛ «ما این دار (بهشت ابدى) آخرت را براى کسانى که در زمین ارادۀ علو و فساد و سرکشى ندارند، مخصوص مى گردانیم» (قصص 83) که «آخرة» صفت غالبى است [یعنى از صفاتى است که غالبا بدون موصوف بکار مى رود و بر آن دلالت مى کند]، لفظ «دنیا» نیز مانند «آخرة» است «إیقان» و «یقین» علمى است که بعد از استدلال، از طریق برهان حاصل مى شود بدین سبب بر خداى تعالى «موقن» اطلاق نمى شود، زیرا تمام اشیاء در آشکار بودن نزد وى یکسان است [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر شریف لاهیجی
3) اَلَّذِینَ آن پرهیزکارانى که یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ اى یؤمنون بما غاب عنهم یعنى ایمان مى آرند بآنچه غایب است از نظر ایشان، مثل صانع عالم و صفات کاملۀ او و احوال قیامت و اهوال آن و مى تواند که از جملۀ ما غاب عنهم امامت قائم آل محمد صلوات اللّٰه علیه و آله و خروج آن حضرت در آخر الزمان باشد؛ عن جابر عن ابى جعفر علیه السلام: «الغیب هو البعث و النشور و قیام القائم علیه السّلام» و از این حدیث معلوم مى شود که مراد از غیبت اعمّ از کل واحد این امور است و فى کمال الدین و تمام النعمة عن الصادق علیه السّلام: «المتّقون شیعة علىّ علیه السلام و الغیب هو الحجة الغائب» وَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ و بجا مى آورند نمازهاى واجب را وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ و از آنچه روزى داده ایم ایشان را نفقه مى کنند و صرف مى نمایند در راه رضاى خداى تعالى بر مستحقان بعضى گفته اند بقرینۀ « یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ » مراد از « مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ » زکاة مفروضه است، و چون این آیه در مقام مدح است و ظاهر است که در انفاق حرام مدحى مترتب نمى گردد، بنا بر این باید که مراد از « مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ » مال حلال باشد، و در تعریف رزق تا حرام بیرون رود چنین گفته اند که «الرزق ما یصحّ الانتفاع به و لم یمنع منه مانع» و اشاعره در این مسأله خلاف کرده اند و حرام را نیز داخل رزق گرفته اند، بنا بر دلیل مدخول چنانچه در کتب کلامیه بتفصیل مذکور است محمد بن مسلم از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که « وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ ، معناه: و مما علمناهم یبثّون» یعنى مراد از رزق علم است، و معنى آیه اینست که از آن علمى که ما تعلیم ایشان کرده ایم آن را منتشر مى سازند و تعلیم دیگران مى کنند [ نظرات / امتیازها ]