از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
شماره صفحه : 14 حزب : 3 جزء : اول سوره : بقرة
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
89) (و لما جاءهم کتاب من عندالله مصدق لما معهم ):(و هر زمان که کتابی ازنزد خدا بر آنان بیامد که کتاب آسمانی آنها را تصدیق می کرد) سیاق نشان می دهد منظور قرآن است که تورات آنها را تأیید می نمود،(و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا):(و اینها قبلا علیه کفار آرزوی آمدن قرآن رامی کردند)،یعنی بوسیله قرآن و بعثت و هجرت پیامبر (ص )طلب فتح و غلبه برکفار می کردندوآنان انتظار می کشیدند تابوسیله پیامبر(ص ) برکفار نصرت بیابند.(فلما جاء هم ما عرفوا کفروا به ): (پس زمانی که آنچه را می شناختند نزدشان بیامدبه آن کافر شدند)،یعنی از روی ستم و حسد به اینکه چرا خدا پیامبراسلام (ص )را از میان آنان انتخاب نکرده است ،به پیامبرکافر شدند و حال آنکه به خوبی حقانیت او را می دانستند،(فلعنه الله علی الکافرین ): (پس لعنت خدا برکافران باد)، کافرانی که با وجود علم ، گمراه شدند.از ابن عباس نقل شده است که یهود بنی قریظه و بنی نضیر قبل از بعثت حضرت محمد(ص ) از خدا طلب فتح و غلبه داشتند و به کفار می گفتند بزودی خدا با فرستادن پیامبر امی ما را بر علیه شما یاری خواهد کرد، اما زمانی که محمد(ص ) مبعوث شد، نسبت به او کافر شدند، در حالیکه قبلا دعا می کردند ومی گفتند خدایا بحق رسول امی ، ما را بر علیه کفار یاری کن ، و همانا در قرآن قسم به شخص بزرگوار او نیز آمده است (قسم به جان تو آنها در مستی خودغوطه ورند)، (لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون )(48). [ نظرات / امتیازها ]
90) (بئسما اشتروا به انفسهم ):(به راستی به بد چیزی نفس خود را معامله کردند) در واقع کفر بهای نفس شان بود،(ان یکفروابما انزل الله ):(که کفر بورزندبه آنچه خدا نازل کرده است ) و حق را انکار کنند،(بغیا):(از روی ستم وحسد)کما اینکه قبلا هم تورات را انکار نموده بودند،(ان ینزل الله من فضله علی من یشاء من عباده ): (که چرا خدا از فضل خود بر هرکس از بندگانش که بخواهد، نازل می کند) و این حسد و کفر، مزید بر کفر ابتدایی آنها بود،(فباؤبغضب علی غضب ): (پس گرفتار غضبی افزون بر غضب دیگر شدند)همانگونه که کفر آنها مضاعف بود ،خشم خدا هم نسبت به آنها مضاعف گردید، یعنی یکبار به تورات کافر شدند و یکبار از روی حسد به قرآن کفر ورزیدند و لذا ازدوجهت مورد غضب الهی واقع شدند،(و للکافرین عذاب مهین ):(وبرای کافران عذابی خوار کننده است )یعنی جزای تکبر و استکبار آنان در دنیا، این است که در قیامت به عذاب الهی خوار و ذلیل شوند. [ نظرات / امتیازها ]
91) (واذا قیل لهم امنوا بما انزل الله قالوا نؤمن بما انزل علینا): (وچون به ایشان گفته شود که به آنچه خدا نازل کرده ایمان بیاورید، گویند: ما به آنچه برمانازل شده ایمان داریم )و ادعا می کنند که همین ایمان کفایت می کند، درحالیکه آنان به خود تورات هم حقیقتا ایمان نیاوردند،(ویکفرون بما وراءه ):(و به غیر آن کفر می ورزند)یعنی نسبت به ماورای تورات کفر ورزیدند که همان شریعت عیسی (ع ) و محمد(ص )می باشد،(و هو الحق مصدقا لما معهم ):(در حالیکه آن هم حق ، و هم تأیید کننده کتاب آنان می باشد)، پس چون قرآن را که مؤید تورات بودتکذیب کردند، در واقع کفر آنها به عیسی (ع ) ومحمد(ص )کفر به تورات هم هست ،(قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین ):(ای پیامبر ،بگو اگر شمابه تورات ایمان داشتید، پس چرا انبیاء خود را پیش از این کشتید؟)این سئوال ،فرع و نتیجه ادعای یهود است که گفتند ما به تورات ایمان داریم ،پس اگر چنین بود چرا انبیای خدا را به قتل رساندید؟و چرا گوساله پرست شدید و چرا پس ازاخذ میثاق الهی گفتید(سمعنا وعصینا)(49)،(شنیدیم و نافرمانی کردیم )شاید این ازمظاهر ایمان شما باشد که چنین اعمال کفرآمیزی می کنید . [ نظرات / امتیازها ]
  فاطمه پورمحمدي - ترجمه جوامع الجامع، ج‏1، ص: 128
91) وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ یعنى موسى معجزاتى [مانند ید بیضا و بیرون آمدن آب از سنگ و شکاف دریا و اژدها شدن عصا و ...] براى شما آورد که راهنماى صدق و دلیل بر پیامبرى او بود.
ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ پس از آن که موسى از شما جدا شد و به میقات پروردگار رفت شما گوساله را به عنوان خدا معبود خویش اختیار کردید.
وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ و شما ستمکارید، زیرا کافر شدید و «عبادت» را در موضع خودش انجام ندادى بنا بر این جمله «و انتم ظالمون» جمله حالیه، یا اعتراضیّه است به این معنا که شما مردمانى هستید که ستم کردن پیشه شماست. [ نظرات / امتیازها ]
 » ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1
89) ابن عباس میگوید: یهود پیش از طلوع نور اسلام و برانگیخته شدن پیامبر در برابر اوس و خزرج انتظار آمدن رسول خدا را داشتند و او را مایه فتح و پیروزى خود میدانستند پس آن هنگام که خداوند پیامبر خود را از عرب برگزید و بنى اسرائیل دیدند که پیامبر از آنان نیست در صدد کفر و انکار بر آمده و آنچه را که در پیش میگفتند منکر شدند، معاذ بن جبل و بشر بن براء بن معرور بآنان گفتند: اى گروه یهود از خدا بپرهیزید و اسلام اختیار کنید شما در گذشته محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم را مایه فتح و پیروزى در برابر ما میدانستید در حالى که ما مشرک بودیم و اوصاف او را بیان میکردید و بعثت او را یادآور میشدید.
سلام بن مسلم- برادر بنى النضیر- گفت: چیزى را که ما بشناسیم او نیاورده است و او داراى اوصافى که ما براى شما ذکر میکردیم نیست در این هنگام خداوند این آیه شریفه را نازل فرمود.

[ نظرات / امتیازها ]
89) مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ ...- تأیید میکرد آنچه را با ایشان بود.
تأیید مینمود کتابهاى آسمانى را که خداوند قبل از قرآن نازل کرده بود مانند توراة و انجیل.
در تأیید نمودن قرآن آن کتابها را دو احتمال است.
1- تأیید مینمود خبرهایى را که در تورات و انجیل ذکر شده.
2- تصدیق مینمود که آنها از نزد خدا آمده و باطل نیستند.
وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ ...- و از پیش- از نزول قرآن و بعثت پیامبر- یهود طلب فتح و پیروزى مینمودند.
در معناى «استفتاح» چند وجه است.
1- منظور از آن استنصار و طلب یارى و پیروزى از خداوند است بطورى که در جنگها عرضه میداشتند: خداوندا ما را فاتح و پیروز گردان بحقّ پیامبر درس نخوانده، خدایا تو را بحقّ پیامبرى که برانگیخته خواهد شد قسم میدهیم که ما را نصرت عنایت فرما، پس در حقیقت طلب یارى میکردند.
2- منظور از آن این است که بدشمنان خود میگفتند: این پیامبرى است که زمان او بطول میأنجامد و ما را نصرت و مدد خواهد داد در برابر شما.
3- منظور از آن استعلام است بنحوى که از دانشمندان خود اوصاف پیامبرى که از عرب برگزیده خواهد شد پرسش مینمودند و آنان اوصاف آن وجود مقدس را بیان میکردند پس هنگامى که مبعوث شد راه انکار را پیمودند.
4- معناى استفتاح این است که از خداوند میخواستند که آنان را با کفّار عرب محاکمه کند همانطورى که شاعر گفته.
الا ابلغ بنى عصم رسولًا فانّى عن فتاحتکُم غنی‏ [ نظرات / امتیازها ]
 » روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج‏2، ص: 56
90) بَغْیاً
، اى ظلما، و نصب او بر مفعول له است، و اصل «بغى»، فساد باشد من قولهم: بغى الجرح اذا امدّ و فسد. و «بغى» طلب بود و به عرف مخصوص شده است به طلب ناحق و ناواجب.
و «بغا» زنا باشد، و گفته‏اند: بغى حسد باشد، یعنى حسد مى‏برند بر آن که خداى تعالى فرو مى‏فرستد از فضلش، یعنى نبوّت و کتاب عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ، بر «2» آن که خواهد از بندگانش یعنى محمّد- صلّى اللّه علیه و على آله. فَباؤُ، رجعوا «3»، باز آمدند بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ.
مفسّران خلاف کردند در آن که این دو «غضب» بر چه بود. عبد اللّه عبّاس گفت: مراد به غضب اوّل خشم خداست بر ایشان به ضایع کردن ایشان توریت را، و غضب دوم به کفرشان به محمّد- صلّى اللّه علیه و آله.
ابو العالیه و قتاده گفتند: غضب اوّل به کفرشان به عیسى و انجیل، و غضب دوم به کفرشان به محمّد.
سدّی گفت : غضب اوّل به گوساله پرستیدن، [114- ر] و دوم به کفرشان به محمّد- علیه السّلام. [ نظرات / امتیازها ]
  سيد علي بهبهاني - تفسیر نور
89) این آیه، صحنه‏ى دیگرى از لجاجت‏ها و هواپرستى‏هاى یهود را مطرح مى‏کند که آنها بر اساس بشارت‏هاى تورات، منتظر ظهور پیامبر بودند و حتّى به همدیگر نوید پیروزى مى‏دادند و به فرموده امام صادق علیه السلام یکى از دلایل اقامت آنها در مدینه این بود که آنها مى‏دانستند آن شهر، محلّ هجرت پیامبر است وبه همین سبب از پیش در آنجا سکنى گزیده بودند، ولى بعد از ظهور پیامبر اسلام، با آنکه نشانه‏هاى وى را موافق با آنچه در تورات بود یافتند، کفر ورزیدند. [ نظرات / امتیازها ]
90) در این آیه، علّت کفر یهودیان به پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله بیان شده است. آنها حسادت مى‏ورزیدند که چرا بر یکى از افراد بنى‏اسرائیل، وحى نازل نشده است. و این حسادت و کفرورزى، بهاى بدى بود که خود را بدان فروختند.
[ نظرات / امتیازها ]
  بهناز سادات متولي - از قرآن حکیم و شرح آیات منتخب با ترجمه آیت الله مکارم شیرازی ص 14
89) 89. آگاهی یهود از ویژگی های پیامبر (ص):
ذیل این آیه، روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که خلاصه ی آن چنین است: یهودیان در کتاب های خویش دیده بودند که هجرتگاه پیامبر آینده، بین دو کوه "عیر" و "احد" ( دو طرف مدینه) خواهد بود. آنان از سرزمین خویش بیرون آمدند و پس از جست و جوی فراوان به مدینه رسیدند و در آنجا سکونت گزیدند و به تجارت مشغول شدند تا پیامبر اسلام (ص) ظهور کند. بعد ها دو قبیله ی اوس و خزرج نیز در آنجا ساکن شدند. این دو قبیله هنگامی که جمعیت فراوان پیدا کردند، به اموال یهودیان تجاوز نمودند. یهودیان به آنها می گفتند: هنگامی که محمد (ص) مبعوث گردد شما را از سرزمین ما بیرون خواهد کرد. هنگامی که محمد (ص) مبعوث شد، اوس و خزرج که به انصار معروف شدند، به او ایمان آوردند؛ ولی یهود با این که ویژگی های او را در کتاب های خویش خوانده و به امید ظهور او به مدینه آمده بودند او را انکار کردند.
المیزان،ج1،ص221
[ نظرات / امتیازها ]
90) 90. لجاجت یهود:
در تفسیر عبارت " از این رو بعد از خشمی ( از سوی خدا ) گرفتار شدند" گفته شده که یهود به دلیل کفر به آیات خداوند، نافرمانی از دستور های او و قتل پیامبران الهی مورد خشم قرار گرفتند. این غضب نخست است که دامن گیر آنها شد. بازماندگان آنها بعد از ظهور پیامبر اسلام (ص) هم همان روش نیاکانشان را در مورد این پیامبر ادامه دادند؛ یعنی نه تنها به آیین او کافر شدند، بلکه با او به مبارزه برخاستند. این سبب شد که خشم و غضب تازه ای آنها را فراگیرد واین غضب دوم است.
نمونه،ج1،ص346
[ نظرات / امتیازها ]
91) 91. پیامبر کشی پدران و خشنودی نوادگان:
در ذیل این جمله از آیه که می فرماید " پس چرا پیامبران خدا را قبل از این به قتل می رساندید؟!"، از امام صادق (ع) روایت شده است: " این آیه درباره ی یهودیانی نازل شده است که در زمان پیامبر (ص) می زیستند؛ در حالی که پیامبران پیشین را آنان نکشتند و در زمان آنها نیز نبودند؛ بلکه یهودیان پیشین بودند که پیامبران را کشتند. خداوند اما آنها را به جای آن قاتلان به حساب آورده و ایشان را با آنها قرار داده و کار (زشت) پیشینیان را به آنها نسبت داده است؛ چرا که ایشان از گذشتگانشان پیروی می کردند و آنها را دوست می داشتند ( و به کارهای آنها راضی بودند.)"
عیاشی،ج1،ص143
[ نظرات / امتیازها ]
  ابراهيم محمودي
91) تعصبهاى نژادى یهود! در تفسیر آیات گذشته خواندیم که یهود به خاطر این که این پیامبر از بنى اسرائیل نیست، و منافع شخصى آنها را به خطر مى‏اندازد از اطاعت و ایمان به او سر باز زدند.

در تعقیب آن در این آیه به جنبه تعصّبات نژادى یهود که در تمام دنیا به آن معروفند اشاره کرده، چنین مى‏گوید: «هنگامى که به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل فرموده ایمان بیاورید، مى‏گویند: ما به چیزى ایمان مى‏آوریم که بر خود ما نازل شده باشد (نه بر اقوام دیگر) و به غیر آن کافر مى‏شوند» (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ).

آنها نه به انجیل ایمان آوردند و نه به قرآن، بلکه تنها جنبه‏هاى نژادى و منافع خویش را در نظر مى‏گرفتند «در حالى که این قرآن حق است و منطبق بر نشانه‏هاى و علامتهایى است که در کتاب خویش خوانده بودند» (وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ).

پس از آن پرده از روى دروغ آنان برداشته و مى‏گوید: اگر بهانه عدم ایمان شما این است که محمد صلّى اللّه علیه و اله از شما نیست پس چرا به پیامبران خودتان در گذشته ایمان نیاوردید؟ «بگو: پس چرا آنها را کشتید اگر راست مى‏گویید و ایمان دارید»؟! (قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).

[ نظرات / امتیازها ]
 » برگزیده تفسیر نمونه
90) خود مبلّغ بوده خود کافر شدند! یهود با عشق و علاقه مخصوصى براى ایمان به رسولخدا صلّى اللّه علیه و اله در سرزمین مدینه سکنى گزیده بودند و با بى‏صبرى در انتظار ظهورش بودند «ولى هنگامى که از طرف خداوند کتابى (قرآن) به آنها رسید که موافق نشانه‏هایى بود که یهود با خود داشتند با این که پیش از این جریان خود را به ظهور این پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نوید مى‏دادند و با ظهور این پیامبر صلّى اللّه علیه و اله امید فتح بر دشمنان داشتند. آرى! هنگامى که این کتاب و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند، نزدشان آمد نسبت به او کافر شدند» (وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ).

«لعنت خداوند بر کافران باد» (فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ).

آرى! گاه انسان عاشقانه به دنبال حقیقتى مى‏دود، ولى هنگامى که به آن رسید و آن را مخالف منافع شخصى خود دید بر اثر هوى‏پرستى به آن پشت پا مى‏زند.

[ نظرات / امتیازها ]
90) اما در حقیقت یهود معامله زیان‏آورى انجام داده‏اند، لذا قرآن مى‏گوید: «آنها در برابر چه بهاى بدى خود را فروختند»؟ (بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ).

«آنها به آنچه خداوند نازل کرده بود به خاطر حسد کافر شدند، و معترض بودند چرا خداوند آیات خود را بر هر کس از بندگان خود بخواهد به فضل خویش نازل مى‏کند» (أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).

و در پایان آیه مى‏گوید: «لذا شعله‏هاى خشم خداوند یکى پس از دیگرى آنها را فرو گرفت و براى کافران مجازات خوار کننده‏اى است» (فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ).

[ نظرات / امتیازها ]
  عليرضا ملک - ابولفضل بهرامپور- نسیم حیات
91) از این آیه فهمیده می شود که آن ها علاوه بر قرآن تعالیم حضرت عیسی (ع) هم کفر می ورزیدند ؛ زیرا گفتند ما فقط به آن چه بر ما نازل شده ایمان می آوریم . اماهمان طور که در مفهوم کلی آمد ، ادعای آن ها در مورد ایمان به تورات نیز دروغ است ؛ زیرا متون دینی آن ها خبر از ظهور پیامبری بر حق در مدینه می داد و آن ها موظف بودند که به او ایمان بیاورند . لذا می گوید : زمانی که به آن ها گفته شد ایمان بیاورید به آن چه خدا نازل کرد می گویند ما ایمان می آوریم به آن چه بر ما نازل شد ( وَ اِذا قیلَ لَهُم امِنُوا بِما اَنزَلَ قالُوا بِما اُنزِلَ عَلَینا) و کافر می شوند به آن چه بعد از آن است در صورتی که آن حق است (وَ یَکفُرُنَ بِما وَراءَهُ وَهُوَالحَقُّ) تصدیق کننده آن چه با آن هاست (مُصَدِّقًا لِما مَعَهُم) در ادامه آیه می فرماید : بگو اگر راست می گویید که به تورات ایمان دارید ، پس پیامبر کشی خود را چگونه توجیه می کنید ؟! ( قُل فَلِمَ تَقتُلُونَ اَنبِیاءَاللهِ مِن قَبلُ اِن کُنتُم مُؤمِنینَ ) [ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
89)



Allah said,


﴿وَلَمَّا جَآءَهُمُ﴾


(And when there came to them) meaning, the Jews,


﴿کِتَـبٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾


(a Book from Allah) meaning, the Qur'an that Allah sent down to Muhammad,


﴿مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ﴾


(confirming what is with them) meaning, the Tawrah. Further, Allah said,


﴿وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ﴾


(although aforetime they had invoked Allah (for coming of Muhammad ) in order to gain victory over those who disbelieved) meaning, before this Messenger came to them, they used to ask Allah to aid them by his arrival, against their polytheistic enemies in war. They used to say to the polytheists, "A Prophet shall be sent just before the end of this world and we, along with him, shall exterminate you, just as the nations of `Ad and Iram were exterminated.'' Also, Muhammad bin Ishaq narrated that Ibn `Abbas said, "The Jews used to invoke Allah (for the coming of Muhammad ) in order to gain victory over the Aws and Khazraj, before the Prophet was sent. When Allah sent him to the Arabs, they rejected him and denied what they used to say about him. Hence, Mu`adh bin Jabal and Bishr bin Al-Bara' bin Ma`rur, from Bani Salamah, said to them, `O Jews! Fear Allah and embrace Islam. You used to invoke Allah for the coming of Muhammad when we were still disbelievers and you used to tell us that he would come and describe him to us,' Salam bin Mushkim from Bani An-Nadir replied, `He did not bring anything that we recognize. He is not the Prophet we told you about.' Allah then revealed this Ayah about their statement,


﴿وَلَمَّا جَآءَهُمْ کِتَـبٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ﴾


(And when there came to them (the Jews), a Book (this Qur'an) from Allah confirming what is with them (the Tawrah) and the Injil (Gospel)).'''


Abu Al-`Aliyah said, "The Jews used to ask Allah to send Muhammad so that they would gain victory over the Arab disbelievers. They used to say, `O Allah! Send the Prophet that we read about - in the Tawrah - so that we can torment and kill the disbelievers alongside him.' When Allah sent Muhammad and they saw that he was not one of them, they rejected him and envied the Arabs, even though they knew that he was the Messenger of Allah. Hence, Allah said,


﴿فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکَـفِرِینَ﴾


(Then when there came to them that which they had recognized, they disbelieved in it. So let the curse of Allah be on the disbelievers). ''

[ نظرات / امتیازها ]
90) Mujahid said,


﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ﴾


(How bad is that for which they have sold their own selves), "The Jews sold the truth for falsehood and hid the truth about Muhammad .'' As-Suddi said that the Ayah,


﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ﴾


(How bad is that for which they have sold their own selves) means, "The Jews sold themselves.'' meaning, what is worse is what they chose for themselves by disbelieving in what Allah revealed to Muhammad instead of believing, aiding and supporting him. This behavior of theirs is the result of their injustice, envy and hatred,


﴿أَن یُنَزِّلُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن یَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾


(grudging that Allah should reveal of His grace unto whom He wills of His servants). '' There is no envy worse than this. Therefore,


﴿فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ﴾


(So they have drawn on themselves wrath upon wrath). Ibn `Abbas commented on this Ayah, "Allah became angry with them because they ignored some of the Tawrah and disbelieved in the Prophet that He sent to them.'' I (Ibn Kathir) say that the meaning of,


﴿بَاءُوا﴾


(And they drew on themselves) is that they deserved and acquired multiplied anger. Also, Abu Al-`Aliyah said, "Allah became angry with them, because of their disbelief in the Injil and `Isa and He became angry with them again, because they disbelieved in Muhammad and the Qur'an.'' Similar was said by `Ikrimah and Qatadah. Allah said,


﴿وَلِلْکَـفِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌ﴾


(And for the disbelievers, there is disgracing torment). Since their disbelief was a result of their transgression and envy, which was caused by arrogance, they were punished with disgrace and humiliation in this world and the Hereafter. Similarly, Allah said,


﴿إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَخِرِینَ﴾


(Verily, those who scorn My worship (i.e. do not invoke Me, and do not believe in My Oneness) they will surely enter Hell in humiliation!'') (40:60) meaning, "Disgraced, degraded and humiliated.'' Imam Ahmad narrated that `Amr bin Shu`ayb said that his father said that his grandfather said that the Prophet said,


«یُحْشَرُ الْمُتَکَبِّرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَمْثَالَ الذَّرِّ فِی صُوَرِ النَّاسِ، یَعْلُوهُمْ کُلُّ شَیْءٍ مِنَ الصِّغَارِ حَتَّى یَدْخُلُوا سِجْنًا فِی جَهَنَّمَ یُقَالُ لَهُ. بَوْلَسُ تَعْلُوهُمْ نَارُ الْأَنْیَارِ یُسْقَونَ مِنْ طِینَةِ الْخَبَالِ عُصَارَةِ أَهْلِ النَّار»


(The arrogant people will be gathered on the Day of Resurrection in the size of ants, but in the shape of men. Everything shall be above them, because of the humiliation placed on them, until they enter a prison in Jahannam called `Bawlas' where the fire will surround them from above. They shall drink from the puss of the people of the Fire.)

[ نظرات / امتیازها ]
91) Allah said,


﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ﴾


(And when it is said to them), meaning, the Jews and the People of the Book,


﴿ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ﴾


(Believe in what Allah has sent down) to Muhammad , believe in and follow him,


﴿قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیْنَا﴾


(They say, "We believe in what was sent down to us.'') meaning, it is enough for us to believe in what was revealed to us in the Tawrah and the Injil, and this is the path that we choose,


﴿وَیَکْفُرونَ بِمَا وَرَآءَهُ﴾


(And they disbelieve in that which came after it).


﴿وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَهُمْ﴾


(while it is the truth confirming what is with them) meaning, while knowing that what was revealed to Muhammad ,


﴿الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَهُمْ﴾


(it is the truth confirming what is with them). This means that since what was sent to Muhammad conforms to what was revealed to the People of the Book, then this fact constitutes a proof against them. Similarly, Allah said,


﴿الَّذِینَ آتَیْنَـهُمُ الْکِتَـبَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَآءَهُمْ﴾


(Those to whom We gave the Scripture (Jews and Christians) recognize him (Muhammad ) as they recognize their sons) (2:146). Allah said next,


﴿فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِیَآءَ اللَّهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ﴾


("Why then have you killed the Prophets of Allah aforetime, if you indeed have been believers'').


This means, "If your claim that you believe in what was revealed to you is true, then why did you kill the Prophets who came to you affirming the Tawrah's Law, although you knew they were true Prophets You killed them simply out of transgression, stubbornness and injustice with Allah's Messengers. Therefore, you only follow your lusts, opinions and desires.'' Similarly, Allah said,


﴿أَفَکُلَّمَا جَآءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُکُم اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقًا کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقًا تَقْتُلُونَ﴾


(Is it that whenever there came to you a Messenger with what you yourselves desired not, you grew arrogant Some you disbelieved and some you killed.)


Also, As-Suddi said, "In this Ayah, Allah chastised the People of the Book,


﴿قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِیَآءَ اللَّهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ﴾


(Say (O Muhammad to them): "Why then have you killed the Prophets of Allah aforetime, if you indeed have been believers'').''
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر راهنما
89)
1 - قرآن، کتابى است ارجمند و با عظمت و نازل شده از پیشگاه خداوند

و لما جاءهم کتب من عند اللّه

نکره آوردن «کتاب» و تصریح به اینکه از نزد خدا آمده است، دلالت بر عظمت و ارجمندى قرآن دارد.

2 - قرآن، صحت محتواى تورات و آسمانى بودن آن را تأیید و تصدیق مى کند.

کتب ... مصدق لما معهم

3 - قرآن، دلیلى بر حقانیت و آسمانى بودن تورات است.*

مصدق لما معهم

تصدیق تورات از ناحیه قرآن، محتمل است به این معنا باشد که: نزول قرآن موجب آن شد که نوید آن کتاب مبنى بر آمدن قرآن تحقق یابد. بنابراین، نزول قرآن مایه اثبات حقانیت تورات شد.

4 - مصونیت تورات از تحریف تا عصر پیامبر(ص)*

مصدق لما معهم

مراد از «ما معهم» (آنچه همراه ایشان است) توراتى است که در اختیار یهودیان عصر بعثت بوده و قرآن همان را تصدیق و تأیید کرده است. بنابراین تورات تا آن زمان از تحریف مصون بوده است.

5 - یهودیان، پیش از بعثت، به نازل شدن قرآن و مبعوث شدن پیامبر(ص) آگاهى داشتند.

و کانوا من قبل یستفتحون على الذین کفروا

6 - یهودیان، از دیرباز در انتظار پیامبر(ص) و نزول قرآن بودند.

و کانوا من قبل یستفتحون على الذین کفروا

7 - پیروزى بر کافران در پرتو قرآن و بعثت پیامبر(ص)، آرمان یهودیان پیش از بعثت

و کانوا من قبل یستفتحون على الذین کفروا

از معانى «فتح» نصرت و پیروزى است. «استفتاح» به معناى طلب پیروزى است. آمدن فعل مضارع (یستفتحون) قرین «کان» و مانند آن دلالت بر استمرار در زمان گذشته دارد. ارتباط جمله «و کانوا ...» با قبل و بعد اقتضا مى کند که: این پیروزى طلبى در ارتباط با نزول قرآن و بعثت پیامبر(ص) مطرح باشد. بنابراین «و کانوا ...»; یعنى، یهودیان پیش از بعثت از زمانهایى دور در انتظار نزول قرآن و بعثت پیامبر(ص) بودند تا در سایه آن بر کافران پیروز شوند.

8 - یهودیان مدینه، پیش از اسلام در گیر با کافران و از ناحیه آنان در سختى و فشار بودند.

و کانوا من قبل یستفتحون على الذین کفروا

9 - تورات، متضمن بشارت به نزول قرآن و بعثت پیامبر(ص) است.*

مصدق لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون على الذین کفروا

عبارت «مصدق لما معهم» قرینه آن است که منشأ آگاهى یهود پیش از بعثت بر اینکه «قرآن نازل مى شود و پیامبر(ص) مبعوث مى گردد»، تورات بوده است.

10 - یهودیان، آمدن پیامبر(ص) و نزول قرآن را از دیرباز و پیش از بعثت براى کافران تشریح مى کردند.

و کانوا من قبل یستفتحون على الذین کفروا

«استفتاح» (مصدر یستفتحون) مى تواند به معناى مطلع ساختن باشد، چنانچه در مفردات راغب آمده: «فتح علیه کذا; آن گاه گفته مى شود که به او امرى را اعلام کند و او را بر آن امر مطلع سازد». قابل ذکر است که در این صورت بردن «یفتحون» به باب استفعال براى تأکید است و معناى طلب ندارد.

11 - یهودیان على رغم مطابق یافتن ویژگیهاى کتاب و پیامبر موعود، بر قرآن و رسول اکرم(ص)، به آن کافر شدند.

فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به

12 - خداوند، یهودیان کافر به پیامبر(ص) و قرآن را از رحمت خویش به دور و آنان را مورد لعنت قرار داده است.

فلعنة اللّه على الکفرین

13 - کافران عنود و حق ناپذیر، مورد لعنت خداوند هستند.

فلعنة اللّه على الکفرین

14 - جواز لعنت و نفرین بر آنانى که از سر عناد و لجاجت، به پیامبر(ص) و قرآن کافر مى شوند.

فلعنة اللّه على الکفرین

15 - از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند عز و جل (و کانوا من قبل یستفتحون على الذین کفروا) روایت شده که فرموده اند: «کانت الیهود تجد فى کتابها ان مهاجر محمّد(ص) مابین عیر و اُحد فخرجوا یطلبون الموضع ... فاتخذوا بأرض المدینة الأموال فلما کثرت أموالهم بلغ تبع فغزاهم ... فخلّف حییّن الأوس و الخزرج ... و کانت الیهود تقول لهم: أما لو قد بعث محمّد لیخرجنکم من دیارنا و اموالنا فلما بعث اللّه عز و جل محمّداً آمنت به الأنصار و کفرت به الیهود و هو قول اللّه عز و جل: و کانوا من قبل یستفتحون على الذین کفروا فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنة اللّه على الکافرین;(1)

یهود در کتابهاى آسمانى خود خوانده بودند که محل هجرت محمّد(ص) بین کوه عیر و کوه احد است لذا براى یافتن آن محل از جایگاه خود خارج گردیدند ... پس در مدینه ساکن شدند و اموالى فراوان به دست آوردند. چون این خبر به «تُبَّع» رسید با آنان جنگ کرد ... پس دو طایفه اوس و خزرج را به جا گذاشت ... و یهود به آنان (اوس و خزرج) مى گفتند: اگر محمّد(ص) مبعوث شود، شما را از خانه هاى ما و اموالمان بیرون مى کند. پس چون خداوند پیامبر را مبعوث کرد، انصار (اوس و خزرج) ایمان آوردند و یهود به آن حضرت کافر گشتند و این سخن خداوند است که: آنان (یهودیان) قبل از بعثت محمّد(ص) وعده پیروز شدن بر کافران را مى دادند; پس وقتى کتابى که آن را (از قبل) مى شناختند نزد آنان آمد به آن کافر شدند; پس لعنت خدا بر کافران باد».

[ نظرات / امتیازها ]
90)
1 - یهودیان، به قرآن و کتاب آسمانى خویش (تورات) کفر ورزیدند.

أن یکفروا بما أنزل اللّه

مراد از «ما أنزل اللّه» قرآن است و بعید نیست که علاوه بر آن، تورات نیز منظور باشد. قابل ذکر است که مراد از کافر شدن یهود به تورات، انکار یا تحریف آن بخش از تورات است که ویژگیهاى پیامبر اکرم(ص) را بیان کرده است.

2 - یهودیان، با کفرشان به قرآن و تورات، خود را به بد بهایى فروختند.

بئسما اشتروا به أنفسهم أن یکفروا بما أنزل اللّه

«اشتراء» به معناى خریدن است و گاهى به معناى فروختن نیز به کار مى رود. در آیه شریفه معناى دوم اراده شده است (اقتباس از مجمع البیان). «ما»ى موصوله در «بئسما» فاعل «بئس» و «أن یکفروا ...» مخصوص به ذم است. بنابراین جمله «بئسما ...»; یعنى، کفرورزى یهودیان به قرآن بهاى بدى بود که خود را بدان فروختند.

3 - معیار تعیین ارزش و بهاى آدمیان، به مرام و آیینى است که بر مى گزینند.

بئسما اشتروا به أنفسهم أن یکفروا بما أنزل اللّه

4 - هر آنچه آدمى در برابر کفر به قرآن و از دست دادن دین الهى به چنگ آورد، پست و ناچیز است.

بئسما اشتروا به أنفسهم أن یکفروا بما أنزل اللّه

برداشت فوق مبتنى بر این است که مخصوص به ذم، مال و منال، ریاستهاى دنیوى و مانند آن باشد که در کلام ذکر نشده تا شامل هر چیزى بشود. بر این مبنا «أن یکفروا ...» بیان معامله و داد و ستد است و معناى جمله «بئسما اشتروا ...» چنین مى شود: یهودیان آنچه از مال و منال دنیا در برابر فروختن خویش به دست آوردند، بهاى پستى بود و این معامله با کفر به قرآن صورت گرفت.

5 - قرآن، کتابى که خداوند آن را نازل کرده است.

أن یکفروا بما أنزل اللّه ... أن ینزل اللّه

6 - الهى بودن قرآن، دلیل ضرورت پرهیز از کفر ورزى به قرآن و پست بودن هر چیزى در مقابل از دست دادن آن، است.

أن یکفروا بما أنزل اللّه

تعبیر کردن از قرآن به «ما» و توصیف آن به «أنزل اللّه» بیانگر علت و دلیل حکمى است که در فراز قبل بیان شد; یعنى، چون قرآن کتابى است نازل شده از جانب خدا، کفر به آن موجب مى شود هر چیزى که در مقابل از دست دادن آن دریافت شود، پست باشد.

7 - پیامبرى، فضل و بخششى است از جانب خدا براى گزینش شدگان به نبوت

أن ینزل اللّه من فضله على من یشاء من عباده

مراد از «فضله» وحى و در نتیجه پیامبر شدن کسى است که به وى وحى مى شود.

8 - پیامبر(ص) از بندگان خدا، و بهره مند از فضل و بخشش خاص او

أن ینزل اللّه من فضله على من یشاء من عباده

9 - پیامبران، از زمره بندگان خداوند هستند.

من یشاء من عباده

10 - خداوند، بر اساس مشیّت خویش، پیامبران را به پیامبرى بر مى گزیند و انتخاب مى کند.

أن ینزل اللّه من فضله على من یشاء من عباده

11 - یهودیان، به خاطر نزول وحى بر پیامبر(ص) و رسالت آن حضرت، بر او حسادت مىورزیدند.

بغیاً أن ینزل اللّه من فضله على من یشاء من عباده

عبارت «أن ینزل اللّه ...» به تقدیر «لام» بیانگر علت و منشأ حسادت است و حاصل معناى «أن یکفروا ... من عباده» چنین است: یهودیان به خاطر حسادتشان بر پیامبر(ص)، به قرآن کافر شدند و منشأ حسادتشان این بود که خدا محمّد(ص) - که از نژاد عرب بود - به پیامبرى برگزید و به آن حضرت وحى فرستاد.

12 - حسادت یهود به پیامبر (ص) از ریشه هاى کفرورزى آنان به قرآن و تورات

أن یکفروا بما أنزل اللّه بغیاً أن ینزل اللّه من فضله على من یشاء من عباده

«بغى» به معناى حسادت و نیز به معناى ظلم و سرکشى است; برداشت فوق ناظر به احتمال اول است. کلمه «بغیاً» مفعولٌ به براى «أن یکفروا» مى باشد.

13 - یهودیان، معترض به خداوند به خاطر گزینش رسول اکرم(ص) به پیامبرى و نازل کردن وحى بر آن حضرت

بغیاً أن ینزل اللّه من فضله على من یشاء من عباده

از اینکه قرآن در بیان ریشه حسادت یهود (أن ینزل ...) به دو چیز اشاره کرده است (پیامبرى رسول اکرم (ص) و اینکه خدا این مقام را به او عطا کرده) مى توان چنین نتیجه گرفت که یهودیان علاوه بر حسادتشان بر رسول اکرم(ص) به خداوند نیز به سبب اعطاى این مقام، معترض بودند.

14 - حسادت، از رذایلى است که آدمى را به گناهان بزرگ و حتى کفر مى کشاند.

أن یکفروا بما أنزل اللّه بغیاً أن ینزل اللّه من فضله

15 - یهودیان، مردمى گرفتار شده به غضب و خشم خداوند

فباء و بغضب على غضب

16 - یهودیان، بر اثر انکار رسالت پیامبر و کفر به قرآن، خشم خداوند را بر خویش هموار ساختند.

أن یکفروا بما أنزل اللّه بغیاً أن ینزل اللّه ... فباء و بغضب على غضب

«باءوا» به معناى «بازگشتند» است. حرف «باء» در «بغضب» باى مصاحبت یا ملابست مى باشد; یعنى، یهودیان از آن مبادله (فروختن خویش به کفر) باز آمدند، در حالى که غضب الهى را به همراه داشتند.

17 - یهودیان به خاطر کفرشان به تورات، مورد غضب و خشم خدا قرار گرفتند.

أن یکفروا بما أنزل اللّه ... فباء و بغضب على غضب

تفریع جمله «باءوا ...» بر جمله هاى سابق، بیانگر آن است که: منشأ خشم خدا بر یهود، کافر شدن به قرآن و تورات از یکسو و حسدورزى و اعتراض آنان به خداوند از سوى دیگر است و لذا مى توان گفت: «غضب» اول به خاطر کفر آنان و «غضب» دوم به خاطر حسادت و اعتراضشان مى باشد.

18 - آنان که على رغم اطمینان به حقانیت قرآن بدان کافر شوند، به خشم و غضب خدا گرفتار خواهند شد.

أن یکفروا بما أنزل اللّه ... فباء و بغضب


19 - منکران حقانیت قرآن و کافران به پیامبر(ص)، به عذابى خوار کننده گرفتار خواهند شد.

و للکفرین عذاب مهین

20 - یهودیان منکر رسالت پیامبر(ص)، از زمره کافرانند و به عذابى خفت آور گرفتار خواهند شد.

و للکفرین عذاب مهین
[ نظرات / امتیازها ]
91)
1 - پیامبر(ص)، یهودیان را به پذیرش اسلام و ایمان آوردن به قرآن فرا مى خواند.

و إذا قیل لهم ءامنوا بما أنزل اللّه

فاعل «قیل» به قرینه «قل فلم تقتلون» (در ذیل آیه) پیامبر است; یعنى: و إذا قلت لهم ...

2 - یهودیان، در گستره دعوت پیامبر(ص) قرار دارند و موظف به پذیرش اسلام و ایمان به قرآن هستند.

و إذا قیل لهم ءامنوا بما أنزل اللّه

3 - یهود به قرآن ایمان نمى آورند و اسلام را نخواهند پذیرفت.*

و إذا قیل لهم ءامنوا بما أنزل اللّه قالوا نؤمن بما أنزل علینا

حذف فاعل و آوردن فعل به صورت مجهول (قیل) حاوى این نکته است که: پاسخ منفى یهود به دعوت قرآن، مخصوص یهود عصر بعثت نیست; بلکه آیندگان اینان نیز همین رویه را خواهند داشت.

4 - قرآن، کتابى است نازل شده از جانب خدا.

ءامنوا بما أنزل اللّه

مراد از «ما» در «ما أنزل اللّه» (آنچه خدا فرو فرستاده است) قرآن مى باشد.

5 - الهى بودن قرآن، دلیل ضرورت ایمان آوردن به آن

ءامنوا بما أنزل اللّه

توصیف قرآن به اینکه خدا آن را فرستاده است، اشاره به علت لزوم ایمان (ءامنوا) دارد.

6 - یهود، ایمان به وحى و کتابهاى آسمانى را تنها در صورت نزولشان بر پیامبرى از نژاد اسرائیل، ضرورى مى پنداشتند.

قالوا نؤمن بما أنزل علینا

7 - نازل نشدن قرآن بر بنى اسرائیل، تنها دلیل و بهانه یهود براى ایمان نیاوردن به آن

إذا قیل لهم ءامنوا بما أنزل اللّه قالوا نؤمن بما أنزل علینا

8 - یهودیان عصر بعثت، مطمئن به آسمانى بودن قرآن و معترف به الهى بودن آن

إذا قیل لهم ءامنوا بما أنزل اللّه قالوا نؤمن بما أنزل علینا

چنانچه یهودیان آسمانى بودن قرآن را باور نداشتند در پاسخ به دعوت پیامبر(ص) (ءامنوا بما أنزل اللّه; به آنچه خدا فرو فرستاده ایمان آورید)، اظهار مى داشتند که: قرآن از جانب خدا نیست. اعراض از چنین پاسخى، گویاى اطمینان ایشان به آسمانى بودن قرآن و اعتراف ضمنى آنان به الهى بودن آن است.

9 - یهودیان، على رغم اطمینانشان به الهى بودن قرآن، به آن ایمان نیاوردند.

إذا قیل لهم ءامنوا بما أنزل اللّه قالوا نؤمن بما أنزل علینا

10 - ملاک یهودیان، براى ایمان آوردن به پیامبران، بعثت آنان از میان بنى اسرائیل است.

قالوا نؤمن بما أنزل علینا

هر چند ایمان به قرآن و کتابهاى آسمانى محور سخن در آیه شریفه است; ولى از آن جا که نزول کتاب آسمانى مستلزم بعثت پیامبر (ص) نیز هست، دعوت به پذیرش قرآن، دعوت به ایمان به پیامبر(ص) نیز مى باشد و سخن یهود - که فقط به کتاب خود ایمان مى آوریم - مستلزم این معنا نیز هست که: فقط به پیامبران خود ایمان مى آوریم.

11 - یهودیان، به هر پیامبرى که از نژاد اسرائیل نباشد، کافر مى شوند.

و یکفرون بما وراءه

12 - یهودیان، به هر کتاب آسمانى که آورنده آن از بنى اسرائیل نباشد، کافر مى شوند.

و یکفرون بما وراءه

13 - یهودیان، مردمى نژادگرا

قالوا نؤمن بما أنزل علینا و یکفرون بما وراءه و هو الحق

14 - قوم گرایى و نژاد پرستى یهود، از عوامل کفر ورزى آنان به قرآن

قالوا نؤمن بما أنزل علینا و یکفرون بما وراءه

15 - قرآن، کتابى سراسر حق و پیراسته از هر باطل

و هو الحق

«ال» در «الحق» نظیر ال در «زید الرجل» براى استغراق صفات افراد است; یعنى، قرآن در حق بودن کامل است و کاستى ندارد.

16 - قرآن، تأیید کننده محتواى تورات و تصدیق کننده آسمانى بودن آن

و هو الحق مصدقاً لما معهم

17 - گواهى قرآن بر راستى و درستى تورات، از نشانه هاى حقانیت قرآن

و هو الحق مصدقاً لما معهم

توصیف قرآن به تصدیق کننده تورات، پس از ادعاى حقانیت قرآن (و هو الحق) استدلالى است براى یهودیان بر لزوم ایمان آوردن به آن.

18 - قرآن، گواه و دلیلى بر راستى و درستى تورات است.*

و هو الحق مصدقاً لما معهم

تصدیق کتابهاى آسمانى اهل کتاب از سوى قرآن، محتمل است به این معنا باشد که: نزول قرآن موجب شد اخبار و پیشگوئیهاى آن کتاب ها، مبنى بر آوردن قرآن تحقق یابد. بنابراین نزول قرآن مایه اثبات راستین و درستى آن کتاب هاست.

19 - یهود، پیامبران بسیارى از نژاد اسرائیل را به قتل رساندند.

فلم تقتلون أنبیاء اللّه من قبل

چون جمله «فلم تقتلون ...» (پس چرا پیامبران خدا را مى کشتید؟) در جواب ادعاى یهود، مبنى بر ایمان آنان به پیامبران بنى اسرائیل، آمده است، معلوم مى شود: مراد از «أنبیاء اللّه» پیامبران بنى اسرائیل است.

20 - یهود، بر خلاف اظهاراتشان حتى به پیامبران بنى اسرائیل نیز ایمان نداشتند.

نؤمن بما أنزل علینا ... قل فلم تقتلون أنبیاء اللّه من قبل إن کنتم مؤمنین

21 - کشته شدن پیامبرانى از نژاد اسرائیل به دست یهودیان، دلیل ایمان نداشتن آنان حتى به پیامبران بنى اسرائیل

نؤمن بما أنزل علینا ... قل فلم تقتلون أنبیاء اللّه من قبل

22 - بنى اسرائیل، برخوردار از پیامبران بسیار

فلم تقتلون أنبیاء اللّه من قبل

23 - ناسازگارى ایمان به کتابهاى آسمانى و قتل پیامبران

قالوا نؤمن بما أنزل علینا ... قل فلم تقتلون أنبیاء اللّه

24 - رفتار و عملکرد انسان، نشانه اعتقاد و اندیشه اوست.

قالوا نؤمن بما أنزل علینا ... قل فلم تقتلون أنبیاء اللّه من قبل

25 - یهودیان عصر بعثت، داراى روحیه اى همسان با گذشتگان خویش در برخورد با پیامبران

فلم تقتلون أنبیاء اللّه من قبل

استناد قتل به یهودیان عصر بعثت با فعل مضارع «تقتلون» - با اینکه آنان پیامبرى را نکشتند - حکایت از برداشت فوق دارد.

26 - ایمان به پیامبران پس از موسى(ع) و ضرورت پیروى از آنان، از تعالیم تورات است.

فلم تقتلون أنبیاء اللّه من قبل إن کنتم مؤمنین

متعلق «مؤمنین» بقرینه «نؤمن بما أنزل علینا» مى تواند ایمان به تورات باشد. جمله «فلم تقتلون ...» بیانگر جواب شرط (إن کنتم) است; یعنى، اگر مدعى ایمان به تورات هستید چرا پیامبران خدا را کشتید؟ این معنا اقتضا مى کند که: تورات حاوى بشارت به آمدن پیامبرانى پس از موسى(ع) و لزوم پیروى از آنان باشد.

27 - ابو عمرو زبیرى از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند که مى فرماید «... فلم تقتلون انبیاء اللّه من قبل ان کنتم مؤمنین» روایت کرده که: «انما نزل هذا فى قوم الیهود و کانوا على عهد محمّد(ص) لم یقتلوا الأنبیاء بأیدیهم و لاکانوا فى زمانهم و انما قتل أوایلهم ... فجعلهم اللّه منهم و أضاف إلیهم فعل أوایلهم بما تبعوهم و تولّوهم;(1)

این آیه درباره یهود نازل گشته است در حالى که یهودیان زمان پیامبر(ص) پیامبرانى را نکشته بودند و در زمان آنان نیز زندگى نمى کردند و همانا گذشتگان آنان پیامبران را کشتند ... پس خداوند این یهودیان (یهودیان زمان حضرت محمّد(ص)) را جزء آنان دانسته و قتل انبیا را به خاطر پیروى آنان و محبّتشان به پیشینیان به آنان نسبت داده است».

[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر مجمع البیان
89) «و لمّا جائهم کتابٌ من عنداللَّه مصدّقٌ لما معهم»

و وقتى کتابى از نزد خدا براى آنان آمد که آنچه را با آنان است، تصدیق مى کند، باآنکه آنان پیش از این با نویدِ آمدنِ آن بر کسانى که کفر ورزیده اند پیروزى مى جستند، امّا آنگاه که آنچه را و آنکه را مى شناختند، به سویشان آمد، به آن و آورنده اش کفر ورزیدند.

شأن نزول این آیه شریفه

در شأن نزول این آیه شریفه، از ابن عبّاس نقل کرده اند که:

پیش از درخشیدن خورشید جهان افروز اسلام و بعثت پیامبر(ص)، یهود براى شرک گرایان اوس و خزرج، پیوسته از آمدن آن حضرت سخن مى گفتند و ضمن بیان ویژگیهاى آخرین پیامبر از کتاب آسمانى خویش، نویدِ آمدنش را که از تورات دریافت کرده بودند، به همه مى دادند؛ امّا پس از آمدن پیامبر (ص)، ازسر رشک و جاه طلبى، راه حق ستیزى را برگزیدند.

دو تن از سران اوس و خزرج که ایمان آورده بودند، به آنان گفتند: اى گروه یهود! از خدا بترسید و به محمّد(ص) ایمان آورید؛ شما که در گذشته آمدن آن حضرت را مایه پیروزى خود دربرابر جناح شرک اعلان مى کردید و ما مشرک بودیم، اینک چگونه در جبهه شرک درغلطیده اید؟!

عدّه اى از آنان مى گفتند: این پیامبر چیزى که ما را قانع کند همان آخرین پیامبر خداست، با خود نیاورده است.

و درست در همین هنگام بود که این آیه شریفه فرود آمد.

از حضرت صادق (ع) نیز در این مورد آورده اند که:

یهود با تلاوت کتاب آسمانى خویش دریافته بودند که موقعیت و جایگاه هجرت محمّد(ص) - آخرین و برترین پیام آور خدا - در میان کوه «احد» و «عیر» است، از این رو، از سرزمین خود کوچ کردند و در آنجا فرود آمدند و بصورت سه گروه در «خیبر»، «فدک» و «تیما»، بساط زندگى پهن کردند، بدان امید که با ظهور اسلام و پیامبر، به او ایمان آورند. گروهى به نمایندگى از آنان باز هم به جستجو پرداختند، تا اینکه با یارى گرفتن از شترداران عرب، نقطه مورد نظر را در مدینه یافتند؛ آنگاه طى نامه هایى به سه گروه نوشتند که ما با پیدا کردن مکان دقیق هجرت پیامبر، به رستگارى بزرگى نائل آمده ایم؛ شما نیز به سوى مدینه بیایید تا دست در دست هم به انتظار بعثت و هجرت پیامبرى که نویدش را دریافت داشته ایم، بنشینیم. امّا همدینانشان پاسخ دادند که ما در این نقاطى که فرود آمده ایم، دیگر بساط زندگى گسترده ایم و کوچ دوباره ما مشکل است؛ علاوه بر این، فاصله بسیارى هم با شما نداریم و با آمدن آن حضرت، بسرعت به سوى شما خواهیم شتافت. و بدینسان، گروهى دیگر در مدینه اقامت گزیدند.

کارگزاران حکومت «یمن» بعد از آگاهى از استقرار یهود در مدینه و اطراف آن، آنان را محاصره کردند. یهود پس از آنکه از پادشاه یمن شکست خوردند، از او امان خواستند؛ سپس دلیل هجرت خود را شرح دادند و گفتند که اینجا جایگاه هجرت برترین و آخرین پیام آور خداست. پادشاه یمن پس از شنیدن این مطلب، گروهى از اسیران یهود را آزاد ساخت به این شرط که با آمدن پیامبر اسلام(ص)، به یارى او برخیزند.

بعد از آنکه یهود در مدینه مستقر شدند، دو گروه «اوس» و «خزرج» که شرک گرا و بت پرست بودند، گاه و بیگاه به اموال و امکانات آنان دست درازى مى کردند؛ و یهودیان چون دربرابر آنان قدرت دفاع نداشتند، مى گفتند: به خواست خدا و با ظهور محمّد(ص)، ما بر شما پیروز خواهیم شد و دست شما را از مال و اموال و شهر و دیار خویش کوتاه خواهیم کرد. امّا شگفتا که پس از آمدن پیامبر(ص) به مدینه، شرک گرایان به او ایمان آوردند و گروه بزرگ انصار را تشکیل دادند، امّا یهودیان راه حق ستیزى را درپیش گرفتند. و این همان چیزى است که آیه شریفه آن را ترسیم مى کند.

درمورد تأییدشدن کتابهاى آسمانى پیشین ازطریق آخرین کتاب آسمانى، چند نظر قابل ذکر است:

1. ممکن است منظور این باشد که قرآن شریف نوید آمدن آخرین پیامبر را که در تورات و انجیل آمده است، و نیز نشانه هاى آن حضرت در آنها را تأیید مى کند.

2. همچنین ممکن است منظور این باشد که قرآن، آسمانى بودن اصل تورات و انجیل را گواهى مى کند.

3. و ممکن است هر دو نظر و هر دو احتمال، مورد نظر قرآن باشد.

«و کانوا من قبل یستفتحون على الّذین کفروا»

در معناى واژه «استفتاح»، دیدگاههاى متفاوتى وجود دارد:

1. عدّه اى معتقدند که منظور از آن، یارى خواستن و طلب پیروزى از خداست، به گونه اى که آنان در پیکارهاى خویش مى گفتند:

بار خدایا: به مقام والاى پیامبر امّى که نوید برانگیخته شدن او را داده اى، ما را یارى فرما.

و بدینسان، از خدا یارى مى خواستند.

2. گروهى بر این اعتقادند که منظور آن است که یهود به شرک گرایان مى گفتند: سرانجام آخرین پیام آور خدا خواهد آمد و ما را بر شما مشرکان پیروز خواهد ساخت.

3. و پاره اى از دانشمندان نیز گفته اند: منظور این است که جماعت یهود از بزرگان خویش درمورد ویژگیها و نشانه هاى آخرین پیامبر پرس و جو مى کردند. و آنان نیز آنچه را درباره آن حضرت در تورات یافته بودند، براى مردم بیان مى کردند.

4. دسته اى نیز واژه «استفتاح» را به معناى «محاکمه» گرفته و گفته اند : منظور این است که یهودیان از خدا مى خواستند آنان و شرک گرایان عرب را محاکمه کند تا روشن شود که آنها در گفتار خویش بر آمدن پیامبر راستگو هستند.

شایان ذکر است که این واژه در برخى از اشعار عرب به مفهوم «محاکمه» آمده است؛ ازجمله:

«اَلاَ اَبْلِغْ بَنى عُصْمٍ رَسُولَاً

فَاِنّى عَنْ فُتَاَحْتِکُمْ غَنِىٌّ»

«فلمّا جائهم ماعرفوا کفروا به فلعنةاللَّه على الکافرین»

امّا هنگامى که آنچه را مى شناختند و در انتظارش بودند، برایشان آمد، ازسر حسد و جاه طلبى و دشمنى، به آن کفر ورزیدند؛ پس لعنت خدا بر کفرگرایان باد. [ نظرات / امتیازها ]
90) «بئسمااشتروا به انفسهم ان یکفروا بما انزل اللَّه»

وه که خویشتن را به چه بد بهایى فروختند آنگاه که [از روى حسد و جاه طلبى،] به آنچه خدا فروفرستاد، کفر ورزیدند

و بدینسان، خدا آنان را بخاطر دنیاطلبى و مقام پرستى و فروختن آخرت به دنیاى زودگذر، زیر باران نکوهش و هشدار مى گیرد و کفرورزیدن آنان را به قرآن و آورنده اش، پس از آمدن آن همه نویدها در کتابهاى آسمانى، و پس از آن همه انتظاربردنها، بشدّت محکوم مى کند.

چگونه؟

در این آیه شریفه، گویى سخن از نوعى معامله و داد و ستد است. پرسشى که در اینجا مطرح است، این است که یهود چگونه خود را دربرابر کفر فروختند؛ و عنوان معامله در این مورد چگونه است؟

پاسخ

داد و ستد و خرید و فروش عبارت است از اینکه مالک آنچه را که ملک خویش است، از زیر سلطه و تصرّف خود خارج مى سازد و به دیگرى وامى گذارد؛ و درمقابل، بهاى آن را دریافت مى دارد. اصل معامله این است؛ امّا این عنوان بطور مجاز دربرابر هر کار خوب یا بدى که فرد یا گروهى انجام دهند و به ازاى آن چیزى دریافت دارند نیز بکار مى رود. و از آن جهت که یهود دربرابر کفرورزیدن به قرآن و انکار ظالمانه پیامبر(ص)، نابودى و عذاب را براى خویش فراهم آوردند، خداى جهان آفرین مى فرماید: راستى که آنچه را بجاى پاداش پرشکوه خدا در مقابل ایمان به او و بنده برگزیده اش محمّد(ص) و کتاب آسمانى او قرآن شریف، بدست آوردند و با کفر به آنها، دوزخ را براى خویش خریدند، چقدر زشت و سهمگین است!

نظیر این داد و ستد و معامله زشت و زیانبار، درمورد اهل کتاب هم آمده است؛ آنجا که مى فرماید:

«اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ اُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ اَهْدى مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلَاً. اُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ...»(194)

آیا آنان را که بهره اى از کتاب داده شده اند، ندیده اى که به جبت و طاغوت ایمان مى آورند و درمورد کفرگرایان مى گویند: «راه اینان از راه مؤمنان به هدایت نزدیکتر است». اینان همان کسانى هستند که خدا لعنتشان کرده است.

«بغیاً ان ینزّل اللَّه من فضله على من یشاء من عباده»

این حسدورزى آنان به پیامبر اسلام(ص)، آفت جانشان شد؛ و آنان به آن حضرت کفر ورزیدند با این بهانه و پندار احمقانه که چرا آخرین پیامبر خدا(ص) از تبار فرزندان اسرائیل نیست و از نوادگان اسماعیل است؟

عدّه اى معتقدند که معناى «بغیاً» این است که آنان چیزى را مى خواستند که سزاوارش نبودند؛ به عبارت دیگر، این واژه به معناى ظلم آمده است.

به هرحال، این پندار خودپرستانه یهود در حالى بود که خوب مى دانستند خدا از روى فضل و رحمت خویش، آیات خود را بر هرکس از بندگانش که بخواهد، فرو مى فرستد و او را به سفارت خویش برمى گزیند؛ و این به خواست دیگران نیست.

«فباؤ بغضبٍ»

یهودیان که ظهور آخرین پیامبر خدا محمّد(ص) را مایه پیروزى و نجات خود دربرابر شرک گرایان و دشمنان عنوان مى ساختند و آمدنش را نوید مى دادند، بعد از آنکه آن وجود گرانمایه فرمان بعثت یافت، راه ارتداد و انکار را درپیش گرفتند، و درحقیقت به خشم خدا بازگشتند؛ چرا که انسان با گرایش به کفر و شرک، درخور خشم خدا مى شود.

بعضى از دانشوران گفته اند: معناى «باؤ بغضبٍ» این است که آنان با عملکرد زشت خود، سزاوار لعنت خدا شدند.

و برخى دیگر گفته اند: منظور این است که آنان خشم خدا را براى خویش خریدند، و مستوجب آن بودن را خود گواهى کردند.

«على غضبٍ»

در تفسیر این جمله از آیه شریفه، نظرها گوناگون است:

1. بعضى گفته اند: خشم نخست، هنگامى بود که یهود پیش از بعثت پیامبر(ص)، تورات را تحریف کردند؛ و خشم دوّم، زمانى که پس از بعثت آن گرانمایه عصرها و نسلها، به کفرورزیدن به او و کتاب آسمانیش پرداختند.

2. و برخى نیز گفته اند: منظور از خشم نخست، آنگاه است که به گوساله پرستى روى آوردند و خشم دوّم، هنگامى است که آخرین پیام آور خدا را انکار کردند.

3. عدّه اى از دانشمندان بر این عقیده اند که خشم نخست خدا بر یهودیان، پس از انکار عیسى (ع) بود و خشم دوّم پس از انکار محمّد(ص).

4. امّا گروهى نیز بر این اندیشه اند که این جمله از آیه شریفه و این تعبیر، نوعى مبالغه است و بیانگر این حقیقت که خشم خدا هماره برآنان مى بارد تا آنگاه که از کفر و ارتجاعى که بدان روى آورده اند، بازگردند و به توحید و عدالت روى آورند.

«وللکافرین عذابٌ مهینٌ»

و براى کفرگرایان، عذابى خفّت بار خواهد بود

آرى؛ براى آنان که رسالت پیامبر اسلام(ص) را آگاهانه انکار کردند، یا در دنیا و یا در آخرت، عذابى خوار کننده خواهد بود.

واژه «مهین» عبارت است از عاملى که فرد یا گروهى را لباس ذلّت بپوشاند و خوار سازد، به گونه اى که گرفتار به آن، دیگر عزیز و سرفراز نشود. [ نظرات / امتیازها ]
91) «و اذا قیل لهم آمنوا بما انزل اللَّه قالوا نؤمن بما انزل علینا»

و هنگامى که به آنان گفته شود: «هان اى یهود! بیایید به آنچه خدا فرو فرستاده است، ایمان بیاورید و قرآن و آورنده آن را تصدیق کنید»، مى گویند: «ما به آنچه بر خودمان فرود آمده است، ایمان مى آوریم».

«و یکفرون بما ورائه»

و بدینسان، با این گرایش نژادى و تعصّب کور، به غیر آن (تورات) کفر مى ورزند؛ خواه آن کتاب، انجیل باشد یا قرآن.

«و هوالحقّ مصدّقاً لما معهم»

درحالیکه آن [آخرین کتاب آسمانى ] حق است و علائم و نشانه هاى پیامبر را که در تورات آمده و نزد آنان است، و نیز معارف و مفاهیم توحیدى را تصدیق مى کند

یکى از قرآن پژوهان مى گوید: این جمله نشانگر آن است که آنان به کتاب خودشان هم ایمان نداشتند؛ زیرا قرآنى را انکار مى کردند که تورات را تأیید مى کرد.

«قل فلم یقتلون انبیاءاللَّه من قبل ان کنتم مؤمنین»

اى پیامبر! بگو اگر براستى بهانه ایمان نیاوردن شما این است که محمّد(ص) از تبار شما نیست، پس چرا پیشتر پیامبران خودتان را مى کشتید اگر ایمان داشتید؟! درحالیکه هم کشتن و هم مخالفت با آنان، در کتاب آسمانى شما تحریم شده بود؛ و شما موظّف بودید از آنان فرمان برید.

چرا؟

چرا با اینکه زمان کشتن پیامبران، گذشته بوده، قرآن فعل مضارع «یقتلون» را بکار برده است؟

پاسخ

اگر عمل مورد نظر، از عادتها و صفات انجام دهنده آن باشد، در اینصورت فعل مضارع بکار مى رود و معناى ماضى مى دهد؛ براى نمونه، در نکوهش کسى که عادتش دزدى و آدمکشى است، مى گویند: «انت تسرق و تقتل».

چرا؟

چرا با اینکه کشتار پیامبران به دست نیاکان و پدران یهود عصر رسالت پیامبر (ص)، انجام پذیرفت، قرآن این کار را به آنان نسبت مى دهد؟

پاسخ

در پاسخ به این پرسش، دو دلیل اقامه کرده اند:

1. اگر گروهى، مشخّصات جامعه و جریان تاریخى مشترکى را دارا باشند، روى سخن با حاضر و غایب آنان یکسان است و مى توان کار شایسته و یا ناشایسته یک نسل آن جامعه را به حساب نسل دیگر گذاشت؛ چرا که اینان بر همان راه و شیوه اند و با آنان شریک در کار.

2. خشنودبودن یا ناخشنودشدن از کار فرد یا گروهى، عاملى است که انسان را شریک پاداش یا کیفر مى سازد. در روایت آمده است: کسى که به سیاست و شیوه یک جامعه و گروهى خشنود شود، با آنان خواهد بود: «الرّاضى بفعل قومٍ کالدّاخل فیه معهم».

یادآور مى شود که به اعتقاد نگارنده، دلیل دوم دلنشین تر و قانع کننده تر بنظر مى رسد. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
91) تعصبهاى نژادى
در تفسیر آیات گذشته خواندیم که یهود با آنهمه زحمات و مشکلاتى که در راه رسیدن به ((پیامبر موعود تورات )) متحمل شدند به خاطر حسد، یا به خاطر اینکه این پیامبر از بنى اسرائیل نیست ، و منافع شخصى آنها را به خطر مى اندازد از اطاعت و ایمان به او سرباز زدند.
در تعقیب آن در آیات مورد بحث به جنبه تعصبات نژادى یهود که در تمام دنیا به آن معروفند اشاره کرده چنین مى گوید: ((هنگامى که به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل فرموده ایمان بیاورید، مى گویند ما به چیزى ایمان مى آوریم که بر خود ما نازل شده باشد (نه بر اقوام دیگر) و به غیر آن کافر مى شوند)) (و اذا قیل لهم آمنوا بما انزل الله قالوا نؤ من بما انزل علینا و یکفرون بما ورائه ).
آنها نه به انجیل ایمان آوردند و نه به قرآن ، بلکه تنها جنبه هاى نژادى و منافع خویش را در نظر مى گرفتند ((در حالى که این قرآن حق است و منطبق بر نشانه ها و علامتهائى است که در کتاب خویش خوانده بودند)) (و هو الحق مصدقا لما معهم ).
پس از آن پرده از روى دروغ آنان بر داشته و مى گوید: اگر بهانه عدم ایمان شما این است که محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) از شما نیست ((پس چرا به پیامبران خودتان
در گذشته ایمان نیاوردید؟ پس چرا آنها را کشتید اگر راست مى گوئید و ایمان دارید؟! (قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤ منین ).
اگر به راستى آنها به تورات ایمان داشتند، توراتى که قتل نفس را گناه بزرگى مى شمرد نمى بایست پیامبران بزرگ خدا را به قتل برسانند.
از این گذشته اصولا این سخن که ما تنها به دستوراتى ایمان مى آوریم که بر ما نازل شده باشد، انحراف روشنى از اصول توحید و مبارزه با شرک است ، این یکنوع خودخواهى و خودپرستى است ، چه در شکل شخصى باشد یا در شکل نژادى .
توحید آمده است که این گونه خوهاى زشت را از وجود انسان ریشه کن سازد، تا انسانها دستورات خدا را فقط به خاطر اینکه از ناحیه خدا است بپذیرند.
به عبارت دیگر اگر پذیرش دستورات الهى مشروط به این باشد که بر خود ما نازل گردد این در حقیقت شرک است نه ایمان ، و کفر است نه اسلام ، و قبول چنین دستوراتى هرگز دلیل ایمان نخواهد بود.
جالب اینکه در آیه فوق مى گوید: ((هنگامى که به آنها گفته شود به آنچه خدا نازل کرده ایمان بیاورید …)) که در این عبارت نه محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) مطرح است و نه موسى و عیسى (علیهماالسلام ) بلکه صرفا ((ما انزل الله )). [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر کشاف
91) (بما أنزل الله ) مطلق فیما أنزل الله من کل کتاب (قالوا نؤمن بما أنزل علینا) مقید بالتوراة (و یکفرون بما وراءه ) أی قالوا ذلک و الحال أنهم یکفرون بما وراء التوراة (و هو الحق مصدقا لما معهم ) منها غیر مخالف له ، و فیه رد لمقالتهم لانهم إذا کفروا بما یوافق التوراة فقد کفروابها ثم اعترض علیهم بقتلهم الانبیاء مع ادعائهم الایمان بالتوراة و التوراة لا تسوغ قتل الانبیاء [ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
89) وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ (89)

وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‌: و زمانى که آمد ایشان را کتابى از جانب خدا که قرآن باشد، مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ‌: تصدیق کننده و موافق است مر آن چیزى را که با ایشان است، یعنى تورات که در اصول دین از توحید و نبوت و معاد و غیر آن با هم متحد باشد ایمان نیاوردند، وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ‌: و حال آنکه بودند پیش از آمدن قرآن، یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا: طلب فتح و نصرت مى‌کردند در موقع اضطرار به قرآن و پیغمبر آخر الزمان بر آنان که کافر شدند از مشرکان عرب. و سبب آن بود که هرگاه کفار عرب قصد یهود کردندى و کار برایشان سخت شدى، دستها برداشته مى‌گفتند: اللّهمّ انصرنا بنبىّ آخر الزّمان المنعوت فى التّوریة «1»: بار خدایا نصرت فرما ما را به حق پیغمبر آخر الزمان که وصف او در تورات است.
عیاشى از اسحق بن عمار روایت نموده که از حضرت صادق علیه السّلام از این آیه سؤال نمودم، فرمود: جماعتى بودند میان حضرت عیسى علیه السّلام و حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى‌ترسانیدند بت پرستان را به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، و مى‌گفتند: هر آینه البته البته خارج مى‌شود پیغمبرى، و هر آینه البته البته مى‌شکند بتهاى شما را، و البته هر آینه بجا مى‌آورد به شما آنچه را که ما بجا آوردیم‌
پس چون رسول خدا مبعوث شد، کافر شدند به آن حضرت؛ چنانچه مى‌فرماید: فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا: پس زمانى که آمد ایشان را آن چیزى که شناخته بودند در تورات از حق که حضرت خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و قرآن باشد، کَفَرُوا بِهِ‌: کافر شدند به آن به جهت حسد یا ترس قوّت ریاست پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و عالما عامدا کفر را بر ایمان و دنیا را بر آخرت اختیار کردند. فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ‌: پس لعنت خدا و دورى از رحمت او بر کفار است که به علم خود رفتار نکردند و انکار ورزیدند.
تنبیه: مراد از لعنت خدا که در قرآن فرموده بر دو قسم است: اول- دورى از رحمت واسعه، و این در حق کافر مى‌باشد مانند آیه شریفه که فرماید: دورى از رحمت الهیه ثابت است براى کفار ابد الاباد که هیچ وقت پرتو فیض رحیمیه الهیه، شامل آنها نخواهد شد. دوم- مراد از لعنت، دورى از مقام و درجه رفیع مى‌باشد، چنانچه فرماید: لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ‌: یعنى کرامت و رفعت مقامى که صادقین نزد خدا دارند، دور است از کاذبین به سبب صفت دروغ. [ نظرات / امتیازها ]
90) بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‌ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى‌ غَضَبٍ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ (90)
چون یهود دنیا را بر دین اختیار کردند و به سبب ریاست دنیویه عذاب اخرویه را براى خود فراهم نمودند، حق تعالى مذمت ایشان مى‌فرماید:
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ‌: بد است آن چیزى که فروختند و بدل کردند
به آن نصیب و بهره نفسهاى خود را، یعنى بد معامله‌اى کردند که فروختند جان خود را به آتش ابدیه، أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً: به سبب این که کافر مى‌شوند به آنچه نازل فرموده است به حق، یعنى قرآن، از روى حسد و طغیان و کراهت دارند و نمى‌خواهند، أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ‌: این که نازل مى‌فرماید خدا کتاب و وحى را از فضل و بخشایش خود، عَلى‌ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ‌: بر آن کس که خواهد از بندگانش که قابلیت و سزاوار مقام رسالت باشد، یعنى حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه علیه و آله و سلّم.
چون آنها مى‌خواستند این پیغمبر از بنى اسرائیل باشد، لذا کراهت داشتند از این که چرا پیغمبر از عرب فرستاده، لذا کافر شدند و ایمان به آن حضرت نیاوردند.
فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى‌ غَضَبٍ‌: پس بازگشتند به خشمى از خدا بر خشمى دیگر: یکى به سبب کفر، و دیگر به جهت حسد بر افضل اخلاق که حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم باشد. و یا اول بواسطه انکار عیسى علیه السّلام و انجیل، و دوم به جهت پیغمبر و قرآن. یا آنکه اول به سبب آنکه عزیر را پسر خدا دانستند، و دوم به جهت کفر به حضرت پیغمبر. یا اول به سبب تحریف تورات، و دوم بواسطه انکار حضرت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم. و ممکن است تکرار به جهت تأکید باشد در لزوم. وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ‌: و از براى کفار عذابى است خوار کننده، یعنى عذابى که ذلیل و پست کند آنان را به خلاف عذاب مؤمن عاصى، چه آن سبب پاک شدن او است از گناهان. [ نظرات / امتیازها ]
91) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (91)
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ‌: و زمانى که گفته شود مر یهود را، آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ‌:
ایمان بیاورید به آنچه خدا نازل فرموده، یعنى تصدیق قرآن نمائید، قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا: گویند در جواب: ایمان مى‌آوریم به آنچه نازل شده بر ما یعنى تورات، وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ‌: و کافر مى‌شوند به آنچه غیر کتاب ایشان است. وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ‌: و حال آنکه این قرآن حق و از جانب حق نازل شده در حالتى که تصدیق کننده و موافق است مر آنچه با ایشان است یعنى کتاب تورات. حاصل آنکه چون تصدیق ننمودند قرآن را که مصدق تورات است، پس بنابراین به تورات هم ایمان نیآورده‌اند. بعد از آن بر سبیل اعتراض بر قول آنها مى‌فرماید: قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ‌: بگو اى پیغمبر در جواب آنها اگر ایمان به تورات دارید، پس چرا مى‌کشتید پیغمبران خدا را پیش از این زمان، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌؛ اگر بودید از ایمان آورندگان به تورات، زیرا تورات منع نموده این امر قبیح را اگر ایمان شما به تورات راست و درست بودى، کشتن پیغمبران از شما صادر نشدى.
تبصره: اسناد قتل انبیاء به یهودان زمان حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به جهت آنست که ایشان راضى بودند به اعمال سابقین خود و عازم به مثل آن، و هر که راضى به فعل قومى باشد، در وبال با آنها شریک است؛ و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه فرماید: الرّاضى بفعل قوم کالدّاخل فیه معهم و على کلّ داخل فى باطل إثمان: اثم العمل به و اثم الرّضا به‌ «1». راضى شونده به کار جماعتى از خیر و شر، مانند داخل شونده در آن کار است با ایشان، یعنى شریک است با ایشان در نفع و ضرر آن. و بر هر داخل شونده در باطل دو گناه است: گناه بجا آوردن، و گناه خشنودى او به آن که عمل قلب است. [ نظرات / امتیازها ]
 » روان جاوید
89) وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ (89)

ترجمه‌

و چون آمد آنها را کتابى از نزد خدا که تصدیق کننده است مر آنچیزیرا که با آنها است و بودند پیش از این طلب فتح میکردند بر آنان که کافر شدند پس چون آمد نزد آنها آنچه شناخته بودند کافر شدند باو پس لعنت خدا بر کافران.

تفسیر

و چون آمد نزد یهود قرآن که تصدیق مینمود از توریة آنچه را بیان شده است در آن که محمد (ص) امى است و از اولاد اسمعیل (ع) است و مؤید ببهترین خلق خدا است بعد از او که على ولى اللّه است و آنها پیش از بعثت پیغمبر (ص) متوسل بآنحضرت شده طلب فتح و ظفر مینمودند بر اعداء خودشان و خداوند بآنها نصرت کرامت مى‌فرمود ولى چون شناختند او را و تطبیق نمودند اوصاف و امارات معهوده را با آنحضرت منکر نبوت شدند از روى حسد و تعدى بر او و در کافى و عیاشى از حضرت صادق (ع) روایتى نموده است که خلاصه‌اش آنستکه یهود در کتب خود دیده بودند که مکان هجرت محمد (ص) ما بین دو کوه عیر واحد است که در دو سمت مدینه است و جمعى آمدند بهر وسیله بود آنجا را پیدا کردند و بسایر یهود نوشتند که ما دار الهجره را پیدا کردیم بیائید آنها نیامدند و اینها در مدینه اقامت نمودند و متمول شدند تا آنکه تبّع که یکى از پادشاهان یمن بود بقصد تسخیر مدینه حرکت کرد و آنجا را محاصره نمود و اینها با او ملاطفت کردند و سبب اقامت خودشان را باو گفتند و او دو طائفه اوس و خزرج را مأمور اقامت در مدینه نمود براى آنکه وقتى پیغمبر بیاید او را یارى کنند و آنها چون مدتى توقف نمودند زیاد شدند و متعرض اموال یهود میشدند و آنها میگفتند وقتى پیغمبر (ص) مبعوث شود ما شما را از دیار خود بیرون میکنیم و اموال خودمان را مسترد میداریم ولى چون پیغمبر (ص) مبعوث شد انصار باو ایمان آوردند و یهود کافر شدند این معنى طلب فتح یهود بر کفار در این آیه شریفه است و در تفسیر امام (ع) حدیث مفصلى از امیر المؤمنین (ع) نقل فرموده که متضمن وقائع متعدده است و قدر مشترک آنها آنست که یهود به دستور حضرت موسى (ع) متوسل‌
به محمد و آل او علیهم السلام میشدند و خداوند آنها را از مهالک نجات مى‌داد و فرموده مراد از طلب فتح در آیه شریفه اینست و آنکه پیغمبر (ص) فرموده این نصرت خداوند بود یهود را بسبب ذکر و صلوات آنها بر محمد و آل او پس اى امت محمد (ص) متوسل شوید در مواقع شدت و بلا بآن خاندان شریف تا خداوند شما را یارى کند و حفظ نماید از دو شیطان که در دو سمت شمایند از مأمورین ابلیس براى گمراه نمودن پسران آدم مانند دو ملک که در یمین و یسار هر کس هستند از طرف خداوند براى ثبت اعمال خوب و بد وقتى شخص یاد خدا بیاید و بگوید لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظیم و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرین این دو شیطان مندک میشوند و دور میگردند انشاء اللّه تعالى، حقیر عرض میکنم اوس و خزرج دو طائفه از عرب بودند که انصار از آنها بودند و ظاهر آیه شریفه آنست که یهود میدانستند که پیغمبرى میآید و بر کفار غلبه میکند و آنها در تحت تسلط کفار اجانب بودند و امید داشتند که آن پیغمبر بیاید و ایمان باو بیاورند و باین وسیله خداوند فتح و فیروزى را نصیب آنها فرماید و بعد از بعثت چون حضرت ختمى مرتبت از نسل حضرت اسماعیل بود و انبیاء بنى اسرائیل از نسل حضرت اسحق بودند و عناد در قبائل عرب رواج داشت و ساره مادر حضرت اسحق خانم بود و هاجر مادر حضرت اسماعیل کنیز بود حسد بردند و شیطان وسوسه نمود و علماء براى حفظ مقامات خودشان انکار اوصاف پیغمبر (ص) را در توریة نمودند لذا موفق با سلام نشدند و بلعنت ابدى گرفتار شدند و این معنى منافات با بیانات سابقه ندارد ممکن است همه بجاى خود صحیح باشد و اللّه اعلم [ نظرات / امتیازها ]
90) بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‌ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى‌ غَضَبٍ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ (90)

ترجمه‌

بد است چیزیکه فروختند بآن خودهاشان را که کافر شوند بآنچه فرستاد خدا براى حسد از آنکه مى‌فرستد خدا از فضلش بر هر که میخواهد از بندگانش پس بازگشت نمودند بخشمى فوق خشمى و از براى کافران عذابى است خوار کننده..

تفسیر

مذمت فرموده است خداوند یهود را براى کفرشان به محمد (ص) یعنى فروختند نفوس خودشان را بهدایا و فضول معاشى که مردم بآنها مى‌دادند با آنکه‌خداوند امر فرموده بود بفروختن خودهاشان را بطاعت و بندگى خدا تا قرار دهد نفوس و انتفاع از آنرا براى آنها دائم در بهشت و نعمت‌هاى آن ولى آنها تخلف نمودند از راه دشمنى با پیغمبر (ص) و براى آنکه باقى بماند عزت آنها در بین جهّال و ریاست آنها در دنیا و نائل شوند بمشتهیات و برسند بمستمریات و لذا منصرف شدند و منصرف نمودند عوام را از طریق رشد و هدایت و واقف کردند آنان را بر جاده ضلالت و شقاوت و نتیجه آنمتاع بدیکه خریدند در مقابل نفوس خودشان آن بود که کافر شدند بچیزیکه نازل کرد خدا به موسى (ع) از تصدیق محمد (ص) براى حسد بردن بر آنکه نازل میکند خدا به فضل و کرم خود بر کسیکه میخواهد از بندگانش که پیغمبر خاتم باشد قرآن را که مبین نبوت و فضل خاندان اوست پس بازگشت نمودند به غضبى در اثر غضبى از طرف خداوند که غضب اول زمانى بود که حضرت عیسى (ع) را تکذیب کردند که مسخ شدند بصورت بوزینه و ملعون شدند بزبان آنحضرت و غضب دوم وقتى بود که پیغمبر ما را تکذیب نمودند که خداوند آنحضرت و اصحابش را بر آنها مسلط نمود که کشتند آنان را یا بخوارى و ذلت از آنها جزیه گرفتند از حضرت امیر المؤمنین (ع) روایت شده است که پیغمبر (ص) فرمود کسیکه بداند چیزى را و تقیه نباشد و از او سؤال نمایند و جواب نگوید و کتمان کند خداوند روز قیامت او را با لگام آتشین محشور خواهد فرمود حقیر عرض میکنم تفسیر این آیه مؤکد بیان حقیر در آیه سابقه است و در کافى و عیاشى از حضرت باقر (ع) روایت شده است که حسد نسبت بامیر المؤمنین (ع) بود که انکار نمودند آنچه را خداوند در باره او نازل فرمود و عدول از ضمیر باسم ظاهر یعنى آنکه خداوند فرموده است و للکافرین و نفرمود است و لهم براى اشاره بعلت عذاب است که کفر میباشد و چون حقیقت و تشخص آدمى بنفس ناطقه و روح قدسیه است و انسان بکمال مطلوب از آن در دائره وجود نمیرسد مگر بعبادت و اطاعت و معرفت پس هر که کافر شود و عصیان ورزد در مقابل اوامر و نواهى الهى که همه بر وفق صلاح و براى نیل به فلاح عبد است و ثمر آن عائد باو میشود چون خداوند غنى بالذات و منزه از تغیر است در واقع خودفروشى نموده است و در مقابل خسران دنیا و آخرت برده است و اللّه اعلم و ینزل بتخفیف نیز قرائت شده است. [ نظرات / امتیازها ]
91) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (91)

ترجمه‌

و چون گفته شود بآنها که ایمان بیاورید بآنچه فرستاده است خدا گویند ایمان میاوریم به آنچه فرستاده شده است بر ما و کافر میشوند بآنچه سواى آنست با آنکه آن حق است تصدیق کننده است مر آنچه را با آنها است بگو پس چرا میکشتید پیغمبران خدا را از پیش اگر بودید شما ایمان آورندگان..
آنچه فرستاده است خداوند بر پیغمبر خاتم (ص) قرآن است و آنچه فرستاده شده است بر یهود که مقصود در این آیه‌اند توریة است و ما سواى توریة که ایمان نیاوردند یهود بآن آیات ناسخه احکام توریة است از قرآن که آن حق است و مصدق توریة است که در آن تحریم شده است قتل انبیا و ایجاب شده است ایمان به محمد (ص) و قرآن او پس معلوم میشود کسانى که مرتکب قتل انبیا شدند و ایمان به محمد (ص) و قرآن نیاوردند ایمان بتوریة هم ندارند و آنها یهودند که پیشینیان آنان پیغمبران خودشان را کشتند و اخلاف آنان چون تابع کیش و سیره اباء خودشان بودند و راضى بعمل آنها خداوند عمل پدرانشان را حجت بر آنها قرار داد و نسبت بآنها داد تا ملزم و مفهم شوند و از قمى روایت شده است که یهود بعرب میگفتند که پیغمبرى از مکه میاید و در مدینه توقف میکند و او آخر انبیا و افضل آنها است و درد و چشم او سرخى است و میان دو کتف او مهر نبوت است میپوشد یک جامه که از دو طرف بخود مى‌پیچد و در غذا قناعت میکند بتکه از نان و چند خرما و سوار میشود بر حمار عربى خنده رو است و خونریز است شمشیرش را بدوش میگذارد و از کسى باک ندارد و سلطنتش تا آخر معموره دنیا بسط پیدا میکند و چون پیغمبر ما با این اوصاف ظاهر شد حسد بردند و ایمان نیاوردند حقیر عرض میکنم از این بیان معلوم میشود ماوراء توریة علاوه بر قرآن شخص پیغمبر خاتم است که حق است و بوجود شریف خود مصدق توریة است و مصداق علائم مذکوره در آنست بتصدیق قولى و فعلى و تکوینى چنانچه یهود مکذب توریة و قرانند بتکذیب قولى و فعلى و اللّه اعلم [ نظرات / امتیازها ]