[ همه تفسیر ها ]
تفسیر های محمد سجاد ابراهيمي (12 مورد)
● سوره هود آیه 1 - تفسیر نمونه
این سوره همانند آغاز سوره گذشته و بسیارى از سورههاى دیگر قرآن با بیان اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى شروع مىشود، تا مردم به محتویات آن بیشتر توجه کنند، و با دیده دقیقترى به آن بنگرند.
ذکر حروف مقطعه" الر" خود دلیلى است بر اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى که با تمام اعجاز و عظمتش از حروف مقطعه سادهاى که در اختیار همگان است همچون" الف، لام، راء" تشکیل شده است (الر). «1»
و به دنبال این حروف مقطعه یکى از ویژگیهاى قرآن مجید را با دو جمله بیان مىکند، نخست اینکه" کتابى است که تمام آیاتش متقن و مستحکم است" (کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ).
و" سپس شرح و تفصیل و بیان تمام نیازمندیهاى انسان در زمینه زندگى فردى و اجتماعى مادى و معنوى، در آن بیان شده است" (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
این کتاب بزرگ با این ویژگى از سوى چه کسى نازل شده است؟" از نزد خدایى که هم حکیم است و هم آگاه" (مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ).
به مقتضاى حکیم بودنش آیات قرآن را محکم، و به مقتضاى خبیر و آگاه بودنش آیات قرآن را در بخشهاى گوناگون، طبق نیازهاى انسان بیان داشته است، چرا که تا کسى از تمام جزئیات نیازهاى روحى و جسمى انسان با خبر نباشد نمىتواند دستورات شایسته تکامل آفرینى صادر کند.
در واقع هر یک از صفات قرآن که در این آیه آمده، از یکى از صفات خداوند سرچشمه مىگیرد، استحکام قرآن از حکمتش، و شرح و تفصیل آن از
__________________________________________________
(1) شرح این معنى و سایر تفسیرهایى که براى حروف مقطعه قرآن شده است در آغاز سوره" بقره" و" آل عمران" و" اعراف" ذکر کردهایم.
تفسیر نمونه، ج9، ص: 9
خبیر بودنش.
در اینکه فرق میان" احکمت" و" فصلت" چیست؟ مفسران بحثهاى فراوان کردهاند و احتمالات زیادى دادهاند، اما آنچه نزدیکتر از همه، به مفهوم آیه فوق به نظر مىرسد این است، که در جمله اول این واقعیت بیان شده است که قرآن مجموعه واحد به هم پیوستهاى است، که همچون یک بناى محکم و استوار بر جا است و نشان مىدهد که از سوى خداوند واحد یکتا نازل شده، و به همین دلیل هیچگونه تضاد و اختلاف در میان آیاتش دیده نمىشود.
اما جمله دوم اشاره به این حقیقت است که این کتاب در عین وحدت، آن چنان شاخهها و شعب فراوان دارد که تمام نیازهاى روحى و جسمى انسانها را در زیر پوشش خود قرار مىدهد، بنا بر این در عین وحدت، کثیر است و در عین کثرت، واحد.
● سوره بقرة آیه 286 - تفسیر نمونه
همانگونه که در تفسیر آیه قبل گذشت این دو آیه ناظر به کسانى است که از شنیدن این جمله که اگر چیزى را در دل پنهان دارید و آشکار سازید خداوند آن را محاسبه کرده و مطابق آن جزا مىدهد، نگران شدند و گفتند: هیچ یک از ما از وسوسهها و خطورات قلبى خالى نیست.
این آیه مىگوید:" خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایىاش تکلیف نمىکند" (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
" وسع" از نظر لغت به معنى گشایش و قدرت است، بنا بر این آیه، این حقیقت عقلى را تایید مىکند، که وظایف و تکالیف الهى هیچگاه بالاتر از میزان قدرت و توانایى افراد نیست و لذا باید گفت تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید مىگردد، و به مواردى که تحت قدرت انسان است اختصاص مىیابد، بدیهى است یک قانونگذار حکیم و دادگر نمىتواند غیر از این قانون وضع کند، ضمنا جمله فوق، بار دیگر این حقیقت را تایید مىکند که هیچگاه احکام شرعى از احکام عقلى و فرمان عقل و خرد جدا نمىگردد، و این دو در همه مراحل دوش به دوش یکدیگر پیش مىروند.
سپس مىافزاید:" هر کار (نیکى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار (بدى) کند به زیان خود کرده است" (لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ).
آرى هر کسى محصول عمل نیک و بد خود را مىچیند و در این جهان و جهان دیگر با نتایج و عواقب آن روبرو خواهد شد.
آیه فوق با این بیان مردم را به مسئولیت خود و عواقب کار خویش متوجه مىسازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگرى از این قبیل که افرادى براى تبرئه خویش دست و پا کردهاند خط بطلان مىکشد.
قابل توجه اینکه: در آیه شریفه در مورد اعمال نیک" کسبت" گفته شده و در مورد اعمال بد" اکتسبت" شاید تفاوت در تعبیر به خاطر این باشد که" کسب" در باره امورى گفته مىشود که انسان با تمایل درونى و بدون تکلف آن را انجام مىدهد و موافق فطرت او است، در حالى که (اکتسب) نقطه مقابل آن است یعنى کارهایى که بر خلاف فطرت و نهاد آدمى مىباشد و این خود مىرساند که اعمال نیک مطابق فطرت و نهاد آدمى است و اعمال شر ذاتا بر خلاف فطرت است.
" راغب" در" مفردات" در تفاوت این دو تعبیر مطلب دیگرى گفته است که آن هم قابل دقت مىباشد. و آن این که" کسب" مخصوص کارهایى است که فایده آن منحصر به خود انسان نیست بلکه دیگران را هم در بر مىگیرد. (مانند اعمال خیر که نتیجه آن تنها شخص انجام دهنده را شامل نمىشود، بلکه ممکن است بستگان و نزدیکان و دوستان او هم در آن سهیم باشند در حالى که" اکتساب" در مواردى گفته مىشود که اثر کار تنها دامنگیر خود انسان مىگردد و این در مورد گناه است. (البته باید توجه داشت که این تفاوتها در صورتى است که" کسب" و" اکتساب" در مقابل هم قرار گیرند).
و به دنبال این دو اصل اساسى (تکلیف به مقدار قدرت است- و هر کسى مسئول اعمال خویش است) از زبان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بیان مىکند که در واقع آموزشى است براى همگان که چه بگویند و چه بخواهند.
نخست مىگوید:" پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا خطا نمودیم ما را مؤاخذه مکن" (رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا).
آنها چون مىدانند مسئول اعمال خویشاند لذا با تضرعى مخصوص، خدا را به عنوان رب و کسى که لطف ویژهاى در پرورششان داشته و دارد، مىخوانند و مىگویند زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نیست، ما مىکوشیم به سراغ گناه عمدى نرویم، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش.
بحثى که در اینجا مطرح مىگردد این است که: مگر امکان دارد که پروردگار کسى را در برابر لغزشى که از فراموشى یا عدم توجه سرچشمه گرفته مجازات نماید؟ تا زمینهاى براى این درخواست بماند؟
در پاسخ این سؤال باید گفت: گاهى فراموشى نتیجه سهلانگارى خود انسان است مسلم است که اینگونه فراموشیها از انسان سلب مسئولیت نمىکند مانند این که: در قرآن آمده است" فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا"، (بچشید عذاب خدا را در برابر آن که این روز را فراموش کردید). «1»
بنا بر این فراموشکاریهایى که زاییده سهلانگارى است قابل مجازات است.
موضوع دیگرى که باید به آن توجه داشت این است که" نسیان" و" خطا" با یکدیگر فرق روشنى دارد.
" خطا" معمولا به کارهایى گفته مىشود که از روى غفلت و عدم توجه از انسان سر مىزند مثل این که کسى به هنگام شکار تیرى را مىزند و به انسانى، بدون قصد اصابت مىکند و او را مجروح مىنماید. ولى" نسیان" در جایى گفته مىشود که انسان با توجه دنبال کار مىرود ولى مشخصات حادثه را فراموش کرده، مثل اینکه کس بى گناهى را مجازات کند به گمان اینکه گناهکار است زیرا مشخصات گناهکار واقعى را فراموش نموده است.
سپس به بیان دومین درخواست آنان پرداخته، مىگوید:" پروردگارا! بار سنگینى بر دوش ما قرار مده آن چنان که بر کسانى که پیش از ما بودند (به کیفر گناهان و طغیانشان) قرار دادى" (رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا).
" اصر" در اصل به معنى نگهدارى و محبوس ساختن است، و به هر کار سنگین که انسان را از فعالیت باز مىدارد، گفته مىشود و نیز به عهد و پیمانها که آدمى را محدود مىسازد، اطلاق مىگردد. به همین دلیل مجازات و کیفر را نیز گاهى" اصر" مىگویند، در این جمله مؤمنان از خداوند تقاضا دارند، از تکالیف سنگین، که گاهى موجب تخلف افراد از اطاعت پروردگار مىگردد، آنها را معاف دارد. و این همان چیزى است که در باره دستورات اسلام از زبان پیغمبر (ص) نقل شده." بعثت بالحنیفیة السمحة السهلة " «2»:" به آیینى مبعوث شدهام که عمل به آن براى همه سهل و آسان است".
در اینجا ممکن است سؤال شود: اگر آسان بودن شریعت و آیین خوب است پس چرا در اقوام پیشین نبوده؟ در پاسخ باید گفت: همانطور که از آیات قرآن استفاده مىشود تکالیف شاق براى امم پیشین، در اصل شریعت نبوده، بلکه پس از نافرمانیها به عنوان عقوبت و کیفر قرار داده شده است. همانطور که بنى اسرائیل به خاطر نافرمانیها پى در پى از خوردن پارهاى از گوشتهاى حلال محروم شدند (سوره انعام آیه 146 و سوره نساء آیه 160).
در سومین در خواست مىگویند:" پروردگارا! مجازاتهایى که طاقت تحمل آن را نداریم براى ما مقرر مدار" (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ).
این جمله ممکن است اشاره به آزمایشهاى طاقتفرسا یا مجازاتهاى سنگین دنیا و آخرت و یا هر دو باشد و شاید تعبیر به" لا تحمل" در جمله قبل و" لا تحمل" (با تشدید) در این جمله، به خاطر همین است، زیرا تعبیر اول اشاره به مسائل مشکل و تعبیر دوم اشاره به مسائل طاقتفرسا است.
و در چهارمین و پنجمین و ششمین تقاضا مىگویند:" ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده" (وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا).
" عفو" در لغت به معنى محو کردن آثار چیزى است، و غالبا به معنى محو آثار گناه مىآید که هم شامل آثار طبیعى آن مىشود، و هم شامل مجازات آن.
در حالى که مغفرت تنها به معنى پوشاندن گناه است.
بنا بر این مؤمنان هم از خدا مىخواهند گناهانشان را بپوشاند و هم آثار وضعى و تکوینى آن را از روح و روانشان بزداید و هم کیفر آن را از آنان بردارد، و سپس از او مىخواهند رحمت واسعهاش که همه چیز را در بر مىگیرد شامل حال آنان شود.
و بالاخره در هفتمین و آخرین درخواست مىگویند:" تو مولى و سرپرست مایى، پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان" (أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).
و به این ترتیب تقاضاهاى آنان شامل دنیا و آخرت و پیروزیهاى فردى و اجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مىگردد، و این تقاضایى است بسیار جامع.
نکتهها
1- از آنجا که در این دو آیه خلاصهاى از تمام سوره بقره آمده است، و روح تسلیم در برابر آفریدگار جهان را به ما مىآموزد، این نکته خاطرنشان شده که اگر مؤمنان از خدا مىخواهند که از لغزشهاى آنان درگذرد و در برابر دشمنان گوناگون پیروزشان گرداند باید برنامه" سمعنا و اطعنا" را انجام دهند و بگویند:" ما نداى منادیان را از جان و دل پذیرفتیم و در صدد پیروى از آن بر آمدیم" و در این راه از هر گونه تلاش و کوشش باز نایستند و سپس از خداوند خواستار پیروزى بر موانع و دشمنان گردند.
تکرار نام خدا به عنوان" ربنا" و کسى که لطف خاصى در پرورش آنان دارد این حقیقت را تکمیل مىکند.
لذا رهبران اسلام در ضمن احادیث متعددى، مسلمین را به خواندن این دو آیه ترغیب کرده و ثوابهاى گوناگونى براى آن بیان داشتهاند که اگر زبان و دل در تلاوت این آیات هماهنگ گردند و تنها سخن نباشد بلکه برنامه زندگى گردد، خواندن همین دو آیه مىتواند کانون دل را با آفریدگار جهان پیوند دهد و روح و روان را صفا بخشد و عامل تحرک و فعالیت گردد.
2- از این آیه به خوبى استفاده مىشود که" تکلیف ما لا یطاق" وجود ندارد،
نه در اسلام و نه در ادیان دیگر و اصل آزادى اراده است، زیرا مىگوید: هر کس در گرو اعمال نیک و بد خویش است هر کار نیکى انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار بدى انجام دهد به زیان خود کرده است، تقاضاى عفو و بخشش و مغفرت نیز شاهد این مدعا است.
و این امر هماهنگ با منطق عقل و مسئله حسن و قبح است، چرا که خداوند حکیم هرگز چنین کارى را نمىکند و این خود دلیلى است بر نفى مساله جبر، چگونه ممکن است خداوند بندگان را مجبور بر گناه سازد و در عین حال نهى از گناه کند؟
ولى تکالیف شاق و مشکل، امر محالى نیست همانند تکالیف شاقى که در مورد بنى اسرائیل وجود داشته و آن هم مولود اعمال خودشان و کیفر خیرهسرىهاى آنها بوده است.
● سوره بقرة آیه 285 - تفسیر نمونه
سوره بقره با بیان بخشى از معارف اسلامى و اعتقادات حق آغاز شد و با همین معنى نیز که در آیه فوق و آیه بعد از آن است پایان مىیابد، و به این ترتیب آغاز و پایان آن هماهنگ است.
بعضى از مفسران نیز شان نزولى براى این آیه ذکر کردهاند و آن اینکه هنگامى که آیه سابق نازل شد که اگر چیزى در دل پنهان دارید یا آشکار کنید خداوند حساب آن را مىرسد، گروهى از اصحاب ترسان شدند (و مىگفتند هیچ کس از ما خالى از وسوسههاى باطنى و خطورات قلبى نیست و همین معنى را خدمت رسول خدا (ص) عرض کردند) آیه فوق نازل شد و راه و رسم ایمان و تضرع به درگاه خداوند و اطاعت و تسلیم را به آنان آموخت نخست مىفرماید:" پیامبر (ص) به آنچه از طرف پروردگارش نازل شده است ایمان آورده" (آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ).
و این از امتیازات انبیاى الهى است که عموما به مرام و مکتب خویش ایمان قاطع داشته و هیچگونه تزلزلى در اعتقاد خود نداشتهاند، قبل از همه خودشان مؤمن بودند، و بیش از همه استقامت و پایمردى داشتند.
در آیه 158 سوره اعراف این موضوع را یکى از صفات ویژه پیامبر اسلام (ص) شمرده مىگوید: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ:
" ایمان بیاورید به خدا و پیامبر و رسولش، همان پیامبر درس نخواندهاى که ایمان به خدا و کلمات او دارد".
سپس مىافزاید:" مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگان وى همگى ایمان آوردهاند و (مىگویند) ما در میان پیامبران او هیچگونه فرقى نمىگذاریم" و به همگى ایمان داریم (وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ). «1»
آرى مؤمنان بر خلاف" کسانى که مىخواهند بین خدا و پیامبرانش جدایى بیفکنند و به بعضى ایمان بیاورند و بعضى را انکار کنند" (وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ «2» هیچگونه تفاوتى میان رسولان الهى نمىگذارند، و همه را از سوى خدا مىدانند، و همگى را محترم مىشمرند.
روشن است که این موضوع، منافاتى با نسخ ادیان پیشین به وسیله ادیان بعد ندارد، زیرا همانگونه که سابقا اشاره شد، تعلیمات انبیاء همچون تعلیمات مراحل مختلف تحصیلى از ابتدایى و راهنمایى و دبیرستانى و دانشگاهى است، گر چه اصول آن یکى است ولى در سطوح مختلفى پیاده مىشود و به هنگام ارتقاء به مرحله بالاتر برنامههاى پیشین کنار مىرود، در عین اینکه احترام همه آنها محفوظ است.
سپس مىافزاید: مؤمنان علاوه بر این ایمان راسخ و جامع، در مقام عمل نیز" گفتند: ما شنیدیم و اطاعت کردیم پروردگارا! (انتظار) آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (همه ما) به سوى تو است" (وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ).
" سمعنا" در بعضى از موارد به معنى فهمیدیم و تصدیق کردیم آمده است که یک نمونهاش همین آیه است، یعنى دعوت پیامبرانت را با تمام وجود خود پذیرفتیم و در مقام اطاعت و پیروى در آمدیم.
ولى خداوندا! بالاخره ما انسانیم و گاه غرائز و هوسها بر ما چیره مىشود و دچار لغزش مىشویم، از تو انتظار آمرزش داریم و مىدانیم که سرانجام کار ما به سوى تو است «1».
و به این ترتیب ایمان به مبدأ و معاد و رسولان الهى با التزام عملى به تمام دستورات الهى همراه و هماهنگ مىگردد.