از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
شماره صفحه : 6 حزب : 1 جزء : اول سوره : بقرة
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
34) (و اذ قلنا للملئکه اسجدوا لادم فسجدوا):(و زمانی که به ملائکه گفتیم سجده کنید آدم راپس سجده نمودند) ،توضیح آنکه عبادت آنست که عبد خودرا درمقام عبودیت و بندگی قرار دهد و آن رابا اطاعت اثبات کند و عبادت اظهارمولویت مولی در همه امور است و هر زمان این اظهار شدیدتر باشد عبودیت تعین بیشتری می یابد و از واضح ترین مظاهر عبودیت سجده کردن است ،(الاابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین ):(جز ابلیس که ابا کرد و تکبر ورزید واو ازکافران بود)،پس سجده ملائکه برای آدم اطاعت امر خدا بود و اظهارعبودیت به او و اباکردن ابلیس با عبودیت منافات داشت ،پس ابلیس کفر باطنی خودرا ظاهر نمود . [ نظرات / امتیازها ]
35) (وقلنا یا ادم اسکن انت وزوجک الجنه ):(گفتیم ای آدم تو و همسرت در بهشت مسکن گیرید)، به تحقیق آدم (ع ) برای زندگی کردن در زمین آفریده شده بود تا خلیفه خدا در زمین باشد و روش استقرار در زمین همان برتری او برملائکه بود که اثبات شدو خداوند آنها را امر به سجود برای تعظیم آدم نمود ،پس او را برای مدتی وارد بهشت کردند و آنها را ازدرخت ممنوع منع و نهی نمودندتا آنگاه که ازآن درخت خوردند و زشتی و بدیشان بر آنها آشکار شد،پس به زمین هبوط و نزول یافتند و این امر، درسی مهم و حجتی عظیم برای بنی آدم است ، پس شیطانی که پدر آنها را دربهشت فریب داد و او را ازآنجا خارج کرد،همیشه در صدد اغوا و فریفتن و خارج کردن آنها از دین است و آنها را از بهشت باز می دارد، و آن خدایی که بنی آدم را خلیفه خود درزمین قرار داد تا زمانی مستخلف آنهاست ، که قیام به واجبات و موجبات خلافت وجانشینی بنمایند ونظام الهی را در زمین ایجاد کنند،پس بر بنی آدم است که جانشینان شایسته ای درزمین باشند و نظام الهی را که خدا به آنان املاء نموده درزمین تطبیق نمایند،همانگونه که خدا بوسیله پیامبرانش به آنان آموخته است ، لذا هرکس انکار کندیاکفر بورزد یا کوتاهی نماید در برابر خداوند مسئول است و بزودی پروردگارمستخلف ازاو محاسبه وباز خواست می نماید.پس جانشینی و خلافت اقتضای ارتقاء یافتن به صفات الهی و خاضع نمودن هواهای نفسانی و حیوانی را دارد و جانشین خدا بودن درزمین حقیقتا مسئولیت دشواری است ،(و کلا منها رغدا):(و بخورید ازآن به فراوانی ) و آسودگی وطیب خاطر،(حیث شئتما):(هرزمان که بخواهید)،(ان لک الا تجوع فیها و لا تعری )(32)،(پس برای توست که درآن تشنه و گرسنه و عریان نشوی )،(و لا تقربا هذه الشجره ):(وبه این درخت نزدیک نشوید) ،مبالغه درتأکید نهی شده است ،یعنی به نزدیک آن نروید ،چه رسد که ازمیوه اش تناول کنید و همانا در نزدیک شدن به این درخت رنج و سختی حیات دنیا به او خواهد رسید و این نزدیکی به آنست که انسان پروردگار خود را فراموش کند و نسبت به مقام او غفلت داشته باشد و درحق چنین انسانی قول خدای متعال است که می فرماید:(ومن اعرض عن ذکری ،فان له معیشه ضنکاو نحشره یوم القیامه اعمی )(33)(هرکس ازیاد من دوری کند ،پس او رازندگی دشواری خواهد بود و درقیامت کور محشورمی شود)، و آدم (ع )خواست تا بین این درخت و میثاقی که ازاو اخذ شده بود جمع نماید و این امکان ندارد و نتوانست ،پس میثاق را فراموش کرد ،لذا دررنج و تعب دنیا قرارگرفت و آنگاه آن را به توبه جبران نمود ،با آنکه خداوند آنها را بر حذر داشته بودبااین قول که ،(فتکونا من الظالمین )،(پس در این حال ازستمکاران خواهید بود) وپیامد این ظلم ، قرار گرفتن در رنج و تعب این حیات مادی بود ازقبیل گرسنگی وتشنگی و عریانی و رنج ، پس ستم آنها درواقع ستم به نفس خودشان بود نه به معنای معصیت مصطلح ،و از اینجاظاهر می شود که نهی خداوند نهی تنزیهی (34)،بوده است و نهی ارشادی به آنچه خیر و مکلف درآن است نه نهی مولوی ،فلذابهشت را ازدست دادند، اما جزای مخالفت بانهی مولوی تکلیفی تنها با توبه مقبول و پذیرفته شده برطرف می شود،پس آندو توبه کردند و توبه آنها قبول شد،اما به بهشت بازگردانده نشدند و این نشان می دهد که نهی ، نهی ارشادی بوده است . [ نظرات / امتیازها ]
36) (فازلهما الشیطان عنها):(پس شیطان آنها را ازبهشت ساقط نمود و فریب داد)،چون او هم همراه آنها در بهشت بود،(فاخرجهما مما کانا فیه ):(و آنها را ازآنچه در آن بودند خارج کرد)،یعنی آنها را به وسوسه فریفت و آنها رااز نعمتهایی که داشتند از قبیل فراوانی و زندگی خوش و آسوده خارج کرد، (وقلنا اهبطوا):(گفتیم هبوط کنید) و نزول نمائید به زمین (بعضکم لبعض عدو):(درحالیکه بایکدیگر دشمن هستید)،چون زمین و دنیای مادی دار تزاحم است نه تراحم وشفقت ،(ولکم فی الارض مستقر ومتاع الی حین ):(و برای شما تا مدتی در زمین جایگاه و بهره خواهد بود) ،همانا انسان از منزلت سعادت و کرامت و آسودگی به دنیا هبوط کرد و از منزلت رفعت و قرب و دار نعمت و شادمانی و جوارپروردگار به عالم مادی نزول یافت ، چون او رنج و تعب و درد و حیات فانی را به میل خود اختیار کرد، پس زمانی که به سوی پروردگارش باز گردد ،خداوندکرامت و سعادت را به او باز می گرداند و اگر باز نگردد ودر زمین ریشه دار گرددو پیروی ازهوای نفس خویش کند ،همانا نعمت خدا را به کفر مبدل کرده و نفس خود را شایسته هلاکت و جهنم سوزان و بدترین جایگاه قرار داده است . [ نظرات / امتیازها ]
37) (فتلقی ادم من ربه کلمات فتاب علیه ):(پس آموخت آدم ازپروردگارش کلماتی را و بسوی او توبه نمود)،(تلقی ) به معنای آموختن به وسیله تلقین می باشد و این ، گرفتن کلام با فهم و دریافت درست است و همین آموختن توبه را برآدم (ع ) هموار نمود وازاینجا ظاهر می شود که توبه دو قسم است ،یکی توبه ای ازجانب خدا که آن ، برگشت بسوی بنده است با رحمت و دیگری توبه ای ازجانب بنده و آن بازگشت بسوی خداست با استغفار و ترک معصیت ومتعاقب آن توبه ای از جانب خداست به پذیرش و قبول توبه بنده ،پس توبه بنده پیچیده و محفوف است بین دو توبه از پروردگارش ،(ثم تاب علیهم لیتوبوا)(35)(خدابسوی آنها توبه کرد تا توبه نمودند)، چون همانا ازجمله اسمائی که آدم ازخداوند فرا گرفت کاری بود که گنه کار را هنگام گناه مفید واقع می شود و شایدآموختن و تلقی او ازپروردگار به چیزی ازآن اسماء مربوط باشد ،و آدم پس ازارتکاب آن امر هبوط یافت اما اگر آدم در همان مهبط خود باقی می ماند ،هلاک می شد و اگر به سعادت اولی خود باز می گشت ،نفس خود را به تعب افکنده بود،پس در هر حال به نفس خود ستم کرد، جز اینکه با همین عمل خود را در مسیرسعادت و در طریق کمال قرار دادکه اگر این عمل را نمی کرد و به زمین نازل نمی شد متوجه ذلت و مسکنت و قصور خویش نمی گردید و لذت توبه رانمی یافت و به آن سعادت و کمال نمی رسید و بدون برخورد با رنج و زحمت مادی ارزش روح و راحت در جوار رب العالمین را در نمی یافت ، چون توبه همان راهی است که آن را برای هدایت به روی بشر گشودند و به دنبال همین راه و هدایت بود که در هرعصری ،دینی و ملتی برای بشر تشریع شده ،لذا هبوط آدم امری تکوینی بود که لازمه اش نزدیکی وی به درخت ممنوعه بود، مانند اینکه لازمه کشته شدن ، سم خوردن یابه آتش سوخته شدن است یا لازمه دخول درآتش ترک صلاه است ،(انه هو التواب ): همانا اوست آمرزنده چون با مغفرت خویش بسوی بنده باز می گردد،(الرحیم ):و مهربان است به سبب این مغفرت نسبت به بندگانش (36). [ نظرات / امتیازها ]
38) (قلنا اهبطوامنها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون ):(گفتیم همگی از بهشت نزول کنید اگر هدایتی ازمن بسوی شما آمد، آنهاکه هدایت مرا پیروی کنند ،هرگز نه بیمی دارند و نه اندوهگین شوند) ،دراینجا امر الهی صادر شد که آدم به زمین هبوط کند و انسان و شیطان درمعرکه زمین باهم مواجه شوند و این آیه اولین فرمانی است که درتشریع دین برای آدم و ذریه او صادر شده و دین را در دو جمله خلاصه کرده است .ابتدا خداوند آدم و ذریه او را بسوی عبودیت هدایت نمود تا باوجود زندگی درزمین اززندگی و حیات آسمانی و معنوی هم بهره مند باشند ،مشاهده می شودکه یک بار قبل از توبه امر به هبوط شده است و یک بار بعد از توبه و رمز آن این است که خوردن آدم از درخت و هبوط او به زمین قضای حتمی پروردگار بود وتوبه آدم باعث شد تا قضای دوم و حکم دیگری در باره او بشود و خداوند با این توبه ، زندگی زمینی او را که شقاوت بار بود ،طیب و طاهر نمود به نحوی که هدایت بسوی عبودیت را بازندگی زمینی ترکیب کرد و زندگی خاصی مرکب اززندگی زمینی و آسمانی فراهم آورد،(پس در زمان توبه ، آدم هنوز از بهشت جدانشده بود ،هر چند که از نظر مقام و مرتبه هبوط یافته بوده و موقعیت قبلی رانداشته است ، لذا توبه ، میان دو هبوط واقع شده است ).لذا هدایت خدا انسان را به امنیت و سرور می رساند و کفر و تکذیب آیات الهی مستلزم جاودانگی درآتش است ، پس جانشینی انسان ازخدا دائر مدارپذیرش هدایت از جانب او و پیروی از طریقه الهی و روش دینی و طرد سایرراهها و روشهای غیر الهی است و پیمودن راه و روش این هدایت به انسان سعادت دنیا و آخرت می دهد و او را از ترس و اندوه ایمن می کند. [ نظرات / امتیازها ]
39) (والذین کفروا وکذبوابایاتنا اولئک اصحاب النار هم فیهاخالدون ):(و کسانی که کافر شدند و تکذیب کردند نشانه های ما را،آنان هم نشینان آتشتند و درآن جاودانه خواهند بود).پس کفربه خدا و تغییر روش او و احکام الهی ، جاودانگی درآتش را به دنبال خواهد داشت ، لذا رابطه دو طرفه جانشینی همچنان قوام داردو هر کس تکذیب کند و خود را بی نیاز ببیند و به برپا داشتن لوازم و واجبات خلافت وجانشینی اهتمام نورزد، ازکسانی خواهد بود که هیزم جهنم خواهند شد. [ نظرات / امتیازها ]
  خانم عرفان - کمال الدین صدوق ، جلد 2، ص 358 - معانی الاخبار صدوق ص126
37)
آیه 37 « َفَتلَقََّی َءادَمُ مِن رّبِهِّ ی کَلِمَتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إنَّهُ هُوَ الّتّوابُ الّرحِیمُ » ‍

حضرت آدم (علیه السلام ) کلماتی را از خداوند متعال دریافت نمود و به سوی خدا بازگشت یا خداوند توبه اش را پذیرفت که خداوند توبه پذیر و مهربان است .

مفضل ( از شاگردان خاص امام) خدمت امام صادق (علیه السلام ) عرضه می دارد که آقا ، «و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات »بقره124 یعنی چه ؟
حضرت می فرمایند : این همان کلماتی است که حضرت آدم آنها را از خداوند دریافت نمود ، پس خداوند حضرت ابراهیم را با کلماتی آزمود ، این کلمات ، همان است که در آیه 37 خدا می فرماید : که حضرت آدم، این کلمات را از خداوند دریافت نمود .
بعد حضرت می فرمایند : وقتی که این کلمات را فرا گرفت ، اینگونه گفت : اسئلک بحق محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین إلا تبت علی؛
خدایا از تو می خواهم به حق پیامبر اکرم ، امیر المومنین ، فاطمه زهرا ، امام حسن و امام حسین که توبه ی مرا بپذیری .فتاب علیه ؛ خداوند توبه اش را پذیرفت .

سپس مفضل پرسید : فاتمهنّ یعنی چه ؟ ( در آیه 124 بقره )
خداوند حضرت ابراهیم را با کلماتی آزمود ، و حضرت ابراهیم آن کلمات را به پایان رسانید ،امام فرمودند:
یعنی اینها را تا امام دوازدهم ، حضرت قائم (علیه السلام ) معتقد شد ، تمام کرد ، به اتمام رسانید که جمعا 12 امام که نه تن از آن ها از فرزندان امام حسین (علیه السلام ) هستند .
خداوند امامت را در صلب امام حسین قرار داد و نه تن از آنان از نسل امام حسین اند که مهدی این امت نیز از آنهاست .

[ نظرات / امتیازها ]
  مرضيه السادات قاسمپور - تفسیر نور
38) گرچه اعتراف به خطا و توبه‏ى آدم، سبب شد که خداوند او را عفو نماید، ولى بعد از توبه بار دیگر به بهشت برنمى‏گردد. زیرا آثار وضعى لغزش، غیر از عفو الهى است. فرمان هبوط در چند آیه‏ى قبل همراه نوعى قهر بود، ولى در این آیه چون بعد از توبه آدم است به صورت عادّى مطرح شده است. همچنین امیدوار مى‏کند که اگر از هدایت الهى پیروى کنند، حزن و اندوهى نخواهند داشت. 1- گاهى یک حرکت، دامنه‏ى تأثیرات خوب وبدش در همه‏ى عصرها و نسل‏ها گسترده مى‏شود. «اهبطوا منها جمیعاً» 2- با یک لغزش و خطا، نباید کسى را طرد کرد، زیرا انسان قابل ارشاد و هدایت پذیر است. «یأتینکم منّى هدىً» 3- براى راهنمایى بشر، آمدن انبیا قطعى است. «یأتینّکم» 4- هدایت واقعى تنها از طرف خداست. «منّى هدىً» 5 - امنیّت و آرامش واقعى، در سایه‏ى پیروى از دین و دستورات خداوند حاصل مى‏شود. «فمن تبع هداى فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» [ نظرات / امتیازها ]
39) تفسیر نور
گرچه اعتراف به خطا و توبه‏ى آدم، سبب شد که خداوند او را عفو نماید، ولى بعد از توبه بار دیگر به بهشت برنمى‏گردد. زیرا آثار وضعى لغزش، غیر از عفو الهى است. فرمان هبوط در چند آیه‏ى قبل همراه نوعى قهر بود، ولى در این آیه چون بعد از توبه آدم است به صورت عادّى مطرح شده است. همچنین امیدوار مى‏کند که اگر از هدایت الهى پیروى کنند، حزن و اندوهى نخواهند داشت. 1- گاهى یک حرکت، دامنه‏ى تأثیرات خوب وبدش در همه‏ى عصرها و نسل‏ها گسترده مى‏شود. «اهبطوا منها جمیعاً» 2- با یک لغزش و خطا، نباید کسى را طرد کرد، زیرا انسان قابل ارشاد و هدایت پذیر است. «یأتینکم منّى هدىً» 3- براى راهنمایى بشر، آمدن انبیا قطعى است. «یأتینّکم» 4- هدایت واقعى تنها از طرف خداست. «منّى هدىً» 5 - امنیّت و آرامش واقعى، در سایه‏ى پیروى از دین و دستورات خداوند حاصل مى‏شود. (فمن تبع هداى فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون) [ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
34) Qatadah commented on Allah's statement,
No. If I was to command any human to prostrate before another human, I would command the wife to prostrate before her husband because of the enormity of his right on her.)
Ar-Razi agreed with this view. Also, Qatadah said about Allah's statement,
(And they prostrated except Iblis (Shaytan), he refused and was proud and was one of the disbelievers (disobedient to Allah).)


"Iblis, the enemy of Allah, envied Adam because Allah honored Adam. He said, `I was created from fire, and he was created from clay.' Therefore, the first error ever committed was arrogance, for the enemy of Allah was too arrogant to prostrate before Adam.'' I - Ibn Kathir - say, the following is recorded in the Sahih,
(No person who has the weight of a mustard seed of arrogance in his heart shall enter Paradise.)


Iblis had disbelief, arrogance, and rebellion, all of which caused him to be expelled from the holy presence of Allah, and His mercy.



[ نظرات / امتیازها ]
35) Then Adam fell asleep, as the People of the Book and other scholars such as Ibn `Abbas have stated, Allah took one of Adam's left ribs and made flesh grow in its place, while Adam was asleep and unaware. Allah then created Adam's wife, Hawwa', from his rib and made her a woman, so that she could be a comfort for him. When Adam woke up and saw Hawwa' next to him, it was claimed, he said, `My flesh and blood, my wife.' Hence, Adam reclined with Hawwa'. When Allah married Adam to Hawwa' and gave him comfort, Allah said to him directly,
("O Adam! Dwell you and your wife in the Paradise and eat both of you freely with pleasure and delight, of things therein wherever you will, but come not near this tree or you both will be of the Zalimin (wrongdoers).'').''
Allah's statement to Adam,

(but come not near this tree) is a test for Adam. There are conflicting opinions over the nature of the tree mentioned here. Some said that it was the grape tree, barley, date tree, fig tree, and so forth. Some said that it was a certain tree, and whoever eats from it will be relieved of the call of nature. It was also said that it was a tree from which the angels eat so that they live for eternity. Imam Abu Ja`far bin Jarir said, "The correct opinion is that Allah forbade Adam and his wife from eating from a certain tree in Paradise, but they ate from it. We do not know which tree that was, because Allah has not mentioned anything in the Qur'an or the authentic Sunnah about the nature of this tree. It was said that it was barley, grape, or a fig tree. It is possible that it was one of those trees. Yet, this is knowledge that does not bring any benefit, just as being ignorant in its nature does no harm. Allah knows best.'' This is similar to what Ar-Razi stated in his Tafsir, and this is the correct opinion. Allah's statement,
(Then the Shaytan made them slip therefrom) either refers to Paradise, and in this case, it means that Shaytan led Adam and Hawwa' away from it, as `Asim bin Abi An-Najud recited it. It is also possible that this Ayah refers to the forbidden tree. In this case, the Ayah would mean, as Al-Hasan and Qatadah stated, "He tripped them.'' In this case,
(Then the Shaytan made them slip therefrom)

means, "Because of the tree'', just as Allah said,
(Turned aside therefrom (i.e. from Muhammad and the Qur'an) is he who is turned aside (by the decree and preordainment of Allah)) (51:9) meaning, the deviant person becomes turned aside - or slips - from the truth because of so and so reason. This is why then Allah said,
(And got them out from that in which they were) meaning, the clothes, spacious dwelling and comfortable sustenance.




[ نظرات / امتیازها ]
36) Allah's statement to Adam,
(but come not near this tree) is a test for Adam. There are conflicting opinions over the nature of the tree mentioned here. Some said that it was the grape tree, barley, date tree, fig tree, and so forth. Some said that it was a certain tree, and whoever eats from it will be relieved of the call of nature. It was also said that it was a tree from which the angels eat so that they live for eternity. Imam Abu Ja`far bin Jarir said, "The correct opinion is that Allah forbade Adam and his wife from eating from a certain tree in Paradise, but they ate from it. We do not know which tree that was, because Allah has not mentioned anything in the Qur'an or the authentic Sunnah about the nature of this tree. It was said that it was barley, grape, or a fig tree. It is possible that it was one of those trees. Yet, this is knowledge that does not bring any benefit, just as being ignorant in its nature does no harm. Allah knows best.'' This is similar to what Ar-Razi stated in his Tafsir, and this is the correct opinion. Allah's statement,


(Then the Shaytan made them slip therefrom) either refers to Paradise, and in this case, it means that Shaytan led Adam and Hawwa' away from it, as `Asim bin Abi An-Najud recited it. It is also possible that this Ayah refers to the forbidden tree. In this case, the Ayah would mean, as Al-Hasan and Qatadah stated, "He tripped them.'' In this case,


﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَـنُ عَنْهَا﴾


(Then the Shaytan made them slip therefrom)

means, "Because of the tree'', just as Allah said,


(Turned aside therefrom (i.e. from Muhammad and the Qur'an) is he who is turned aside (by the decree and preordainment of Allah)) (51:9) meaning, the deviant person becomes turned aside - or slips - from the truth because of so and so reason. This is why then Allah said,
(And got them out from that in which they were) meaning, the clothes, spacious dwelling and comfortable sustenance.


(We said: "Get you down, all, with enmity between yourselves. On earth will be a dwelling place for you and an enjoyment for a time.'') meaning, dwelling, sustenance and limited life, until the commencement of the Day of Resurrection
Ibn Abi Hatim narrated that Ubayy bin Ka`b said that the Messenger of Allah said,

(Allah created Adam tall, with thick hair, just as a date tree with full branches. When Adam ate from the forbidden tree, his cover fell off, and the first thing that appeared was his private area. When he saw his private area, he ran away in Paradise and his hair got caught in a tree. He tried to free himself and Ar-Rahman called him, 'O Adam! Are you running away from Me' When Adam heard the words of Ar-Rahman (Allah), he said, 'No, O my Lord! But I am shy.')






[ نظرات / امتیازها ]
37) It was reported that the above Ayah is explained by Allah's statement
(37. They said: "Our Lord! We have wronged ourselves. If You forgive us not, and bestow not upon us Your mercy, we shall certainly be of the losers.'') (7:23) as Mujahid, Sa`id bin Jubayr, Abu Al-`Aliyah, Ar-Rabi` bin Anas, Al-Hasan, Qatadah, Muhammad bin Ka`b Al-Qurazi, Khaلlid bin Ma`dan, `Ata' Al-Khurasani and `Abdur-Rahman bin Zayd bin Aslam have stated. As-Suddi said that Ibn `Abbas commented on,
(Then Adam received from his Lord Words) "Adam said, `O Lord! Did You not created me with Your Own Hands' He said, `Yes.' He said, `And blow life into me' He said, `Yes.' He said, `And when I sneezed, You said, `May Allah grant you His mercy.' Does not Your mercy precede Your anger' He was told, `Yes.' Adam said, `And You destined me to commit this evil act' He was told, `Yes.' He said, `If I repent, will You send me back to Paradise' Allah said, `Yes.''' Similar is reported from Al-`Awfi, Sa`id bin Jubayr, Sa`id bin Ma`bad, and Ibn `Abbas. Al-Hakim recorded this Hadith in his Mustadrak from Ibn Jubayr, who narrated it from Ibn `Abbas. Al-Hakim said, "Its chain is Sahih and they (Al-Bukhari and Muslim) did not record it.''
Allah's statement,
(Verily, He is the One Who forgives (accepts repentance), the Most Merciful) (2:37) means that Allah forgives whoever regrets his error and returns to Him in repentance. This meaning is similar to Allah's statements,

(Know they not that Allah accepts repentance from His servants) (9:104),
(And whoever does evil or wrongs himself) (4:110) and

(And whosoever repents and does righteous good deeds) (25:71).
The Ayat mentioned above, testify to the fact that Allah forgives the sins of whoever repents, demonstrating His kindness and mercy towards His creation and servants. There is no deity worthy of worship except Allah, the Most Forgiving, the Most Merciful.



[ نظرات / امتیازها ]
38) Allah stated that when He sent Adam, Hawwa', and Shaytan to earth from Paradise, He warned them that He will reveal Books and send Prophets and Messengers to them, i.e., to their offspring. Abu Al-`Aliyah said, "Al-Huda, refers to the Prophets, Messengers, the clear
(And whoever follows My guidance) meaning, whoever accepts what is contained in My Books and what I send the Messengers with,
(There shall be no fear on them) regarding the Hereafter,
(nor shall they grieve) regarding the life of this world. Similarly, in Surat Ta Ha, Allah said,
He (Allah) said: "Get you down (from the Paradise to the earth), both of you, together, some of you are an enemy to some others. Then if there comes to you guidance from Me, then whoever follows My guidance, he shall neither go astray, nor shall he be distressed.) (20:123)


Ibn `Abbas commented, "He will not be misguided in this life or miserable in the Hereafter.'' The Ayah,
(But whosoever turns away from My Reminder (i.e. neither believes in this Qur'an nor acts on its teachings) verily, for him is a life of hardship, and We shall raise him up blind on the Day of Resurrection.) (20:124) is similar to what Allah stated here.




signs and plain explanation [ نظرات / امتیازها ]
39) (He (Allah) said: "Get you down (from the Paradise to the earth), both of you, together, some of you are an enemy to some others. Then if there comes to you guidance from Me, then whoever follows My guidance, he shall neither go astray, nor shall he be distressed.) (20:123)

Ibn `Abbas commented, "He will not be misguided in this life or miserable in the Hereafter.'' The Ayah,
(But whosoever turns away from My Reminder (i.e. neither believes in this Qur'an nor acts on its teachings) verily, for him is a life of hardship, and We shall raise him up blind on the Day of Resurrection.) (20:124) is similar to what Allah stated here,

(But those who disbelieve and belie Our Ayat ـ such are the dwellers of the Fire. They shall abide therein forever), meaning, they will remain in Hell for eternity and will not find a way out of it.
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر راهنما
34)
1 - خداوند پس از تعلیم حقایق هستى به آدم (ع) و اثبات لیاقت وى براى خلافت، از فرشتگان خواست تا بر او سجده کنند.

و علّم ءادم الأسماء کلها ... و إذ قلنا للملئکة اسجدوا لأدم

2 - همه فرشتگان پس از فرمان خدا، بر آدم (ع) سجده کردند.

و إذ قلنا للملئکة اسجدوا لأدم فسجدوا

3 - ابلیس نیز همانند فرشتگان، مأمور به سجده بر آدم (ع) بود.

فسجدوا إلا إبلیس أبى

4 - ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کرد و بر آدم سجده ننمود.

و إذ قلنا للملئکة اسجدوا لأدم فسجدوا إلا إبلیس أبى

«اِبا» (مصدر اَبى) به معناى امتناع کردن است.

5 - آدم(ع)، داراى منزلت و مقامى فراتر از فرشتگان

و إذ قلنا للملئکة اسجدوا لأدم

از آن جایى که فرشتگان مأمور به سجده بر آدم(ع) شدند، فضیلت و برترى او معلوم مى شود.

6 - هدف از طرح خلافت آدم (ع) براى فرشتگان و اثبات فضیلت و برترى او، ایجاد رغبت در فرشتگان براى اجراى فرمان الهى (سجده بر آدم(ع)) بود.

و إذ قال ربک للملئکة إنى جاعل فى الأرض خلیفة ... و إذ قلنا للملئکة اسجدوا لأدم

7 - ابلیس پیش از تمرد از فرمان خدا، همپایه فرشتگان بود و در منزلت ایشان بسر مى برد.

و إذ قلنا للملئکة اسجدوا لأدم فسجدوا إلا إبلیس

از اینکه فرمان و خطاب خداوند به فرشتگان (قلنا للملائکة اسجدوا) شامل ابلیس نیز بود، معلوم است که: او در منزلت و مقام فرشتگان بسر مى برد به گونه اى که از زمره ایشان محسوب مى شد و یا واقعاً خودش نیز فرشته بود. برداشت فوق مبتنى بر احتمال اول است.

8 - ابلیس از زمره فرشتگان بود.*

و إذ قلنا للملئکة اسجدوا لأدم فسجدوا إلا إبلیس

9 - تکبر و خود بزرگ بینى ابلیس، مایه امتناع او از سجده بر آدم(ع) شد.

فسجدوا إلا إبلیس أبى و استکبر

10 - ابلیس به خاطر خود بزرگ بینى و سرپیچى از فرمان خدا، از زمره کافران شد.

أبى و استکبر و کان من الکفرین

11 - سرپیچى از فرمان خدا، از روى استکبار و خود بزرگ بینى، موجب کفر است.

أبى و استکبر و کان من الکفرین

12 - ابلیس، داراى اختیار تکوینى در انتخاب اطاعت خدا، یا معصیت او

فسجدوا إلا إبلیس أبى و استکبر

13 - وجود کافرانى غیر از ابلیس، در زمان تمردش از فرمان خدا*

و کان من الکفرین

14 - سجده به خودى خود و فى نفسه، حاکى از پرستش مسجود نیست.

و إذ قلنا للملئکة اسجدوا لأدم

بدیهى است که خداوند هرگز به پرستش کسى، یا چیزى فرمان نداده و نخواهد داد. بنابراین سجده فرشتگان به آدم(ع) پرستش و عبادت او نبوده است.

در نتیجه سجده کردن فى نفسه عبادت و پرستش محسوب نمى شود; بلکه سجده اى عبادت و پرستش محسوب مى شود که سجده کننده مسجود را رب خویش بداند.

15 - خود بزرگ بینى از خصلتهاى نکوهیده و شیطانى

أبى و استکبر

16 - داستان سجده فرشتگان بر آدم(ع) و امتناع ابلیس از آن کار، داستانى آموزنده و شایسته و بایسته همیشه به خاطر داشتن

و إذ قلنا للملئکة ... و کان من الکفرین

«اذ» مفعول براى «اذکر» (فراگیر و همواره به خاطر داشته باش) است.

17 ـ از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «إن اللّه تبارک و تعالى أمر الملائکة بالسجود لآدم ... فقیل له: فکیف وقع الأمر على إبلیس و إنما أمر اللّه الملائکة بالسجود لآدم؟ فقال کان إبلیس منهم بالولاء و لم یکن من جنس الملائکة ...;(1)

خداوند تبارک و تعالى به ملائکه فرمان داد که به آدم(ع) سجده کنند ... به امام عرض شد که چگونه فرمان خدا شامل ابلیس شد در حالى که خداوند ملائکه را مأمور به سجده آدم(ع) نموده بود نه ابلیس را؟ امام فرمود: ابلیس از جنس ملائکه نبود بلکه با ولاء از آنان محسوب مى شد».

18 ـ موسى بن بکر واسطى گفت: «سألت أباالحسن موسى(ع) عن الکفر و الشرک أیهما أقدم ... فقال لى: الکفر أقدم و هو الجحود قال لابلیس «أبى و استکبر و کان من الکافرین»;(2)

از امام کاظم(ع) سؤال کردم: کفرقدیمى تر است یا شرک؟ امام فرمود: کفر قدیمى تر است و آن به معناى انکار است. خداوند درباره ابلیس فرمود: نافرمانى و تکبر کرد و از کافران بود».

19 ـ از امام سجاد(ع) روایت شده: «... فأول ما عصى اللّه بالکبر و هى معصیة إبلیس حین أبى و استکبر و کان من الکافرین ...;(3)

... اولین سبب نافرمانى از خدا کبر بوده و این نافرمانى ابلیس بود به هنگامى که تکبر و نافرمانى کرد و از کافران گشت ...».

20 ـ «عن على بن الحسین(ع) فى قوله: «اسجدوا لآدم فسجدوا» ... إنها کانت عصابة من الملائکة و هم الذین کانوا حول العرش ... و هم الذین أمروا بالسجود ...;(4)

از امام سجاد (ع) درباره سخن خداوند «اسجدوا لآدم فسجدوا» روایت شده که فرمود: آنان (مأموران به سجده) گروهى از ملائکه بودند که در اطراف عرش الهى بودند ... و همانها بودند که مأمور به سجده شدند ...».

پی نوشت ها :

1. تفسیر قمى، ج 1، ص 35; نورالثقلین، ج 1، ص 55، ح 93.

2. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 34، ح 19; نورالثقلین، ج 1، ص 57، ح 99.

3. کافى، ج 2، ص 130، ح 11; نورالثقلین، ج 1، ص 60، ح 111.

4. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 30، ح 7; تفسیر برهان، ج 1، ص 74، ح 6.

21 ـ أمیر المؤمنین (ع) فرموده اند: «أول بقعة عبداللّه علیها ظهر الکوفة لما أمر اللّه أن یسجدوا لآدم، سجدوا على ظهر الکوفة;(1)

اولین مکان مقدسى که در آن عبادت خداوند واقع شد سرزمین کوفه بود، آن هنگام که خداوند ملائکه را مأمور سجده بر آدم کرد آنها بر آدم(ع) در سرزمین کوفه سجده کردند».

22 ـ پیامبر خدا(ص) فرموده اند: «... ان اللّه تبارک و تعالى خلق آدم فأودعنا صلبه، و أمر الملائکة بالسجود له تعظیماً لنا و اکراماً، و کان سجودهم للّه عز و جل عبودیة و لآدم اکراماً و طاعة لکوننا فى صلبه ...;(2)

خداوند تبارک و تعالى آدم را آفرید پس ما را در صلب او قرار داد و امر نمود به ملائکه که به خاطر بزرگداشت و کرامت ما به آدم سجده کنند و سجود ملائکه عبادت بود براى خداوند و احترام و اطاعت بود نسبت به آدم(ع); زیرا، ما در صلب او بودیم ...».
[ نظرات / امتیازها ]
35)
1 - خداوند، به آدم(ع) و همسرش فرمان داد تا در بهشت سکونت کنند.

و قلنا یأدم اسکن أنت و زوجک الجنة

2 - سکونت آدم(ع) و همسرش در بهشت پس از سجده فرشتگان بر آدم(ع) بوده است.

و إذ قلنا للملئکة اسجدوا لأدم ... و قلنا یأدم اسکن أنت و زوجک الجنة

3 - حوا، قبل از سکونت آدم(ع) در بهشت، آفریده شده بود.

اسکن أنت و زوجک الجنة

4 - ازدواج آدم(ع) و حوا پیش از سکونتشان در بهشت

یأدم اسکن أنت و زوجک الجنة

5 - استفاده از تمام خوراکیهاى بهشت، براى آدم(ع) و همسرش مباح بود.

و کلا منها رغداً حیث شئتما

6 - بهشتى که آدم(ع) و حوا در آن سکنى گزیدند، جایگاهى مرفه و داراى نعمتهاى فراوان و نیکو بود.

و کلا منها رغداً حیث شئتما

«رغد» به معناى: پر خیر و برکت، پاک و داراى رفاه مى باشد. کلمه «رغداً» حال براى ضمیر «منها» است; یعنى، از بهشت استفاده برید، در حالى که این بهشت پر خیر و برکت و ... است.

7 - رفت و آمد به هر کجاى بهشت براى آدم (ع) و حوا آزاد بود.

حیث شئتما

8 - خداوند تناول و خوردن از درختى مخصوص را بر آدم(ع) و حوا تحریم کرد.

و لاتقربا هذه الشجرة

به قرینه «و کلا» (بخورید) مى توان گفت: مراد از «لاتقربا» (نزدیک نشوید) استفاده خوراکى از شجره منهیه بوده است.

9 - آدم(ع) و حوا در صورت نزدیک شدن به شجره منهیه، در معرض ارتکاب نهى الهى قرار مى گرفتند.

و لاتقربا هذه الشجرة

چنانچه مراد از «لاتقربا» (نزدیک نشوید) نهى ازخوردن باشد، به کارگیرى «لاتقربا» به جاى «لا تاکلا» (نخورید) اشاره به این معنا دارد که: آدم(ع) و حوا در صورت نزدیک شدن به شجره ممنوعه در خطر ارتکاب نهى الهى قرار مى گرفتند.

10 - شجره منهیه در بهشت آدم (ع) و حوا، داراى جاذبه اى خاص بود.*

و لاتقربا هذه الشجرة

از اینکه آدم(ع) و حوا در صورت نزدیک شدن به شجره منهیه در معرض ارتکاب نهى الهى قرار مى گرفتند، معلوم مى شود که ثمره آن درخت به گونه اى جذاب بوده که نزدیک شدن به آن، موجب تمایل و رغبت کامل براى استفاده از آن مى شده است.

11 - ضرورت فاصله گرفتن از محدوده گناه، در صورتى که آدمى در خطر ارتکاب آن گناه باشد.

و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا من الظلمین

12 ـ هر گونه بهره بردارى از شجره منهیه بر آدم(ع) و حوا ممنوع بود.*

و لاتقربا هذه الشجرة

برداشت فوق بر اساس این احتمال است که: جمله «و لاتقربا ...» کنایه از حرمت همه تصرفات باشد نه خصوص خوردن. جمله مذکور ابایى از این احتمال ندارد، بلکه توجیه پسندیده اى است براى این پرسش که چرا نفرمود: و لاتاکلا من هذه الشجرة.

13 ـ هشدار خداوند به آدم(ع) و حوا به این که در صورت تناول از شجره ممنوعه، از ستمکاران خواهند شد.

و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا من الظلمین

14 ـ بهشتى که آدم (ع) و حوا در آن سکونت گزیدند، دارِ تکلیف بود.

اسکن أنت و زوجک الجنة ... و لاتقربا هذه الشجرة

15 ـ مسکن، همسر و خوراک از نیازهاى ضرورى انسان

اسکن أنت و زوجک الجنة و کلا منها

جریان آفرینش آدم(ع) و نکات ذکر شده پیرامون آن، ترسیمى کلى از چهره انسان و نیازها، روحیات، افکار و ... اوست نه مجرد داستانى از آدم(ع) و حوا; یعنى، اگر سخن از نیاز آدم(ع) و حوا به مسکن، همسر و خوراک به میان آمده بیانگر نیاز همه انسانها به این موارد مى باشد و اگر سخن از تشریع و هدایت است، نشانگر نیاز همه انسانها به هدایت و تشریع خواهد بود.

16 ـ زن و مرد هر دو شایسته بر عهده گرفتن تکلیفهاى الهى و مسؤول در پیشگاه خداوند

و لاتقربا هذه الشجرة

17 ـ انسان موجودى نیازمند به قانون و هدایتهاى تشریعى از جانب خداوند

و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا من الظلمین

18 ـ انسان موجودى مختار در اطاعت و معصیت خداوند

و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا من الظلمین

19 ـ سرپیچى از فرامین خدا، ظلم است.

و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا من الظلمین

20 ـ تکالیف الهى، تأمین کننده مصالح و منافع انسانهاست.

و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا من الظلمین

21 ـ حسین بن میسّر گوید: «سألت أبا عبداللّه عن جنة آدم. فقال: جنة من جنان الدنیا تطلع فیها الشمس و القمر و لو کانت من جنان الآخرة ما خرج منها ابداً;(1)

از امام صادق (ع) از بهشت آدم(ع) سؤال کردم، فرمود: باغى از باغهاى دنیا بود که ماه و خورشید در آن طلوع مى کرد و اگر از بهشتهاى آخرت بود، هرگز از آن خارج نمى گشت».

22 ـ «عن أبى جعفر (ع) فى قوله: «ولاتقربا هذه الشجرة» یعنى لاتأکلا منها;(2)

از امام باقر(ع) درباره «ولا تقربا هذه الشجرة» روایت شده; یعنى، از آن درخت نخورید».

23 ـ اختلفت فى الشجرة التى نهى عنها آدم (ع) ... و قیل هى شجرة الکافور، یروى عن على (ع) ...;(3)

از امام على (ع) روایت شده که درختى که آدم (ع) از آن نهى شد، درخت کافور بود ...». [ نظرات / امتیازها ]
36)
1 - شیطان با ترغیب آدم(ع) و حوا به بهره گیرى از شجره منهیه، آنان را به لغزش و نافرمانى خداوند کشانید.

فأزلّهما الشیطن عنها

«ازلال» (مصدر ازلّ) به معناى: لغزانیدن و به گناه واداشتن است. ضمیر در «عنها» مى تواند به «الجنة» برگردد; یعنى، شیطان آدم(ع) و حوا را با واداشتن به لغزش و گناه از بهشت دور ساخت و نیز مى تواند به «الشجرة» برگردد; یعنى، شیطان، آدم(ع) و حوا را به گناه وادار کرد، گناهى که سرچشمه اش آن درخت ممنوعه بود. برداشت فوق بر اساس دومین احتمال است.

2 - آدم(ع) و حوا با نافرمانى خداوند، شایستگى خویش را براى سکونت در بهشت نخستین از دست دادند.

فأخرجهما مما کانا فیه

3 - شیطان و اغواگریهاى او سبب خروج آدم(ع) و حوا از بهشت شد.

فأخرجهما مما کانا فیه

4 - خداوند، پس از سلب شایستگى آدم(ع) و حوا براى سکونت در بهشت، آنان را به خروج از بهشت و فرود آمدن به زمین فرمان داد.

و قلنا اهبطوا

هبوط (مصدر اهبطوا) به معناى فرود آمدن است. مفعول «اهبطوا» به دلیل جمله بعد، «الأرض» مى باشد.

5 - فاصله زمانى میان سکونت آدم(ع) و حوا در بهشت با لغزش آنان، فاصله اى نسبتاً کوتاه و اندک بود.

و قلنا یأدم اسکن أنت و زوجک الجنة ... فأزلّهما الشیطن عنها

عطف جمله «أزلهما ...» بر آیه قبل به وسیله حرف «فا» مى تواند اشاره به برداشت فوق باشد.

6 - شیطان عنصرى اغواگر و انسان موجودى اغواپذیر است.

فأزلهما الشیطن عنها

7 - شیطان در بهشتِ آدم(ع) و حوا، حضور داشت.

فأزلهما الشیطن عنها

8 - خداوند به شیطان فرمان داد تا از بهشت خارج شود و به زمین فرود آید.

و قلنا اهبطوا

«اهبطوا» - به صورت صیغه جمع - مى نمایاند که: خطاب در آن، علاوه بر آدم(ع) و حوا متوجّه شخص و یا اشخاص دیگرى نیز هست. برخى بر این نظر هستند که شیطان نیز مخاطب آن امر بوده است.

9 - زمین محل سکونت و قرارگاه شیاطین

اهبطوا ... و لکم فى الأرض مستقر

برداشت فوق بر این مبناست که خطابها در جمله «اهبطوا» و ... متوجّه شیطان نیز باشد.


10 - انسان و شیطان دشمن یکدیگر در زندگى دنیوى

اهبطوا بعضکم لبعض عدوّ

چنانچه مخاطب کلمه «اهبطوا» آدم(ع)، حواو شیطان باشد، مراد از «بعضکم لبعض عدو» دشمنى شیطان و انسان با یکدیگر خواهد بود.

11 - زندگانى انسانها در زمین، همواره آغشته به دشمنى و عداوت با یکدیگر است.

اهبطوا بعضکم لبعض عدو

برداشت فوق بر این اساس است که مخاطب کلمه «اهبطوا» و دیگر خطابهاى موجود در آیه آدم(ع)، حوا و نسل ایشان باشد. در این صورت مراد از «بعضکم لبعض عدو» دشمنى انسانها با یکدیگر است.

12 - خداوند در پى هبوط آدم(ع) و حوا، دشمنى فرزندانشان را با یکدیگر، به ایشان گوشزد کرد.

و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو

13 ـ تناول آدم(ع) و حوا از شجره ممنوعه، مایه سلب شایستگى نسل آنان براى سکونت در بهشت نخستین شد.*

قلنا اهبطوا

خداوند در بیان اخراج آدم(ع) و حوا از بهشت و استقرار آن دو در زمین، خطاب خویش را - بر خلاف مقتضاى طبیعى کلام - متوجّه نسل آنان نیز کرد; تا به این نکته اشاره کند که: تناول آدم(ع) و حوا از شجره منهیه در نسل ایشان نیز اثرى به جاى گذاشت که باعث شد آنان نیز، حیات خویش را در زمین سپرى کنند.

14 ـ تناول آدم(ع) و حوا از شجره ممنوعه، زمینه ساز ایجاد روحیه دشمنى در میان انسانها*

فأزلّهما الشیطن عنها ... و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدوّ

15 ـ زمین محل سکونت و قرارگاه موقت انسانها

و لکم فى الأرض مستقرّ و متع إلى حین

«إلى حین» (تا هنگامى) علاوه بر تعلقش به «متاع»، به «مستقر» نیز متعلق هست.

16 ـ مدت زمان استقرار و سکونت آدمیان در زمین، نامعلوم براى آنان

و لکم فى الأرض مستقرّ و متع إلى حین

نکره آمدن کلمه «حین» رساننده این معناست که: مدت زمان سکونت انسانها در زمین، براى آنان نامعلوم خواهد ماند و بدان آگاهى نخواهند یافت.

17 ـ زمین در بردارنده وسیله زندگانى و معیشت انسانها براى زمانى موقت و نامعلوم

و لکم فى الأرض مستقر و متع إلى حین

«متاع» به چیزى گفته مى شود که مایه منفعت است.

18 ـ بهشتى که آدم(ع) و حوا در آن سکونت داشتند، مکانى غیر از زمین و بالاتر و برتر از آن بود.

قلنا اهبطوا ... و لکم فى الأرض مستقر

جمله «و لکم فى الأرض مستقر» دلالت مى کند بر اینکه: بهشتى که آدم(ع) و حوا در آن سکونت داشتند در زمین نبوده و کلمه «اهبطوا» مى رساند که آن جایگاه، برتر و بالاتر از زمین بوده است.

19 ـ از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: «انما کان لبث آدم و حوا فى الجنة حتى خرجا منها سبع ساعات من ایّام الدنیا ...;(1)

توقف آدم و حوا تا زمان خروجشان از بهشت هفت ساعت از روزهاى دنیا بود ...».

20 ـ از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: «یوم الجمعة سید الایّام ... خلق اللّه فیه آدم واهبط فیه آدم إلى الأرض;(2)

روز جمعه شریف ترین روزهاست ... در آن روز خداوند آدم را آفرید و در همین روز او را به زمین فرستاد».

21 ـ «عن الصادق (ع) ... (فى قوله تعالى) «و لکم فى الأرض مستقر و متاع إلى حین» قال إلى یوم القیامة ...;(3)

از امام صادق(ع) درباره آیه «و لکم فى الأرض مستقر و متاع إلى حین» روایت شده که فرمود: (استقرار در زمین و بهره مندى از آن) تا روز قیامت خواهد بود ...».

22 ـ از امام رضا(ع) روایت شده: «... فتسلط علیه (آدم (ع)) الشیطان ... و تسلط على حوا ... فأخرجهما اللّه عز و جل عن جنته فاهبطهما عن جواره إلى الأرض ...;(4)

... پس شیطان بر آدم (ع) ... و حوا مسلط گشت ... پس خدا آنان را از بهشت خود بیرون راند و از جوار خود به زمین فرو فرستاد ...».

23 ـ از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: «فأوحى اللّه تعالى إلى جبرئیل ان اهبطهما إلى البلدة المبارکة مکة فهبط بهما جبرئیل فألقى آدم على الصفا و ألقى حواء على المروة ...;(5)

خداوند به جبرئیل وحى کرد که آدم و حوا را به شهر مبارک مکّه فرود آور. پس جبرئیل آدم(ع) را بر کوه صفا و حوا را بر کوه مروه فرود آورد ...».

24 ـ رسول خدا(ص) فرموده اند: «حین أمر آدم (ع) أن یهبط ... هبط آدم و زوجته و هبط إبلیس و لازوجة له ...;(6)

آن هنگام که خداوند امر نمود به آدم که فرود آى ... آدم همراه با همسرش فرود آمد و ابلیس [هم] فرود آمد در حالى که همسرى نداشت ...».

25 ـ «عن أمیر المؤمنین (ع) (فى حدیث طویل) و فیه سأله عن أکرم واد على وجه الأرض فقال واد یقال له «سراندیب» سقط فیه آدم من السماء;(7)

از امیر المؤمنین (ع) در ضمن «حدیثى طولانى» از شریف ترین مکانهاى روى زمین سؤال شد، آن حضرت فرمود: آن مکان «سراندیب» [سرى لانکا، لغت نامه دهخدا] است که آدم (ع) از آسمان به آن جا نازل شد».
[ نظرات / امتیازها ]
37)
1 - آدم(ع)، از کرده خویش (نافرمانى خدا) پشیمان شد و در صدد توبه به درگاه خداوند برآمد.

فتلقى ءادم من ربّه کلمت

2 - خداوند کلمات پر ارزشى را به آدم(ع) تلقین کرد تا با توسل به آنها، در پیشگاه خداوند توبه کند.

فتلقى ءادم من ربه کلمت

«تلقى» (مصدر تلقى) به معناى: گرفتن و دریافت کردن است و معناى جمله «فتلقى ...» چنین مى شود: آدم(ع) از جانب خداوند کلماتى را دریافت کرد. نکره آوردن «کلمات» دلالت بر عظمت و ارجمندى آن کلمات دارد.

3 - توبه آدم(ع) و دریافت کلمات از ناحیه خداوند، پس از استقرارش در زمین بود.*

و لکم فى الأرض مستقر ... فتلقى ءادم من ربه کلمت

برداشت فوق با عنایت به حرف «فاء» در «فتلقى ...» - که براى ترتیب است - استفاده مى شود.

4 - خداوند توبه آدم(ع) را پذیرفت، گناهش را آمرزید و او را مشمول رحمت خویش قرار داد.

فتاب علیه إنه هو التواب الرحیم

5 - خداوند، تواب (بسیار توبه پذیر) و رحیم (مهربان) است.

إنه هو التواب الرحیم

6 -پذیرش توبه گنهکاران از سوى خداوند، پرتوى از رحمت اوست.

فتاب علیه إنه هو التواب الرحیم

بیان رحیمیت خداوند را مى توان در ارتباط با تواب بودن خداوند ملاحظه کرد; یعنى، توبه پذیرى خداوند ریشه در رحیمیت او دارد و مى توان آن را با تلقین کلمات به آدم(ع) لحاظ کرد. برداشت فوق بر اساس لحاظ اول است.

7 - تلقین کلمات به آدم(ع) (تعلیم چگونه توبه کردن و به درگاه خدا نیاز بردن) جلوه اى از رحمت خداوند بر او بود.

فتلقى ءادم من ربه کلمت ... إنه هو التواب الرحیم

در برداشت فوق، «الرحیم» در ارتباط با جمله «فتلقى ...» معنا شده است و مقتضاى آن این است که: رحیمیت خداوند موجب شد که کلمات رابه آدم(ع) آموزش دهد.

8 - ضرورت توبه به درگاه خدا و طلب آمرزش گناهان از او

فتلقى ءادم من ربه کلمت ... إنه هو التواب الرحیم

گویا هدف از طرح توبه آدم(ع) - به عنوان اولین انسان - نشان دادن وظیفه آدمیان هنگام مبتلا شدن به لغزش و گناه باشد.

9 - چگونگى توبه و واسطه هاى لازم براى آن را، باید از دین فرا گرفت.

فتلقى ءادم من ربه کلمت فتاب علیه

تفریع پذیرش توبه آدم(ع) (تاب علیه) به وسیله حرف «فاء» بر فراگیرى کلماتى از جانب خدا، حاکى از برداشت فوق است.

10 - باور به توبه پذیرى و رحیمیت خدا، ترغیب کننده شخص گنهکار به توبه و طلب آمرزش از اوست.

فتاب علیه إنه هو التواب الرحیم

هدف از تأکید بر توبه پذیرى خداوند - که از حرف تأکید «انّ» و ضمیر فصل «هو» و به کارگیرى صیغه مبالغه «تواب» به دست مى آید - ترغیب گنهکاران به توبه و طلب آمرزش از خداوند است.

11 - ابن عباس مى گوید: «سألت رسول اللّه عن الکلمات التى تلقیها آدم من ربه فتاب علیه قال: سأل بحق محمّد و على و فاطمة و الحسن و الحسین الا تبت علىّ فتاب علیه;(1)

از رسول خدا(ص) از کلماتى که آدم(ع) از طرف خدا دریافت داشت و توبه او را پذیرفت. سؤال کردم حضرت فرمود: خداوند را به حق محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین - علیهم السلام - خواند و گفت: توبه مرا بپذیر، پس خداوند توبه او را پذیرفت».

12 - از امام باقر (ع) روایت شده که فرمود: «الکلمات التى تلقیهن آدم من ربه فتاب علیه و هدى قال: سبحانک اللّهم و بحمدک انى عملت سوءاً و ظلمت نفسى فاغفرلى انک خیر الغافرین ... انک أنت الغفور الرحیم;(2)

کلماتى که آدم(ع) از خداوند دریافت کرد پس خداوند توبه او را پذیرفت و هدایتش نمود [عبارت بود از اینکه ]گفت: خدایا! تو را منزه مى دانم و به همراه آن تو را سپاس مى گویم. من کار بدى انجام دادم و به خود ظلم کردم پس مرا بیامرز که تو بهترین آمرزنده اى ... به تحقیق تو بخشنده گناه و رحیم هستى».

13 - از امام صادق(ع) روایت شده که: «ان اللّه تبارک و تعالى لما اراد ان یتوب على آدم(ع) أرسل إلیه جبرئیل فقال له: ... ان اللّه تبارک و تعالى بعثنى إلیک لأعلمک المناسک التى یرید ان یتوب علیک بها ... ففعل ذلک آدم (ع) ... فقال له جبرئیل ان اللّه تبارک و تعالى قد غفر لک و قبل توبتک ...;(3)

هنگامى که خداوند تبارک و تعالى اراده نمود توبه آدم(ع) را بپذیرد، جبرئیل را به سوى او فرستاد. پس جبرئیل به او گفت: ...خداوند مرا به سوى تو فرستاده است تا مناسک [حج] را به تو بیاموزم تا به وسیله مناسک، خدا توبه تو را بپذیرد ... پس آدم(ع) آن مناسک را انجام داد ... جبرئیل به او گفت: خداوند تو را بخشید و توبه تو را پذیرفت ...».
[ نظرات / امتیازها ]
38)
1 - خداوند، پس از نافرمانى آدم(ع) و حوا، از آنان خواست تا از بهشت خارج شوند.

قلنا اهبطوا منها

درباره دلیل تکرار جمله «قلنا اهبطوا» (آمدنش در این آیه و آیه 36) چند نظر ایراد شده است. نبودن واو و دیگر حروف عطف در آیه مورد بحث، این نظر را تقویت مى کند که: «قلنا اهبطوا» در آیه فوق، تأکید جمله «قلنا اهبطوا» در آیه 36 است.

2 - نسل آدم(ع) و حوا نیز بر اثر تناول آن دو از شجره منهیه، از بهشت نخستین محروم شدند.

قلنا اهبطوا منها جمیعاً

«اهبطوا» به صیغه جمع اقتضا مى کند که: غیر از آدم (ع) و حوا فرد یا افراد دیگرى نیز مورد خطاب باشند. در این باره چند نظر ابراز شده است. از جمله اینکه دیگر مخاطبان، نسل آدم(ع) و حوا مى باشند. برداشت فوق مبتنى بر این احتمال است.

3 - خداوند، شیطان را نیز از بهشت خارج کرد.*

قلنا اهبطوا منها جمیعاً

برداشت فوق بر اساس این احتمال است که: خطاب در «اهبطوا» علاوه بر آدم(ع) و حوا، شامل شیطان نیز باشد.

4 - خداوند، به هنگام خروج آدم(ع) و حوا از بهشت، آنان و نسلشان را به بهره مند ساختن از هدایتها و رهنمودهایى از جانب خودش، بشارت داد.

فإما یأتینکم منى هدًى

«إما» مرکب از «إن» شرطیه و «ما»ى زایده است. شرطیه بودن جمله از یکسو و تأکید آن با «ما»ى زایده و نون تأکید در «یأتینّ» از سوى دیگر، اقتضا مى کند که جمله چنین معنا شود: اگر هدایتى از جانب من آمد که البته خواهد آمد ... .

5 - انسان براى نیل به سعادت، نیازمند هدایتها و رهنمودهاى الهى است.

فإما یأتینکم منى هدًى

6 ـ پیروى کنندگان از رهنمودها و هدایتهاى الهى، هیچ ترس و اندوهى در قیامت نخواهند داشت.

فمن تبع هداى فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون

کلمه «خوف» (ترس و نگرانى) نکره است و چون پس از حرف نفى واقع شده، معناى شمول را مى رساند; یعنى: هیچ خوف و ترسى بر آنان نیست. همچنین فعل، آن گاه که منفى شود، دلالت بر نبود همه مصداقها دارد. بنابراین «ولاهم یحزنون» یعنى هیچ حزن و اندوهى ندارند.

7 ـ سراى آخرت براى پیروان ادیان الهى، سرایى به دور از عوامل ترس آور و نگران کننده و ایمن از حادثه هاى حزن آور و اندوهبار

فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون

به دلیل آیه بعد - که جزاى اخروى کفرپیشگان را بیان مى دارد - مى توان گفت: آیه مورد بحث نیز بیانگر پاداش اخروى هدایت یافتگان است. بنابراین «لاخوف ...» مربوط به سراى آخرت خواهد بود.

8 ـ بقاى آثار وضعى گناه، حتى پس از توبه و قبول آن از سوى خداوند

فتاب علیه ... قلنا اهبطوا منها جمیعاً فإما یأتینکم منى هدًى

تأکید به هبوط آدم(ع) بعد از بیان توبه وى و پذیرش آن از سوى خداوند، دلالت بر این دارد که: على رغم پذیرش توبه آدم(ع)، وى به جایگاهش در بهشت بازگردانده نشد و این حاکى است که میان آمرزش گناه و برطرف شدن آثار وضعى آن تلازم نیست. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر مجمع البیان
34) در این آیه و چند آیه دیگر که ازپى آن خواهد آمد، مقام و شکوه آدم به تصویر کشیده مى شود و خداوند عظمت او را بیان مى کند.

روى سخن این آیه شریفه در وهله اوّل پیامبر گرامى (ص) است؛ که: هان اى محمّد! بیاد آر هنگامى را که به فرشتگان گفتیم براى آدم خضوع و سجده کنند: «و اذ قلنا للملائکة...».

آیه شریفه بیانگر آن است که فرمان خدا، فرمان به همه فرشتگان است. با این برداشت، فرشتگان گرانقدرى چون فرشته وحى نیز درمیان آنان قرار مى گیرند؛ چرا که هیچکدام استثنا نشده اند.

این نکته از آیات دیگر نیز دریافت مى شود؛ ازجمله: «فَسَجَدَالْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ اِلّا اِبْلیسَ...»(114).

امّا برخى براین باورند که فرمان خدا به سوى گروهى از فرشتگان، که شیطان نیز از آنان بود، صادر شده است.

چگونگى این سجده

سجده فرشتگان براى آدم، چگونه و به چه ترتیب انجام پذیرفت؟

دربرابر این پرسش، دو دیدگاه ارائه شده است:

1. در روایات آمده است که منظور از این سجده، گرامیداشت آدم و خضوع فرشتگان درمقابل او بود؛ تا بدینوسیله برترى انسان - در صورتیکه راه توحید و تقوا را درپیش گیرد و به دانش و ارزشهاى والاى انسانى آراسته گردد - روشن شود.

این بیان، علاوه بر روایات، دیدگاه گروهى ازجمله قتاده و على بن عیسى رمّانى نیز است.

2. گروهى برآنند که به دستور خدا، آدم قبله فرشتگان شد و فرمان رسید که همه بدان سو سجده کنند.

با این بیان، آدم به مثابه قبله بود و سجده براى خدا و نوعى گرامیداشت و شکوه و خضوع دربرابر آدم.

با تعمّق در این آیه و آیات دیگر در این مورد، و نیز انگیزه سرپیچى و سرکشى ابلیس در سجده به آدم که مى گفت: «انا خیرمنه...»، این حقیقت دریافت مى شود که دیدگاه دوّم سست است؛ چرا که علاوه بر دلالت آیه مورد بحث، اگر براستى آدم به منزله قبله بود، سرباززدن شیطان معنا نداشت. پس، دیدگاه نخست درست تر بنظر مى رسد.

ابلیس فرشته بود یا جن؟

گروهى ازجمله ابن مسعود و ابن عبّاس براین باورند که شیطان فرشته بود و در میان فرشتگان قرار داشت. مرحوم شیخ طوسى نیز این دیدگاه را برگزیده است. و افزون بر ظاهر تفاسیر، از ششمین امام نور (ع) نیز همین نکته روایت شده است.

امّا شیخ مفید معتقد است که: ابلیس از جن بود، نه از فرشتگان. روایات بسیارى نیز، علاوه بر مذهب اهل بیت، این دیدگاه را تأیید مى کنند.

طرفداران این دیدگاه مى گویند:

1. خدا در قرآن مى فرماید: «... فَسَجَدُوا اِلّا اِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ...»(115) (پس همه جز ابلیس که از [گروه ] جن بود، سجده کردند).

و روشن است که منظور از واژه «جن» در هر آیه اى از قرآن که بکار رفته باشد، همان «جنّ» مشهور و معروف است.

2. قرآن در ترسیم شخصیت و هویت فرشتگان، آنان را فرمانبردارانى معرّفى مى کند که هرگز از آنچه خدا به آنان فرمان مى دهد، سرپیچى نمى کنند، و هر آنچه را فرمان یافته اند، انجام مى دهند: «... لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما اَمَرَهُمْ...»(116).

با این بیان، ابلیس نمى تواند از فرشتگان باشد، چرا که نافرمانى خدا کرد.

3. به گفته قرآن شریف، ابلیس داراى نسل و تبار است؛ و قرآن به انسانها هشدار مى دهد که از نسل و تبارش، دوست و سررشته دار امور خویش نگیرند: «... اَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونى وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ...»(117).

و برخى از قرآن پژوهان اظهار نظر کرده اند که ابلیس پدر جن است و آدم پدر انسانها؛ درحالیکه فرشتگان روحانى هستند و معنوى، و نسل و تبار و تولید مثل و خور و خواب ندارند. مطابق این عقیده، ابلیس از فرشتگان نبود.

4. قرآن درمورد فرشتگان مى فرماید: «... جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلَاً...»(118) (...فرشتگان را پیام آورنده قرار داد...).

روشن است که کفرگرایى و شرک و تبهکارى از فرستاده و پیام آورنده خدا، سخنى دور و بیگانه است؛ چرا که اگر کفر و تبهکارى را درمورد آنان بپذیریم، باید دروغپردازى را نیز ازجانب آنها قبول کنیم؛ در اینصورت چنین پیام و پیام آورنده اى چگونه خواهد بود؟!

با این بیان، ابلیس از فرشتگان نبود؛ چرا که به کفر گرایید و از فرمان حق خارج شد.

بیان طرفداران دیدگاه نخست

طرفداران دیدگاه نخست، به این آیه شریفه استناد مى کنند که مى فرماید:

«فَسَجَدَالْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ اِلّا اِبْلیسَ اَبى اَنْ تَکُونَ مَعَ السّاجِدینَ»(119).

پس فرشتگان همگى سجده کردند، جز ابلیس که خوددارى کرد از اینکه با سجده کنندگان باشد.

و به این آیه شریفه که مى فرماید:

«فَسَجَدُوا اِلّا اِبْلیسَ اَبى وَاسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»(120).

پس جز ابلیس که سرباز زد و کبر ورزید و از کافران شد، [همه ] سجده کردند.

از این دو آیه روشن مى شود که او جزو فرشتگان بوده که استثنا شده است؛ و نیز او هم بسان همه فرشتگان فرمان یافته بود که سجده کند.

در پاسخ این دیدگاه گفته اند که: استثناى ابلیس از فرشتگان در این آیه شریفه، هرگز دلیلى بر قراردادن آن جزو فرشتگان نیست؛ چرا که ممکن است فرمان خدا هم به گروهى از فرشتگان صادر شده باشد و هم به دسته اى از جنّ؛ امّا آنان فرمانبردارى کنند و این نافرمانى. درست بسان این سخن که گفته شود: به همه مردم بصره فرمان دادند که به مسجد جامع بروند؛ همه رفتند جز یک مرد «کوفى». از این استثنا مشخّص مى شود که مردم کوفه نیز همانند مردم بصره مشمول فرمان بودند، امّا علّت اینکه تنها از مردم بصره نام برده شده، بسیارى گروه آنان و شمار اندک کوفیان بوده است.

و نیز ممکن است این استثنا، استثناى منقطع باشد و آنچه پس از حرف استثنا آمده، غیر آن چیزى باشد که پیش از آن آمده است؛ بسان این آیه: «... ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ اِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ...»(121) (... و هیچ دانشى بدان ندارند، جز آنکه از پندار پیروى مى کنند...).

افزون برآنچه آمد، از ششمین امام نور (ع) نقل کرده اند که در پاسخ جمیل بن درّاج که پرسید: «ابلیس فرشته بود یا جنّ؟ و آیا به انجام کارى در آسمانها گمارده شده بود؟»، فرمود: «او نه فرشته بود و نه به کارى گمارده شده بود؛ بلکه از جنّ بود؛ امّا فرشتگان مى پنداشتند از آنان است؛ چرا که هماره با آنان بود؛ لیکن هنگامى که فرمان سجده به آدم آمد و او سرباز زد، ماهیتش براى فرشتگان آشکار شد».

گروهى که ابلیس را از فرشتگان مى دانند، علاوه بر تمسّک به ظاهر آیات و برخى روایات، چهار دلیل دیدگاه دوّم را - که شیطان را از جنّ مى شمارد - بدینصورت پاسخ مى گویند:

1. درمورد آیه شریفه «اِلّا اِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنّ ِ» مى گویند: واژه «جنّ» به معناى پوشیده و نهان است، و از آنجا که گروهى از فرشتگان از چشمها پوشیده اند، این واژه درمورد آنها بکار رفته است.

2. درمورد آیه شریفه «لایَعْصُونَ اللَّهَ ما اَمَرَهُمْ...» مى گویند: این آیه بیانگر وصف گروهى از فرشتگان است که دربانان بهشت پرطراوت و زیبا هستند، نه وصف همه آنان.

3. درمورد «تولید مثل ابلیس و داشتن نسل و تبار» مى گویند: ممکن است خدا در ابلیس که فرشته بود، چنین نیرویى قرار داده باشد؛ ما از کجا مى توانیم این موضوع را نفى کنیم؟!

4. و درمورد آیه شریفه «وَ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلَاً...» مى گویند: خداوند تنها برخى از فرشتگان را بعنوان پیام آورنده برمى گزیند، نه همه آنان را؛ از این رو، به استناد آن، نمى توان استدلال کرد که گناهکار و نافرمان نمى تواند بعنوان فرستاده خدا برگزیده شود و چنین نتیجه گرفت که: پس شیطان از فرشتگان نبود. نه، اینطور نیست؛ چرا که بعضى از آنان فرستاده و پیام آورنده خدا بودند، همانند برخى از انسانها. قرآن مى فرماید: «اَللَّهُ یَصْطَفى مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلَاً وَ مِنَ النّاس ِ...»(122) (خدا از میان فرشتگان، فرستادگانى برمى گزیند، و نیز از میان مردم...). روشن است که «من» به معناى «از» و بیانگر این است که عدّه اى از فرشتگان و گروهى از مردم را برمى گزیند، نه همه را. با این توضیح، مى توان گفت که ابلیس از فرشتگان بود.

«و کان من الکافرین»

و از کافران شد

مفسّران درباره کفر شیطان، سخنان مختلفى دارند:

الف - درمورد «و کان من الکافرین» مى گویند: او کافر شد، نه آنکه از کافران بود. درست بسان این آیه که درخصوص فرزند نوح (ع) مى فرماید: «... فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ.»(123) (پس، از غرق شدگان گردید).

ب - کفر و شرک، مفهومى مربوط به قلب و اندیشه و عقیده است یا عملکرد؟ کدامیک؟

برخى آن را، هم به دل منسوب دانسته اند و هم به رفتار و عملکرد؛ چرا که شیطان ازنظر عقیدتى گویى مشکل نداشت، ولى در عملکرد که سجده کردن به فرمان خدا بود، از دستور سرباز زد، و همان هم سبب کفرش شد.

امّا بعضى معتقدند که این سخن بى اساس است؛ زیرا عملکرد آگاهانه و آزادانه و حساب شده انسان، نشانگر اندیشه و عقیده اوست. براى نمونه: شاید درمورد فردى که دربرابر بت سجده مى کند، بتوان گفت خود این کار کفر نیست ولى از آنجا که نشانگر اندیشه بى اساس و منحطّ اوست که به خدایى بت عقیده دارد، کار او کفر محسوب مى شود؛ و شیطان نیز چنین بود؛ و با تصریح قرآن به کفر وى درمى یابیم که او از اصل به خدا ایمان نداشت و گرنه از او نافرمانى نمى کرد و به سرکشى و خودکامگى و شرارت روى نمى آورد.

ج - درمورد چگونگى فرمان سجده، دیدگاهها متفاوت است:

1. عدّه اى معتقدند که دستور سجده دربرابر آدم بدانگونه بود که فرشتگان و شیطان خطاب قرار گرفتند و فرمان سجده یافتند.

2. برخى دیگر مى گویند: خداوند پیام رسانى به سوى آنان گسیل داشت تا فرمان او را به آنان برساند.

3. و پاره اى نیز بر این باورند که خدا کارى انجام داد که ازطریق آن، به آنان فهمانید باید دربرابر آدم سجده کنند.

د - آیا ترک سجده براى آدم - همانگونه که در قرآن آمده - کفر و کفرگرایى است؟

در پاسخ به این پرسش باید خاطرنشان ساخت که کفر شیطان تنها به دلیل ترک سجده نبود؛ بلکه ترک سجده، گناهان دیگرى را نیز به همراه داشت که بسیار سهمگین بود؛ بدینصورت:

1. او به این نتیجه رسید که آفریدگار هستى وى را به کار بیهوده اى فرمان داده؛ چرا که به باور او، در این سجده سود و مصلحتى نبود.

2. او از سر خودبزرگ بینى و تکبّر، از انجام دادن فرمان خدا و سجده براى آدم سرباز زد. اکنون نیز اگر کسى با این پندار زشت از نماز و سجده سرباز زند، کافر مى شود.

3. او افزون بر ترک سجده، پیام آور خدا را به باد استهزا گرفت؛ و این کار زشت نیز نشانگر باطن آلوده به کفر او بود.

یک نکته دیگر

از فرازهاى این آیه شریفه، این نکته ظریف دریافت مى شود که جبر و جبرگرایى بى اساس است و طرفداران آن نسنجیده سخن مى گویند؛ چرا که در این آیه، نخست مى فرماید: «أبى » یعنى «شیطان سرباز زد»؛ و بدیهى است که مى توانست از فرمان خدا سرباز نزند. و اینکه مى فرماید: «فَسَجَدُوا اِلّا اِبْلیسَ...»، به این معناست که سجده و فرمانبردارى، کار فرشتگان است. و دیگر اینکه قرآن در همین آیه، فرشتگان سجده کننده را مى ستاید و شیطان سرکش را نکوهش مى کند؛ و این نیز نشانگر سستى و بى پایگى جبر است، چرا که فقط کارهاى ارادى و اختیارى قابل ستایش و حق شناسى است، نه کارهاى جبرى. و اینکه برخى گفته اند شیطان نمى توانست جز آن عمل کند، سخنى پوچ است.



[ نظرات / امتیازها ]
35) پس از اینکه آن دانش ارزشمند به آدم ارزانى شد و سبب شد که مقام و شایستگى او به مرتبه اى برسد که فرشتگان بر وى خضوع کنند، به او پیام رسید که: هان اى آدم! تو و همسرت در این باغ پرطراوت و زیباى بهشت منزل گیرید.

فرمانهایى که در این آیه شریفه آمده است، همچون «اُسْکُنْ» و «کُلا»، به باور بعضى، بیانگر وجوب و به اعتقاد برخى دیگر بیانگر اباحه است؛ امّا هشدار از نزدیک شدن به درخت مورد نظر، با آمدن واژه «لاتقربا»، نشانگر حرمت نزدیک شدن به آن است.

بهشت آدم کجا بود؟

در پاسخ به این پرسش که بهشت یا باغ پرطراوت و زیبا و بهشت گونه آدم کجا و چگونه بوده است، دیدگاههاى مفسّران یکسان نیست و نظرهاى گوناگونى در این مورد ارائه شده است:

1. عدّه اى مى گویند: این بهشت، باغى پرطراوت و سرسبز از باغهاى آسمان و غیر از بهشت موعود و جاودانه اى است که در آن تکلیف نیست.

2. گروهى نیز معتقدند که این باغ زیبا، یکى از باغهاى سرسبز و خرّم دنیا در روى زمین بوده است؛ و جمله «اهبطوا منها» نیز دلالت نمى کند که این باغ از باغهاى آسمان بوده باشد، چرا که قرآن درمورد ورود به شهر نیز همین واژه را بکار مى برد و مى فرماید: «اِهْبِطُوا مِصْرَاً» (به شهر وارد شد). درحالیکه اینان از آسمان فرود نیامده بودند.

با این بیان، دیدگاهى که عنوان مى کند بهشت آدم، باغى از باغهاى آسمان بوده است و براى آن جمله «اهبطوا منها» را دلیل مى آورد، درست نیست.

3. پاره اى بر این باورند که منظور از باغ پرطراوت و زیبایى که در آیه شریفه آمده است، بهشت جاودانه نیست، چرا که شیطان، به بیان قرآن، به آدم گفت: «هَلْ اَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِالْخُلْدِ وَ ...»(124) (... آیا تو را به درخت جاودانگى و ... راه نمایم؟)؛ و روشن است که اگر منظور، بهشت جاودانه بود، آدم مى دانست و نیازى به راهنمایى و وسوسه شیطان نبود.

4. امّا بیشتر مفسّران پیشین بر این اندیشه اند که این باغ زیبا و پرطراوت، همان بهشت جاودانه یا باغى از باغهاى وصف ناپذیر آن بوده است.

یک پرسش: اگر براستى بهشت آدم، همان بهشت موعود و جاودانه بوده، پس شیطان در آنجا چه مى کرده است تا آدم را زیر باران وسوسه هاى خویش گیرد و فریب دهد؟

پاسخ: ممکن است آدم در درون بهشت بوده و صداى شیطان را در خارج از بهشت مى شنیده است.

و پرسشى دیگر: چگونه آدم از بهشت جاودانه بیرون رانده شد با اینکه هر کس داخل آن شود، براى همیشه در آنجا غرق در نعمتها خواهد بود؟

پاسخ: در پاسخ به این پرسش گفته اند: جاودانه ماندن در بهشت هنگامى خواهد بود که بهشتیان پس از عملکرد شایسته و بایسته و بعنوان دریافت پاداش در آن وارد شوند؛ امّا پیش از آن جز آفریدگار هستى، همه چیز و همه کس فانى خواهند بود: «...کُلُّ شَىْ ءٍ هالِکٌ اِلّا وَجْهَهُ ...»(125).

«و کُلامنها رغداً حیث شئتما و لاتقربا هذه الشّجرة»

از انواع میوه ها و نعمتهاى گوناگون بهشت، بدون هیچ رنج و مشکلى بهره ببرید و هر آنچه خواستید، بخورید؛ امّا به آن درخت نزدیک نشوید.

به بیان پنجمین امام نور (ع)، منظور از «لاتقربا ...» یعنى از آن نخورید.

دلیل این مطلب آن است که مخالفت با این هشدار، از خوردن میوه آن درخت پیش آمد، نه از نزدیک شدن به آن.

شاهد دیگر، این آیه شریفه است که مى فرماید: «فَاَ کَلامِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما ...»(126) (آنگاه از [میوه ] آن [درخت ممنوع ] خوردند و برهنگى آنان بر ایشان نمایان شد).

خوردن میوه آن درخت زیبنده نبود

در اینکه خوردن میوه آن درخت زیبنده نبود یا حرام بود، اختلاف هست:

1. کسانى که پیام آوران خدا را معصوم مى دانند و از گناه کوچک و بزرگ بدور، این هشدار و نهى خدا را به معناى «حرمت» نگرفته اند و بر این باورند که براى آدم زیبنده بود پس از آمدن هشدار ازجانب خدا، از میوه آن درخت نخورد، امّا حرام نبود؛ از این رو، آدم مرتکب حرام نشد، بلکه ترک زیبندگى و شایستگى کرد.

2. امّا به باور برخى، خوردن میوه بعد از آن هشدار براى آدم، گناه صغیره بود که آگاهانه و بطور عمد یا سهو و یا بر اساس تأویل و تفسیر، مرتکب آن شد.

به اعتقاد ما، دیدگاه نخست درست است؛ چرا که ما بر این اندیشه ایم که پیامبران به گناهى، چه کوچک و چه بزرگ، نزدیک نمى شوند. بعلاوه، به نظر ما، همه گناهان بزرگند و اگر گناهى را صغیره گفته اند، در مقایسه با گناه بزرگتر است؛ و دست یازنده به گناه، به هر صورت درخور نکوهش و کیفر است. و موضوع «حبط» در گناهان نیز که برخى در حلّ مشکل گفته اند، به باور ما درمورد پیامبران نادرست است؛ چرا که ساحت مقدّس و پرمعنویت آن فرستادگان خدا از سرزنش و کیفر بسى دور است. بنابراین، باید به عصمت آنان معتقد بود.

افزون بر آنچه آمد، اگر پیامبرى خود گناه کند و به زشتیها آلوده شود، هشدارها و دستورات او در مردم اثر نمى گذارد؛ زیرا روح انسان بطور طبیعى از کسى که خود برخلاف دستورات خویش عمل مى کند، حالت پذیرش و اطاعت ندارد، و از آنجا که هدف بزرگ بعثتها، تربیت و آموزش و نجات بشر از راههاى ارائه الگوى فکرى و عقیدتى و عملى است، پیامبران باید به جاذبه ها آراسته باشند و از نقاط ضعف و ضدّ ارزشها، حتّى بیماریهاى نفرت انگیز جسمى و روحى، پاک و پاکیزه باشند، چه رسد به آنکه به گفتار و دستورات خویش عمل نکنند.

این درخت، چه درختى بود؟

در پاسخ به این پرسش، نظرهاى گوناگونى ارائه شده است:

1. ابن عبّاس مى گوید: منظور «سنبله گندم» بوده است.

2. ابن مسعود آن را «درخت انگور» مى داند.

3. ابن جریح مى گوید: «درخت انجیر» بوده است.

4. از امیرمؤمنان (ع) نقل کرده اند که «درخت کافور» بوده است.

5. کلبى مى گوید: منظور «درخت دانش خیر و شرّ» بوده است.

6. و ابن جذعان معتقد است: درختى بوده که فرشتگان با خوردن میوه آن جاودانه شدند.

«فتکونا من الظّالمین»

این فراز از آیه شریفه هشدار است؛ مى فرماید: شما با خوردن میوه آن درخت، از ستمکاران به خویشتن خواهید شد؛ زیرا وقتى کسى خود را از پاداش و ثوابى محروم سازد، مى توان درمورد او گفت: «به خویشتن ستم روا داشته است».

چگونه پاداش بدون عمل؟

چگونه آدم در بهشت جاودانه آفریده مى شود و بدون عملکردى، به دریافت آن پاداش پرشکوه نائل مى آید؟

در پاسخ به این پرسش، گروهى گفته اند: پاداش، هماره دربرابر عملکرد نیست، بلکه گاه ممکن است از سر مهر و بخشایش، بدون عملکرد نیز به انسان ارزانى شود؛ از این رو، آفرینش انسان در بهشت جاودانه، مانعى ندارد.

امّا برخى دیگر این دیدگاه را نمى پذیرند و مى گویند: اگر بپذیریم که خدا آدم و همسرش را در بهشت جاودانه آفرید، این پرسش مطرح خواهد شد که آیا آنان تکالیف و وظایفى هم داشتند یا نه؟ در صورت نخست، ناگزیر باید آنان در این جهان پدیدآمده باشند تا به ایمان و پروا و کارهاى شایسته و ارزشهاى والا آراسته شوند و آنگاه در سراى آخرت به پاداش آن نائل آیند؛ و در صورت دوم باید این پندار بى اساس را بپذیریم که آفرینش آنان بیهوده بوده و آنان بدون برنامه رها شده بودند؛ که این سخن نادرست است، زیرا آفرینش جهان و انسان هدفدار است.

عدّه اى نیز بدینگونه به این دیدگاه پاسخ داده اند که: مانعى نخواهد داشت که خدا آدم و همسرش را در بهشت بیافریند و آنان را به کارهاى شایسته و پرواى از خدا و دورى از نارواها راه نماید و یا بدون انجام دادن کارى، به آنان پاداش بدهد. مگر کودکانى را که پیش از رسیدن به سنّ تکلیف و انجام دادن عمل شایسته جهان را بدرود مى گویند، در بهشت جاى نمى دهد و آنان را از نعمتهاى خویش بهره ور نمى سازد؟!



[ نظرات / امتیازها ]
36) در نخستین آیه شریفه این فصل، از سرگذشت آدم سخن بمیان مى آید.

«فازلّهماالشّیطان»

شیطان آدم و همسرش را دچار لغزش ساخت

این لغزانیدن بدان دلیل به شیطان نسبت داده شده است که به سبب وسوسه هاى پیاپى او انجام گرفت و کار بجایى رسید که آنان از آن باغ زیبا و نعمتهاى گوناگون و آن مقام رفیع فرود آمدند. و منظور از شیطان نیز همان «ابلیس» است که در آیات گذشته از او سخن رفت.

«فاخرجهما ممّا کانا فیه»

شیطان آن دو تن را از آنچه در آن قرار داشتند و غرق در نعمت و آسایش بودند، خارج ساخت

گفتنى است که بیرون راندن آدم از بهشت و فرودش به زمین، براى کیفر کردن او نبود؛ چرا که او گناهى مرتکب نشده بود. او از پیام آوران خداست و ما با دلایل بسیار و تردیدناپذیر، پیامبران را برخوردار از عصمت مى دانیم؛ آنان به گناه و بیداد و اشتباه و انحراف دست نمى یازند و کسانى که جز این درمورد آنان بپندارند، آن برگزیدگان بارگاه خدا را درست نشناخته و بزرگترین دروغ را به خدا نسبت داده اند.

با این بیان، بیرون ساختن آدم از بهشت بدان جهت صورت گرفت که با خورده شدن میوه آن درخت ممنوع به وسیله آدم، مصلحت تغییر یافت و حکمت و تدبیر آفریدگار فرزانه هستى ایجاب کرد که آدم و همسرش را به زمین فرود آورد و به اداى وظیفه و رعایت مقررّات خویش و مشکلات زندگى گرفتار سازد؛ لباس بهشت را از اندامشان بیرون آورد و همه نعمتهایى را که از سر مهر و بخشایش به آنان ارزانى داشته بود، بازپس گیرد؛ و همانطور که انسانهاى برخوردار از ثروت و سلامت و جوانى و نشاط و خوشیها و آسایشهاى زندگى را گاه با بازپس گرفتن همه نعمتها و جایگزین ساختن گرفتاریها و نیازها مى آزماید، آدم و همسرش را نیز بدینصورت تحت آزمون سخت قرار داد. و روشن است که همه این فراز و نشیبهاى هدفدار و حکمیانه، به منظور ساخته شدن انسانها و بارورى و شکوفایى استعدادها و تواناییهاى آنها و نیز بخاطر آبدیدگى و استحکام در کوره آزمون و بروز نیروى شگرف مقاومت و پایدارى و شکیبایى انسان است.

یک پرسش: با توجّه به اینکه شیطان پس از سرباز زدن از سجده برآدم و سرکشى و خودکامگى، از بهشت آدم رانده شد و آدم و همسرش در آنجا سکونت گزیدند، چگونه باز هم شیطان توانست آنان را وسوسه کند؟

پاسخ: برخى بر این باورند که بعد از رانده شدن شیطان از بهشت، آدم به انگیزه کنجکاوى، نزدیک درِ بهشت مى آمد و شیطان نیز که از نزدیک شدن به آنجا منع نشده بود، به او نزدیک مى شد و با وى سخن مى گفت؛ و در همین گفتگوها او را وسوسه کرد. به هر صورت، ظاهر آیات، نشانگر رویارویى و گفت و شنود مستقیم شیطان با آدم است.

«قلنااهبطوا»

[به زمین ] فرود آیید

چرا قرآن شریف با اینکه روى سخنش با آدم و همسرش بوده، واژه جمع بکار برده است؟

در پاسخ به این پرسش، نظراتى ارائه شده است؛ ازجمله:

1. بعضى گفته اند: روى سخن این فراز از آیه شریفه با آدم و همسرش و شیطان بوده است که در بهشت بودند. درست است که شیطان پیش از این مرحله از بهشت رانده شده بود، امّا منافات ندارد که باز هم گفته شود: «بیرون روید».

2. برخى بر این باورند که روى سخن با آدم و همسر و نسل اوست.

3. پاره اى مى گویند: روى سخن با آدم و همسر اوست؛ امّا جمع آوردن واژه «اهبطوا» مطابق روش محاوره عربى است که نخستین مرحله جمع را از دو عدد یا دو تن بحساب مى آورند؛ براى نمونه، به این آیه شریفه دقت کنید که ضمیر «نا» به معناى «ما» را درمورد خداى یکتا بکار برده است و ضمیر «هم» را درمورد دو پیامبر او: «... اِذْ نَفَشَتْ فیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کُنّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدینَ.»(129) (و داوود و سلیمان را [بیاد آور] آنگاه که درمورد آن کشتزار - که گوسفندان قوم، شب هنگام در آن چریده بودند - داورى مى کردند، و ما گواه داورى آنان بودیم).

4. گروهى گفته اند روى سخن با آدم و همسرش و وسوسه است.

5. و عدّه اى نیز بر این اندیشه اند که خطاب این فراز از آیه شریفه، آدم و همسرش و حیوانى است که شیطان با آن، آنها را وسوسه کرد.

یادآور مى شود که دو نظر چهارم و پنجم، سست و بى دلیل اند.

«بعضکم لبعض ٍ عدوٌّ»

شما دشمن یکدیگر خواهید بود

گرچه در آدم چیزى که باعث دشمنى شود، دیده نشد، و حسدورزى و نافرمانى شیطان این دشمنى را پدیدآورد، امّا پس از آن مرحله، دشمنى میان دو طرف عمیق شد؛ از این رو، دشمنى آدم با شیطان، ایمان و تقوا و ارزش است؛ امّا دشمنى شیطان با آدم، کفر و زندقه و بیداد.

دسته اى از مفسّران گفته اند: منظور آیه شریفه، دشمنى نسل آدم با شیطان و نسل اوست؛ و روشن است که آیه در مقام هشدار است، نه دستور و فرمان؛ چرا که خدا به دشمنى و عداوت فرمان نمى دهد. و در اینجا سخن درمورد هبوط و فرود است؛ امّا پیش از آن وقایعى رخ داد که دشمنى میان این دو گروه را پدید آورد.

برخى نیز بر این عقیده اند که خطاب این فراز از آیه شریفه، آدم و همسر اوست. با این بیان، دشمنى و عداوت نیز همان ناسازگارى میان نسل آنان است؛ و بدان دلیل روى سخن با آدم و همسرش است که اصل و پایه نسل انسانند.

«ولکم فى الارض مستقرٌّ و متاعٌ الى حین ٍ»

و براى شما در روى زمین قرارگاه و آرامشى است و تا فرا رسیدن آخرین لحظات زندگى و پایان عمر، از آن بهره مند مى شوید

ابوبکر سراج مى گوید: اگر در آیه شریفه «الى حین ٍ» نیامده بود، امکان داشت این پندار پیش آید که اقامت در زمین تا بینهایت خواهد بود؛ به همین جهت فرمود: «الى حین ٍ» تا روشن سازد که سکونت در زمین براى آدم و نسل او همیشگى نخواهد بود.

و آخرین نکته در آیه شریفه این است که: خدا در این آیه و آیات قبل و بعد از آن، گناه آدم را به شیطان و اغواگرى او نسبت مى دهد، نه به خود آدم؛ و این نشانگر این واقعیت است که گناه و اشتباه بندگان هرگز به خواست خدا و کار او نیست. خداى پر مهر نه کسى را از عبادت و یکتاپرستى و پیمایش راه نجات و رستگارى بازمى دارد و نه کسى را به گناه و انحراف مى کشاند؛ زیرا آفریدگار هستى از آنچه به شیطان نسبت داده شده و زیبنده شیطان و شیطان صفتان است، پاک و منزّه است.

این نکته نیز روشن مى شود که وسوسه شیطان در افکندن انسان به گناه، اثر مخرّبى دارد؛ از این رو باید هشیار بود و از شرارت و وسوسه هاى او به خدا پناه برد. [ نظرات / امتیازها ]
37) آدم پس از وسوسه هاى شیطان و لغزشى که پدید آمد، براثر حقجویى و به انگیزه پیروى از حق، کلماتى از پروردگار پرمهر خویش دریافت داشت و با روى آوردن به بارگاه او، با همه وجود خداى را با همان کلمات و جملات خواند و به نیایش با او نشست.

قرآن شریف در گزارش فشرده خود از سرگذشت آدم، چگونگى مراحل بازگشت او را نیاورده و تنها به ترسیم نتیجه بسنده کرده است.

«فتاب علیه»

خدا توبه او را پذیرفت

این فراز از آیه شریفه نشانگر این واقعیت است که آدم پیش از این مرحله، توبه اى شایسته و بایسته انجام داده است.

منظور از «کلمات» در این آیه شریفه چیست؟

در اینکه واژه «کلمات» در این آیه شریفه به چه منظورى بکار رفته، دیدگاهها متفاوت است:

1. گروهى ازجمله سعیدبن جبیر برآنند که منظور از «کلمات» در آیه شریفه، بازگشت به سوى خدا با این جمله است که:

«رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا...»(130)

پروردگارا! ما به خویشتن ستم روا داشتیم. اینک بخشایش و آمرزش تو را مى خواهیم؛ توبه ما را بپذیر.

2. امّا مجاهد مى گوید: منظور از «کلمات»، این جملات است:

«اللّهم لا اله الّا انت سبحانک و بحمدک، ربّ انّى ظلمت نفسى فتب علىّ انّک انت التّوّاب الرّحیم.»

بار خدایا! جز تو خدایى نیست؛ پاک و منزّهى؛ با ستایش تو، تو را تنزیه مى کنم؛ پروردگارا! من به خود ستم روا داشتم [و اینک سخت پشیمانم ]؛ پس، از سر مهر توبه ام را بپذیر که تو بسیار توبه پذیر و مهربانى.

گفتنى است که این دیدگاه از قول حضرت باقر (ع) نیز روایت شده است.

3. پاره اى گفته اند: منظور از «کلمات»، این فرازهاى بلند و پرمعناست:

«سبحان اللَّه والحمدللَّه و لا اله الّااللَّه واللَّه اکبر.»

پاک و منزّه است خدا؛ ستایش از آنِ خداست؛ خدایى جز خداى یگانه نیست؛ و خدا بزرگتر و پرشکوه تر است.

4. در روایات بسیارى، از امامان نور (ع) نقل شده است که آدم به هنگام ندامت و بازگشت به سوى خدا، نامهاى بزرگ و پرشکوهى را بر عرش نگریست و از حقیقت آنها پرسید. پیام آمد که: اینها نامهاى محبوب ترین و برترین بندگان خداست. و این نامها عبارتند از: محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین. و آدم پس از آموختن نام آنان و آگاهى از منزلت رفیعشان در بارگاه خدا، به آن شایسته ترینها توسّل جست.

«فتاب علیه»

خدا توبه آدم را پذیرفت، و یا توفیق بازگشت و توبه را به او ارزانى داشت، و کلماتى به وى آموخت تا با بیان آنها، توبه اش به بارگاه خدا پذیرفته شود.

«انّه هوالتّوّاب الرّحیم»

چرا که او همان بسیار توبه پذیر است که توبه اى را پس از توبه دیگر مى پذیرد و با آمرزش گناه بندگان، از کیفر و عذاب آنان مى گذرد. و او پرمهر است و این توبه پذیرى و بخشایش او، تنها از روى لطف و مهر است.

حسن بصرى بر این اندیشه است که: خداى حکیم آدم را براى زندگى در زمین آفرید؛ از این رو، اگر آن لغزش نیز از او سر نمى زد، او را از بهشت خارج مى ساخت و در زمین فرود مى آورد تا در آن بساط زندگى بگسترد.

و عدّه اى بر این باورند که خدا آدم را آفرید که اگر گناهى از وى سرزند، او را در زمین فرود آورد و گرنه در جهانى دیگر زندگى کند.

توبه و شرایط آن از دیدگاه قرآن

از شرایط اساسى توبه، پشیمانى از گذشته و تصمیم به بازنگشتن به گناه و نافرمانى خدا است.

چنین بازگشت و توبه اى به باور همه پیروان قرآن باعث مى شود که خداى پرمهر گناه انسان را ببخشاید و کیفر الهى را از وى بردارد.

به این اصل توبه همگان معتقدند؛ امّا در مسائل فرعى آن، نظرها گوناگون است.

توبه از هرگناه و انجام دادن کار حرام و نادرستى واجب است، همانگونه که توبه از ترک واجب نیز لازم است. به باور ما، توبه از ترک مستحبّات نیز درست و منطقى مى نماید و معناى آن این است که آدمى تصمیم مى گیرد از این پس، همواره کارهاى استحبابى انجام دهد؛ و توبه پیام آوران خدا که در قرآن شریف آمده است، همه به این معنا برمى گردد.

به نظر ما، پذیرش توبه ازسوى خدا و گذشت از لغزشهاى انسان و آمرزش او، از سر مهر و لطف به بندگان و بخشایش است و بر او چنین کارى لازم نیست. امّا برخى بر این پندارند که پذیرش توبه بر خدا واجب است؛ چرا که او آن را وعده فرمود، و او هرگز در وعده خود تخلّف نمى ورزد، گرچه وعده اش از سر مهر و بخشایش باشد.

دو نکته دیگر

1. بیشتر دانشمندان را اعتقاد بر آن است که توبه کردن از یک گناه و در همان حال ارتکاب گناهى دیگر بصورت آگاهانه، کارى زشت است، امّا توبه فرد از گناه نخست، درست بنظر مى رسد.

و مى افزایند: همانگونه که اگر فردى کار زشتى انجام دهد، بر او رواست که در کنار آن، کار حرام دیگرى را وانهد و مرتکب نشود، امکان دارد فردى از یک گناه پشیمان شود و از آن توبه کند، گرچه گناه دیگرى را مرتکب شود.

2. بعضى گفته اند: انسان گناهکار اگر تا هنگام ظهور نشانه هاى رستاخیز از گناه دست نشسته و راه توبه را پیش نگرفته باشد، با پیدایش نشانه هاى رستاخیز، دیگر توبه او پذیرفته نیست. امّا برخى دیگر گفته اند: ممکن است ظهور پاره اى از نشانه هاى رستاخیز، به حرمان از توبه و پذیرفته نشدن آن بینجامد، امّا همه نشانه هاى آن اینگونه نیست، و انسان در هر صورت باید به بارگاه خدا باز گردد بدان امید که مورد لطف و بخشایش او قرار گیرد. [ نظرات / امتیازها ]
38) در این آیه شریفه، خداى جهان چگونگى فرود آدم و همسرش را به زمین بیان مى کند و نشان مى دهد که به آنان دستور رسید: «اهبطوا...» (فرود آیید...).

همانگونه که گذشت، روى سخن در این آیات و فرمان «فرود آیید»، آدم و همسر او یا آن دو و نسل آنان است.

تکرار واژه «اهبطوا» در دو آیه 36 و 38 این سوره، به یاور برخى از قرآن پژوهان، بدان جهت است که نخست فرمان رسید که آنان از بهشت به آسمان دنیا فرود آیند، و دگرباره دستور رسید که از آسمان دنیا به زمین پایین بیایند. امّا عدّه اى نیز معتقدند که این تکرار، تنها براى تأکید است.

پاره اى از مفسّران گفته اند: هر کدام از دو آیه، شرایط و حالت ویژه اى را ترسیم مى کند:

آیه 36 نشانگر فرود آنان به زمین در حال دشمنى با یکدیگر است، و آیه 38 ترسیم کننده فرود آنان به منظور آزمون و امتحان و انجام دادن دستورات خدا است. این روش در گفت و شنود میان مردم نیز نمونه دارد؛ بعنوان مثال، گاه به کسى مى گوییم: «برو بسلامت» و گاه مى گوییم: «برو به همراه دوستانت». درست است که دستور در هر دو جمله یکى است؛ امّا از آنجا که دو حالت را نشان مى دهد، تکرارى نیست.

«فامّا یأتینّکم منّى هدى...»

پس اگر هدایتى ازجانب من برایتان آمد...

به اعتقاد عدّه اى، منظور از هدایت و رهنمود، همان راهنمایى و بیان و ترسیم راه درست زندگى است.

برخى نیز گفته اند: مقصود، پیام آوران خدا و بعثت آنان براى ارشاد مردم است.

«فمن تبع هداى فلاخوفٌ علیهم و لا هم یحزنون»

آنان که هدایت و رهنمود مرا پیروى کنند و ازپى پیامبران من گام سپارند، از هراس سهمگین روز رستاخیز در امانند و اندوه ازدست دادن فرصت عمر و انجام دادن کارهاى شایسته و فراهم آوردن پاداش و ثواب برایشان نخواهد بود؛ گرچه ممکن است بر اثر رخدادهاى این جهان زودگذر، به مشکل و اندوه گرفتار آیند.

از آیه چنین برمى آید که رهنمود و آمدن پیامبران و فرود کتابهاى آسمانى، هیچکدام ملازمتى با پیروى ندارند؛ از این رو ممکن است رهنمود و دلالت باشد، امّا پیروى نباشد؛ ولى راهیابى و هدایت پذیرى هماره درگرو پذیرش و حقگرایى است. [ نظرات / امتیازها ]
39) «والّذین کفروا و کذّبوا بآیاتنا اولئک اصحاب النّار هم فیها خالدون»

کسانى که آیات و نشانه هاى هدایت ما را دروغ انگاشتند و آنچه را بر پیامبران فرو فرستادیم، نپذیرفتند، اینان همدم آتشند و هماره در آن ماندگار

از این آیه شریفه چنین دریافت مى شود که هر کس با اصرار بر کفر بمیرد و موفّق نشود توبه کند و ایمان آورد، براى همیشه در آتش شعله ور دوزخ خواهد بود و امیدى براى رهایى نخواهد داشت.

روشن است که منظور از «آیات خدا» در آیه شریفه، کتابهاى آسمانى است.

برخى کوشیده اند این موضوع را از آیه شریفه استخراج کنند که کفر تنها یک آفت قلبى و عقیدتى نیست، بلکه صفت اعضا و اندامها نیز بشمار مى رود؛ چرا که آیه شریفه تکذیب آیات و دروغ انگاشتن پیامبران را کفر مى شمارد.

امّا این استدلال و دریافت، درست بنظر نمى رسد؛ زیرا کفربودن تکذیب آیات و دروغ انگاشتن نشانه هاى خدا، نه از این جهت است که زبان آن را مرتکب مى شود، بلکه بدان دلیل است که زبان هماره ترجمان قلب و نشانگر کفر درونى است؛ درست همانند سجده دربرابر خورشید که نشان دهنده اعتقاد قلبى به معبودبودن خورشید و کفر درونى است. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
34)
آدم در بهشت قرآن در تعقیب بحثهاى گذشته پیرامون مقام و عظمت انسان به فصل دیگرى از این بحث پرداخته ، نخست چنین مى گوید: ((بخاطر بیاورید هنگامى را که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده و خضوع کنید)) (و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم ). ((آنها همگى سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید)) (فسجدوا الا ابلیس ابى و استکبر). آرى او استکبار کرد و بخاطر همین استکبار و نافرمانى از کافران شد (و کان من الکافرین ). گر چه در آغاز چنین به نظر مى آید که مساءله سجده بر آدم بعد از آزمایش فرشتگان و تعلیم اسماء بوده ، ولى دقت در آیات دیگر قرآن نشان مى دهد که این موضوع بلافاصله بعد از آفرینش انسان و تکامل خلقت او و قبل از آزمایش فرشتگان بوده است . در سوره حجر آیه 29 مى خوانیم ((فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین )) ((هنگامى که آفرینش آدم را نظام بخشیدم و از روح خودم (روح شایسته اى که مخلوق من بود) در آن دمیدم براى او سجده کنید)). همین معنى در سوره ص آیه 72 نیز آمده است . <60> گواه دیگر این موضوع این است که اگر دستور سجده بعد از روشن شدن مقام آدم بود چندان افتخارى براى ملائکه محسوب نمى شد، زیرا در آن هنگام مقام آدم بر همه آشکار شده بود. بهر حال آیه فوق سند زنده و گواه روشنى بر شرافت انسان و عظمت مقام او است که پس از تکمیل خلقتش ، تمام فرشتگان ماءمور مى شوند در برابر این آفرینش بزرگ سر تعظیم فرود آورند، به راستى کسى که لایق مقام خلافت الهى و نمایندگى او در زمین است و استعداد آن همه تکامل و پرورش فرزندان بلند مقامى همچون پیامبران به خصوص پیامبر اسلام و جانشینانش دارد شایسته هر نوع احترامى است . ما در برابر انسانى که چند فرمول علمى را مى داند چه اندازه کرنش مى کنیم پس چگونه است حال نخستین انسان با آن معلومات سرشار از جهان هستى !. 1- چرا ابلیس مخالفت کرد ؟ مى دانیم ((شیطان )) اسم جنس است شامل نخستین شیطان و همه شیطانها ولى ((ابلیس )) اسم خاص است و اشاره به همان شیطانى است که اغواگر آدم شد، او طبق صریح آیات قرآن از جنس فرشتگان نبود، بلکه در صف آنها قرار داشت او از طائفه جن بود که مخلوق مادى است ، در سوره کهف آیه 50 مى خوانیم ((فسجدوا الا ابلیس کان من الجن )): ((همگى سجده کردند جز ابلیس که از طائفه جن بود)). انگیزه او در این مخالفت کبر و غرور و تعصب خاصى بود که بر فکر او چیره شد، او چنین مى پنداشت که از آدم برتر است ، و نمى بایست دستور سجده بر آدم بر او داده شود، بلکه او باید مسجود باشد و آدم بر او سجده کند، که شرح این معنى در ذیل آیه 12 سوره اعراف خواهد آمد. <61> و علت کفر او نیز همین بود که فرمان حکیمانه پروردگار را نادرست شمرد نه تنها عملا عصیان کرد از نظر اعتقاد نیز معترض بود، و به این ترتیب خودبینى و خودخواهى ، محصول یک عمر ایمان و عبادت او را بر باد داد، و آتش به خرمن هستى او افکند، و کبر و غرور از این آثار بسیار دارد!. تعبیر ((کان من الکافرین )) نشان مى دهد که او قبل از این فرمان نیز حساب خود را از مسیر فرشتگان و اطاعت فرمان خدا جدا کرده بود و در سر فکر استکبار مى پروراند، و شاید به خود مى گفت اگر دستور خضوع و سجده به من داده شود قطعا اطاعت نخواهم کرد، ممکن است جمله ما کنتم تکتمون آنچه را کتمان مى کردید اشاره اى به این معنى باشد. در حدیثى که در تفسیر قمى از امام عسکرى (علیه السلام ) نقل شده نیز همین معنى آمده است . <62> 2- آیا سجده براى خدا بود یا آدم ؟ شک نیست که ((سجده )) به معنى پرستش براى خدا است ، چرا که در جهان هیچ معبودى جز خدا نیست ، و معنى توحید عبادت همین است که غیر از خدا را پرستش ‍ نکنیم . بنابراین جاى تردید نخواهد بود که فرشتگان براى آدم سجده پرستش نکردند، بلکه سجده براى خدا بود ولى بخاطر آفرینش چنین موجود شگرفى ، و یا اینکه سجده براى آدم کردند اما سجده به معنى خضوع نه پرستش . در کتاب عیون الاخبار از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام ) چنین مى خوانیم : ((کان سجودهم لله تعالى عبودیة ، و لادم اکراما و طاعة ، لکوننا فى صلبه )) ((سجده فرشتگان پرستش خداوند از یک سو، و اکرام و احترام آدم از سوى دیگر بود، چرا که ما در صلب آدم بودیم ))!. <63> بهر حال بعد از این ماجرا و ماجراى آزمایش فرشتگان به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سکنى گزیند، چنانکه قرآن مى گوید: به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر چه مى خواهید از نعمتهاى آن گوارا بخورید! (و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة و کلا منها رغدا حیث شئتما). <64> ((ولى به این درخت مخصوص نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید شد)) (و لا تقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمین ). از آیات قرآن استفاده مى شود که آدم براى زندگى در روى زمین ، همین زمین معمولى آفریده شده بود، ولى در آغاز خداوند او را ساکن بهشت که یکى از باغهاى سرسبز پر نعمت این جهان بود ساخت ، محیطى که در آن براى آدم هیچ گونه ناراحتى وجود نداشت . شاید علت این جریان آن بوده که آدم با زندگى کردن روى زمین هیچگونه آشنائى نداشت ، و تحمل زحمتهاى آن بدون مقدمه براى او مشکل بود، و از چگونگى کردار و رفتار در زمین باید اطلاعات بیشترى پیدا کند، بنابراین مى بایست مدتى کوتاه تعلیمات لازم را در محیط بهشت ببیند و بداند زندگى روى زمین تواءم با برنامه ها و تکالیف و مسئولیتها است که انجام صحیح آنها باعث سعادت و تکامل و بقاى نعمت است ، و سرباز زدن از آن سبب رنج و ناراحتى . و نیز بداند هر چند او آزاد آفریده شده ، اما این آزادى بطور مطلق و نامحدود نیست که هر چه خواست انجام دهد او مى بایست از پاره اى از اشیاء روى زمین چشم بپوشد. و نیز لازم بود بداند چنان نیست که اگر خطا و لغزشى دامنگیرش شود درهاى سعادت براى همى شه به روى او بسته مى شود، نه مى تواند بازگشت کند و پیمان به بندد که بر خلاف دستور خدا عملى انجام نخواهد داد تا دوباره به نعمتهاى الهى باز گردد. او در این محیط مى بایست تا حدى پخته شود، دوست و دشمن خویش را بشناسد، چگونگى زندگى در زمین را یاد گیرد، آرى این خود یک سلسله تعلیمات لازم بود که مى بایست فرا گیرد، و با داشتن این آمادگى به روى زمین قدم بگذارد اینها مطالبى بود که هم آدم و هم فرزندان او در زندگى آینده خود به آن احتیاج داشتند، بنابراین شاید علت اینکه آدم در عین اینکه براى خلافت زمین آفریده شده بود مدتى در بهشت درنگ مى کند و دستورهائى به او داده مى شود جنبه تمرین و آموزش داشته باشد. در اینجا ((آدم )) خود را در برابر فرمان الهى درباره خوددارى از درخت ممنوع دید، ولى شیطان اغواگر که سوگند یاد کرده بود که دست از گمراه کردن آدم و فرزندانش بر ندارد به وسوسه گرى مشغول شد، و چنانکه از سایر آیات قرآن استفاده مى شود به آدم اطمینان داد که اگر از این درخت بخورد او و همسرش فرشتگانى خواهند شد و جاویدان در بهشت زندگى مى کنند، حتى قسم یاد کرد که من خیر خواه شما هستم (سوره اعراف آیه 20 و 21). ((سرانجام شیطان آن دو را به لغزش واداشت و از آنچه در آن بودند (بهشت ) بیرون کرد)) (فازلهما الشیطان عنها فاخرجهما مما کانا فیه ). <65> آرى از بهشتى که کانون آرامش و آسایش و دور از درد و رنج بود بر اثر فریب شیطان اخراج شدند. و چنانکه قرآن مى گوید: ((ما به آنها دستور دادیم که به زمین فرود آئید در حالى که دشمن یکدیگر خواهید بود)) آدم و حوا از یکسو و شیطان از سوى دیگر (و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو). و براى شما تا مدت معینى در زمین قرارگاه و وسیله بهره بردارى است (و لکم فى الارض مستقر و متاع الى حین ). اینجا بود که آدم متوجه شد راستى به خویشتن ستم کرده و از محیط آرام و پر نعمت بهشت بخاطر تسلیم شدن در برابر وسوسه هاى شیطان بیرون رانده شده و در محیط پر زحمت و مملو از مشقتى قرار خواهد گرفت ، درست است که آدم پیامبر بود و معصوم از گناه ولى چنانکه خواهیم گفت هر گاه ترک اولى از پیامبر سر زند خداوند نسبت به او سخت مى گیرد، همانند گناهى که از افراد عادى سر بزند و این جریمه سنگینى بود که آدم در برابر آن نافرمانى پرداخت . 1- بهشت آدم کدام بهشت بود؟ در پاسخ این پرسش باید به این نکته توجه داشت که گرچه بعضى آنرا بهشت موعود نیکان و پاکان مى دانند، ولى ظاهر این است که آن بهشت نبود. بلکه یکى از باغهاى پر نعمت و روح افزاى یکى از مناطق سر سبز زمین بوده است . زیرا اولا بهشت موعود قیامت ، نعمت جاودانى است که در آیات بسیارى از قرآن به این جاودانگى بودنش اشاره شده ، و بیرون رفتن از آن ممکن نیست و ثانیا ابلیس آلوده و بى ایمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود، نه وسوسه هاى شیطانى است و نه نافرمانى خدا. ثالثا در روایاتى که از طرق اهل بیت (علیهمالسلام ) به ما رسیده این موضوع صریحا آمده است . یکى از راویان حدیث مى گوید از امام صادق (علیه السلام ) راجع به بهشت آدم پرسیدم امام (علیه السلام ) در جواب فرمود: باغى از باغهاى دنیا بود که خورشید و ماه بر آن مى تابید، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بیرون رانده نمى شد (جنة من جنات الدنیا یطلع فیها الشمس و القمر و لو کان من جنان الاخرة ما خرج منها ابدا). <66> و از اینجا روشن مى شود که منظور از هبوط و نزول آدم به زمین نزول مقامى است نه مکانى یعنى از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سر سبز پائین آمد. این احتمال نیز داده شده که این بهشت در یکى از کرات آسمانى بوده است هر چند بهشت جاویدان نبوده ، در بعضى از روایات اسلامى نیز اشاره به بودن این بهشت در آسمان شده است ولى ممکن است کلمه سماء (آسمان ) در این گونه روایات اشاره به مقام بالا باشد نه ((مکان بالا)). ولى بهر حال شواهد فراوانى نشان مى دهد که این بهشت غیر از بهشت سراى دیگر است چرا که آن پایان سیر انسان است و این آغاز سیر او بود، این مقدمه اعمال و برنامه هاى او است و آن نتیجه اعمال و برنامه هایش . 2- گناه آدم چه بود ؟ روشن است آدم با آن مقامى که خدا در آیات گذشته براى او بیان کرد مقام والائى از نظر معرفت و تقوا داشت ، او نماینده خدا در زمین بود او معلم فرشتگان بود، او مسجود ملائکه بزرگ خدا گردید، این آدم با این امتیازات مسلما گناه نمى کند، بعلاوه مى دانیم او پیامبر بود و هر پیامبرى معصوم است . لذا این سؤ ال مطرح مى شود آنچه از آدم سر زد چه بود. در اینجا سه تفسیر وجود دارد که مکمل یکدیگرند: 1 آنچه آدم مرتکب شد ترک اولى و یا به عبارت دیگر گناه نسبى بود نه گناه مطلق . گناه مطلق گناهانى است که از هر کس سر زند گناه است و درخور مجازات (مانند شرک و کفر و ظلم و تجاوز) و گناه نسبى آن است که گاه بعضى اعمال مباح و یا حتى مستحب درخور مقام افراد بزرگ نیست ، آنها باید از این اعمال چشم بپوشند، و به کار مهمتر پردازند، در غیر این صورت ترک اولى کرده اند، فى المثل نمازى را که ما مى خوانیم قسمتى از آن با حضور قلب و قسمتى بى حضور قلب مى گذرد درخور شاءن ما است ، این نماز هرگز درخور مقام شخصى همچون پیامبر و على (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نیست ، او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد، و اگر غیر این کند حرامى مرتکب نشده اما ترک اولى کرده است . آدم نیز سزاوار بود از آن درخت نخورد هر چند براى او ممنوع نبود بلکه مکروه بود. 2 نهى خداوند در اینجا نهى ارشادى است ، یعنى همانند دستور طبیب که مى گوید: فلان غذا را نخور که بیمار مى شوى خداوند نیز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخورى از بهشت بیرون خواهى رفت ، و به درد و رنج خواهى افتاد، بنابراین آدم مخالفت فرمان خدا نکرد، بلکه مخالفت نهى ارشادى کرد. 3 اساسا بهشت جاى تکلیف نبود بلکه دورانى بود براى آزمایش و آمادگى آدم براى آمدن در روى زمین و این نهى تنها جنبه آزمایشى داشت . <67> 3- مقایسه معارف قرآن با تورات طبق آیات فوق بزرگترین افتخار و نقطه قوت ، در وجود آدم ، که او را به عنوان یک برگزیده آفرینش مى توان معرفى نمود، و به همین دلیل مسجود فرشتگان شد همان آگاهى او از ((علم الاسماء)) و اطلاع از ((حقائق و اسرار آفرینش و جهان هستى )) بود. پیدا است آدم بخاطر این علوم آفریده شد، و فرزندان آدم اگر بخواهند تکامل پیدا کنند باید هر چه بیشتر از این علوم بهره گیرند، تکامل بیشتر هر کدام از آنها نسبت مستقیم با معلومات آنها از اسرار آفرینش دارد. آرى قرآن با صراحت تمام عظمت مقام آدم را در اینها مى داند، ولى در تورات چنانکه مى خوانیم ، سر بیرون رانده شدن آدم از بهشت و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نیک و بد مى داند!. در فصل دوم ((سفر تکوین )) از تورات آمده است : ((پس خداوند خدا، آدم را از خاک زمینى صورت داد و نسیم حیات را بر دماغش دمید، و آدم جان زنده شد. و خداوند خدا، هر درخت خوشنما و بخوردن نیکو، از زمین رویانید، و هم درخت ((حیات )) در وسط باغ و درخت دانستن نیک و بد را … و خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت که از تمامى درختان باغ مختارى که بخورى ، اما از درخت ((دانستن نیک و بد)) مخور چه در روز خوردنت از آن مستوجب مرگ مى شوى ! …)) و در فصل سوم چنین آمده است : ((و آواز خداوند خدا را شنیدند که به هنگام نسیم روز در باغ مى خرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا، در میان درختان باغ پنهان کردند))!! و خداوند خدا آدم را آواز کرده ، وى را گفت که کجائى ؟ او دیگر جواب گفت که آواز تو را در باغ شنیدم و ترسیدم ، زیرا که برهنه ام ! به جهت آن پنهان شدم ! و خدا به او گفت که تو را که گفت که برهنه اى ؟ آیا از درختى که تو را امر کردم که نخورى خوردى ؟!. و آدم گفت زنى که از براى بودن با من دادى او از آن درخت به من داد که خوردم ! … و خداوند خدا گفت که اینک آدم نظر به دانستن نیک و بد چون یکى از ما شده است ، پس حال مبادا که دست خود را دراز کرده و هم از ((درخت حیات )) بگیرد و خورده دائما زنده ماند! پس از آن سبب خداوند خدا او را از باغ عدن راند، تا آنکه در زمینى که از آن گرفته شده بود فلاحت نماید! …)) همانطور که مشاهده فرمودید این افسانه زننده که در تورات کنونى به عنوان یک واقعیت تاریخى آمده است علت اصلى اخراج آدم را از بهشت ، و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نیک و بد مى داند. و چنانچه آدم دست به شجره نیک و بد دراز نمى کرد تا ابد در جهل باقى مى ماند تا آنجا که حتى نداند برهنه بودن زشت و ناپسند است ، و براى همى شه در بهشت باقى مى ماند. به این ترتیب مسلما آدم نباید از کار خود پشیمان شده باشد زیرا از دست دادن بهشتى که شرط بقاى در آن ندانستن نیک و بد است ، در برابر بدست آوردن علم و دانش تجارت پر سودى محسوب مى گردد، چرا آدم از این تجارت نگران و پشیمان باشد؟ بنابراین افسانه تورات درست در نقطه مقابل قرآن که ارزش مقام انسان و سر آفرینش او را در علم الاسماء معرفى کرده قرار دارد. از این گذشته در افسانه مزبور مطالب زننده عجیبى درباره خداوند و یا مخلوقات او دیده مى شود که هر یک از دیگرى حیرت انگیزتر است و آن عبارت است از: 1 نسبت دادن دروغ به خدا (چنانکه در جمله شماره 17 فصل دوم مى گوید: خداوند گفت از آن درخت نخورید که مى میرید در حالى که نمى مردند بلکه دانا مى شدند). 2 نسبت بخل به خداوند ( چنانکه در جمله 22 فصل سوم مى گوید: که خدا نمى خواست آدم و حوا از درخت علم و حیات بخورند و دانا شوند و زندگى جاویدان پیدا کنند ). 3 امکان وجود شریک براى خداوند (چنانکه در همان جمله مى گوید: آدم پس از خوردن از درخت نیک و بد همچون یکى از ما خدایان شده است ). 4 نسبت حسد به خداوند (چنانکه از همان جمله استفاده مى شود که خداوند بر این علم و دانشى که براى آدم پیدا شده بود رشک برد!). 5 نسبت جسم به خداوند (چنانکه از فصل سوم استفاده مى شود که خداوند به هنگام صبح در خیابانهاى بهشت مى خرامید)! 6 خداوند از حوادثى که در نزدیکى او مى گذرد بى خبر است ! (چنانکه در جمله 9 مى گوید صدا زد آدم کجائى و آنها در لابلاى درختان خود را از چشم خداوند پنهان کرده بودند). <68> (البته نباید فراموش کرد که این افسانه هاى دروغین از نخست در تورات نبوده و بعدا به آن افزوده شده است ). 4- مقصود از شیطان در قرآن چیست ؟ کلمه ((شیطان )) از ماده ((شطن )) گرفته شده ، و ((شاطن )) به معنى ((خبیث و پست )) آمده است و شیطان به موجود سرکش و متمرد اطلاق مى شود، اعم از انسان و یا جن و یا جنبندگان دیگر، و به معنى روح شریر و دور از حق ، نیز آمده است ، که در حقیقت همه اینها به یک قدر مشترک بازگشت مى کنند. باید دانست که ((شیطان )) اسم عام (اسم جنس ) است ، در حالى که ابلیس اسم خاص (علم ) مى باشد، و به عبارت دیگر شیطان به هر موجود موذى و منحرف کننده و طاغى و سرکش ، خواه انسانى یا غیر انسانى مى گویند، و ابلیس نام آن شیطان است که آدم را فریب داد و اکنون هم با لشکر و جنود خود در کمین آدمیان است . از موارد استعمال این کلمه در قرآن نیز بر مى آید که شیطان به موجود موذى و مضر گفته مى شود، موجودى که از راه راست بر کنار بوده و در صدد آزار دیگران است ، موجودى که سعى مى کند ایجاد دودستگى نماید، و اختلاف و فساد به راه اندازد، چنانکه مى خوانیم : ((انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء، ..)) ((شیطان مى خواهد بین شما دشمنى و بغض و کینه ایجاد کند …. )). <69> با توجه به اینکه کلمه یرید فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد حاکى از این معنى است که این اراده ، اراده همى شگى شیطان است . و از طرفى مى بینیم که در قرآن نیز شیطان به موجود خاصى اطلاق نشده ، بلکه حتى به انسانهاى شرور و مفسد نیز اطلاق گردیده است . آنجا که مى خوانیم : ((و کذلک جعلنا لکل نبى عدوا شیاطین الانس و الجن )) ((بدینگونه ما براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انسانى و یا جن قرار دادیم )). <70> و اینکه به ابلیس هم شیطان اطلاق شده بخاطر فساد و شرارتى است که در او وجود دارد. علاوه بر اینها گاهى کلمه شیطان بر ((میکروبها)) نیز اطلاق شده : به عنوان نمونه امیر مؤ منان (علیه السلام ) مى فرماید، ((لا تشربوا الماء من ثلمة الاناء و لا من عروته ، فان الشیطان یقعد على العروة و الثلمة )): ((از قسمت شکسته و طرف دستگیره ظرف ، آب نخورید، زیرا شیطان بر روى دستگیره و قسمت شکسته شده ظرف مى نشیند)). <71> و نیز امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید: ((و لا یشرب من اذن الکوز، و لا من کسره ان کان فیه فانه مشرب الشیاطین )) <72> از دستگیره و قسمت شکسته کوزه آب مخورید که جایگاه آشامیدن شیطانها است . از قول پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) مى خوانیم : ((موهاى شارب (سبیل ) خویش را بلند مگذارید، زیرا شیطان آنرا محیط امن براى زندگى خویش قرار مى دهد و در آنجا پنهان مى گردد))! <73> به این ترتیب روشن شد که یکى از معانى شیطان میکروبهاى زیانبخش و مضر است . ولى بدیهى است منظور این نیست که : شیطان در همه جا به این معنى باشد، بلکه منظور این است که شیطان معانى مختلفى دارد، که یکى از مصداقهاى روشن آن ابلیس و لشکریان و اعوان او است : و مصداق دیگر آن انسانهاى مفسد و منحرف کننده ، و احیانا در پاره اى از موارد به معنى میکروبهاى موذى آمده است (دقت کنید). 5- خدا چرا شیطان را آفرید؟ بسیارى مى پرسند شیطان که موجود اغواگرى است اصلا چرا آفریده شد و فلسفه وجود او چیست ؟! در پاسخ مى گوئیم : اولا: خداوند شیطان را، شیطان نیافرید، به این دلیل که سالها همنشین فرشتگان و بر فطرت پاک بود، ولى بعد از آزادى خود سوء استفاده کرد و بناى طغیان و سرکشى گذارد، پس او در آغاز پاک آفریده شد و انحرافش بر اثر خواست خودش بود. ثانیا: از نظر سازمان آفرینش وجود شیطان براى افراد با ایمان و آنها که مى خواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست ، بلکه وسیله پیشرفت و تکامل آنها است ، چه اینکه پیشرفت و ترقى و تکامل ، همواره در میان تضادها صورت مى گیرد. به عبارت روشنتر: انسان تا در برابر دشمن نیرومندى قرار نگیرد هرگز نیروها و نبوغ خود را بسیج نمى کند و بکار نمى اندازد، همین وجود دشمن نیرومند سبب تحرک و جنبش هر چه بیشتر انسان و در نتیجه ترقى و تکامل او مى شود. یکى از فلاسفه بزرگ تاریخ معاصر ((تواین بى )) مى گوید: ((هیچ تمدن درخشانى در جهان پیدا نشد، مگر این که ، ملتى مورد هجوم یک نیروى خارجى قرار گرفت و بر اثر این تهاجم نبوغ و استعداد خود را بکار انداخت و آنچنان تمدن درخشانى را پى ریزى کرد)).
پاورقی :
60-«آلوسی» در تفسیر «روح المعانی» و «فخر رازی» در «تفسیر کبیر» نیز به این معنی اشاره کرده اند.
61-به تفسیر نمونهه جلد 6 صفحه 98 به بعد مراجعه فرمائید.
62-تفسیر المیزان جلد اول صفحه 126.
63-نورالثقلین جلد اول صفحه 58.
64-«رغد» بر وزن «صمد» به معنی فراوان و گسترده و گوارا است ، جمله «حیث شئتما» اشاره به این است که از هر جای بهشت که خواستید ، یا از هر نوع از انواع میوه ها که مایل بودید استفاده کنید.
65-در مرجع ضمیر «عنها» دو احتمال داده شده است : نخست اینکه به «جنت» بازگردد ، و در این صورت جمله مما کانا فیه به معنی مقام و مرتبه می آید ، و به این ترتیب مجموعا چنین معنی می دهد : شیطان آن دو را از بهشت به لغزش واداشت و از مقامی که داشتند بیرون کرد. احتمال دیگر اینکه به «شجره» بازگردد ، یعنی شیطان آنها را به وسیله آن درخت ممنوع به لغزش واداشت و از بهشتی که در آن بودند بیرون کرد.
66-کتاب کافی (طبق نقل تفسیر نورالثقلین جلد 1 صفحه 62).
67-برای توضیح بیشتر در این زمینه به جلد 6 تفسیر نمونه صفحه 122 ذیل آیات 19 تا 22 سوره اعراف و به جلد 13 ذیل آیات 121 سوره طه به بعد مراجعه فرمائید.
68- - قسمت مقایسه معارف قرآن و تورات از کتاب قرآن و آخرین پیامبر از صفحه 127 - 132 اقتباس شده است.
69-مائده : 91.
70-انعام : 112.
71-کافی جلد 6 کتاب الاطعمة و الاشربة ، باب الاوانی.
72-کافی جلد 6 کتاب الاطعمة و الاشربة ، باب الاوانی.
73-کافی جلد 6 کتاب الاطعمة و الاشربة ، باب الاوانی [ نظرات / امتیازها ]
37) بازگشت آدم به سوى خدا بعد از ماجراى وسوسه ابلیس و دستور خروج آدم از بهشت ، آدم متوجه شد راستى به خویشتن ستم کرده ، و از آن محیط آرام و پرنعمت ، بر اثر فریب شیطان بیرون رانده شده ، و در محیط پرزحمت و مشقت بار زمین قرار خواهد گرفت ، در اینجا آدم به فکر جبران خطاى خویش افتاد و با تمام جان و دل متوجه پروردگار شد، توجهى آمیخته با کوهى از ندامت و حسرت لطف خدا نیز در این موقع به یارى او شتافت و چنانکه قرآن در آیات فوق مى گوید: ((آدم از پروردگار خود کلماتى دریافت داشت ، سخنانى مؤ ثر و دگرگون کننده ، و با آن توبه کرد و خدا نیز توبه او را پذیرفت )) (فتلقى آدم من ربه کلمات فتاب علیه ). چرا که او تواب و رحیم است . ((انه هو التواب الرحیم )) ((توبه )) در اصل به معنى بازگشت است ، و در لسان قرآن به معنى بازگشت از گناه مى آید، این در صورتى است که به شخص گنهکار نسبت داده شود، ولى گاه این کلمه به خدا نسبت داده مى شود، در آنجا به معنى بازگشت به رحمت است ، یعنى رحمتى را که به خاطر ارتکاب گناه از بنده سلب کرده بود بعد از بازگشت او به خط اطاعت و بندگى به او باز مى گرداند، و به همین جهت در مورد خدا تعبیر به تواب (بسیار بازگشت کننده به رحمت ) مى شود. و به تعبیر دیگر توبه لفظى است مشترک ، میان خدا و بندگان ، هنگامى که بندگان به آن توصیف شوند مفهومش این است که به سوى خدا بازگشته اند زیرا هر گنهکارى در حقیقت از پروردگارش فرار کرده ، هنگامى که توبه مى کند به سوى او باز مى گردد. <74> خداوند نیز در حالت عصیان بندگان گوئى از آنها روى گردان مى شود، هنگامى که خداوند به توبه توصیف مى شود، مفهومش این است که نظر لطف و رحمت و محبتش را به آنها باز مى گرداند. درست است که آدم در حقیقت کار حرامى انجام نداده بود، ولى همین ترک اولى نسبت به او عصیان محسوب مى شد، او به سرعت متوجه وضع خود شد و به سوى پروردگارش بازگشت . در اینکه منظور از ((کلمات )) چه بوده در پایان این بحث سخن خواهیم گفت . به هر حال آنچه نمى بایست بشود یا مى بایست بشود شد، و با اینکه توبه آدم پذیرفته گردید، ولى اثر وضعى کار او که هبوط به زمین بود تغییر نیافت ، و چنانکه آیات فوق مى گوید: ((ما به آنها گفتیم : همگى (آدم و حوا) به زمین فرود آئید، هر گاه از جانب ما هدایتى براى شما آید کسانى که از آن پیروى کنند، نه ترسى دارند و نه اندوهگین خواهند شد)) (قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون ). ((ولى آنان که کافر شوند و آیات ما را تکذیب کنند براى همى شه در آتش دوزخ خواهند ماند (والذین کفروا و کذبوا بایاتنا اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون ). 1- کلماتى که خدا بر آدم القا کرد چه بود؟ در اینکه ((کلمات )) و سخنانى را که خدا براى توبه به آدم تعلیم داد چه سخنانى بوده است در میان مفسران گفتگو است . معروف این است که همان جملات سوره اعراف آیه 23 مى باشد: قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین )): ((گفتند: خداوندا ما بر خود ستم کردیم ، اگر تو ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى از زیانکاران خواهیم بود)). بعضى گفته اند منظور از کلمات ، این دعا و نیایش بوده است : اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انى ظلمت نفسى فاغفر لى انک خیر الغافرین . اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انى ظلمت نفسى فارحمنى انک خیر الراحمین . اللهم لا اله الا انت سبحانک و بحمدک رب انى ظلمت نفسى فتب على انک انت التواب الرحیم . پروردگارا! معبودى جز تو نیست ، پاک و منزهى ، تو را ستایش مى کنم ، من به خود ستم کردم مرا ببخش که بهترین بخشندگانى . خداوندا! معبودى جز تو نیست ، پاک و منزهى ، تو را ستایش مى کنم ، من به خود ستم کردم بر من رحم کن که بهترین رحم کنندگانى . بارالها! معبودى جز تو نیست ، پاک و منزهى ، تو را حمد مى گویم ، من به خویش ستم کردم رحمتت را شامل حال من کن و توبه ام را بپذیر که تو تواب و رحیمى )). این موضوع در روایتى از امام باقر (علیه السلام ) نقل شده است . <75> نظیر همین تعبیرات در آیات دیگر قرآن در مورد یونس (علیه السلام ) و موسى (علیه السلام ) مى خوانیم ، یونس به هنگام درخواست بخشش از خدا مى گوید: سبحانک انى کنت من الظالمین ((خداوندا منزهى من از کسانى هستم که به خود ستم کرده ام )). <76> درباره حضرت موسى (علیه السلام ) مى خوانیم : قال رب انى ظلمت نفسى فاغفر لى فغفر له : ((گفت : پروردگارا من به خود ستم کردم مرا ببخش و خدا او را بخشید)). <77> در روایات متعددى که از طرق اهل بیت (علیهمالسلام ) وارد شده است مى خوانیم : که مقصود از کلمات تعلیم اسماء بهترین مخلوق خدا یعنى محمد و على و فاطمه و حسن و حسین (علیهماالسلام ) بوده است ، و آدم با توسل به این کلمات از درگاه خداوند تقاضاى بخشش نمود و خدا او را بخشید. این تفسیرهاى سه گانه هیچگونه منافاتى با هم ندارد، چرا که ممکن است مجموع این کلمات به آدم ، تعلیم شده باشد تا با توجه به حقیقت و عمق باطن آنها انقلاب روحى تمام عیار، براى او حاصل گردیده و خدا او را مشمول لطف و هدایتش قرار دهد. 2- چرا جمله اهبطوا تکرار شده است ؟ در آیات مورد بحث ، و آیات پیش از آن خواندیم که قبل از توبه و بعد از توبه به آدم و همسرش حوا خطاب شده به زمین فرود آئید، در اینکه این تکرار براى تاءکید است یا اشاره به دو مطلب دیگر در میان مفسران گفتگو است ، ولى ظاهر این است که جمله دوم اشاره به این واقعیت باشد که آدم گمان نکند با پذیرش توبه او هبوط به زمین منتفى شده است ، بلکه او این راه را باید برود! یا به این جهت که از اول براى این هدف آفریده شده بود، و یا به خاطر اینکه این هبوط اثر وضعى عمل او بوده است ، این اثر وضعى با توبه دگرگون نمى شود. 3- مخاطب در اهبطوا کیست ؟ ((اهبطوا)) به صیغه جمع آمده است در حالى که آدم و حوا که مخاطب اصلى این سخن بودند دو نفر بیشتر نبودند و باید صیغه تثنیه آورده شود، اما به خاطر اینکه هبوط آدم و حوا به زمین نتیجه اش این بود که فرزندان و نسلهاى آنها نیز در زمین ساکن خواهند شد، به صورت صیغه جمع آمده است [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر کشاف
34)
السجود لله تعالی علی سبیل العبادة، و لغیره علی وجه التکرمة کما سجدت الملائکة لادم ، و أبو یوسف و إخوته له ؟ و یجوز أن تختلف الاحوال و الاوقات فیه . و قرأ أبو جعفر (للملائکة اسجدوا) بضم التاء للاتباع . و لا یجوز استهلاک الحرکة الاعرابیة بحرکة الاتباع إلا فی لغة ضعیفة، کقولهم : (الحمدلله ). (إلا إبلیس ) استثناء متصل ، لانه کان جنیا واحدا بین أظهر الالوف من الملائکة مغمورا بهم ، فغلبوا علیه فی قوله (فسجدوا) ثم استثنی منهم استثناء واحد منهم . و یجوز أن یجعل منقطعا (أبی ) امتنع مما أمر به (و استکبر) عنه (و کان من الکافرین ) من جنس کفرة الجن و شیاطینهم ، فکذلک أبی و استکبر کقوله : (کان من الجن ففسق عن أمر ربه [ نظرات / امتیازها ]
35)
السکنی من السکون لانها نوع من اللبث و الاستقرار. و (أنت ) تأکید للمستکن فی (اسکن ) لیصح العطف علیه . و (رغدا) وصف للمصدر، أی أکلا رغدا واسعا رافها. و (حیث ) للمکان المبهم ، أی : أی مکان من الجنة (شئتما) أطلق لهما الاکل من الجنة علی وجه التوسعة البالغة المزیحة للعلة، حین لم یحظر علیهما بعض الاکل و لا بعض المواضع الجامعة للمأکولات من الجنة، حتی لا یبقی لهما عذر فی التناول من شجرة واحدة بین أشجارها الفائتة للحصر، و کانت الشجرة فیما قیل "الحنطة" أو " الکرمة" أو "التینة" و قرئ (و لا تقربا) بکسر التاء. و هذی ، و الشجرة، بکسر الشین . و الشیرة بکسر الشین و الیاء. و عن أبی عمرو أنه کرهها، و قال : یقرأ بها برابرة مکة و سودانها. (من الظالمین ) من الذین ظلموا أنفسهم بمعصیة الله (فتکونا) جزم عطف علی (تقربا) أو نصب جواب للنهی [ نظرات / امتیازها ]
36)
الضمیر فی (عنها) للشجرة. أی فحملهما الشیطان علی الزلة بسببها. و تحقیقه : فأصدر الشیطان زلتهما عنها. و "عن " هذه ، مثلها فی قوله تعالی : (و ما فعلته عن أمری ). و قوله : * ینهون عن أکل و عن شرب * و قیل : فأزلهما الجنة بمعنی أذهبهما عنها و أبعدهما، کما تقول : زل عن مرتبته . و زل عنی ذاک : إذا ذهب عنک وزل من الشهر کذا. و قرئ: فأزالهما. (مما کانا فیه ) من النعیم و الکرامة. أو من الجنة إن کان الضمیر للشجرة فی عنها. و قرأ عبدالله : فوسوس لهما الشیطان عنها. و هذا دلیل علی أن الضمیر للشجرة، لان المعنی صدرت وسوسته عنها. فان قلت : کیف توصل إلی إزلالهما و وسوسته لهما بعدما قیل له (اخرج منها فإنک رجیم ). قلت : یجوز أن یمنع دخولها علی جهة التقریب و التکرمة کدخول الملائکة، و لا یمنع أن یدخل علی جهة الوسوسة ابتلاء لادم و حواء. و قیل کان یدنو من السماء فیکلمهما. و قیل : قام عند الباب فنادی . وروی أنه أراد الدخول فمنعته الخزنة، فدخل فی فم الحیة حتی دخلت به وهم لایشعرون . قیل (اهبطوا) خطاب لادم و حواء و إبلیس : و قیل و الحیة. و الصحیح أنه لادم و حواء و المراد هما و ذریتهما، لانهما لما کانا أصل الانس و متشعبهم جعلا کأنهما الانس کلهم . و الدلیل علیه قوله : (قال اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو. ویدل علی ذلک قوله : (فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون ، و الذین کفروا و کذبوا بَیاتنا أولئک أصحاب النار هم فیها خالدون ). و ما هو إلا حکم یعم الناس کلهم . و معنی بعضکم لبعض (عدو) ما علیه الناس من التعادی و التباغی و تضلیل بعضهم لبعض . و الهبوط: النزول إلی الارض (مستقر) موضع استقرار، أو استقرار و (متاع ) و تمتع بالعیش (إلی حین ) یرید إلی یوم القیامة. و قیل إلی الموت [ نظرات / امتیازها ]
37)
معنی تلقی الکلمات استقبالها بالاخذ و القبول و العمل بها حین علمها. و قرئ بنصب آدم و رفع الکلمات ، علی أنها استقبلته بأن بلغته و اتصلت به . فإن قلت : ما هن ؟ قلت : قوله تعالی (ربنا ظلمنا أنفسنا... الایة). و عن ابن مسعود رضی الله عنه : "إن أحب الکلام إلی الله ما قاله أبونا آدم حین اقترف الخطیئة: سبحانک اللهم و بحمدک و تبارک اسمک و تعالی جدک ، لا إله إلا أنت ظلمت نفسی فاغفرلی إنه لا یغفر الذنوب إلا أنت ". و عن ابن عباس رضی الله عنهما قال : "یا رب ألم تخلقنی بیدک ؟ قال : بلی . قال : یارب ألم تنفخ فی الروح من روحک ؟ قال : بلی . قال : یارب ألم تسبق رحمتک غضبک ؟ قال : بلی . قال : ألم تسکنی جنتک ؟ قال : بلی . قال : یارب إن تبت و أصلحت أراجعی أنت إلی الجنة؟ قال : نعم " واکتفی بذکر توبة آدم دون توبة حواء، لانها کانت تبعا له ، کما طوی ذکر النساء فی أکثر القرآن و السنة لذلک . و قد ذکرها فی قوله (قالا ربنا ظلمنا أنفسنا). (فتاب علیه ) فرجع علیه بالرحمة و القبول [ نظرات / امتیازها ]
38)
فإن قلت : لم کرر: (قلنا اهبطوا)؟ قلت : للتأکید و لما نیط به من زیادة قوله : (فإما یأتینکم منی هدی ). فإن قلت : ما جواب الشرط الاول ؟ قلت : الشرط الثانی مع جوابه کقولک : إن جئتنی فان قدرت أحسنت إلیک . و المعنی : فإما یأتینکم منی هدی برسول أبعثه إلیکم و کتاب أنزله علیکم ، بدلیل قوله : (و الذین کفروا و کذبوا بَیاتنا) فی مقابلة قوله (فمن اتبع هدای ) فإن قلت : فلم جی ء بکلمة الشک و إتیان الهدی کائن لا محالة لوجوبه ؟ قلت : للایذان بأن الایمان بالله و التوحید لا یشترط فیه بعثة الرسل و إنزال الکتب ، و أنه إن لم یبعث رسولا و لم ینزل کتابا، کان الایمان به و توحیده واجبا، لما رکب فیهم من العقول و نصب لهم من الادلة و مکنهم من النظر و الاستدلال . فإن قلت : الخطیئة التی أهبط بها آدم إن کانت کبیرة فالکبیرة لا تجوز علی الانبیاء، و إن کانت صغیرة، فلم جری علیه ما جری بسببها من نزع اللباس و الاخراج من الجنة و الاهباط من السماء، کما فعل بابلیس و نسبته إلی الغی و العصیان و نسیان العهد و عدم العزیمة و الحاجة إلی التوبة؟ قلت : ما کانت إلا صغیرة مغمورة بأعمال قلبه من الاخلاص و الافکار الصالحة التی هی أجل الاعمال و أعظم الطاعات . و إنما جری علیه ما جری ، تعظیما للخطیئة و تفظیعا لشأنها و تهویلا، لیکون ذلک لطفا له و لذریته فی اجتناب الخطایا و اتقاء المَثم ، و التنبیه علی أنه أخرج من الجنة بخطیئة واحدة، فکیف یدخلها ذو خطایا جمه . و قرئ: فمن تبع هدی ، علی لغة هذیل ، فلا خوف بالفتح [ نظرات / امتیازها ]
39) نمونه
تفسیر کشاف
فإن قلت : لم کرر: (قلنا اهبطوا)؟ قلت : للتأکید و لما نیط به من زیادة قوله : (فإما یأتینکم منی هدی ). فإن قلت : ما جواب الشرط الاول ؟ قلت : الشرط الثانی مع جوابه کقولک : إن جئتنی فان قدرت أحسنت إلیک . و المعنی : فإما یأتینکم منی هدی برسول أبعثه إلیکم و کتاب أنزله علیکم ، بدلیل قوله : (و الذین کفروا و کذبوا بَیاتنا) فی مقابلة قوله (فمن اتبع هدای ) فإن قلت : فلم جی ء بکلمة الشک و إتیان الهدی کائن لا محالة لوجوبه ؟ قلت : للایذان بأن الایمان بالله و التوحید لا یشترط فیه بعثة الرسل و إنزال الکتب ، و أنه إن لم یبعث رسولا و لم ینزل کتابا، کان الایمان به و توحیده واجبا، لما رکب فیهم من العقول و نصب لهم من الادلة و مکنهم من النظر و الاستدلال . فإن قلت : الخطیئة التی أهبط بها آدم إن کانت کبیرة فالکبیرة لا تجوز علی الانبیاء، و إن کانت صغیرة، فلم جری علیه ما جری بسببها من نزع اللباس و الاخراج من الجنة و الاهباط من السماء، کما فعل بابلیس و نسبته إلی الغی و العصیان و نسیان العهد و عدم العزیمة و الحاجة إلی التوبة؟ قلت : ما کانت إلا صغیرة مغمورة بأعمال قلبه من الاخلاص و الافکار الصالحة التی هی أجل الاعمال و أعظم الطاعات . و إنما جری علیه ما جری ، تعظیما للخطیئة و تفظیعا لشأنها و تهویلا، لیکون ذلک لطفا له و لذریته فی اجتناب الخطایا و اتقاء المَثم ، و التنبیه علی أنه أخرج من الجنة بخطیئة واحدة، فکیف یدخلها ذو خطایا جمه . و قرئ: فمن تبع هدی ، علی لغة هذیل ، فلا خوف بالفتح [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرراهنما
39) 1 - آتش دوزخ، کیفر و سزاى انکار کنندگان و تکذیب کنندگان آیات الهى است.

و الذین کفروا و کذبوا بأیتنا أولئک أصحب النار

«تکذیب» (مصدر کذبوا) به معناى: نسبت دروغ دادن است. «آیاتنا» علاوه بر تعلقش به «کذبوا» متعلق به «کفروا» نیز مى باشد. جمله «الذین کفروا ...» عطف بر جمله «من تبع ...» است و بیانگر گروهى است که هدایتها و رهنمودهاى الهى را پذیرا نیستند.

2 - کفر پیشگان و تکذیب کنندگان آیات الهى، براى همیشه در دوزخ خواهند بود.

أولئک أصحب النار هم فیها خلدون

3 - دوزخ و آتش آن دائمى و همیشگى است.

هم فیها خلدون

4 - خداوند رهنمودها و هدایتهاى خویش را همراه با آیت و نشانى بر الهى بودن آنها، به سوى مردم مى فرستد.

فإما یأتینکم منى هدًى ... الذین کفروا و کذبوا بأیتنا

کلمه «آیات» جمع آیت و به معناى علامتها و نشانه هاست. مراد از آن - به دلیل کلمه «هدًى» و «هداى» در آیه قبل - هدایتها و رهنمودهاى الهى است. تعبیر کردن از هدایت به «آیات» براى رساندن این معناست که: خداوند، رهنمودهاى خویش را به گونه اى که نشان دهنده حقانیت و خدایى بودن آنها باشد، ارائه مى کند.
[ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
37) فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (37)
بعد از آن در بیان قبولى توبه آدم علیه السّلام مى‌فرماید که:
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ‌: پس تلقّى نمود آدم علیه السّلام از پروردگار خود کلمات با برکت و عظمت را که آن اسماء خمسه طیبه آل عبا علیهم السّلام مى‌باشد، چنانچه در کتاب ینابیع الموده، ابن مغازلى از ابن عباس روایت نموده که از حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم سؤال شد از کلماتى که آدم علیه السّلام تلقى نمود. فرمود: سؤال نمود از خدا به حق محمّد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام‌ «1».
علامه مجلسى در کتاب بحار از در الثمین نقل نموده که آدم علیه السّلام دید در ساق عرش اسماء پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام را، پس تلقین نمود او را جبرئیل، گفت بگو: یا حمید بحقّ محمّد یا عالى بحقّ على یا فاطر بحقّ فاطمة یا محسن بحقّ الحسن و الحسین و منک الاحسان. و روایاتى دیگر در کلمات وارد شده.
فَتابَ عَلَیْهِ‌: پس بازگشت فرمود حق تعالى بر آدم علیه السّلام به رحمت کامله و فضل شامله خود. إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ‌: به درستى که خداى تعالى بسیار قبول کننده توبه و رجوع نماینده از عقوبت به مغفرت، بسیار بسیار بخشاینده و مهربان بر بندگان است.
تحقیق: این مطلب ثابت گردیده که انبیاء از اول عمر تا آخر عمر معصوم مى‌باشند و گناه و خطا و سهو و نسیان از آنها صادر نگردد؛ زیرا قابل شأن و رتبه نبوّت کسى است که جمیع قواى طبیعیه و حیوانیه و نفسانیه او مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد، و کسى که جمیع قواى‌او تابع عقل او شوند محال است که نافرمانى از او سر زند، به جهت آنکه تمام معاصى در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتى از او صادر شود، تا یکى از قواى نفسانى مانند غضبى یا شهوى بر عقل غالب نشود، محال باشد صدور معصیت. پس بنابراین آیاتى که موهم صدور معصیت باشد، تأویل شود به ترک اولى؛ چه نافرمانى در ترک اولى نیز مى‌باشد، زیرا شایسته مقام تقرب و جلالت شأن نیست خلاف اولى نمودن، و این نسبت به انبیاء به اسم گناه اطلاق شده. لذا فرموده‌اند: حسنات الابرار سیّئات المقرّبین.

شیخ ابو الفتوح رازى (رحمه اللّه) فرماید: قبول توبه از خداى تعالى به دو معنى باشد: یکى به ضمان ثواب و دیگر به اسقاط عقاب. و توبه انبیاء و امامان علیهم السلام بر سبیل انقطاع و خضوع و فزع باشد به خداى تعالى.

و معنى قبول خدا توبه ایشان را ضمان حق تعالى است ثواب طاعت و علوّ درجات را نسبت به آنان. و مراد به آیه‌ «فَتابَ عَلَیْهِ» همین باشد، زیرا عقاب در حق پیغمبران ثابت نشود تا محتاج به اسقاط باشد. و نیز توبه براى تدارک نفى است که از شخص فوت شده و به ترک اولى نیز صادق آید؛ زیرا تذلّلى باشد به درگاه سبحانى که لطف خاصه الهى را شامل خود گرداند، اگرچه گناهى براى او نباشد. [ نظرات / امتیازها ]
38) قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (38)
بعد از آن خطاب به آدم و ذریه او فرماید:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً: فرمودیم ما فرود آئید و انتقال یابید از بهشت به زمین، فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً‌: پس چون بیاید شما را از جانب من هدایتى و حکمى و امرى و دلالتى و بیانى، از ارسال رسل و انزال کتب، فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ‌: پس کسانى که پیروى کنند هدایت و حکم مرا به قبول وعمل، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‌: پس هیچ ترسى نیست بر ایشان از وارد شدن مکاره و شداید؛ چه ایشان از عذاب و عقاب ایمنند، وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‌: و نه ایشان اندوهناک شوند از فوت مقاصد و مطالب از ایشان، زیرا به مرادات و مقاصد خود خواهند رسید.

تبصره: آیه شریفه دالّ است بر بطلان قول جبریه و اثبات مذهب حقه؛ زیرا تحقق و ثبوت هدایت منوط است به اینکه حق تعالى از جانب خود پیغمبر و کتابى فرستد، تا هدایت براى بندگان حاصل گردد و نظام معاش و معاد نوع بشر برقرار بماند. بنابراین پس از آمدن هدایت از جانب خدا، بندگان مختار باشند در قبول و ردّ؛ هر که به اختیار پیروى نمود مهتدى و رستگار شد، و هر که به سوء اختیار قبول ننمود کافر و هلاک گردید [ نظرات / امتیازها ]
39) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (39)
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا: و آنان که کافر شدند، وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا: و تکذیب نمودند آیات ما را، از پیغمبر و قرآن و شواهد قدرت ما، أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ: آن جماعت ملازمند آتش جهنم را، هُمْ فِیها خالِدُونَ‌: ایشان در آن آتش، دائم و باقى هستند که بیرون آمدن براى آنها ممکن نیست و همیشه معذب خواهند بود.

تبصره: در آیه شریفه دلالاتى است:

اوّلا- شامل است عموم مکلفین را تا قیامت در هر عصر و زمانى، که کسانى که پیروى نمایند هدایت الهیه و شریعت محمدیه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را، هر آینه روز قیامت ترسى از عذاب و حزنى از فوت ثواب‌نخواهد بود. و آنان که کافر شوند یا تکذیب کنند آیات الهیه را، اگرچه یک آیه باشد؛ هر آینه موجب کفر و مخلّد در عذاب جهنم خواهند بود. و کفر هم اقسام دارد: 1- انکار ذات الهى. 2- اعتقاد به شرک و انکار وحدانیت سبحانى. 3- انکار یا تکذیب پیغمبر. 4- کفر به ملائکه. 5- انکار یا تکذیب آیات قرآنى. 6- انکار ضرورى دین. 7- انکار معاد.8- ردّ حکمى از احکام الهى. 9- توهین و اهانت مقدسات اسلامى.
10- انکار حرمتى از محرمات سبحانى مانند حرمت زنا و شراب و ربا و غیره.
ثانیا- آیه شریفه دالّ است بر آنکه پیروان هدایت، عاقبت آنها محمود است. و اهتدا حاصل نشود مگر به اتّباع و قبول و عمل.
ثالثا: آیه دالّ است بر آنکه عذاب کفار ابدى، و آتش ملازم با آنها و عذاب از ایشان منقطع نخواهد شد.
علامه مجلسى (رحمه اللّه) در حق الیقین فرماید: خلافى نیست میان مسلمانان در اینکه کفار و منافقین، که حجت بر آنها تمام شده باشد، مخلّد در جهنم، و عذاب هرگز از آنها سبک نمى‌شود. و نصوص آیات و تواتر در مسئله دوم عذاب کفار بسیار است، از جمله فرماید: لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ‌ «1». و نیز فرماید: لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ*، و این دالّ است بر آنکه عذاب کفار سست نشود و تخفیف نیابد.
و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه در وصف جهنم فرماید: نار قعرها بعید و حرّها شدید و شرابها صدید و عذابها جدید و مقامعها حدید لا یفتّر عذابها و لا یموت ساکنها الخ‌ «2». یعنى: آتشى که قعر آن دور، و حرارت آن سخت، و آب آن صدید، و عذاب آن جدید، و گرز آن آهن است. سست نشود عذاب آن و نمیرد ساکن آن. بنابراین پاره‌اى اقوال‌
سخفیه در مقابل نصوص ظاهره از درجه اعتبار ساقط است. [ نظرات / امتیازها ]
 » اطیب البیان
35) وَ قُلنا یا آدَم‌ُ اسکُن‌ أَنت‌َ وَ زَوجُک‌َ الجَنَّةَ وَ کُلا مِنها رَغَداً حَیث‌ُ شِئتُما وَ لا تَقرَبا هذِه‌ِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِن‌َ الظّالِمِین‌َ (35)

(و بآدم‌ گفتیم‌ تو و همسرت‌ ساکن‌ شوید ‌در‌ بهشت‌ و ‌از‌ میوه‌های‌ دلخواهتان‌ ‌در‌ بهشت‌ بخورید ولی‌ نزدیک‌ ‌اینکه‌ درخت‌ نروید ‌که‌ ‌از‌ جمله‌ ستمگران‌ شوید).
1‌-‌ ‌ما بنی‌ آدم‌ ‌را‌ تکریم‌ کردیم‌ و برتری‌ دادیم‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ بسیاری‌ ‌از‌ مخلوقاتمان‌ (سوره‌ بنی‌ اسرائیل‌ ‌آیه‌ 52
2‌-‌ کسی‌ ‌که‌ عقلش‌ ‌بر‌ قوه‌ شهوتش‌ مسلط شود ‌از‌ ملائکه‌ برتر ‌است‌ (منسوب‌ بامیر المؤمنین‌ جامع‌ السعادات‌
3‌-‌ و کسی‌ ‌که‌ قوه‌ شهوتش‌ ‌بر‌ خردش‌ چیره‌ شود ‌از‌ حیوانات‌ پست‌تر ‌است‌ بامیر المؤمنین‌ جامع‌ السعادات‌و کلام‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ ‌از‌ جهاتی‌ واقع‌ میشود‌-‌ جهة اول‌ اینکه‌ امر ‌در‌ ‌آیه‌ چه‌ نوع‌ امری‌ ‌است‌ آیا امر تعبیدی‌ ‌است‌ ‌که‌ آدم‌ ‌در‌ مقابل‌ ‌آن‌ مکلف‌ بانجام‌ ‌شده‌ ‌ یا ‌ ترخیصی‌ ‌است‌ ‌که‌ مباح‌ بوده‌ انجام‌ دهد ‌ یا ‌ ندهد مفسرین‌ ‌در‌ اینکه‌ امر ترخیصی‌ ‌است‌ متفق‌اند ولی‌ بعضی‌ گفته‌اند نهی‌ ‌در‌ ‌لا‌ نقربا نهی‌ تحریمی‌ ‌است‌ و بعضی‌ نهی‌ تنزیهی‌ دانسته‌ و عده‌ای‌ گفته‌اند نهی‌ ارشادی‌ ‌است‌ مانند امر و نهی‌ طبیب‌ بمریض‌ ‌یعنی‌ صلاح‌ ‌شما‌ ‌در‌ اینست‌ ‌که‌ ‌در‌ بهشت‌ بمانید و ‌از‌ نعم‌ بهشتی‌ متنعم‌ شوید و ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ ‌از‌ درخت‌ منهیه‌ بخورید موجب‌ خروج‌ ‌شما‌ ‌از‌ بهشت‌ میگردد و دلیل‌ ‌بر‌ ‌اینکه‌ مطلب‌ علاوه‌ ‌از‌ مقام‌ عصمت‌ آدم‌ و اینکه‌ بهشت‌ جای‌ تکلیف‌ نیست‌ مضمون‌ ‌آیه‌ شریفه‌ ‌است‌ ‌که‌ میفرماید فَتَکُونا مِن‌َ الظّالِمِین‌َ ‌یعنی‌ نتیجه‌ نافرمانی‌ ‌شما‌ ظلم‌ بنفس‌ خودتان‌ ‌است‌ زیرا کسی‌ ‌در‌ بهشت‌ نبود ‌که‌ آدم‌ و حوا باو ظلم‌ کنند و مؤید ‌اینکه‌ معنی‌ ‌است‌ کلام‌ آدم‌ ‌در‌ موقع‌ استغفار ‌که‌ میگوید رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَنا«1» و بنا ‌بر‌ ‌اینکه‌ مخالفت‌ ‌آنها‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ امر ترک‌ اولی‌ ‌است‌ زیرا بهتر ‌بود‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌در‌ بهشت‌ می‌‌-‌ ماندند و ‌برای‌ همیشه‌ ‌از‌ نعمتهای‌ ‌آن‌ بهره‌مند بودند و بلکه‌ میتوان‌ ‌گفت‌ امر ‌در‌ اسکن‌ و کلا توطئه‌ ‌برای‌ نهی‌ ‌لا‌ تقربا ‌است‌.
جهت‌ دوم‌‌-‌ درباره‌ خلقت‌ حوا ‌که‌ کجا و چگونه‌ خلق‌ ‌شده‌ ‌است‌. عده‌ای‌ ‌از‌ مفسرین‌ گفته‌اند ‌که‌ موقعی‌ ‌که‌ آدم‌ ‌در‌ بهشت‌ بخواب‌ رفته‌ ‌بود‌ ‌از‌ یک‌ ضلع‌ آدم‌ حوا ‌را‌ خلق‌ کردند و مضمون‌ بعضی‌ ‌از‌ اخبار ناطق‌ بهمین‌ مطلب‌ ‌است‌ و ‌در‌ آیات‌ شریفه‌ فقط دارد ‌که‌ ‌از‌ آدم‌ حوا خلق‌ ‌شده‌ ‌است‌ خلق‌ منها زوجها«2» و (جَعَل‌َ مِنها زَوجَها«3» ثُم‌َّ جَعَل‌َ مِنها زَوجَها«4» ‌در‌ فقیه‌ شیخ‌ صدوق‌ روایت‌ ‌شده‌ ‌است‌

1‌-‌ پروردگارا ‌ما بخودمان‌ ظلم‌ کردیم‌ (سوره‌ اعراف‌ ‌آیه‌ 22

2‌-‌ و آفرید ‌از‌ ‌او‌ جفت‌ ‌او‌ ‌را‌ (سوره‌ نساء ‌آیه‌ 1

3‌-‌ و قرارداد جفت‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌خود‌ ‌او‌ (سوره‌ اعراف‌ 189

4‌-‌ سپس‌ قرارداد جفت‌ آدم‌ ‌را‌ ‌از‌ خودش‌ (سوره‌ زمر ‌آیه‌ 5)‌که‌ فرمود
1» (سئل‌ ابو ‌عبد‌ اللّه‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌عن‌ خلق‌ حواء و ‌قیل‌ ‌له‌ ان‌ّ اناسا عندنا یقولون‌ ان‌ّ اللّه‌ عز و جل‌ّ خلق‌ حواء ‌من‌ ضلع‌ آدم‌ الایسر الاقضی‌ ‌فقال‌ سبحان‌ اللّه‌ و ‌تعالی‌ ‌عن‌ ‌ذلک‌ علوّا کبیرا ‌ان‌ اللّه‌ تبارک‌ و ‌تعالی‌ ‌لم‌ یکن‌ ‌له‌ القدرة بان‌ تخلق‌ لآدم‌ زوجة ‌من‌ ‌غیر‌ ضلعه‌ و یجعل‌ للمتکلم‌ ‌من‌ اهل‌ التشنیع‌ سبیلا ‌الی‌ الکلام‌ ‌ان‌ یقول‌ ان‌ّ آدم‌ ‌کان‌ ینکح‌ بعضه‌ بعضا اذا کانت‌ ‌من‌ ضلعه‌ ‌ما لهؤلاء حکم‌ اللّه‌ بیننا و بینهم‌ ‌ثم‌ ‌قال‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ان‌ّ اللّه‌ ‌تعالی‌ ‌لما‌ خلق‌ آدم‌ ‌من‌ طین‌ و امر الملائکة فسجدوا ‌له‌ القی‌ ‌علیه‌ السیئات‌ ‌ثم‌ اتبدع‌ ‌له‌ حوا ‌الی‌ آخر الخبر«
و ممکن‌ ‌است‌ گفته‌ شود ‌که‌ ‌خدا‌ حواء ‌را‌ ‌از‌ زیادی‌ گل‌ آدم‌ آفرید و آیات‌ و اخبار ‌را‌ ‌هم‌ ‌بر‌ همین‌ معنا حمل‌ کنیم‌ ‌که‌ یک‌ قسمت‌ ‌از‌ گل‌ آدم‌ ‌که‌ بجای‌ یک‌ ضلع‌ ‌او‌ بوده‌ ‌برای‌ آفرینش‌ حواء بکار رفته‌ ‌تا‌ زن‌ ‌از‌ شوهر ‌خود‌ تبعیت‌ کند:

و کلمة ‌لا‌ تقربا نهی‌ ‌از‌ اکل‌ ‌است‌ نه‌ مقصود نزدیک‌ نشدن‌ ‌باشد‌ فَأَکَلا مِنها«2» چنان‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ کلمه‌ ‌در‌ قرآن‌ ‌در‌ موارد دیگر کنایة ‌از‌ نهی‌ ‌است‌ ‌با‌ تأکید، مانند لا تَقرَبُوا الزِّنی‌«3» وَ لا تَقرَبُوا مال‌َ الیَتِیم‌ِ«4» وَ لا تَقرَبُوا الفَواحِش‌َ«5» و امثال‌ اینها.

1‌-‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ سؤال‌ شد ‌که‌ چگونه‌ حوا خلق‌ ‌شده‌ عده‌ای‌ ‌از‌ مردم‌ میگویند ‌که‌ ‌خدا‌ حوا ‌را‌ ‌از‌ پهلوی‌ چپ‌ آدم‌ خلق‌ کرد ‌پس‌ حضرت‌ فرمود ‌خدا‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ عمل‌ پاک‌ ‌است‌ ‌برای‌ ‌خدا‌ توانایی‌ نبود ‌که‌ حوا ‌را‌ ‌از‌ ‌غیر‌ پهلوی‌ آدم‌ بیافریند ‌که‌ راهی‌ ‌برای‌ قول‌ یاوه‌‌-‌ گویان‌ پیدا شود ‌که‌ بگویند قسمتی‌ ‌از‌ آدم‌ ‌ یا ‌ قسمت‌ دیگرش‌ نکاح‌ کرده‌ ‌است‌ چرا ‌اینکه‌ عده‌ چنین‌ سخنی‌ ‌را‌ می‌گویند ‌خدا‌ میان‌ ‌ما و ‌آنها‌ حکم‌ کند و فرمود خدای‌ ‌تعالی‌ چون‌ آدم‌ ‌را‌ آفرید و بملائکه‌ امر کرد باو سجده‌ کردند ‌او‌ ‌را‌ بخواب‌ فرو برد و حوا ‌را‌ ‌برای‌ ‌او‌ آفرید ‌تا‌ آخر حدیث‌ و ‌در‌ شجره ‌که‌ ‌از‌ خوردن‌ ‌آن‌ نهی‌ ‌شده‌ ‌بود‌ اختلاف‌ ‌است‌، بعضی‌ گفتند حنطه‌ «گندم‌» و بعضی‌ عنب‌ «انگور» و بعضی‌ تین‌ «انجیر» و بعضی‌ زیتون‌ و بعضی‌ کافور و بعضی‌ شجره‌ علم‌ خیر و شر و بعضی‌ شجره‌ خلد دانسته‌اند و قائل‌ بشجره‌ علم‌ خیر و شر کلبی‌ ‌است‌ و ‌او‌ ‌از‌ تورات‌ رائج‌ اخذ نموده‌ و قصه‌ تورات‌ بجهات‌ بسیاری‌ محرّف‌ ‌است‌ و قائل‌ بشجره‌ خلد ‌إبن‌ جذعان‌ ‌است‌ و ‌اینکه‌ نیز قول‌ باطلی‌ ‌است‌ ‌برای‌ اینکه‌ اولا مأخوذ ‌از‌ قول‌ شیطان‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌گفت‌ هَل‌ أَدُلُّک‌َ عَلی‌ شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلک‌ٍ لا یَبلی‌«1» و ثانیا ‌اگر‌ شجره‌ خلد ‌بود‌ باید آدم‌ و حوا ‌در‌ بهشت‌ جاودان‌ باشند نه‌ اینکه‌ خارج‌ شوند.

و اخبار ‌در‌ ‌اینکه‌ باره‌ مختلف‌ ‌است‌ و ‌در‌ بعضی‌ اخبار دارد ‌که‌ همه‌ اینها حق‌ ‌است‌ زیرا درخت‌ بهشتی‌ شامل‌ همه‌ انواع‌ خوراکیها هست‌«2».

و آنچه‌ بنظر اقرب‌ ‌است‌ اینکه‌ شجره‌ ‌از‌ چیزهایی‌ بوده‌ ‌که‌ خوردن‌ ‌آن‌ ‌با‌ ماندن‌ ‌در‌ بهشت‌ مناسبتی‌ نداشته‌ و بعید نیست‌ ‌که‌ همان‌ حنطه‌ بوده‌ ‌است‌، فاء ‌در‌ جمله‌ فتکونا ‌من‌ الظالمین‌ فاء تفریع‌ ‌است‌ ‌یعنی‌ خوردن‌ ‌از‌ شجره‌ منهیه‌ موجب‌ ظلم‌ بنفس‌ خودتان‌ میشود زیرا باعث‌ خروج‌ ‌از‌ بهشت‌ و تعب‌ ‌در‌ حیات‌ دنیا میگردد و تقدیر اینست‌ ‌که‌ «‌ان‌ تقربا تکونا ‌من‌ الظالمین‌» کلام‌ یک‌ جمله‌ واحدة و مشتمل‌ ‌بر‌ شرط و جزاء ‌است‌، و ممکن‌ ‌است‌ فاء عاطفه‌ ‌باشد‌ ‌از‌ قبیل‌ عطف‌ جمله‌ بجمله‌ و تقدیر اینکه‌ «‌لا‌ تقربا ‌هذه‌ الشجرة و ‌لا‌ تکونا ‌من‌ الظالمین‌» و عطف‌ بفاء ‌برای‌ ترتب‌ ‌باشد‌ ‌یعنی‌ عدم‌ ظلم‌ مترتب‌ ‌بر‌ عدم‌ تقرب‌ ‌است‌، لکن‌ اوّل‌ اولی‌ ‌است‌ [ نظرات / امتیازها ]
36) فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطان‌ُ عَنها فَأَخرَجَهُما مِمّا کانا فِیه‌ِ وَ قُلنَا اهبِطُوا بَعضُکُم‌ لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ وَ لَکُم‌ فِی‌ الأَرض‌ِ مُستَقَرٌّ وَ مَتاع‌ٌ إِلی‌ حِین‌ٍ (36)
(‌پس‌ شیطان‌ آدم‌ و حوا ‌را‌ نسبت‌ بآن‌ درخت‌ لغزانید و ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ آنچه‌ ‌در‌ ‌آن‌ بودند بیرون‌ نمود، و ‌ما گفتیم‌ ‌که‌ فرود آئید ‌در‌ حالی‌ ‌که‌ بعضی‌ ‌از‌ ‌شما‌ دشمن‌ بعضی‌ دیگرید و ‌برای‌ ‌شما‌ ‌در‌ زمین‌ ‌تا‌ مدت‌ محدودی‌ محلی‌ قرار و برخورداری‌ ‌است‌) ازلال‌ ‌ یا ‌ مأخوذ ‌از‌ زلة بمعنی‌ خفت‌ ‌است‌ و معنی‌ اینست‌ ‌که‌ شیطان‌ خفّت‌ و سبکی‌ آدم‌ و حوا ‌را‌ فراهم‌ نمود ‌بعد‌ ‌از‌ آنکه‌ ‌در‌ بهشت‌ ‌در‌ مقام‌ شرافت‌ و وزانت‌ بودند و ‌ یا ‌ مأخوذ ‌از‌ زلّت‌ بمعنی‌ عثرت‌ و لغزش‌ ‌است‌ مقابل‌ ثبات‌ و استقامت‌، و مراد لغزش‌ ‌از‌ صراط عقل‌ و طریق‌ صواب‌ و صلاح‌ ‌است‌.
و نسبت‌ دادن‌ ازلال‌ ‌را‌ بشیطان‌ ‌از‌ جهت‌ اینست‌ ‌که‌ بوسوسه‌ ‌او‌ صادر ‌شده‌ و ‌در‌ باب‌ افعال‌ اختیاری‌ گفته‌ایم‌ ‌که‌ اولین‌ مقدّمه‌ فعل‌ اختیاری‌ خطور ‌در‌ قلب‌ ‌است‌ ‌که‌ بواسطه‌ الهام‌ ملک‌ ‌ یا ‌ وسوسه‌ شیطان‌ میباشد و سپس‌ تصور و تصدیق‌ و عزم‌ و جزم‌ و حرکت‌ عضلات‌ و صدور فعل‌ ‌در‌ خارج‌ ‌است‌ و البته‌ هیچ‌ فعلی‌ ‌در‌ خارج‌ بدون‌ اراده‌ و مشیت‌ حق‌ واقع‌ نمیشود چنانچه‌ ‌در‌ ذیل‌ «إِیّاک‌َ نَعبُدُ وَ إِیّاک‌َ نَستَعِین‌ُ» و ‌در‌ موارد دیگر تذکر داده‌ایم‌ بنا ‌بر‌ ‌اینکه‌ افعال‌ اختیاری‌ ‌را‌ ممکن‌ ‌است‌ استناد بحق‌ داد چون‌ قدرت‌ و اراده‌ و اختیار ‌عبد‌ ‌در‌ تحت‌ قدرت‌ و مشیت‌ حق‌ ‌است‌ و می‌ توان‌ استناد بملک‌ ‌ یا ‌ شیطان‌ داد چون‌ بالهام‌ ملک‌ ‌ یا ‌ وسوسه‌ شیطان‌ واقع‌ میشود و میتوان‌ بعبد نسبت‌ داد چون‌ باراده‌ و اختیار ‌او‌ ‌در‌ خارج‌ واقع‌ ‌شده‌ ‌است‌.
چنانچه‌ ‌در‌ ‌آیه‌ دیگر ‌است‌ رَبَّنا أَرِنَا الَّذَین‌ِ أَضَلّانا مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ«1» و فَیُضِل‌ُّ اللّه‌ُ مَن‌ یَشاءُ وَ یَهدِی‌ مَن‌ یَشاءُ«2» و قَد ضَلُّوا مِن‌ قَبل‌ُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً«3» و زلّة و خطیئة و سیّئة و معصیه‌ ‌از‌ جهتی‌ قریب‌ المعنی‌ میباشد و اطلاق‌ ‌هر‌ یک‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌بر‌ عمل‌ زشت‌ بمناسبتی‌ ‌است‌ و اصل‌ زلّت‌ بمعنی‌ زوال‌ ‌از‌ حق‌ و صواب‌ ‌است‌ وازلّه‌ الشیطان‌ ‌یعنی‌ ازاله‌ ‌عن‌ الحق‌، و هبوط بمعنی‌ نزول‌ و وقوع‌ ‌از‌ اعلی‌ باسفل‌ ‌است‌ و بمعنی‌ انتقال‌ ‌از‌ موضعی‌ بموضع‌ دیگر نیز استعمال‌ می‌شود مثل‌ ‌آیه‌ شریفه‌ اهبِطُوا مِصراً فَإِن‌َّ لَکُم‌ ما سَأَلتُم‌«1» و خطاب‌ جمع‌ ‌در‌ اهبطوا بعضی‌ گفتند بآدم‌ و حوا ‌است‌ و اقل‌ّ جمع‌ دو ‌است‌ و بآیه‌ فَإِن‌ کان‌َ لَه‌ُ إِخوَةٌ فَلِأُمِّه‌ِ السُّدُس‌ُ استشهاد نمودند ‌که‌ اخوه‌ «صیغه‌ جمع‌» ‌از‌ دو ببالا ‌را‌ شامل‌ میشود چنانچه‌ ‌در‌ خبر ‌هم‌ استشهاد نموده‌ و فتوای‌ اصحاب‌ نیز ‌در‌ مسئله‌ همین‌ ‌است‌.
ولی‌ ‌اینکه‌ کلام‌ تمام‌ نیست‌ ‌برای‌ اینکه‌ اولّا منافی‌ ‌است‌ ‌با‌ جمله‌ بعضکم‌ لبعض‌ عدو، زیر لازم‌ آید ‌که‌ آدم‌ و حوا دشمن‌ یکدیگر باشند و ثانیا خطاب‌ بواسطه‌ ضمیرکم‌ بدو نفر استعمال‌ نشده‌ ‌است‌ و ثالثا ‌با‌ ضمایر قبل‌ ‌که‌ همه‌ ‌را‌ تثنیه‌ آورده‌ منافی‌ و ‌بر‌ خلاف‌ سیاق‌ ‌است‌.
و قیاس‌ بآیه‌ فَإِن‌ کان‌َ لَه‌ُ إِخوَةٌ قیاس‌ ‌مع‌ الفارق‌ ‌است‌ زیرا ‌در‌ اینجا بقرینه‌ خبر ثابت‌ ‌شده‌ و ‌اگر‌ خبری‌ نداشتیم‌ نمی‌گفتیم‌، و بعضی‌ گفتند مراد آدم‌ و حوا و ابلیس‌ ‌است‌ و ‌اگر‌ چه‌ هبوط شیطان‌ هنگام‌ ترک‌ سجده‌ بآدم‌ ‌بود‌ و خطاب‌ فَاهبِط مِنها فَما یَکُون‌ُ لَک‌َ أَن‌ تَتَکَبَّرَ فِیها«2» قبلا باو ‌شده‌ ‌بود‌ ولی‌ ‌در‌ اینجا نیز ‌با‌ آدم‌ و حوا مورد خطاب‌ اهبطوا قرار گرفته‌اند و ‌اینکه‌ سخن‌ نیز تمام‌ نیست‌ زیرا مفاد جمله‌ بعضکم‌ لبعض‌ عدو، عداوت‌ طرفین‌ ‌است‌ ‌در‌ حالی‌ ‌که‌ آدم‌ و حوا ‌با‌ ابلیس‌ دشمنی‌ نداشتند بلکه‌ ابلیس‌ ‌با‌ ‌آنها‌ دشمنی‌ نموده‌.
و بعضی‌ گفتند مراد آدم‌ و حوا و ابلیس‌ و مار ‌است‌ و ‌اینکه‌ گفتار فاسدی‌ ‌است‌ ‌که‌ بعض‌ ‌از‌ مفسرین‌ ‌از‌ تورات‌ رائج‌ اخذ نموده‌اند و ‌در‌ قرآن‌ ‌در‌ هیچ‌ جا اسمی‌ ‌از‌ ‌ما نیست‌
و ظاهر اینست‌ ‌که‌ مراد آدم‌ و حوا و ذریّه‌ ‌آنها‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌در‌ روی‌ زمین‌ تولید و تناسل‌ مینمایند و بواسطه‌ قوا و غرائز حیوانی‌ ‌که‌ ‌در‌ آنهاست‌ عداوت‌ و بغضاء و خونریزی‌ ‌بین‌ ‌آنها‌ ایجاد
و متاع‌ بمعنی‌ تمتّع‌ و برخورداری‌ ‌است‌ و مراد بهره‌مندی‌ ‌از‌ نعم‌ دنیوی‌ ‌از‌ مأکولات‌ و مشروبات‌ و منکوحات‌ و ملبوسات‌ و سایر تمتّعات‌ ‌است‌.
‌الی‌ حین‌ ‌یعنی‌ ‌در‌ مدّت‌ محدودی‌ ‌که‌ ‌برای‌ ‌هر‌ کدام‌ ‌از‌ ‌شما‌ مقرر ‌شده‌ ‌که‌ ‌در‌ دنیا زیست‌ کنید چنانچه‌ میفرماید: وَ لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ أَجَل‌ٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم‌ لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ«1» [ نظرات / امتیازها ]
 » روان جاوید
34) وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبى‌ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ (34)
ترجمه‌
و هنگامیکه گفتیم بفرشتگان سجده کنید مر آدم را پس سجده کردند مگر ابلیس که ابا و تکبر نمود و بود از کافران..
تفسیر

چون در صلب آدم (ع) انوار طیبه پیغمبر و آل اطهار او بود و آنان اشرف موجودات بودند و براى رضاى خدا تحمل مصائب و ناملائمات و اذیت خلق را نمودند و دین حق را رواج دادند که ناسخ ادیان است خداوند براى تعظیم ایشان و اطاعت از آدم (ع) و عبادت خدا امر فرمود بملائکه که آدم را قبله خود قرار دهند و در مقابل او براى خداوند سجده نمایند چون پیغمبر (ص) فرموده جائز نیست از براى کسى سجده نمایند جز خدا آنطوریکه براى خدا سجده مینمایند و حضرت سجاد (ع) بتوسط پدر و جد بزرگوار خود از پیغمبر (ص) روایت نموده است که خداوند اشباح ما را منتقل نموده بود از فوق عرش بصلب آدم (ع) و او دید نور ما را که از صلبش ساطع است و ندید اشباح را پس عرض کرد پروردگارا این انوار چیست خداوند فرمود انوار اشباحى است که از اشرف بقاع عرش بصلب تو نقل نمودم و براى آنکه تو ظرف ایشان بودى امر نمودم ملائکه را بسجودتو آدم (ع) عرض کرد پروردگارا آرزو دارم ببینم آن ذوات مقدسه را پس خداوند فرمود نظر کن ببالاى عرش و نظر نمود آدم و واقع شد نور اشباح ما از پشت آدم بر فوق عرش و نقش بست چنانچه نقش مى‌بندد صورت انسان در آینه صافى پس او دید اشباح ما را و عرض کرد اینها کیانند خداوند فرمود اینانند افضل مخلوقات من این محمد است و من حمیدم که در افعال خود محمودم مشتق نمودم اسم او را از اسم خودم و این على است و من على عظیم هستم مشتق نمودم براى او اسمى از اسم خودم و این فاطمه است و من فاطرم یعنى آفریننده آسمانها و زمینم و فاطمم یعنى بازدارنده دشمنان خود هستم از رحمتم در روز که حکم مخصوص بمن است و بازدارنده دوستان خویشم از هر عیب و زشتى پس مشتق نمودم براى او اسمى از اسم خودم و این دو حسن و حسین هستند و من محسن و مجملم مشتق نمودم نام آن دو را از نام خودم اینها بهترین بندگان و اشرف مخلوقات منند براى اینها عقاب میکنم و براى اینها ثواب میدهم متوسل شو بولاى ایشان بدرگاه من و هر وقت بلاى بزرگى بتو روى داد ایشانرا شفعاء خود قرار بده نزد من همانا قسم یاد نمودم من بخودم قسم حقیکه محروم نگردانم امیدوار بآنان را و رد ننمایم سائل بوسیله ایشانرا پس براى این بود که آدم وقتى مرتکب آن خطا شد خواند خداوند را بوسیله خمسه طیبه و خداوند توبه او را قبول نمود و از گناه او درگذشت و قمى از حضرت صادق (ع) روایت نموده که ابلیس در میان ملائکه عبادت خداوند را مینمود و در آسمان بود ملائکه تصور میکردند که او هم از جنس آنها است ولى نبود و این که مأمور بسجود شد در ضمن مأموریت ملائکه براى همکارى با آنها بود و چون حسد نمود و تکبر کرد ملائکه دانستند که از جنس آنها نیست، و عیاشى از آنحضرت نقل نموده که پرسیدند آیا ابلیس از ملائکه بود و در امورات آسمانى اختیارى داشت فرمود از ملائکه نبود و اختیارى هم نداشت بلکه از جن بود ولى چون مدتى با ملائکه بود آنها او را از جنس خود مى‌پنداشتند و خدا میدانست ناجنس بودن او را و چون مأمور بسجود شدند جنس خود را اظهار نمود، و در معانى از حضرت رضا (ع) نقل نموده که ابلیس نامش حارث بود و چون ناامید از رحمت خدا شد نام او ابلیس گردید، و بنظر حقیر از این روایت میتوان استفاده نمود که امتیاز ملک از جن باطاعت و معصیت است و بنابراین ابلیس از ملائکه در این آیه شریفه استثنا شده است و بنا بر دو روایت سابقه وجه استثناء
همان مشابهت صورى است، و در عیون از امیر المؤمنین (ع) نقل نموده که ابلیس اول کسى است که کافر شد و تخم کفر را در زمین کاشت، و قمى از حضرت صادق (ع) نقل نموده که تکبر اول عصیانى است که بآن معصیت خدا شده و ابلیس عرض کرد پروردگارا مرا از سجود آدم معاف بدار من عبادت میکنم تو را بطوریکه هیچ ملک مقرب و نبى مرسل تو را عبادت نکرده باشد و خدا فرمود مرا بعبادت تو حاجت نیست عبادت آنستکه من میخواهم نه آنستکه تو میخواهى و از اینجا معلوم میشود که عبادت باید از شرع برسد و خودسرانه نمیشود عبادت کرد و حسد و تکبر و خودسرى از اوصافى است که انسان را مظهر ابلیس مینماید و باید حتى الامکان شخص نگذارد این صفات در او رسوخ پیدا کند که اگر خداى نکرده رسوخ پیدا کرد و خلق شد همانستکه فرموده‌اند اگر گفتند کوه از جاى خود حرکت کرد قبول کن و اگر گفتند خلق کسى تغییر نمود باور منما خداوند توفیق کرامت فرماید که ما بتوانیم بوسیله توسل بخمسه طیبه خود را از آفات روحى و جسمى و شر شیطان و نفس اماره محفوظ نمائیم [ نظرات / امتیازها ]
35) وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ (35)

ترجمه‌
و گفتیم اى آدم سکوت نما تو و همسرت در بهشت و بخورید از آن فراوان هر جا بخواهید و نزدیک نشوید این درخت را پس بوده باشید از ستمکاران..

تفسیر
در کافى و علل و قمى از حضرت صادق (ع) نقل نموده که آن بهشت از باغهاى دنیا بود طلوع میکرد در آن آفتاب و ماه و اگر از باغهاى آخرت بود هرگز از آن بیرون نمیرفتند و قمى در نقل خود اضافه نموده که و داخل نمیشد در آن ابلیس، و عیاشى از امام باقر (ع) نقل نموده که نزدیک نشوید یعنى نخورید و گفته‌اند اینکه باین لسان تعبیر شد براى مبالغه در تحریم است و تنبیه بر این امر که نزدیک شدن بمشتهیات نفسانى موجب زیادتى میل و شوق میشود بطوریکه مجامع قلب را احاطه مینماید و پرده بر روى عقل میکشد و اختیار را در انجام وظیفه از دست میبرد و در تفسیر امام (ع) فرموده که آنشجره علم محمد و آل محمد است که اختیار فرمود ایشانرا خداوند تعالى به سبب آن علم بر سایر خلق خود تناول نمینماید از آن شجره کسى بامر خدا مگر ایشان و از آنشجره بود آنچه تناول فرمودند خمسه طیبه بعد از اطعام مسکین و یتیم و اسیر که دیگر
نه گرسنگى کشیدند و نه تشنگى و نه سختى دیدند و نه درماندگى و امتیاز آندرخت از سایر درختها بآنستکه سایر درختها یک نوع میوه میدهد و جنس این درخت هم گندم میدهد هم انگور هم انجیر هم عناب و هم سایر انواع میوه‌ها و خوردنیها هر چه خوب باشد و این موجب شده است که روایات در شجره مختلف شده بعضى گندم گفته‌اند، و برخى انگور و پاره عناب و آندرختى است که اگر کسى از آن تناول نماید بامر خدا باو الهام میشود علم اولین و آخرین بدون تعلم و کسیکه از آن تناول کند بدون اذن حق بمقصود نمیرسد و معصیت خدا نموده است، فیض ره فرموده و در روایتى بدرخت انگور و در روایتى بشجره حسد تفسیر شده است و در عیون از ابو الصلت هروى نقل نموده که از حضرت رضا (ع) سؤال نمودم از تفسیر شجره که آدم (ع) و حوّا از آن تناول نمودند که آیا کدام یک از روایاتى که نقل مینمایند صحیح است بعضى میگویند آن گندم بود برخى نقل میکنند درخت انگور بوده پاره روایت مینمایند که شجره حسد است حضرت فرمود همه حق است عرض کردم پس معنى این وجوه مختلفه چیست فرمود درخت بهشتى چند نوع میوه میدهد شجره گندم بود انگور هم میداد مانند درختهاى دنیا نیست چون خداوند گرامى داشت آدم را بسجود ملائکه و ورود در بهشت با خود گفت آیا خداوند افضل از من بشرى را خلق فرموده است و خدا دانست مقال باطنى او را و فرمود سرت را بلند کن و بساق عرش نظر نما و آدم اطاعت نمود دید نوشته است لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه على بن ابى طالب امیر المؤمنین و زوجته فاطمة سیدة نساء- العالمین و الحسن و الحسین سید شباب اهل الجنة پس آدم (ع) عرض نمود اینان کیانند خداوند فرمود اینان از نسل تواند و ایشان بهتر از تو و از جمیع خلق منند و اگر نبودند آنان خلق نمیکردم تو را و نه بهشت را و نه دوزخ را و نه آسمان و زمین را پس مبادا بچشم حسد بر ایشان نظر نمائى و آرزو کنى مقام و منزلت ایشانرا پس مسلط شد بر او شیطان که خورد از درختى که نهى شده بود از آن و مسلط شد بر حوا که نگاه کرد بفاطمه (ع) بچشم حسد و خورد از آن درخت چنانچه آدم خورد پس خدا هر دو را از بهشت اخراج فرمود و فرود آورد آندو را از جوار رحمت خود بزمین بنظر حقیر چون شجره بمعنى مثمر ثمره است و فرد اکمل این معنى علم محمد و آل او است و البته دست کسى از مخلوقات بآن مقام نمیرسد و ثمره اعلى و اجلى و احلى و اتم و اکمل آن مخصوص بخمسه طیبه است‌و چون مایه حیات روح خلائق است چنانچه گندم مایه رزق عموم است تعبیر از آن بشجره گندم شده است و چون منشاء باده محبت و وداد ایشان است و دوستان را سرمست عشق آنذوات مقدسه نموده از خود بیخود میکند و بآنها مشغول میسازد درخت انگور است و چون شیرین‌ترین فواکه و الطف و انفع است درخت انجیر است و چون روح را که مایه حیات معنوى است از آلودگى‌ها پاک میکند مانند عناب که خون را که ماده حیات ظاهرى است تصفیه مینماید درخت عناب است و چون موجب برد یقین و وصول بمقام سابقین و مقربین است درخت کافور است و نهى شده است از دست درازى بمقام مقدس ایشان اعم از ظلم و تعدى و حسد و تکبر و آرزوى نیل باین منزلت که خدا مخصوص بایشان نموده است و یک مثمر ثمره دیگر هم هست که آن هواى نفس است و ثمره‌اش حسد و سایر صفات ذمیمه است که باین لحاظ بعضى شجره را بهواى نفس تأویل نموده‌اند و شاید حضرت رضا (ع) هم باین جهت روایت حسد را تصدیق فرموده باشد چون وقتى خداوند نهى فرمود حضرت آدم (ع) را که بخمسه طیبه بچشم حسد نظر ننماید در واقع نهى فرموده است او را از آنکه نزدیک درخت حسد شود و از میوه او که آرزوى نیل بمقام مقدس خمسه طیبه است تناول نماید و او چون آرزو نمود معلوم شد نزدیک شده و از میوه‌اش تناول نموده و چون منشأ این نزدیکى هواى نفس بوده میتوان شجره منهیه را بهواى نفس تأویل نمود و آرزو اگرچه غبطه است و مذموم نیست ولى کاشف از عدم معرفت بقدر خود و طرف است و این از براى پیغمبر مرسل نقص است لذا خداوند خواست مقدار او و شأن خمسه طیبه را بر او و عالمیان ظاهر فرماید که گفته‌اند حسنات الابرار سیئات المقربین و این وجه جمع میان اخبار و اقوال مختلفه این باب است غنیمت بدار و اینکه فرموده بخورید از میوه بهشت هر جا بخواهید اشاره بآنستکه خوردن میوه بهشتى زحمت رفتن زیر و بالاى درخت را ندارد هر جا خواسته باشند حاضر میشود و نسبت ظلم براى آنستکه ارتکاب امریرا که خداوند نهى فرموده ظلم بنفس است و در برهان از حضرت رضا (ع) نقل نموده که مأمون الرشید از آنحضرت سؤال نمود که آیا شما قائل بعصمت انبیاء نیستید حضرت فرمود بلى مأمون عرض کرد پس عصیان آدم چگونه بوده است جواب فرمود که خداوند اشاره فرمود بشجره مخصوصه از جنس گندم و فرمود از این نخور و نفرمود نه از این بخور و نه از هرچه از جنس این است آدم‌
هم اطاعت نمود و از آن شجره مخصوصه نخورد ولى چون شیطان وسوسه کرد که خدا نفرموده از هر شجره نخورید بلکه فرموده از این شجره مخصوصه نخورید شما از فرد دیگر آن بخورید که از آن نهى نفرموده و اینکه خداوند شما را از فرد دیگر این جنس نهى فرمود براى آنستکه اگر شما از این جنس ثمره بخورید همیشه در بهشت میمانید یا دو ملک میشوید و قسم یاد نمود بخدا که من نصیحت میکنم شما را و آدم و حوّا چون ندیده بودند کسى را که قسم دروغ بخدا یاد نماید باور کردند براى اطمینانیکه از قسم بخدا براى ایشان پیدا شد و این پیش از نبوّت حضرت آدم بود و معصیت کبیره نبود که موجب دخول در جهنم شود بلکه از صغائرى که خداوند آنها را عفو میفرماید بود که بر انبیا پیش از نزول وحى جائز است و چون خداوند برگزید او را و خلعت نبوت بر او پوشانید معصوم بود و هیچ صغیره و کبیره از او سر نزد و خدا فرمود و عصى آدم ربه فغوى ثم اجتباه ربه فتاب علیه و هدى و فرمود ان اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین. [ نظرات / امتیازها ]
36) فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‌ حِینٍ (36)

ترجمه‌

پس لغزاند آندو را شیطان از اجتناب از آنشجره پس بیرون کردشان از جائیکه بودند در آن و گفتیم فرود آئید با آنکه باشید بعضى از شما با بعضى دشمن و از براى شما است در زمین قرارگاه و مایه زندگى تا هنگامى..

تفسیر
شیطان بوسوسه و خدعه و اشتباه کارى دشمنى خود را با آدم (ع) و حوا بروز داد و فریب داد آندو را باین وسیله که اول آمد نزد آدم (ع) و گفت خداوند نهى نفرمود شما را از این درخت مگر براى آنکه اگر شما از این درخت تناول نمائید دو ملک میشوید داراى علم غیب و قدرت پیدا میکنید بر آنچه قدرت دارد بر او کسیکه خداوند او را مخصوص بقدرت نموده است یا آن که مخلد در بهشت میشوید که هرگز نمى‌میرید و قسم یاد نمود که من از ناصحان شمایم و در این حال جاى داده بود خود را در دهان مارى که او را وارد بهشت نمود و آدم گمان کرد که مار با او تکلم میکند و نمیدانستکه شیطان در دهان او مخفى شده است با این وصف جواب فرمود این از خدعه‌هاى شیطان است چگونه میشود خداوند خیانت نماید با ما و تو چگونه بعظمت قسم یاد میکنى و نسبت‌خیانت و قصد سوء بخدا میدهى با آنکه خداوند اکرم الاکرمین است چگونه قصد نمایم بچیزیکه خداوند مرا از آن منع نموده است و تناول نمایم از آن بدون اذن خدا و چون شیطان از او مأیوس شد نزد حوا آمد و گفت خبر دارى آندرخت را که خداوند حرام نموده بود بر شما چون اطاعت کردید و احترام حکمش را نگاه داشتید بر شما حلال نمود نمى‌بینید ملائکه را که موکل حفظ آندرخت هستند و نمى‌گذارند حیوانات بهشت از آن بخورند شما را منع نمى‌کنند این دلیل بر حلیت اوست براى شما مژده میدهم بتو که اگر سبقت نمائى تو در خوردن از آندرخت بر آدم بر او مسلط میشوى و زمام امر و نهى او بدست تو میآید حوا گفت الان تجربه میکنم و خواست بخورد ملائکه خواستند نگذارند از طرف خداوند وحى رسید که شما حق منع دارید از حیوانات که عقل ندارند اما کسى را که من عقل و تمیز و اختیار دادم حق منع ندارید او را باید واگذار بعقلش نمائید که آن حجت من است بر او اگر اطاعت کرد مستحق ثواب است و اگر مخالفت نمود سزاوار عقاب پس واگذاردند او را ملائکه با آنکه عازم ممانعت بودند و حوا گمان کرد که خداوند منع نموده است آنان را از ممانعت براى آنکه حلال کرده است آنرا بعد از آنکه حرام کرده بود و مار راست میگوید و تناول نمود و تغییر حال و آثار بدى در خود مشاهده ننمود و بآدم (ع) عرض کرد درختى را که ما از آن ممنوع شده بودیم خداوند حلال نمود بر ما و من از آن خوردم و ملائکه ممانعت ننمودند و حالم هم بد نشد آدم (ع) فریب خورد و تناول نمود و خطا از او سر زد و بیرون کرد خداوند آندو را از بهشت و نعمت‌هائى که بودند در آن و فرمود اى آدم و اى حوا و اى مار و اى ابلیس فرود آئید و باشید بعضى از شما دشمن بعضى دیگر و لذا آدم و حوا و اولاد آنها دشمن مارند و ابلیس و مار و اولاد آندو دشمنان آدم و حوا و ذریات ایشان و هبوط آدم و حوا و مار از بهشت بود زیرا مار از چرندگان خوب بهشت بود ولى هبوط شیطان از اطراف بهشت بود زیرا بهشت بر او حرام بود فیض ره فرموده شاید حرام بود بر ابلیس دخول در بهشت آشکارا بطورى که شناخته شود لذا خود را در دهان مار مخفى نمود و وارد شد براى فریب دادن چنانچه در حدیث دیگر وارد شده است و باین بیان رفع میشود منافات میان این حدیث و حدیث دیگرى که در ضمن تفسیر آیه سابقه ذکر شد که اگر بهشت آخرت بود ابلیس داخل آن نمیشد یعنى با حال اختفاء هم داخل نمیشد و بعضى گفتند اگر دخول در بهشت بر او حرام بود پنهان و آشکار فرق نداشت و اینکه دردهان مار مخفى شد براى آن بود که آدم و حوا او را نشناسند و از حوالى بهشت با آنها صحبت میکرد یا براى آن بود که ملائکه حفاظ بهشت او را نشناسند و عصیانا وارد شد و اگر بهشت آخرت بود در حوالى آن هم شیطان منزل نمینمود و عصیانا هم نمیتوانست وارد آن شود و اگر بهشت دنیوى باشد ممکن است در آسمان باشد چنانچه ظاهر آیه و روایات است و بنابر این معنى هبوط ظاهر است و ممکن است در زمین باشد چنانچه ظاهر روایت منقوله در آیه سابقه است و معنى هبوط در اینصورت نقل از مکان عالى معنوى بسافل است و محتمل است عالى ظاهرى هم بوده و اللّه اعلم بحقائق الامور و مقرر گردید زمین جایگاه آنها باشد و از منافع آن برخوردار شوند تا زمان مرگ و قمى روایت نموده که الى حین یعنى تا روز قیامت و منافات ندارد زیرا روایت شده است که کسى که بمیرد برپا میشود قیامت او. [ نظرات / امتیازها ]
37) فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (37)
ترجمه‌
پس فرا گرفت ادم از پروردگارش کلماتیرا پس پذیرفت توبه او را بدرستیکه همانا او است توبه پذیر مهربان..

تفسیر
تلقى بگفتن آنکلمات بود بتعلیم خداوند و بنصب آدم و رفع کلمات نیز قرائت شده است و توبه به معنى رجوع و بازگشت است و چون بخداوند نسبت داده شود به على متعدى میشود چون بازگشت خداوند بر بنده بر سبیل استعلاء است و وقتى که به بنده نسبت داده شود به الى متعدى میشود چون مناسب با رجوع بنده بخداوند تذلل و انکسار است و مراد از توبه خداوند بازگشت او است به مهربانى و عطوفت بر بندگان که قبول فرماید توبه آنان را و بساحت قرب خود برساند و مراد از توبه بندگان بازگشت آنها است بطاعت و ترک معصیت، و در کافى از امام باقر یا صادق علیهما السلام نقل نموده که کلمات این بود لا اللّه الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوء و ظلمت نفسى فاغفر لی و انت خیر الغافرین لا اله الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوء و ظلمت نفسى فاغفر لی و ارحمنى انک انت ارحم الرحمین لا اللّه الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوء و ظلمت نفسى فتب علىّ انک انت التواب الرحیم و در روایتى است که کلمات بحق محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسین بوده و در روایت دیگر است که بحق محمد و آل محمد بوده و در تفسیر امام (ع) است که چون از آدم خطیه سر زد و عذر خود را بر پیشگاه مقدس ربوبى عرضه داشت و از خداوند طلب نمود که عذر او را بپذیرد و توبه‌اش را قبول فرماید و به مقام قربش عودت دهد و رتبه‌اش را ارجمند سازد و اظهار انکسار اعضاء و سستى اعصاب و نقصان بدن خویش را در اثر صدور خطیه نمود خداوند درجواب فرمود آیا در نظر ندارى که امر نمودم تو را که در وقت شدائد و مصائب بزرگ که بر تو وارد شود بخوانى مرا بحمد و آل اطهار او آدم عرض کرد بلى در نظر دارم خداوند عز و جل فرمود پس بایشان یعنى به محمد و على و فاطمه و حسن و حسین خصوصا بخوان مرا اجابت میکنم ملمتس تو را و توشه میدهم تو را به مافوق مراد تو پس آدم عرض کرد پروردگارا ایشان رسیدند باین درجه از مقام و منزلت نزد تو که من باید متوسل بایشان شوم تا توبه مرا قبول فرمائى و از گناه من درگذرى با آنکه من آنم که ملائکه را مأمور بسجده براى من فرمودى و در بهشت خود جایم دادى و کنیز خود حوا را برایم تزویج فرمودى و ملائکه کرام را خدّامم قرار دادى خداوند على اعلى فرمود همانا ملائکه را امر نمودم که تعظیم نمایند تو را بسجود براى آنکه تو بودى ظرف این انوار مقدسه و اگر میخواستى از من بوسیله ایشان پیش از آنکه خطیه از تو سر زند که حفظ نمایم تو را از ارتکاب آن و متفطن کنم تو را باراده‌ایکه دشمن تو ابلیس در باره تو داشت تا احتراز نمائى از آن هر آینه مینمودم ولى در علم من گذشته بود و امور بر وفق علم من جارى میشود پس الآن بخوان مرا بایشان تا اجابت کنم تو را پس آدم عرض کرد الهى بجاه محمد و على و فاطمه و حسن و حسین و آل اطهارشان تفضل فرما بقبول توبه من و در گذشتن از گناه من و کرامت فرما بعود مقام و منزلت من و خداوند فرمود قبول نمودم توبه تو را و رو نمودم بخشنودى بر تو و عودت دادم عطایا و نعم خود را و تو را به مرتبه که داشتى رساندم و زیاد نمودم نصیب تو را از رحمت‌هاى خود این است مراد از آیه شریفه. [ نظرات / امتیازها ]
38) قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (38)
ترجمه‌
گفتیم فرو شوید از بهشت تمامى پس اگر بیاید شما را از من هدایتى پس کسانیکه پیروى کنند هدایت مرا پس نیست بیمى بر آنان و نه آنان اندوهناک مى‌شوند..
تفسیر
چون در آیه شریفه فازلهما الشیطان امر بهبوط شده و در این آیه تکرار شده است، گفته‌اند وجه آن آنستکه اولا مأمور شدند بهبوط ثانیا بآنکه با هم باشند و مقدم نشوند بعضى بر بعضى یا آنکه اولا مأمور شدند بهبوط براى ابتلاء به معادات و تنعم به متاع قلیل دنیا و ابتلاء ببلایا و محن آن و ثانیا براى تکلیف و امتیاز مطیع از عاصى‌
و ما زائده است براى تاکید و لذا نون تاکید مستحسن شده است و شرط ثانى و جواب آن جواب است براى شرط اول و در آیه دلالت است بر آنکه کسیکه متابعت احکام الهى را نمود خوف و حزنى در دنیا و آخرت ندارد براى آنکه دنیا و آخرت آن در نتیجه پیروى آئین حق آباد میشود و اگر بلائى هم باو توجه پیدا کند چون راضى است برضاى خداوند و میداند از روى حکمت و مصلحت است و خداوند باو اجر و عوض میدهد خوش دل و قوى است خوف از کسى پیدا نمیکند و از فقدان چیزى اندوهناک نمیشود. [ نظرات / امتیازها ]